ـ پاسخی به يکی از سربازان گمنام ارتش سايبری رژيم اسلامی ـ
ناصر ايرانپور
اشاره:
يکی از افراد مجهولالهويهی حکومت عدل علی به نام "سروهی 2" در سالهای اخير هر آنجا که سخنی حمايتگونه از جنبش ملی ـ دمکراتيک کردستان و دمکراسیخواهی ايران و در افشای چهرهی کريه حکومت اسلام در ايران به ميان آمده، سروکلهاش پيدا شده، در تلاش برآمده با کامنتهای "درايت"گونهی خود رژيم را از زير ضرب خارج سازد و توجه را به مخالفان و قربانيان آن منحرف نمايد. اين بار نيز ايشان در راستای همين هدف، زير مطلب بنده تحت عنوان "در حاشيهی درخواست جبهه متحد کرد برای مجوز فعاليت قانونی و سياسی در ايران" تفسيری گذاشته و در آن بحث آقای غنی بلوريان را به ميان کشيدهاند، مبنی بر اينکه گويا غنی بلوريان گفته که احزاب کردستان مسؤول آغاز جنگ در کردستان بودهاند! چون ممکن است دفاع ضمنی "سروهی 2" از زندهياد غنی بلوريان نام اين شخصيت را خدشهدار کند، چند نکتهای را به اختصار به استحضار مراجعهکنندگان وبسايت مربوطه و علاقمندان ديگر میرسانم. قابل تأکيد است که اين سطور نه وصف شخصيت والای اخلاقی غنی بلوريان و تجليل از استقامت و دلاوری وی در سالهای طولانی زندان رژيم پيش از انقلاب و نه تحليل نقش ـ متأسفانه ـ منفی وی در جنبش کردستان بعد از انقلاب ناکام مانده، بلکه صرفا پاسخی است کوتاه به مهملات يکی از سربازان گمنام رژيم اسلامی.
1. غنی بلوريان از نظر من يکی از صادقترين و شريفترين شخصيتهای سياسی کردستان در چندين دههی اخير بوده است. با اين وصف وی نيز چون بسياری از سرآمدان ايران و کردستان اشتباهاتی داشته است. تازه اشتباهات وی متأسفانه کممقدار و کمبعد هم نبودهاند. خود وی به چندين مورد آنها اشاره نموده است: اشتباه در ارزيابی از ماهيت پليد رژيم اسلامی، اشتباه در ارزيابی از سياستهای حزب دمکرات کردستان ايران، اشتباه در مورد حزب تودهی ايران، اشتباه در ارتباط با اتحاد شوروی، اشتباه در ارتباط با سوسياليسم... وی حتی صراحتا اذعان مینمود که فريب اين و آن را خورده است (مثلا در ارتباط با نوشتن اعلاميهی مربوط به جدايی پيروان کنگرهی چهارم از حزب دمکرات کردستان ايران). هر کدام از اينها سرفصلهايی هستند که خود "مامه غنی" با صراحت و صداقت بارها در موردشان برايمان سخن گفته است.
2. کتابی که از سوی کامنتگذار مجهولالهويه مورد اشاره قرار گرفته است زمانی به نگارش درآمده که وی بخشا هنوز در حزب تودهی ايران بود و بخشا هم تازه به لحاظ تشکيلاتی از حزب تودهی ايران جدا شده بود، اما به مقدار زيادی همچنان در حصار فکری آن مانده بود. به هر حال مسائل زيادی در آن کتاب مطرح شدهاند که میتوانند درست باشند يا غلط. کسانی هم بودهاند که بخشهايی از آن را زيرسوال بردهاند. در حاليکه بخش عمدهای از کتاب به زمان حبسش در حکومت شاه برمیگردد، تنها بخش کوچکی از آن به زمان پررويداد بعد از انقلاب برمیگردد، طوريکه چند و چون بخش زيادی از رويدادهای آن هنگام مبهم و بدون ذکر ماندهاند. متأسفانه همراهان وی نيز نقشی روشنگرانه در اين حوزه نداشتهاند. به هر حال، به اين کتاب تنها چون يک کتاب خاطرات شخصی بايد نگريست و نه چون يک اثر تاريخی ـ علمی. نفس اينکه اين کتاب در ايران توسط يکی از جانبداران آن هنگامش بعدها از کردی به فارسی ترجمه و در اين حکومت چاپ گرديد، نشان میدهد که چقدر میتواند از محتوای درست در ارتباط با رژيم از سويی و جنبش کردستان از سويی ديگر برخوردار باشد. اصولا يکی از ايرادهايی که به آن زندهياد صادق و شجاع میتوان گرفت، عدم انجام تلاش کافی برای خودسازی فکری و سياسی و اهمال در نوشتن بوده است. به هر حال وی در آن کتاب خود به نکاتی ـ من جمله کنش احزاب و شخصيتهای کردستان ايران ـ اشاره نموده است که همهی آنها را نمیتوان بدون چون و چرا پذيرفت.
3. بديهی است که اين امر بدين معنا نيست که بايد هر عمل و موضع اين يا آن حزب کردستانی حتی به نسبت حکومت اسلامی را تأييد و تصديق نمود، اما به يقين میتوان گفت که اين احزاب در مجموع درستترين سياستهای لازم را در ارتباط با اين حکومت اتخاد نمودند (میدانيم ارزيابیهای سازمانهای مختلف چپ (حزب تودهی ايران، فدائيان و چپ "خط سهای" و "سهجهانی") و مجاهدين و نهضت آزادی و ... از اين حکومت چقدر ذهنیگرايانه از آب درآمدند). خود "مامه غهنی" نيز به اين نکته صحه گذاشت که در ارتباط با ارزيابی از جنس و ماهيت اين رژيم سخت در اشتباه بوده است.
4. کامنتگذار مجهولالهويه، اما معلومالحال کردستان را مسؤول جنگ با حکومت معرفی میکند و در اين راستا به خاطرات غنی بلوريان استناد میکند. میدانيم که غنی بلوريان هيچ نقشی در بروز جنگ در کردستان نداشت، تازه اينجا و آنجا با اين حکومت نيز همراه شد، اما همين رژيم از کشتن کادرهای پيروان کنگرهی چهارم نيز سرباز نزد و غنی بلوريان نيز با شناخت جديد از ماهيت اين رژيم بود که زندگی در غربت را به ماندن در دامان حکومت اسلام ترجيح داد. آری، "مامه غنی" ـ چون مردمی بود و مردمی ماند ـ حاضر نبود زير سلطهی رژيمی بماند که زمانی در خدمت آن قرار گرفته بود. اين تنها میتواند حکايت از اين داشته باشد که وی بعدها ـ عملا و نه تنها در کلام ـ درک ديگری در مورد اين رژيم پيدا کرده بود.
5. غنی بلوريان در غربت نزديکترين رابطهها را با بخش عمدهای از رهبران کرد داشت. دکتر قاسملو قبل از کشتهشدن توسط حکومت کثيف شيعه در ايران به ديدارش رفته بود و خود شاهد بودهام که ديگر رهبران نيز بارها به حرمت تلاش چندين دههاش به ديدارش میآمدند و در آغوشش میگرفتند. اتفاقی نبود که برای نمونه حزب دمکرات کردستان در مورد فوت وی اطلاعيه صادر نمود و کادرهای بالای کومله در تمام مراسمهايی شرکت داشتهاند که برای تقدير از اين شخصيت بزرگ برگزار گرديدند. عاقبت جنبش ملی کردستان و خاک و حکومت اقليم کردستان عراق وی را با مراسم رسمی و با پرچم کردستان و حضور رئيس اقليم کردستان و شرکت تنی چند از رهبران و کادرهای برجستهی حزب دمکرات کردستان و حزب کومله کردستان ايران دوباره در آغوش خود گرفتند، درحاليکه حکومت اسلام در ايران اجازهی مراسم تعزيه و يادبود وی را نيز نداد. چنانچه وی بطور واقع کردستان را مقصر میشناخت و حکومت را بیگناه، نه از سوی احزاب و شخصيتهای کردستان چنين مورد تقدير قرار میگرفت و نه از سوی حکومت اسلامی مورد غضب که از برگزاری مجلس ترحيم اسلامی را نيز جلوگيری به عمل آورد.
6. غنی بلوريان يکی از شيفتگان و فرزندان و آخرين يادگاران "جمهوری کردستان" در مهاباد بود و در سالهای آخر حيات سياسی خود با شدت و غلظت باز هم بيشتتری از جنبش جاری کردستان جانبداری میکرد. وی به بسياری از ما میگفت که "هر آنچه را انجام میدهيد بايد تلاش کنيد در چهارچوب مصالح مردم کردستان باشد" و تأکيد میکرد که گرويدنش به حزب تودهی ايران تنها برای جلب پشتيبانی اتحاد شوروی و بلوک سوسياليستی از جنبش کردستان ايران (که به هر حال آن هنگام عبارت از حزب دمکرات کردستان و کومله بوده است) صورت گرفته است. اين سخنی درست در چهارچوب انديشهای بود که وی خود را متعهد به آن میدانست، کلامی است که از عشق به مردمش و رهائی آن از يوغ استعمار و استثمار در ايران اسلامی سرچشمه گرفته است.
7. من بارها تأکيد نمودهام که صرف نظر از اينکه کدام درگيری نظامی توسط کدام نيرو آغاز شده است، جنگ وسيع در کردستان دير يا زود اتفاق میافتاد، چون 1) مردم کردستان به هر حال مطالبات معينی داشتند، 2) رژيم در ماهيتش نبود تن به اين مطالبات بدهد و 3) پيشروان کرد نيز نمیتوانستند تن به فاشيسم حکومت اسلامی بدهند. خوب پرسيدنی است که اگر احزاب کردی مسؤول جنگ در کردستان بودهاند، باعث و بانی کشتار نيروهايی که جنگی با اين حکومت نداشتهاند که بوده است؟ کافی است به خاطرات رهبران حزب تودهی ايران و نهضت آزادی نظری بيافکنيم (رژيم در مواردی حتی به اعمال شکنجههای کلاسيک رژيمهای ديکتاتور بسنده ننموده، بلکه مضاف بر آنها به تجازو جنسی زندانيان زن و مرد حتی سن و سالدار هم روی میآورد). رژيم حتی شکنجه و اعدام و ترور فيزيکی و شخصيتی مخالفان ارضايش نمیکرد، بلکه میبايست آنها را در خانههايشان با چاقو لت و پار کند، آن هم دقيقا آنانی را که چون پروانه و داريوش فروهر با رژيم سر جنگ رودررويی هم نداشتند؟ آن هم نه در داخل، بلکه همچنين در نقاط دور و نزديک دنيا. آيا نوع کشتن بختيار و فرخزاد را بخاطر داريم؟ ... میدانيم فدائيان اکثريت دست از مبارزهی نظامی با رژيم برداشتند، اما رژيم با اين وصف از کشتار کادرها و اعضای آن سازمان نيز دوری نجست. اين مورد نيز چون دهها و صدها مورد ديگر نشان میدهد که اين رژيم خشونتپروری در ذاتش است و انتساب خشونت به اپوزيسيون از سوی کسانی چون "سروهی 2" تنها برای پوشاندن و تطهير اين جوهر ناپاک رژيم است.
8. آری، جناب "سروهی 2" از حکومتی دفاع میکند که قاضیاش خلخالی و نمايندهی رهبرش که "لوح تقدير و شجاعت" نيز میگيرد، ملا حسنی است، جلادی که قتل عام مردم کردستان نردبان ترقیاش شد. طبيعی است که چنين کامنتگذاری بايد هويت خود را کتمان کند.
هشت اکتبر 2011
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید