رفتن به محتوای اصلی

اسمِ شب

اسمِ شب

 

 

 

گزمه ای

از مَگَسَکِ تفنگ

برزنِ شب را نشانه می گیرد

 

روسپی ای

شکسته جان

بر خاک می افتد

 

داروغه ای

قنداقِ تفنگ را می بوسد

کام یافته می خندد

 

سایه ای

به سانِ سنگ

در به رویِ خویش می بندد

 

پوستواره ای

آواره ای

در گذرِ زمان؛ درنگی می کُنَد:

ستارگان!

ستارگان!

قدیسۀ مرا ندیده اید؟

2013 / 9 / 18

http://rezabishetab.blogfa.com‍

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید