
وقتی صحبت از مجاهدین میشود یاد همکلاسیام ، ناهید ،در دبیرستان میافتم. سه سال روی یک نیمکت نشستیم. وقتی فهمیدم که برادرش زندانی سیاسی بوده رابطه ما تنگتر شد. به خانهشان رفتوآمد داشتم. برای خانوادهاش مهم نبود که حجاب ندارم. رادیو میهنپرستان را گوش میدادیم. برایمان فدایی و مجاهد فرقی نداشت. هر دو علیه شاه مبارزه مسلحانه میکردند. راه ما خیلی زود از هم جدا شد. او و خیلی از دوستان مشترکمان در سالهای بعد کشته شدند.
شرایط امروز و سیاستهای این جریان هیچ شباهتی به مجاهدین آن روز ندارند. آیا میتوان آنها راندید گرفت و بگوییم وجود ندارند؟
برای پاسخگویی به این سؤال دو بحث را باید از هم تفکیک کرد.
یکم موضع ما نسبت به سیاستها و روشهای مبارزاتی است که امروز این سازمان در پیش میگیرد.
دوم نحوه برخورد با جریان سیاسی که ما باسیاستها و روشهای مبارزاتی آن مخالف هستیم.
موقعیت این سازمان
مجاهدین سازمانیافتهترین جریان به جهت عضو ، کادر و نیرو است. تمرکز 2 تا 3 هزار کادر مجاهد در یک مکان ، اشرف 3، و فعالیت حرفهای آنها به فعالیت سیاسی آنها ابعاد وسیعی میبخشد. دیپلماسی و لابیگری قوی را پیش میبرد و از حمایت گسترده در میان جریانهای راست در سطح جهان و پارلمان برخی کشورها برخوردار است. دارای امکانات مالی است که منابع آن ناروشن است. سازمانی توتالیتر ، اقتدارگرا و غیر دمکراتیک است. مناسبات درونی آن شدیداً سانترالیستی است. کیش شخصیت در این سازمان حاکم است. اعتراض اعضا تحمل نمیشود . رابط اعضا و رهبری تبعیت محض است. استراتژی آنها در وجه غالب متکی به محافل قدرتمند راست خارجی است.
با سایر جریانهای سیاسی یا رابط ندارد و اگر دارد در جهت به خدمت گیری آنهاست. نقد سازمانها و فعالین و کنشگران سیاسی و یا نقد هر فردی را پای دشمنی سازمان میداند." هرکه با من نیست، با دشمن من است". رهبری مجاهدین پاسخگوی سیاستهای خود نیست و در شبکههای عمومی مانند میزگردها و کلاب هاس ها شرکت نمیکند. ان ها قادر به نقد سیاستهای خود، بخصوص در سال 60، عملکرد آنها در جنگ ایران و عراق و به کشتن دادن اعضا بسیاری از خود نیستند. به همه دلایل بالا جریانهای اپوزیسیون دید منفی نسبت به این سازمان دارند و آنها را در ردیف جریانهایی که درراه دمکراسی مبارزه میکنند قرار نمیدهند.
به قهر و مبارزه مسلحانه اعتقاد دارد و آن را تبلیغ میکند، خواهان هستههای مقاومت در داخل کشور و مبارزه مسلحانه هستند. جمهوری اسلامی مجاهدین را خطر بزرگی علیه خود بهحساب میآورند. و با دستآویز به روش های این سازمان هر نیرویی را که میخواهد اعدام کند جرم همکاری با سازمان مجاهدین را به او نسبت میدهد.
مجاهدین نیروهایشان را در پادگانها نگهداری میکنند، مکانهایی که افراد در محیطی دربسته تنها اجازه رابطه با افراد خاصی رادارند، اطلاعات و اخبار به شکل محدود و کنترلشده در اختیار این نیروها قرار میگیرد.آنها اجازه داشتن خانواده ندارند و آنهایی که خانواده داشتهاند سالهاست که از خانواده جدا زندگی میکنند. بچهها سالهاست که از داشتن خانواده محروماند و در حد نفرت از پدر و مادرهای خود یاد میکنند. این نیروها 40 سال است که در چنین شرایطی زندگی میکنند. روشن است که این شیوه زندگی چه تأثیراتی بر روح و روان این انسانها میگذارد. این شیوه زندگی مغایر حقوق بشر و حقوق انسانی افراد و در یککلام یک فاجعه انسانی به بار آورده است.
در یککلام مجاهدین خلق سازمانی است که با هر قیمتی برای سرنگونی جمهوری اسلامی مبارزه میکند. به قیمت حمایت از حمله نظامی به ایران، به قیمت همکاری با دشمنان ایران در جنگ ایران و عراق ، به قیمت لابیگری با راستترین نیروهای خارجی ، به قیمت بکار گیری خشونت و مبارزه مسلحانه ، به قیمت نابودی زندگی انسانی نیروهای خود....
اما با چنین نیرویی چه باید کرد ؟
یک راه حل، همین راهی است که تا امروز در پیشگرفته شده است، یعنی حرکت در جهت نابودی و حذف آن . این شیوه را جمهوری اسلامی 40 سال است در پیش دارد. نهتنها با این سازمان بلکه با تمام سازمانها و نیروهایی که آن هارا دشمن میداند. به همین شکل برخورد میکند. اما جمهوری اسلام با تمام امکاناتش موفق نشده است نه سازمان مجاهدین و نه نیرویهای سیاسی دیگر را نابود کند. توانسته بخش عظیمی از آنها را به زندان بی اندازد و یا اعدام کند، اما موفق به نابودی فکر و اندیشه آنها نشده است.
یکی از بزرگترین پیشزمینههای برقراری دمکراسی در یک کشور پذیرش همزیستی جریانهای فکری سیاسی است. پذیرش حق وجود جریانات دیگر، پایه شکلگیری دمکراسی است. تا آن زمان که جریانات مختلف سیاسی چنین اصلی را نپذیرفتهاند امکان برقراری دمکراسی ضعیف و یا پایههای آن لرزان است. تمایل به حذف نیروها و جریانهای فکری متفاوت در یک نقطه متوقف نمیماند. تجربه نشان داده است نیرویی که روش حذف دیگری را که فکر میکند سیاستها و افکار خیلی نادرستی دارد پیش میگیرد همین روش را در مورد دیگران هم در پیش خواهد گرفت. ما در کشور خود تجربههای دردناکی از این نوع تفکر و روش را پشت سر گذاشتهایم
متأسفانه شیوه حذف گروهها و سازمانهای سیاسی کماکان در میان اپوزیسیون رایج است. کم نیستند جریانهایی که این یا آن نیرو و یا افکار را منفی و حذف و نابودی آنها آرزومندند. گروهی میخواهند چپها را نابود کنند چراکه آنها علیه حکومت پهلوی مبارزه کردهاند، گروهی دیگر میخواهند سلطنتطلبان را نابود کنند چراکه زمانه سلطنت به سر آمده است، گروهی میخواهند نیروهای قومی را نابود کنند با این دستآویز که آنها تجزیهطلب هستند، گروهی فعالین انقلاب 57 را حذف میکنند چراکه آنها را باعثوبانی انقلاب میدانند... این نوع تفکر و روش خود یکی از پایههای تداوم استبداد است. پذیرش این روش در رابطه با یک جریان به جریانهای دیگر گسترش مییابد. شیوه حذف کردن پایانی ندارد. آنچه باید حذف شود ایده و تمایل به حذف دیگری است
به بحث مجاهدی بازگردیم.
میتوان باسیاستهای مجاهدین مخالف بود اما میبایست سیاستهای این سازمان را نقد کرد. نقد نه از موضع محو این جریان بلکه از موضع تأثیرگذار. بايد تلاش کرد که مجاهدين از لاک خود بيرون بیایند، وارد گفتگو با ساير جریانهای سياسی اپوزيسيون شوند، در شبکههای اجتماعی شرکت کنند و به سؤالات جواب دهند. نقد، نه باهدف تبدیل این جریان به یکی از نحلههای سیاسی فکری موجود بلکه باهدف کشاندن این جریان به صحنه بازی دمکراتیک، به پذیرش قواعد بازی سیاسی ، احترام به افکار و موجودیت دیگران، احترام به همان موادی که در برنامه 10 مادهای آنها آمده است و اجرای این برنامه در عمل. 40 سال زندگی پادگانی و جدا کردن اعضا خود از زندگی معمول و رابطه با دیگر نیروها با شعار آزادی همخوانی ندارد. پوشیدن لباس و روسری همرنگ برای 2000 عضو زن این سازمان با شعارهای زن زندگی آزادی، همخوانی ندارد. اگر مجاهدین امروز وارد پذیرش مناسبات اولیه نیروهای سیاسی با یکدیگر و تعامل و به رسمیت شناختن دیگر نیروهای سیاسی نشوند، اگر گفتمان محو دیگر نحلههای سیاسی فکری به گفتمان غالب بدل شود، فردای بعد از گذر از جمهوری اسلامی درگیری خشن مابین جریانها به تنها روش مناسبات بدل خواهد شده و گذار به دمکراسی در ایران با مشکلاتی جدیتر درگیر خواهد شد .
آیا این شیوه مبارزه بر مجاهدین تأثیر میگذارد؟
موفقیت هر تلاشی در مبارزه سیاسی امری قطعی نیست و به پارامترهای متعددی بستگی دارد. این موفقت تنها به آمادگی طرف مقابل وابسته نیست بلکه منجمله چگونگی برخورد سایر نیروهای اپوزیسیون، رشد فضای مبارزات مدنی در ایران و تغییر و تحولات جهانی ازجمله عواملی است که بر موفقیت یا عدم موفقیت این تلاش مؤثر است. آن بخش از نیروهای اپوزیسیون که بهنوعی دیگر در آرزوی محو دیگر نیروهایند و در این راستا تلاش میکنند ،به تداوم شرایط موجود خدمت میرسانند. تلاش برای تأثیرگذاری منجمله درگرو موفقت تلاش برای غلبه بر ایده محو دیگران و پذیرش حق موجودیت دیگر نحلههای سیاسی فکری است
فضای سیاسی ایران و جهان با 40 سال پیش فرق بسیاری کرده است. فصلی از تاریخ ایران تمام و فصلی دیگر آغازشده است. خواست دمکراسی ، خواست عدم خشونت ، پایبندی به حقوق بشر، خواست گفتگو با نحلههای گوناگون، پذیرش موجودیت نگاهها و دیدگاههای مختلف تقویتشده و به گفتمان غالب در جامعه بدل گردیده است. جدا کردن اعضا از زندگی عادی، دشمنی با همه نیروهایی که ناقد سیاست هاو نظرات یک جریان باشند، عدم پذیرش قواعد اولیه مناسبات سیاسی نیروها در جامعه امروز ایران جایی ندارد اگر مجاهدین نیز چنین راهی را نپذیرند هر چه بیشتر از جامعه عقبمانده و نیروهای خود را از دست خواهند داد. مسیری که در دهههای اخیر طی شده است. این خود عامل فشاریت بر همه آنهایی که مسیر دیگری را میپیمایند. هرقدر تلاش برای تقویت چنین گفتمانی در جامعه تقویت شود فشار برای تغییر سیاست آنهایی که مسیر دیگری طی میکنند افزایش مییابد. مجاهدین هم باید این راه را بروند وگرنه از جامعه عقب میمانند. باید خودشان را با این شرایط تازه تطبیق دهند.
مریم سطوت
19 اوت 2023
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
دیدگاهها
برخی از اظهار نظر ها
آقای جاوید نامجو می نویسند: " باید از سپهر سیاسی ایران برچیده شود" لطفا بنویسید چطور؟ سرکوب، اعدام ، یا...
آقای منوچهر می نویسند که چپ ها را هم باید همراه مجاهدین به دور انداخت... من در نوشته ام آورده ام که 40 سال جمهوری اسلامی همین شیوه را پیش برد و بسیاری را از این دو جریان کشت اما موفق نشد و این نشان دهنده غلط بودن همین شیوه است. شما باید شیوه سومی را پیشنهاد کنید
آقای اسد صادقی می نویسند که مسعود و مریم فکر همه چیز را کرده اند. هدف بحث من افراد نیستند. بحث شیوه برخورد با افکاری را دنبال می کند که اعضا و هواداران مجاهدین و دیگر نیروهای دیگری ما با آن ها مخالف هستیم را طرح می کند. برای جلوگیری از گسترش یک فکر تنها راه خلاع سلاح کردن فکر است. باید طوری با آن گفتگو کرد که برای شنونده آن فکر جذابیت نداشته باشد. اگر فکر من با حقیقت همراه است باید بتوانم تا خود را ثابت کنم و اگر نمی توانم پس هنوز امکانات آن را ندارم . باید ببینم چرا فکر مجاهد بیش از فکر من مورد جذابیت است. این همان دیالوگی است که در میان افکار در گیر می شود بدون توجه به این که این طرف مریم سطوت است و آن طرف مسعود رجوی . این درگیری فکری در همه جا رواج دارد.
زمانه ما تغییر کرده است و فضای سیاسی زمانه در سمت استدلال من عمل می کند. جنبش زن زندگی آزادی این را نشان داد و مجاهدین اگر بخواهند با زمان پیش بروند باید این واقعیت را ببینند و گرنه هوادارانش از او جدا خواهند شد. مکانیزم های مبارزاتی مجاهدین متعلق به دوران جنگ سرد است و امروز پاسخگو نیست. با وجود تمام انتقاداتی که به سیاست های آن ها داریم باید بتوانیم که این نیرو را به صحنه گفتگو و مبارزه دمکراتیک بکشیم. آن نیرویی که از این صحنه فرار می کند در درستی استدالالش
پاسخ
پاسخ روشن به پرسش خانم سطوت این است که فرقه مزاحمین خلق باید از سپهر سیاسی ایران برچیده شود. اگر هدف از سرنگونی رژیم ملاها برپایی یک ساختار سیاسیِ سکولار/دمکراتیک در ایران است، فرقه مزاحمین خلق نمیتواند در این ساختار جایگاهی داشته باشد، زیرا این فرقه به جدایی دین از حکومت باور ندارد. اختلاف فرقه مزاحمین خلق با رژیم ملاها بر سر خودکامگی یا دخالت دین در حکومت نیست، بلکه پیرامون آن برداشت ایدیولوژیک از دین اسلام است که این فرقه آنرا «اسلام بی طبقه توحیدی» میخواند و «امیر المومنین» مسعود رجوی را بهترین گزینه برای نشستن بر تخت خلافت در این ساختار دینی. اکنون پرسش من از خانم سطوت این است: هنگامیکه شما خواهان برپایی یک ساختار سکولار/ دمکراتیک در ایران هستید، ولی نگاه ایدیولوژیکی فرقه مزاحمین خلق به دین اسلام هیچ تفاوتی با نگاه القاعده و داعش به این دین ندارد، این چه پافشاری است که شما میخواهید جای پای این سازمان بنیادگرایِ تروریستی را در رقابت های سیاسی در اپوزیسیون باز کنید؟ هنگامیکه این تجربه تلخ تاریخی وپُر هزنیه در دست هستند که سازمان های تمامیت خواه همانند نازی ها در آلمان و خمینست ها در ایران نخست با سواستفاده از ساز و کارهای دمکراتیک و با رای مردم سر کار آمدند، ولی پس از بدست گرفتن قدرت، ساز و کارهای دمکراتیک را برچیده اند، چرا باید سازمان تمامیت خواهد مزاحمین خلق را وارد هماوردها و رقابت های سیاسی کرد، هنگامیکه این سازمان آشکارا بیان میکند که به کمتر از بدست گرفتن همۀِ قدرت سیاسی خُرسند نیست؟
اندیشه حذف را باید کنار گذاشت
زاویه نگاه به گرایشات سیاسی و مناسبات آنها در نوشته خانم سطوت زاویه نگاه درستی است. تا زمانیکه نگاه حذفی از ذهنیت عنصر سیاسی جذف نشده، نتیجه اش شکل گیری استبداد دوباره و در کمترین اشل آن زمینه ساز خشونت در جامعه است. گسترش خشونت در جامعه نیز خود زمینه ساز شکل گیری یک دولت استبدادی یا دیکتاتوریست آنهم به نام پایان دادن به خشونت...
با چپها چه باید کرد ؟
بدون شک نویسنده مقاله خوابنما نشده اند که ناگهان به فکر مجاهدین خلق بیافتند.در طول چهل سال گذشته گویا فرصتی پیدا نکردند در باره این گروه مطلبی بنویسند .
اما گروه مجاهدین همانند جریان چپ فقط در پی تسخیر قدرت وایجاد حکومت اسلامی است.
تا زمانیکه سازمان مجاهدین بر اصول وباورهای اسلامی تکیه دارد همکاری با این سازمان غیر ممکن است.
این گروه همانند اخوندها هرگز تن به تنوع طلبی نمیدهند و در همان چهار چوب دینی خود گرفتار هستند .
برای این سازمان نه ایران ارزشی دارد و نه انسان ،انچه معیار است شهادت طلبی ابلهانه و ایجاد خلافت فردی اسلامی یعنی همان ایجاد ولایت فقیه سید علی.
پرسش بالا که با مجاهدین چه باید کرد در باره خود چپ نیز صادق است :
با صد سال تسلط سیاه فکری چپ در ایران چه باید کرد ؟
چپ در ایران همانند ارتجاع سیاه جز تخریب و همکاری با ارتجاع سیاه تا کنون نقشی ایفا نکرده است .
تا زمانیکه دو گروه چپ ودینی اصرار بر باورهای خود دارند و تحولی اساسی در اندیشه بوجود نیاورند امکان رسیدن به همکاری برای ارزش های انسانیدر ایران ناممکن است.
تجربه حکومت اسلامی و تاریخ وحشت اور شوروی و اقمار ان باید برای جریان چپ ودینی درس مهمی برای
باز گشت به ازادی دمکراسی باشد.
در چهل واندی سال گذشته در غرب ،در ازادی هیچ رایزنی توافقی واعلامیه مشترکی ویا دیدار دوستانه ای بین چپ و سازمان مجاهدین روی نداده است .
اکنون چه انتظار ی است که این گروه ها در ایران بتوانند در کنار هم کار سیاسی و زندگی مشترک اجتماعی داشته باشند ؟
جناب ع.ب.تورک اوغلی
جناب توکلی گرامی،
چندی پیش گفتید بعلت کمبود وقت نمیتوانید مرتب کامنتها را کنترل کنید. امروز برای نخستین بار کامنتی از جناب تورک اوغلی خواندم و متوجه شدم که ایشان میتواند بهترین گزینش برای این کار سترگ و بسترسازی برای دمکراسی در این سایت باشد. البته تصمیم را شما و تیمتان و کامنتگذاران میگیرید و این تنها پیشنهادی است.
با درود فراوان
رهبری مریم - مسعود فکر همه چیز را خواهند کرد
خانم مریم سطوت بحثی که شما باز کرده اید شاید از طرف غیر مجاهدین مورد استقبال قرار گیرد ولی مجاهدین زیر چنین بحثهایی نمیروند و مجاهدین امروز بعد از انقلاب به اصطلاح ایدولوژیک تبدیل به یک فرقه مذهبی شده اند که یکی از خطوط اصلی اش این است که به اعضای میگفتند که آنهائی که انقلاب ایدلوژیک کرده اند دیگر از این به بعد احتیاجی بفکر کردن شما نیست و رهبری مریم - مسعود فکر همه چیز را خواهند کرد و شما با تمامی انرژی تان بروید کار بکنید یعنی اعضای این فرقه انسانهایی هستند که فکر کردن و ابراز عقیده را از دست داده اند و حالا با چنین افرادی چگونه میشود وارد مذاکره و بحث شد ؟؟
In reply to این مریم خانم سطوت از چپ… by نظرات رسیده
چندموضوع ویک متن
سالام.
چندموضوع نوشته شده وبنده دریک متن میخواهم ،مختصر به آنها پردازم.
شروع ،ازروشنفکران است،
قبلا عرض کرده بودم،برای تفکرروشنفکران ،بایداول ازهمه تفکر
ماسیونیزم راشناخت،
تازمانیکه این مکتب واین تفکر و مهندسین این فرهنگ را نشناخته ایم،
من فکرنمیکنم،به روشنفکران ایران
وفرهنگسازی پس ازانقلاب مشروطه
خصوصن به دوران صدساله اخیر
پی برد،
من بندرت میبینم روشنفکری معنی دموکراسی رامیفهمد،
دوم،چرا راستی تعدادی حتی نمیتوانند،
یانمیخواهند،به واقعیت زمان درمورد
صمدبهرنگ نگاهی بکنند؟
صمدازهیجده سالگی به نبوغ کامل در
محدوده فرهنگی سنتی ومدرنیسم
پی برد،
چرا صمدرا درآفریقا،آمریکا، تورکیه،
روسیه میشناسند، ولی درایران خودمان اورانمیشناسند؟
چرااعمال آپارتایدی رژیم قبلی وکنونی
صدساله رانمیخواهند،ببینند؟
مجاهدین،باحکومت شاه و الان وصدام
واستالین چی فرقی برای ما دارد؟
مگراین گروه دیروز تشکیل شده که بدان شناخت نداشته باشیم؟
درمورد،زن ،زندگی، آزادی،چرا عمیق فکرنمیکنید؟
آیا مطمئن هستید،که این بازی برای
سرگرم کردن مردم مهندسی وتنها تعدادی بی گناه وشورشوق دار طعمه و
فدا شدند؟
دمکراسی، هنر تشخیص میزان صفت استبدادی و دیکتاتوری در خویشتن است
دروود بر خانم سطوت گرامی!
برخی حواشی دم دست.
ایکاش کثیری از آقایانی که خود را کنشگر و گلادیاتور عرصه سیاست میدانند، اندکی از شما می آموختند و تلاش میکردند که در مواضع فردی و سازمانی و گروهی و حزبی خودشان، تجدید نظرهای کلیدی کنند تا نشان دهند که شعور سیاسی خود را بال و پر داده اند و گشوده فکر شده اند؛ نه اینکه بال و پر فهم و تجربیات و شعور خود را روز به روز قیچی کرده و در لاک اعتقادات و فانتزیهای خود همچنان غرق غرق بمانند.
امّا با عنایت به گفتارهای شما، لازم میدانم که چند کلامی را بگویم. برای شناخت دقیق وضعیّت درونسازمانی مجاهدین خلق و ذهنیّت آکبندی و کنترل شده سیستماتیکی اعضا و هواداران آن که بیش از چهل و چهار سال آزگار در کارگاه ایدئولوژی، ساخته و پرداخته شده است، باید حتما در کتاب: «در برابر جریان اپورتونیستی چپ نما» تورّقی کرد یا یک کتاب دیگری در همین مضمونها که من در گوشه ای از قفسه کتابخانه ام انداخته ام و دقیقا یادم نیست عنوانش را. ولی محتویاتش را میدانم که چه بودند. همینطور کتابهایی که در باره «تبیین جهان» و «سلسله درسهای آموزش عقیدتی» چاپ و منتشر و بین هواداران و اعضاء توزیع میشدند. اس اساسی ذهنیّت آکبندی و متابعتی و ابزار شدگی اعضا و هواداران سازمان مجاهدین را میتوان از محتویات این کتاب که گفتم، تمییز و تشخیص داد. جهنّم هولناکیست که وحشت، سراپای آدم را میگیرد و نشان میدهد که نویسنده کتاب، چه تخیّل مالیخولیایی و به شدّت بیمارگونه و روانپریش و عقده ای و کینه توزی داشته است. من حافظه ام، بعضی مواقع دقیق نیست، ولی در جایی خواندم که نویسنده کتاب، شخص «مسعود رجوی» بوده است.
شما زمانی میتوانید فضا و آتمسفر ایجاد «دمکراسی» را تامین و تضمین کنید که هیچکس ادّعای تملّک حقیقت را نداشته باشد. اساسا «دمکراسی» بر خلاف تعریف و توصیفات آکادمیکی که بیشتر جنبه تئوریک دارند، به معنای همین است که گفتم: «هیچکس، مالک حقیقت نیست»، در نتیجه به حضور و سهیم شدن تمام انسانها برای رایزنی و رسیدن به مخرج مشترک، ملزوم و محتاجیم. همین ولاغیر. یا به قول خودمان: همه چیز را همگان دانند، همگان زمادر نزاده اند. هر گروه و حزب و سازمان و دین و مرام و مسلک و فرقه و ایدئولوژی و غیره و ذالک که ادّعای «حقیقت» کرد، مطمئن باشید که بزرگترین اختلالات را در ایجاد فضای دمکراسی و هرج و مرج ایجاد خواهد کرد. علّتش نیز، «خواست قدرت مطلق بدون هیچ رقیب و شریکی و حاکمیّت ابدی داشتن بر سرنوشت مردم و میهن با کسب امتیازات بی حساب و کتاب» است. پیش شرط لازم برای دعوت از دیگری به منظور باهمآیی از بهر کاری کارستان را اجرا کردن برای میهن و مردمش بدون هیچ تبعیضی به این بازبسته است که گرایشهای مدّعو، کارنامه خودشان را با رادمنشی و دلاوری و گشوده فکری سنجشگری کنند و نشان دهند که به راستی «شخصیّت سیاسی» هستند؛ نه قدرتپرست احمق و جاه طلب عقده ای. انسانی که شخصیّت و منش و شعور و فهم و درایت و درک درستی از سیاست و آیین کشورداری داشته باشد، نیک میداند که «قدرت» چیست و کرانه های ارزشمند و پرتگاهای خطرناک آن چیستند و چگونه باید با آن حشر و نشر داشت. قدرت و قدرتمداری به ذات خود، هرگز منفی و ملعون و مذموم نیستند؛ بلکه کاربست قدرت است که نتایج فاجعه بار دارد یا ارزشمند. برای کسب تصمیمهای کارساز و کلیدی و اجرای آنها باید «قدرت» داشت؛ وگر نه عالیترین برنامه ها و پیشنهادها فقط بر صفحه کاغذ می مانند یا باد هوا میشوند.
گردانندگان سازمان مجاهدین خلق تا امروز با تکیه به توجیهات عقیدتی و ایدئولوژیکی اثبات کرده اند که خود را بالذّات تنها بدیل جمهوری فقاهتی میدانند و حکومت را حقّ فطری و ذاتی و ارثی خودشان میدانند و دیگران را فقط دشمنان خونی خود به شمار میآورند که در فرصت مناسب تسخیر قدرت، از دم تیغ گیوتنینی تحت عنوان جمهوری اسلامی دمکراتیک!، به نوبت سر به نیست خواهند شد.
تا زمانی که نه تنها سازمان مجاهدین خلق، بلکه تمام سازمانها و گروهها و احزاب و گرایشها و فرقه های مختلف که از دوران «پهلوی اول تا امروز» شکل گرفته اند، بر این نباشند که صمیمانه به سنجشگری کارنامه خود بپردازند بدون هیچ رتوشگری و مظلوم نمایی و شارلاتان بازی و تحریف و دروغگویی و قصّه پردازیهای انحرافی و امثالهم، مطمئن باشید که هیچ راهی برای مردم ایران نمی ماند سوای اینکه انحلال و الغا و محو تمام گرایشهای مدّعو را به زمان بسپارند و حوادثی که آبستن آن هستند؛ زیرا ملّت ایران نیست که دشمن سازمانها و احزاب وگروهها و امثالهم است؛ بلکه احزاب و گروهها و فرقه ها و سازمانها هستند که نه تنها خاصم خونی همدیگر هستند؛ بلکه امراض جاه طلبی و قدرتپرستی خود را به نام مردم تبلیغ و توجیه میکنند. بالطّبع، وقتی که قدرت حاکم ببیند که رقیبانش به همان امراض مشابه مبتلا هستند در قلع و قمع آنها، استخاره نخواهند کرد. مرض درمان ناپذیر سازمانها و گرایشهای گوناگون در این است که هر گرایشی، خودش را حاکم بی بدیل و تنها سلطان صاحبقران ایران و مردمش میداند؛ عین ولایت فقاهتی. به همین سبب نیز، مردم ایران واقعا و جدا و اساسا و تاریخا از تمام گرایشهای سیاسی، سرخورده و خسته و حتّا بیزارند و کوچکترین تره گندیده نیز برای آنها خورد نمیکنند؛ زیرا گلادیاتورهای مدّعو، چهار دهه آزگار است که در گفتارها و روشهای خود اثبات کرده اند که هیچ تفاوت ماهوی با حاکمین فقاهتی ندارند فقط موقعیّت و فرصت برایشان جور نیست. در نتیجه، آنها را به حال خودشان وامیگذارند تا در پروسه زمان، نم نم محو و ناپدید شوند.
آنکه باید تغییر کند، فقط مردم ایران نیستند؛ بلکه بیش از هر چیز و مهمتر از همه، مدّعیان عرصه کشورداری و سیاست هستند که باید هنر پوست اندازی و پروریدن شعور کشورداری و هنر فرزانگی را در وجود خودشان ارتقا دهند و فرابالانن و در عمل، اثبات کنند تا مردم به آنها بتوانند نم نم اعتماد کنند.
متاسفانه گردانندگان و اعضاء سازمان مجاهدین خلق تا همین امروز اثبات کرده اند که معنای تغییر در ذهنیّت آکبندی آنها؛ یعنی حاکم شدن به جای ضحّاک معمّم؛ نه برای اینکه سرشان برای ایران و مردمش درد میکنه. اصلا و ابدا. به هیچ وجه؛ بلکه به منظور گرفتن انتقام و ترضیه سوائق شهوانی قدرتپرستی و جاه طلبی بی امّا و اگر خودشان. همین.
سازمان مجاهدین هر چقدر نیز ملعون و منزوی و سکتاریست باشد، هیچ دلیلی وجود ندارد که کسانی بخواهند قتل عام آنها را آرزومند باشند یا تایید و تصدیق کنند که عین جنایت است و جرم. فقط کسانی که در عرصه سیاست میخواهند کاری کارستان را پیش ببرند، باید بدانند و بفهمند که چه نیروههایی میتوانند معضل سازترین و فاجعه آفرین ترین نقشها را در رویدادها و پیشامدها و تحوّلات امروز و آتی ایران ایفا کنند و در فکر راههای کارگشاینده و معقول و اجراپذیر و نتیجه بخش باشند.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
ناصر: جناب منوچر ؛ …
ناصر: جناب منوچر ؛ متاسفانه هیچی از این گفتگو نفهمیدید سوال مشخص این بود که چه برخوردی باید با مجاهدین داشت وخانم مریم سطوت به زیبایی توضیح دادند که مجاهدین باید دست از انحصارطلبی وسکتاریسم وفرقه گرایی بردارند وبا پذیرش قواعد بازی سیاسی و احترام به موجودیت دیگران وباخواست گفتگو با نحله های فکری دیگر وپذیرش همزیستی جریانهای فکری سیاسی دیگراست او با تاکید بر رشد مبارزات مدنی در ایران و تغییر تحولات جهانی خواست دموکراسی و خواست عدم خشونت و خواست پایبندی به حقوق بشر با تاکید درست مبارزات مردم ایران و در چارچوب دموکراتیک برخورد صحیح گروههای سیاسی به هم را تعیین میکند ومتاسفانه هیچی از این گفتگو نفهمیدید لطفا شرم کنید خیارتان را پوست کنید وبتنهایی و شرمگینانه میل بفرمائید وهذیان نگوئید
این مریم خانم سطوت از چپ…
منوچر: این مریم خانم سطوت از چپ گرایی به ایده آلیست رویا پروری تغییر ایدئولوژی داده اند و در طول این مقاله طولانی مرتب برنامه جدید ارائه و بعد امکان تحقق انر به صفر تقلیل میدهند! کاشکی ایشان وقتی به شناخت ساختاری رسیدن به قدرت را که در تمام سطوح اجتماعی ایرانیان یکسان عمل میکند( حذف فیزیکی منتقد بمصابحه انگ دشمن باو )به چالش میکشیدند چون از سلطنت مطلقه و نظام ولایت فقیهی تا مجاهدین و اپوزیسیون راست وچپ از رادیکال تا تجزیه طلبان دموکرات ایران و درگیری های مسلحانه بینشان، یکسانی رفتار آشکار میشود! باید بمردم عادی توجه و با انهاکرد و فهمید که نسبت به این نیرو ها در جامعه چگونه قضاوت و می اندیشند نه اینکه نیروهای سیاسی چگونه باید با هم به تعامل برسند، وقتی نیروی مردمی فرسنگ ها از کنار انها فاصله دارند!
مثل قدیمی بزک نمیر خیار میاد کمبزه با خیار میاد نتیجه ایست که من از جمع بندی تلاش مریم خانم در این مقاله گرفتم!
Ahmad Ahmadiما باید تحمل…
Ahmad Ahmadi
ما باید تحمل مخالفین را یاد بگیریم! دموکراسی یعنی تحمل مخالفین، نه پذیرش افکار آنها! بیاموزیم و تمرین دموکراسی کنیم!
افزودن دیدگاه جدید