رفتن به محتوای اصلی

خواهش ميکنم مقاله زير را دقيق بخوانيد!

خواهش ميکنم مقاله زير را دقيق بخوانيد!

سام قندچي

ghandchi@yahoo.com

واقعاً وقتي بعضي کامنت ها را ميخوانم مي بينم که برخي اصلاً نميخوانند و تصور ميکنند ميدانند درباره چي صحبت ميکنند. به همين علت هم صوفي گري اسلامي را بدون اسلام و با چاشني ديدگاه هاي فلسفي پيش از اسلام ارائه ميکنند و نميدانند که صوفيگري و عرفان همان صوفيگري است حال چه فلسفه اسلامي چه مسيحيت و چه فلسفه هاي پيش از اسلام مبناي آن باشد و اين نظرات اينگونه هيچ قرابتي با علم پيدا نميکنند و عملاً باز بجاي آنکه جوانان ما به دنبال علم نو بروند، اينبار کمونيسم صد ساله را رها و به دنبال فلسفه هاي دو هزار سال پيش ميروند.

اين حرف درست است که وقتي خانه و کاشانه مردم مورد حمله قرار گيرد، مردم از آن دفاع ميکنند. اين حرف هزار سال پيش هم درست بود و امروز هم درست است. زمان جنگهای کورش هم درست بود، زمان جنگهاي ناپلئون هم درست بود، امروز هم درست است .ولي اولي ربطي به ناسيوناليسم ندارد در صورتيکه دومي بيان ناسيوناليسم بود. ناسيوناليسم يک پديده در جامعه صنعتي بود و امروز ما اقلاً در جوامع پيشرفته در جامعه فراصنعتي هستيم. برعکس کسي که در اين سايت به نام هاي مختلف سعي ميکند بحثهاي غلطي درباره مفهموم ناسيوناليسم را با ظاهر آکادميک درج کند و در سايت هائي نظير راديو زمانه به علت بي ارزشي طعنه هائي که زده است کامنت هايش حذف شده است در اين ستون هم با آدرس قلابي به ظاهر از استراليا طعنه زني دانشمندانه ولي بيسوادانه را نوشته است. اتفاقاً اين موضوع را از نظر آکادميک بارها به تفصيل توضيح داده ام. حتي بحث شهروندي را به تفصيل توضيح داه ام که خواهش ميکنم هم موافقين و هم مخالفين فدراليسم دقيقاً بخوانند تا بحث هاي في البداهه که گوئي فدراليسم از سنت اتحاد شوروي است را به دور بريزيمو وقتمان را با بحث هاي کاذب تلف نکينم:

http://www.ghandchi.com/362-FederalismRights.htm

تفاوت بين جنگ هاي ناپلئون و جنگ هاي کورش در همين است و کسي که اين دو را قاطي ميکند سواد اوليه در مورد بحث ناسيوناليسم را ندارد. آخر کورش چه ربطي دارد به ناسيوناليسم. ناسيوناليسم موضوع جامعه مدرن است. اين آقا ميـتواند مخالف نظر باشد و بخواهد تازه بعد از سه قرن در ايران ناسيوناليسم بسازد و بحثش را طرح کند ولي اين بازي ها چيست. مگر فکر ميکند اينجا خوانندگان بيسوادند. به هر حال هر کسي که بخواهد مظالعه کند، دوباره اين نظر من در اينباره که در فصل ششم کتاب ايران اينده نگر من موجود است، و متن را در زير ضميمه کرده ام و اين آقاي عزيز هم بجاي عوض کردن اسم مستعار و بجاي کامنت هاي مغرضانه نوشتن مقالاتش را دوباره درج کند و اگر خوانندگان خواستند ميخوانند . نظر ميدهند که کدام تئوري درست است و کدام نادرست. گوئي ايشان هر کامنتي که در رادي زمانه مينويسند هم نوشته را ضعيف ميپندارند و لينک به آنچه در ايران گلوبال گذاشته اند ميدهند. و متعجب هستند که چرا راديو زمانه اين ها را درج نميکند. شايد بهتر است مظالبنتان را به آلماني يآ انگليسي ترجمه کنيد و از استادان دانشگاه نزديک محل اقامتتان بخواهدي که به شما نظر دهند. آخر انچه شما مينويسيد مثل نوشته هاي پيپر سال اول دانشگاه است و به همين علت مجلات وزين چاپ نميکنند..

 

کردستان، فدراليسم، و احساسات ملي ايرانيان :

ممکن است بنظر رسد مبحث فدراليسم، در کشوري نظير ايالات متحده آمريکا، چندان مسأله اي نباشد، اما نگرش به جهان به شکل يک فدراسيون بزرگ، به مثابه يک ساختار احتمالي سيستم سياسي در آينده، بارها و بارها در داستان هاي تخيلي مطرح شده است.

برخي تصور ميکنند بوروکراسي در موسسات فدرال آمريکا دليلي است براي نگرش به فدراليسم بمثابه عامل باز دارنده توسعه فراصنعتي، و نقش مهم فدراليسم براي ايچاد کنترل و توازن در دموکراسي آمريکا را نفي ميکننند.

در واقع، رد فدراليسم و گزينش مرکز گرائي، بخاطر بوروکراسي، اشتباه بسيار بزرگي است. بوروکراسي مسأله اي است که بايستي تصحيح شود، و نه کنترل و توازنchecks and balances. جبر و سکون موسسات دولتي در کشورهاي سرمايه داري متمرکز، در مقايسه با کشورهاي فدرال، بسيار بدتر است، هرچند نه به بدي کشورهاي سوسياليستي.

براي از بين بردن بوروکراسي، کارائي و تکنولوژي هاي فراصنعتي جامعه اطلاعاتي لازم است، تا روش جاري هاي متروک دولتي متحول شوند، روش هائي که علت بوروکراسي هستند، و نه از بين بردن تکثر فدرالي، که براي تضمين کنترل و توازن در جوامع دموکراتيک بوجود آمده اند، و لازم نيست که بوروکراتيک باشند.

مبحث فدراليسم اهميت والائي براي ايران آينده نگر دارد. به همين جهت من رساله مفصلي درباره تاريخ شکل گيري دولت مرکزي در ايران و نقش کردستان در آن نوشتم. کردستان نياز به فدراليسم در ايران را، بيش از هر نقطه ديگر ايران نشان ميدهد.

هرچند رساله من درباره کردستان، تاريخ ايران را مرور ميکند، اما آن نوشته به عنوان يک متن تاريخ نويسي در نظر من نبوده است، و من آنرا به اين خاطر نوشتم که نشان دهم چرا فدراليسم، تنها راه جلوگيري از سرنوشتي نظير تجزيه يوگسلاوي، در ايران آينده است، و اين که چگونه ايران ميتواند در توسعه گلوبال، به صورت يک فدراسيون، پيشقراول باشد. فدراليسم ميتوانست يوگسلاوي را از پاره پاره شدن نجات دهد، اگر در زمان آزادي، نيروهاي سياسي آن سرزمين فدراليسم را برسميت ميشناختند، و نه ادامه تحميل رژيم مرکزي، به مليت هاي تازه آزاد شده يوگسلاوي.

ما در سالهاي 1940 زندگي نميکنيم، و وحشت اصلي از دولت هاي متمرکز، به اين خاطر نيست که آنها ميتوانند دهها و دهها سال حکومت کنند. بر عکس، وحشت اصلي از دولت هاي متمرکز در زمان حاضر، بخاطر اين واقعيت است، که آنها باعث تکه تکه شدن مناطقي ميشوند که بر آنها حکم مي رانند، و آن رژيم ها، از طريق فشار آوردن به مردم، تا نقطه غير قابل بازگشت، باعث ميشوند، که مردم جدائي را بر گزينند. ما در جهاني زندگي نميکنيم که اقليت ها، ديکتاتوري ملي را تحمل کنند.

ما در جهاني زندگي ميکنيم که اقليت ها، راه هاي خود را در واقعيت *جدا* ميکنند، و به راحتي وارد رابطه مستقيم با اقتصاد گلوبال ميشوند، بدون نياز به آنکه از طريق دولت ملي بزرگتري به اقتصاد جهاني راه يابند، و خواندن اقليت هاي ملي بعنوان "تجزيه طلب" يا با القاب مشابه، تنها آنها را براي جدائي مصمم تر ميکند، و نه آنکه آنها را از طلب حقوق خود بترساند.

مثلأ، کردستان عراق، که داراي ذخائر نفتي است، اگر دولت مستقل تشکيل دهد، و اگر رژيم ايران در آينده، نظير جمهوري اسلامي ايران در حال حاضر، يک رژيم ديکتاتوري باشد، من شکي ندارم که کردهاي ايران به سوي دولت کرد نوپاي غرب ايران احساس تمايل کنند، گرچه کردستان ايران بمثابه بخشي از ايران توسعه يافته است، و نه بمثابه قسمتي از چهار بخش کردستان عثماني، و کردهاي ايران در بازار ايران بهمراه بقيه شهروندان ايران شرکت دارند، و کردستان ايران نظير خوزستان هم *نيست* که نفت داشته باشد، اما ديکتاتوري ميتواند يک اقليت ملي را به انتخاب غلط بکشاند.

 به عبارت ديگر، حتي گرچه به نفع کردستان ايران *نيست* که به "کردستان بزرگ" به پيوندد، ولي ديکتاتوري دولت مرکزي ايران، ميتواند به مردم کردستان، چنين انتخابي را تحميل کند.

من بايستي ذکر کنم که حتي ساتراپهاي امپراطوري ايران قبل از اسلام، بيشتر به يک سيستم فدرالي شبيه بودند تا به يک دولت متمرکز نظير فرانسه، و بسياري از مولفين سلطنت طلب، چپ گرا، و ناسيوناليست، که هنوز از فدراليسم وحشت دارند، تاريخ ايران را درک نکرده اند، و برخورد آنها با مسأله فدراليسم، به آينده ايران کمکي نيست. من اين موضوع را در رساله ام درباره فدراليسم توضيح داده ام.

***

من آثار متفکرانه مديسون درباره آمريکا را در مورد مبحث فدراليسم بررسي کرده ام، که مطالعات برجسته اي در زمينه اين موضوع هستند. تأيين مقياس هاي پيشگيري در نوشتارهاي فدراليسم مديسون، اساسأ براي حفاظت جمهوري در برابر سلطنت است (سلطنت انگليس). اين است که وي خيلي درباره اشرافيت بطور مشخص مينويسد، و حتي اين موضوع را به مثابه معيار ميبيند، تا که سيستم مورد نظر خود را جمهوري بنامد.

مديسون هيچ کوششي نميکند تا که مشروعيت سيستم فدرالي را به ثبوت برساند. کنفدراسيConfederacy يک واقعيت براي وي است، و سعي وي در اين است که نشان دهد فدراليسم نه تنها*مطلقه* نيست، بلکه همچنين دولت *ملي* است. در نتيجه کانون توجه مديسون در رساله خود، جهت نشان دادن اين امر است، که چگونه دولت هاي فدرال و ايالتي بايستي در عمل شکل گيرند، تا که يکپارچگي دولت ملي تضمين شود.

مسأله براي مديسون، دست و پنجه نرم کردن با *پياده کردن* ارگان هاي فدرال و ايالتي است، و نشان دادن اينکه *هردو* آنها، موسسات لازم هستند، و به اين طريق وي در رد نظر آنان که، بعلت تکراريredundantبودن، ادعا ميکنند اين ارگان هاي کنترل و توازن checks and balances لازم نيستند ، مينويسد، و وي سعي ميکند نشان دهد که وجود چنين ارگان هاي تکراري، تضمين در برابر استبداد است. براي وي موضوع پياده کردن طرح ارگانهاي فدرالي است و نه مشروعيت، چرا که براي وي فدراليسم شکلي است که در زمان شکل گيري، که ايالات متحده در واقعيت بوده اند ، يک مجموعه از ايالات جدا از هم.

حال در مورد ايران، مشروعيت سيستم فدرالي چيزي از پيش داده شده نيست. به عبارت ديگر، به غير از کردستان، ما ايالاتي را نمي بينيم که با خواست هاي مشخص خود براي دولت بودن، در زمان حاضر به جلو آمده باشند، اقلأ نه در زمان حاضر. اين است که من در نوشته چرا فدراليسم براي کردستان و بقيه ايران ، سعي کرده ام از نظر تئوريک مشروعيت فدراليسم براي ايران را نشان دهم.

اساسأ از زمان سيستم ماقبل اسلامي شاهنشاهي در ايران، که به معني حکومت يک شاه بر ساتراپ نشين، و حکومت شاهنشاه (شاه شاهان) بر همه شاهان بوده، تا ادامه مابعد اسلامي ساتراپ ها به اشکال نوين، حتي طي تغييرات عصر مغول ها، ما توسعه شبه فدرالي را در ايران مي بينيم.

حتي گرچه در ايران، ما هيچگاه پذيرش مشروعيت فدراليسم را نداشته ايم، و پس از مشروطيت نيز قانون اساسي ما از مدل متمرکز فرانسه از طريق بلژيک، تبعيت کرده است، ولي بنظر من کاري نظير کوشش مديسون برروي مسائل *پياده کردن* فدراليسم، کماکان در مورد ايران نيز قابل انجام است. از روز اول مجلس شوراي ملي مشروطيت تا به امروز، ارتباط ارگان هاي ملي و محلي ميتوانند بررسي شوند.

بجاي نگرش به ايالتها، ميتوان انجمن هاي ايالتي و ولايتي را بررسي کرد، با اين که بيشتر مدل فرانسوي توزيع قدرت در يک سيستم متمرکز بودند (نظير انتخاب شهردار در اروپا)، تا فدراليسم، آنگونه که در ايالات متحده آمريکا قابل ديدن است. معهذا بنظر من بررسي توزيع قدرت در ايران، ميتواند بما براي دستيابي به راهنماهاي قانون اساسي، براي ارگان هاي فدرال، محلي و ملي باشد.

کار مديسون، يک کار قانون گذاري است، درباره ساختارهاي کنترل و توازن. ما نياز داريم که وکلاي ايراني اين گونه کار را درباره موضوعات پياده کردن فدراليسم در ايران انجام دهند. متأسفانه من چنين کاري را تا کنون در محافل سياسي ايراني مشاهده نکرده ام.

بنظر من حتي آنها که ميگويند با فدراليسم در ايران مسأله اي ندارند، برداشتشان اکثرأ ساختارهاي انتخاباتي از نوع فرانسه براي ايران است، که سيستم انتخاباتي دموکراتيک تحت يک دولت متمرکز است، و *نه* کنترل و توازن در يک سيستم فدرالي واقعي. به عقيده من در زمينه تئوريک، در ارتباط با مسأله فدراليسم، دو عرصه هستند که بايستي با آنها دست و پنجه نرم کرد:

1. ادامه بحث براي فدراليسم در محافل و گروه هاي سياسي ايران، نظير آنچه من در نوشتارهاي خود در اين زمينه انجام داده ام، و اضافه کردن مطالعات مشابه در مورد ايالات ديگر ايران، و نه فقط براي ايالاتي نظير آدربايجان و بلوچستان، بلکه مصالعات مشخص درباره خراسان، مازندران، گيلان، خوزستان، هرمزگان، و ايالات ديگر ايران.

2. انجام مطالعه جدي کدهاي قضائي قانون اساسي هاي گذشته ايران، و قوانين مدني ايران، و نحوه پياده کردن آن قوانين در جزئيات، در ارتباط با شاخه هاي مختلف قواي دولتي، و نحوه ارتباط آنها با ارگانهاي محلي، شهري، استاني، و ملي.

من ممکن است با بسياري ديگر درباره جزئيات تاريخ ايران اختلاف داشته باشم، و اين مسأله اي نيست. حتي قرن ها پس از انقلاب فرانسه، تاريخ نگاران و سياستمداران فرانسوي در تحليل جزئيات انقلاب فرانسه بسختي توافق دارند، اما اينکه بتوانيم درباره دولت فدرالي براي ايران آينده به توافق برسيم، يک بحث تاريخ نيست، بحث مسأله عملي روز است و امکانپذير.

غفلت در تأکيد بر موضوع مهم فدراليسم، در هر پلاتفرم سياسي براي ايران آينده، ميتواند باعث وقوع آن چيزي شود که مخالفين فدراليسم از آن بيشترين هراس را دارند، و آن هم تجزيه ايران است، نظير آنچيزي که در يوگسلاوي اتفاق افتاد. اين مهم است که برروي فدراليسم در ميان متفکرين سياسي ايران وفاق شکل گيرد، پيش از انکه دير شود، تا از سرنوشتي نظير يوگسلاوي براي ايران، اجتناب شود، بويژه در مورد آن نقاط ايران که محل سکناي اقليت هاي ملي در ايران هستند.

***

مسأله کردها و فدراليسم، يکي از آن موضوعاتي است که بر تمام منطقه اثر ميگذارد، و جمهوري اسلامي ميخواهد اين توهم را دامن زند که گوئي گروه هاي سياسي غير کرد، فدراليسم را نميخواهند، و سعي ميکند مدافعين فدراليسم را تجزيه طلب بنماياند، در صورتيکه اکثريت اپوزيسيون ايران در زمان حاضر، شروع کرده است که با فدراليسم سمت گيري کند، و ناسيوناليسم افراطي فارس، اقليت بسيار کوچکي بيش نيست.

همانگونه که به کرات توضيح داده ام ، آنان که خود را ناسيوناليست نمايانده، و برنامه هاي فدراليستي را تجزيه طلبي ميخوانند، بيشتر مبلغين جمهوري اسلامي هستند، و نه ناسيوناليست هاي ايراني، و وحشت آنها از اين است که پذيرش فدراليسم، در را بروي مردمي که حقوق بيشتر دموکراتيک براي همه ايرانيان و ايران بخواهند، باز کند.

اين جمهوري اسلامي است که از ظاهرسازي ناسيوناليسم افراطي سود جسته، و نظير دوران جنگ عراق، از اين راه سعي در توجيه استبداد خود دارد. شعار هاي ناسيوناليستي افراطي، پرچم دروغيني براي اسلامگرايان است، زمانيکه آنان طي اين سالها، به کوچکترين خواستهاي ملي ايرانيان احترامي نگذاشته اند، و اسلامگرائي را بر مردم ايران تحميل کرده اند، تا حدي که سعي در حذف جشن نوروز از ايران داشتند، جشن سال نوئي که کردها به اندازه ديگر ايرانيان، اگر نه بيشتر، جشن ميگيرند، وارج مي نهند.

همانگونه که در بخش گلوباليسم توضيح داده ام، ناسيوناليسم در اين دوران همانقدر عقب مانده است که کمونيسم. البته اين حرف به اين معني نيست که احساسات ملي از بين بروند و يا ناگوار باشند. همانگونه که در نوشتار احساسات ملي ايرانيان توضيح داده ام، احساسات ملي به حيات خود ادامه خواهند داد به همانطور که عشق به خانواده، با وجود از بين رفتن قدرت سياسي خانواده و قبيله در جامعه بشري، کماکان ادامه يافت. ناسيوناليسم، که با جنگ هاي ناپلئوني در عصر مدرن سمبوليزه شده است، با احساسات ملي يکي نيست.

بتازگي در ايران، مأمورين جمهوري اسلامي يک اعلاميه کاذب، بر عليه حقوق مليت ها در آموزش و پرورش در ايران، با جعل امضأ رهبري جبهه ملي انتشار دادند. در نتيجه اين موضوع خيلي مهم است که بدانيم، که چگونه جمهوري اسلامي، با اين نيرنگ هاي موهن، با ظاهر ناسيوناليسم افراطي، سعي در حمله به جنبش کردها ي ايران را دارد.

واقعيت آن است که، قصابي چپ ايران در سالهاي 1360 و 1367، و کشتار چپ ايران در رژيم شاه، به اين خاطر بوده است که چپ استوار ترين نيروي اپوزيسيون ايران در برابر رژيم شاه در سالهاي 1320-57، و در برابر رژيم جمهوري اسلامي در سالهاي 60 و 70 بوده است. به همين خاطر است که حتي فعاليني که فقط يک سال زندان داشتند، و در زندان هاي جمهوري اسلامي بودند، در درون زندان، در سال 1367، با دستور خميني، به قتل رساندند.

جمهوري اسلامي در سال 1367 به صلح ننگين با صدام، با شرايط صدام تن داد، در صورتيکه سالها امکان امضأ صلح با شرايط بهتر را داشت. خميني با قتل جمعي نيروهاي چپ و ديگران در سپتامبر 1988، سعي کرد تا سکوت جامعه را پس از امضأ معاهده صلح تضمين کند، و جمهوري اسلامي به کشتار نيروهاي چپ هم بسنده نکرده ، و از قتل فروهر ها در سالهاي بعد، که هيچگاه چپ نبودند هم، فرو گذار نکرد.

اجازه دهيد ذکر کنم که مخالفت خود من با چپ اصلأ بخاطر مبارزه آنها با استبداد جمهوري اسلامي ورژيم شاه نيست. در حقيقت، از آن نظر، من از چپ کاملأ پشتيباني ميکنم، و بنظر من آنان بيشترين تعداد قرباني را، در جنبش دموکراسي خواهي ايران داده اند، چه در زمان شاه و چه در زمان جمهوري اسلامي، و به اين خاطر مأمورين اطلاعاتي شاه و جمهوري اسلامي، بيشترين نفرت را از نيروهاي چپ دارند.

مخالفت من با چپ به اين دليل است که بنظر من برنامه آنها، در دوران گلوباليسم و توسعه فراصنعتي در دنيا، عقب مانده است. من درباره نظراتم درباره چپ توضيح داده ام، و نيازي به تکرار نيست. معهذا بايستي ذکر کنم که يکي از نيروهاي اصلي جنبش دموکراسي خواهي ايران که براي فدراليسم کوشيده است کومله است، همانگونه که من در نوشتار کومله و کردستان مقصلأ توضيح داده ام.

به هر حال تا آنجا که به صوفيگري مربوط است در مقاله زير درباره اسپينوزا و علت غائي توضيح داده ام و کسانيکه بخواهند مطالعه کنند موجود است و آنها نيز که ميخواهند يک نوع صوفيگري را جايگزين نوع ديگر بکنند نيز مختارند که وقت و زندگيشان را دنبال اين تخيلات بروند و کاري با علم نداشته باشند و يا فکر کنند حرفهاي علم کنوني را 2000 سال پيش در فلسفه هاي ماقبل اسلامي در ايران گفته اند و آنچه ما لازم داريم باستانشناسي است و نه ياد گيري علم نو.

قصدم اصلاً توهين به کسي نيست. خواهش ميکنم مقاله زير را دقيق بخوانيد و اين تخيلات درباره فلسفه هاي ماقبل اسلام غير زرتشتي در ايران و صوفيگري مثلاً اقوام آريائي را هم مظالعه کنيد و خود قضاوت کنيد. من وقت بحث بيشتر با اين صوفيگري غير اسلامي راندارم و اصل بحث هاي من در اين مقاله چه صوفيگري اسلامي باشد چه مسيحي و چه غير ان تفاوتي ندارد. به همين علت هم هست که هر چه اينگونه نوشته ميشود را پاسخ نميدهم. گفتم يکبار اين را بنويسم که دليل روشن شود:

http://www.ghandchi.com/406-Spinoza.htm

اما درباره فدراليسم.

فدراليسم استاني و اتنيکي وجوددارد. همين الان در عراق مجلس عراق از اولي خمايت کرد و نمايندگان کرد به دلائلي که لزوماً بخاطر حمايت آنها از دومي باشد، بيرون رفتند. وارد جزئيات مواضع نماي«دگان کرد نميخواهم بشوم. فقط خواشتم ذکر کنم که موضوع خيلي روشن است و نه يک تخيل اسمي.

آنها که در اين زمينه صاحب داشن هستند ميدانند که خالا در هر دو حالت قوه مقننه آنقدر فرقي با حتي دولت غير فدرال ندارد. يعني نمايندگان در ايران هم چه زمان شاه چه حالا همانگونه در مناطق انتخاب ميشوند که اگر فدراليسم استاني يا اتنيکي بود. تفاوت هائي هست ولي نه انقدر مهم. مجلس در يک کشور مثل امريکا که فدرالي است همينگونه است. مجلس عالي مثل مجلس سنا در آمريکا يا در گذشته در ايران به دليل ديگري است که ربطي به مناطق ندارد و به منترل و توازن ربط دارد. منترل و توازن منطقه اي يا استاني از طريق محالس ايالتي است و اين است که در سيستم فدرالي تفاوت دارد و نه مجلس کشوري.

حالا در سيستم فدرالي، چه استاني و چه اتنيکي، مجلس ايالتي توسط شهروندان منطقه انتخاب ميشود. اين در زمينه مقننه مطرح است.

در زمينه قوه مجريه، استاندار را مردم استان تعيين ميگکنند و نه نظير زمان شاه يا حالا، که وزارت کشور منصورب ميکند.

در زمينه قوه قضائيه هم مقامات عالي قضائي استان انتخابي خواهند بود و نه منصوب شده از مرکز.

به هر حال تا آنجا که به قوه مقننه در مرکز مربوط است تفاوتي بين فدراليسم و غير ان نيست.

لطفاً وقتي در زمينه اي نظر ميدهيد، چه موافق و چه مختالف قدري درباره ان مظالعه کنيد. قصدم توهين نيست ولي واقعاً باعث يکسري بحث هاي قلابي در اين سايت ميشود.

با احترام به همه دوستان

کیومرث نویدی

فقط نگاه کن ببین!

سخنی با آیدین تبریزی. آقای تبریزیان، آقای قندچی و آقای رخسانی. اگر مسئله
تان این است که من یکی ننویسم، رأی گیری کنید یا کیانوش بخواهد تا خداحافظی کنم.

آیدین گرامی!

واژه
ها قراردادهای ما هستند برای رسیدن به مفاهیم. من هیچ اشکالی نمی
بینم که که به جای ملت از واژة مردم استفاده کنیم. اما، آیا فکر می
کنی در این صورت مشکل ما حل شده است؟ آیا فکر می
کنی اگر بگوئیم مردم ایران تشکیل شده
است از مردم فارس و آذربایجانی و کرد و... اندیشة سومکائی دست از قوم خواندن غیرفارس
ها برخواهد داشت؟ به هر حال، این بحث می
تواند باز باشد. یک چیز را باید بپذیریم جهان انسان جهانی
ست نامتعین و غیرقابل تعین. چون خود انسان دائما در حال شدن است. نوشته
ام بارها که من به فدرالیسم اتنیکی ابتدا به ساکن، در ایران باور ندار و گذشته از این، جنبه
ها و پیچیدگی
های بسیاری را در ایران باید در نظر داشت که تنها یکی از آنها زبان مادری
ست. به این مشکل باید توجه کنیم که بدون آموزش به زبان مادری، مشکل بی
سوادی به گونه
ای اساسی حل نخواهد شد. پیام شما را هم فردا به دوستان آذری خواهم داد. یادتان باشد اما، که به شما و همة آذری
ها توصیه کردم بروید و این جریان را تقویت کنید. شماری پیرمرد آذری
تبارند (عمدتا) که حرکتی را در تقابل با پان
ترکیسم خواسته
اند به وجود آورند.

اما، در مورد احزاب سرتاسری همینقدر بگویم که اگر در منطقه

ها پایگاه مردمی نداشته باشند، سرتاسری دانستنشان نارواست. ما سازمانهائی می
زنیم که در واقع نه در کردستان نه در بلوچستان و... دارای پایگاه مردمی نیستند و بعد می
گوئیم سرتاسری
اند چون دفترشان در تهران است مثلا. دکتر افراسیاب شکفته به من اطلاع داد که حزب لیبرال استرالیا هشت واحد اتنیکی دارد که هر کدام آرم و دفتر و دستک خودشان را دارند. چنین حزبی را می
توان سرتاسری دانست. اتفاقا از من نظرخواهی کرد که آیا اگر حزب دموکرات کردهای خراسان را تأسیس کنند به معنای جدا کردن کردهای خراسان از دیگر مردم خراسان نخواهد بود و به نظر من رسید که نه نخواهد بود. دیگر مردم خراسان هم می
توانند با همان برنامه عام سیاسی و افزودن برنامة ویژة فرهنگی خودشان حزب
های مشابه بزنند و بعد متحد شوند و نام اتحادشان را بگذارند حزب دموکرات خراسان و بعد هم حزب دموکرات ایران از ترکیب احزاب دموکرات همة استانهای ایران به وجود آید؛ این می
شود حزب سرتاسری. آنچه آقای قندچی می
گویند از جنبه
ای کاملا درست است؛ ناسیونالیسم نافی سکولاریسم است. منتها ایشان به این مشکل توجه نمی
کنند که توجه به زبان و فرهنگ ملیت
های اتنیکی و فرهنگی یک مجموعة سیاسی پرتنوع مانند ایران، بدون دم و دستگاه اداری ممکن نیست. ایشان ناسیونالیسم ایرانی را نفی می
کنند اما، عشق به ایران را نه. به گمانم، همان حرفی را می
خواهند بزنند که دکتر اردلان در مقالة میهن
پرستی رمانتیک و میهن
دوستی مدرن طرح کردند. به این هم باید توجه کرد که برای من مهرم به ایران در قالب مهرم به کرد و کردستان تجلی پیدا می
کند و اگر ایران بخواهد نافی کرد و کردستان بشود، دیگر برای من نه میهن که زندان است. درست مثل همین ایران جمهوری اسلامی که زندان است نه میهن.

و جناب تبریزیان!

امیدوارم این تذکرهای شما مقدمة خداحافظی
تان از سایت ایران گلوبال نباشد. اگر شما با ایدة فدرالیسم مخالفید و فدرالیسم را به صلاح ایران نمی
دانید، چرا در این باره نمی
نویسید. گمان نمی
کنم هیچ کس مخالتی با نوشتن شما داشته باشد. خودتان هم که جزو مدیران سایت هستید و می
دانید که در ایران گلوبال نه سانسور وجود دارد و نه گزینش و سردبیری. وگرنه در کنار شاید هر ده مقاله
ای که به مسائل دیگر پرداخته
اند یک مقاله در این سایت در مورد مسئلة ملی درج شده

باشد و حتی کمتر. گمان نمی
کنم که مسئلة ملی در ایران، کم
اهمیت
تر از مشکل زنان یا جوانان یا هم
جنس
گرایان باشد و این را هم نوشته
ام که تحقق حقوق شهروندی بدون رفع ستم ملی یک شعار بی
محتواست. فقط به این توجه کنید که فدرالیسم اساس دموکراسی مدرن است. درست است که کشورهائی هستند که دموکراسی دارند ولی نام
هایشان فروزة فدرال را یدک نمی
کشند. اما، همانها هم فدرال اداره می
شوند یعنی کدخدا و شهردار و بخشدار و استاندارشان را مردم ده، بخش و شهر و استان انتخاب می
کنند. فدرالیسم چیزی غیر از این نیست. منتها در کشوری که زبانهای مختلف در آن وجود دارد به این پارامتر هم توجه می
شود.

و جناب رخسانی!

بحث سیستم سیاسی آیندة ایران نه تنها در مورد به قول شما مسائل قومی، بلکه در همة موارد دیگر (زنان، کارگران، هم
جنس گرایان و...) تا رسیدن به یک توافق عام باید باز باشد و ایران گلوبال یک فوروم بحث در بارة همة مسائل مبتلابه جامعة ایران است. ما هنوز در بارة شکل فدرالیسم در ایران به توافق عام نرسیده
ایم. هنوز بسیارانی فدرالیست
ها را تجزیه
طلبان خجول می
دانند و در برابر هم هستند جدائی
خواهانی که تنها راه رسیدن به حقوق ملی را جدائی از ایران می
دانند. و اما، اگر تنها مشکل من هستم و دوستان خواهان این هستند که من یکی ننویسم. چشم. اگر نویسندگان ثابت سایت رأی
گیری کنند و اکثریتشان خواهان ننوشتن من باشند. اطاعت خواهم کرد و از سایت ایران
گلوبال خداحافظی. جز این تنها کیانوش توکلی به عنوان مدیر اصلی سایت حق دارد از من بخواهد که ننویسم و من هم البته که در آن صورت، بدرود خواهم گفتتان.

برای همه
تان شادمانی و تندرستی آرزو می
کنم.

ناصر مستشار

مبارزه اینترنتی هرگز مارا به پیروزی نخواهد رساند!

آری !تمام مقالات رژیم اسلامی بطور آزادانه در دسترس همگان در داخل وخارج آماده است اما به همان اندازه مقالات اپوزیسیون در ایران در اختیار مردم در زنجیر قرار ندارد،پس در این معادله بازهم رژیم برنده شده است.این در حالیست که مقالات اپوزیسیون و رژیم در صفحه اصلی گویا در کنار یک دیگر برای خواننده های خارج کشور حاضر وآماده است و هیچ سانسور و مانعی برای تبلیغات رژیم در خارج وجود ندارد اما برای نوشته های روشنگرانه نویسندگان خارج کشوری در ایران محدویت تا حد اعدام وجود دارد؟

منوچهرجمالی

jamali@parseng.com

فدرالیسم ، نه ؟ بلکه ایجاد دومجلس مقننه متمم هم. من پیشنهاد میکنم که درایران، دومجلس شورای مقننه که متمم هم باشند، به وجود بیایند . مجلس دوم ، عبارت از برگزیدگان کردستان، عربهای خوزستان ، بلوچهاوسیستانیها و ترکمن ها و آذربایجان باشند. قوانینی را که مجلس شورای ملی ، میگذارند، باید این مجلس بپذیرد . بدین ترییب ، هم قدرت حکومت شیعی و آخوندهای شیعه کاسته ومحدود میگردد و هم حاشیه های ایران ، حق مساوی در بهره مندی ازآبادی و آزادی و دادگری می یابند و کاملا در حکومت ایران،شریک میشوند. این بحث های کنونی و جاروجنجالها ، راه حل برای همکاری نمیگشاید، بلکه آن را نیز می بندد .

مزدک

نامه ائی که هر ایرانی شرافتمندی نباید آنرا فرموش کند!

مبارزه با رژیم و افشاگری د رباره این حرامیان باید از هر موضوع دیگری ارجح باشد.تنها با از میان برداشتن این حرامیان اسلامی است که بحثها درباره نوع حکومت و یا فدرالیسم و غیره فدرالیسم و رسیدن به دیگر حقوق انسانها در ایران معنی می دهد.تازمانیکه ...

حرامیان اسلامی قدرت را دارند تمام بحثهای ما هیچگونه ارزش عملی نخواهند داشت وتنها برای عقده خالی کردن و باد به غبغب انداختن و ایجاد تشنج و اعصاب خوردکنی خواهند بود.مطرح کردن بحثهای تفرقه افکن و هر بحثی سیاسی که غیر از انداختن حرامیان اسلامی از قدرت و اماده ساختن جامعه برای حکومتی دمکراتیک و سکولار و انسان و داد محور نباشد مخرب است.شکی نیست که تمام سیستمهای حکومتی از جمله فدرالیسم چه اتنیکی و غیره اتنیکی ویا غیره فدرال و نوع حکومت پادشاهی و یا جمهوری...باید به بحث گذاشته شود و متخصصین درهر موضوعی نظرات خود را ازادانه مطرح کنند.ولی جامعه ایکه سالیان درازی در زیر چکمه های شاه و شیخ بسربرده و زندگی دریک جامعه ازاد را هرگز لمس نکرده باید وقت درک موضوع و انتخاب آزاد را داشته باشد.بنابراین اولین و مهمترین موضوع بر کناری این ارازل بعنوان بزرگترین مانع ازادی مردم هستند.ولی گویا بعضی وجود خودرا مدیون چنین موقعیتی هستند و موضوع به این ساده گی را نمی خواهند درک کنند و با هارای هارای پا را دریک کفش نموده که مرغ یکپا دارد!این هم حرف احمقانه ایست که بکبار گول خوردیم و دیگر نمی خواهیم گول بخوریم.سیاست یعنی اینکه باید درجریان باشی و گول نخوری !من از کلمه اعتماد اصلا اعتقادی ندارم .در سیاست اعتماد قرارداد و قانون است که کتبا نوشته شده و مورد توافق همگان باشد.این حرف که ما بشما اعتماد کردیم حرف مربوط به قبیله و ایل و ایین کدخدامنشی است نه جامعه مدرن و احمقانه است.همه چیز درچهارچوب قانون و قراردادهای کتبی مورد توافق اکثریت و یا طرفین درگیر باید باشد.خواه و نا خواه چنین قراداد و قانونی برای مردم ایران قانون اساسی است که پس از از قدرت انداختن حرامیان اسلامی ممکن است

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید