۱۵ شهریور ۱۳۹۰
سرنوشت سیاسی کشورمان بیشک تصویرگر ابهام و هراس است، زیرا مدعیان بیشمار ازادی و دمکراسی طی بیش از سه دهه نتوانستند فراتر از اعتراض بر بود نکبت نظام چالشی جدی را پدید اورند. انچه به نام اپوزیسیون چه وجوه حقیقی و چه مجازی ان تظاهر دارد ، مجموعه ای از نیروهای مدعی دمکراسی و گذار از نظام را شکل میدهند که نه پذیرای دمکراسی هستند و نه فراتر از بیان اعتراض بر هستی نظام به سازماندهی سیاسی خود اندیشیدند. سی و چهار سال است که اپوزیسیون خود را در بستر پیشا بلوغ سیاسی اسیر نموده و با تمکین به خودبینی و خودخواهی های درونی شده خود وعده های سرانجام ناپذیرش را تکرار مینماید.
جدا از نمونه سازمان مجاهدین هیچ نیرویی فراتر از اعتراض نتوانست گامی جدی در عرصه مبارزه بردارد. اپوزیسیون ایرانی در تمامی این سالها راوی و مفسر حوادثی بود که نظام و یا نیروی خودجوش معترض انسانی درون کشور افرید، و خود هرگز قادر نگردید افریننده حادثه ای چالشگرانه در تقابل با نظام باشد.
اپوزیسیون ایرانی درونی از هم گسیخته و پراکنده دارد زیرا نمی تواند جوهر اعتراض و سازماندهی مبارزه را در یک مقصد سیاسی تعریف نماید. حضور او مبین ماندگاریش در دو عرصه پایان ناپذیر است. عرصه اعتراض او را به مثابه مفسر سیاست و حوادث معرفی مینماید، و عرصه سازمادهی مبارزه او را در تقابل با نیروی متضاد درونیش میآراید. هر جبههای را که اراست یا از ابتدا برای مرعوب نمودن نیروی معترض دیگر بود و یا در فرایند بودنش بدین بیماری مزمن درونی دچار گردید. به همین علت قادر به نقش افرینی نمیشود و قادر نمیگردد چالشی را در برابر نظام حاکم بپروراند.
همه مفاهیم دمکراتیک و ازادیخواهانه را تاراج آرایش درونی خود در انکار دگر اندیشان میکند. اینگونه حتی مفاهیمی که دستاورد مبارزات بشری هستند به بیهودگی سوق داده میشوند. از فردای دمکراتیک و تحمل پذیریش در برابر دگر اندیشان وعده میآورد اما در بستر بود کنونیاش نه تنها همایشی را باور نمیدارد بلکه انتقاد درونی خود را نیز تاراج انشعاب و گسست مینماید. جمهوریخواه میشود تا در برابر مشروطه خواه خود را بیاراید. جمهوریخواه لائیک میشود تا دوگانگی خود را با تظاهر نخست بیاراید. مشروطه خواه میشود بیآنکه حتی درون خود را بیاراید زیرا بر وجود خود در ابهام است، میماند تا سر حادثه به تبیین چکونگی وجودش پی ببرد. سکولار میشود و انگاه بر مرقد امامزادگان دخیل آزادی میبندد. نشئه گفتار این و ان ملا میشود که از آزادی و مدنیت سخن میراند. گویی که این زاده جهل مرکب زایش بیداریش بسوی مدنیت ارمغان خود آزادیست. گویی که ازادی پیشا این زایش مفهوم نمیبود. این نیرو انچنان بیاعتماد به خویشتن خویش است که با یک تلنگر حادثه به یکباره میتواند به عصر طلایی امام کشتار و جنایات ایمان بیاورد و اسطورههای مقاومت را با پیکرههای جانیان نچندان نادم بر سر مناره حزب و منشور اندیشه اش استوار سازد.
این اپوزیسیون نه ملیاست و نه در اندیشه همایش همدلی هاست، تنها میخواهد بماند تا سر حادثه او را در بستر سیاست دوباره زنده نماید. اگر بر قوای درون و ملیگرایی و یا هر زبان اندیشه همسوی دیگر در گفتار پا میفشارد یا در اوهام است و یا دروغ میگوید چشم و دستش به سوی بارگاه جهانیاست که این روزها فصل یخبندان ناموس سیاسی را در قاموس بهار عرب رنگ نموده و قلندرانه به تاراج نفت نام رهایی اهدا میکند.این اپوزیسیون هرگز به سازماندهی همایش وار درون گسیخته خود نمیاندیشد و پای مصممی در چنین میدانی نمینهد. از مدیریت سیاسی خود را میرهاند و اما در تقابل هر اندیشهای که بخواهد بدین ارایش دست یازد میایستد. درون گوناگونش همچون شبکههایی را مانند است که نه از هم میگلسند و نه در یک فرایند امیدی به پیوندشان میرود. برزخیاست که سی و اندی سال گریبان رهایی را گرفته و خود مانعی جدی در گذار از نظام کشتار اسلامی گردیده است. ایا قرار است سرنوشت سیاسی ما با این برزخ و ماندگاری بختک وارش رقم زده شود؟ بی شک نمیتوان بدین فرایند باور اورد، همچنین نمیتوان نیرویی خارج از وجود و هستی خود بیافرینیم. هر انچه باید پدید اوریم از همین درون از هم گسیخته است، تنها میماند یک خانه تکانی جدی در زبان اندیشه و برون شد از منیت و خود بینی هایی که حاکم بر سرنوشت سیاسی نیروهای اجتماعی-سیاسی گردیده است. به کنار نهادن همه ان وعده هایی که در تمیز از یکدیگر بنا گردیدند و نه در تقابل با نظام حاکم. امروز بیش از هر دوران دیگر ضرورت همایش نیروهای عدیده و متفاوت به لحاظ نظری از یک دیگر پیش رویمان قرار دارد. انهم به دلایل گوناگون. نخست باید بپذیریم اندیشههای رهاییبخش هر منشور سیاسی قادر نمیباشند تنها بر نیروی شبکه و نهاد سیاسی خود چالشی جدی را پدید آورند. باید بپذیریم که میتوانیم با حفظ اندیشه های دورنگر خود بر سکوی میان پرده گذار از نظام یعنی انحلال ان و فراهم اوردن بستر گزینه های حقیقی و ازادی انتخاب شدن و انتخاب نمودن به همایشی دست یازیم بی انکه اندیشه های دورنگر خود را تاراج این همایش نماییم. باید بپذیریم که نمیتوان با تداوم سیاست اعتراض و نقد و تفسیر حوادث ادامه طریق داد و امر مدیریت سیاسی و مدیریت مبارزه را به سر حادثه رها نمود. باید بپذیریم که بنیاد همایش سیاسی ما نه وحدت جهانبینی هاست و نه پرهیز کارنامه های سیاسی بد و خوب از یکدیگر خواهد بود. همایش پیش روی تنها بر اساس برنامه انهم برای یک واحه کوتاه انتقال قدرت شکل و سازماندهی میپذیرد. تداوم ماندگاری اپوزیسیون در پیله کهنه خود تنها تداوم سرکوب و یا ناجی سرکوبگر دیگر را به همراه خواهد اورد.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید