رفتن به محتوای اصلی

سردرگمي لیلا حسین زاده بین هویت ملی و هویت قومی.

سردرگمي لیلا حسین زاده بین هویت ملی و هویت قومی.

 

یادمان هست، چندی پیش لیلا حسین زاده با پوشش پیشمرگه در دانشگاه تهران ظاهر شد و به دفاع از پایان نامه خود پرداخت؛ با عنوان « هویت ملی و هویت قومی در شهر معاصر ایرانی، مطالعه‌ی موردی نقده »
او دفاعیه را با این جمله آغاز کرد؛ « تقدیم به مردم نقده و خواستشان برای زندگی و به یاد سید جعفر پیشه وری و قاضی محمد »
وی سپس با شعار « ژن، ژیان، ئازادى » دفاعیه خود را ارائه داد. عنوان پایان نامه و انتخاب شهر مورد مطالعه موردی ایشان بیشتر از چند سطر رسانه ای نشد. ولی دسترسی نداشتن به اصل پایان نامه باعث نشد، تا از تدقیق نسبت به رویکرد این فعال دانشجوئی چپ و آنچه زیرپوست اندیشه او می گذرد، خودداری شود. 
خانم حسین زاده فعالِ سیاسی غیرکُرد باید بداند که فعال سیاسی دانشجویی بودن در هزاره سوم با چنگ انداختن به چریکیسم همان قدر جمع ناشدنی ست، که نچسبیدن شعار عاریتی زن زندگی آزادی به پیشانی جنبش اعتراضی دختران برای حجاب اختیاری! 
شعار « ژن، ژیان، ئازادى » برخلاف تصور زودباوران سیاسی، برآمد جنبش اعتراضی دختران و زنان در ایران نبوده است و این شعار وارداتی با وضعیت عمومی دختران ایران و اهداف آنها در اعتراض یکساله به حجاب اجباری سنخیت نداشت. اساساً معلوم نیست که چرا حزب کومه له و عبداله مهتدی و بعد ها دیگران و خانم حسین زاده پشت شعاری قرار گرفتند بدون اینکه به صاحب اصلی شعار عبداله اوجآلان اشاره ای کرده باشند!
اوجآلان در کتاب « آزادساختن زندگی؛ انقلاب زنان» در سال 2013 در انتقاد از قوانین قبیله ای و مذهبی ناموس پرستانه ای که در جوامع اکراد منطقه ای موجبات ستم به زنان را فراهم می آورند، بر این باور ایستاد که « تا زمانی که زنان آزاد نباشند، یک کشور آزاد نخواهد شد». 
بیاییم منظور اوجآلان را از ابداع این شعار فهم کنیم، سپس آن را با مبارزه دمکراتیک بخش کثیری از دختران ایران مقایسه بنماییم. اوجآلان یک دهه پیش شعار مزبور را برای اهداف بلندمدت فرهنگی دختران و زنان کرد منطقه ابداع کرد، ولی خانم حسین زاده و عبداله مهتدی تلاش فراوان کردند، تا این شعار راهنمای عمل اعتراضات شهریور 1401 شود. ولی این سعی موفق نشد و به هیچ وجه راهنمای عمل نسل Z مطالبه گر ایران نگردید. 
هدف اوجالان از رویکرد به زنان با آنچه که جنبش دختران ایران برای حجاب اختیاری طلب می کرد، متفاوت بود. شوربختانه اراده ای از ناحیه گروههای کردی بویژه کومه له تلاش کرد تا این شعار وارداتی را برآمد جنبش اعتراضی دختران و زنان ایران جلوه دهد. و اینبار خوشبختانه! درایت دختران ایران این شعار را از حیز انتفاع خارج کرد و در نتیجه تلاش موج سواران جهت رادیکالیزه کردن اعتراضات و تغییر ماهیت دمکراتیک آن را خنثی نمود. بدین ترتیب جنبش حجاب اختیاری به سمت گروههای چریکی در کردستان نرفت. خانم حسین زاده در فهم تفاوت دختران و زنان در اقوام ایرانی توانمندی کافی نداشت تا پیوستن دختران کُرد به گروههای مسلح را، صرفا مقابله با قوانین قبیله ای پدرسالارانه و ناموس پرستانه ببیند، که چگونه دختران کُرد زندگی در کوهستان را به زندگی برده‌ وار در خانواده ترجیح می دهند. در ضمن فرقی نمی کند، دختر ساکن کردستان عراق باشد یا ایران و ترکیه، به هرحال مهمترین علت روآوری دختران کرد به سیاست، گریز از پدرسالاری و جو حاکم است. من معتقدم شعار « ژن، ژیان، ئازادى » نه تنها با کردستان ایران با اقلیم فرهنگی بلکه با دیگر مناطق کردنشین خاورمیانه نیز از همین زاویه مطابقت دارد. ولی این شعار در بیرون کردستان و سایر استان های ایران بی محتوا شد، چون محیط فرهنگی دختران و زنان غیرکُرد با محیط فرهنگی دختران کردستان تفاوت بسیار داشته و دارد. اگر خانم حسین زاده سرکی به نشریات فمنیستی و چپ می کشید، و می خواند آنگاه متوجه می شد، این شعار فقط بخشی از دختران کُرد را با خود همراه ساخت. همچنین اگر بیشتر تحقیق می کرد، به گزارشی می رسید که یک روزنامه ‌نگار اهل دیاربکر به فرانکفورتر آلگماینه گفته بود : « زنان کرد به طور معمول اجازه اینکه تنها از خانه بیرون بروند را ندارند، اما همکاری با حزب آزادی و دموکراسی به آنها این امکان را می‌دهد، که بتوانند از خانواده فرار کنند و این حزب تنها اجتماعی است که بعد از فرارِ از خانه آنها را می‌پذیرد. بدین خاطر یک زن عضو حزب حتی می‌تواند به تنهایی سفر هم بکند ». در نمونه دیگر، چندی پیش یکی از شبکه‌های تلویزیونی عراق گزارشی از دختران پیوسته به گروههای مسلح پخش کرد، یکی از دختران در این گزارش گفته بود: « اگر من به کوهستان نیامده بودم الان در روستای خودم بودم، پنج بچه داشتم و برده‌ی شوهرم بودم.» ظاهرا این موضوع که پیوستن به گروههای چریکی و شرکت در درگیری‌های مسلحانه با نیروهای دولتی خواه ایران یا ترکیه، می‌تواند جان اعضای این حزب را بگیرد، نزد دختران یادشده در قیاس با فشارهای ناشی از مناسبات پدرسالارانه بیم و حساسیت کمتری برمی‌انگیزد. 
به کردستان ایران خودمان برگردیم، زینب جلالیان نمونه ای از بسیار دختران کرد ایرانی است. او برای گریز از جو حاکم پدرسالاری خانواده، به فعالیت سیاسی پناه برده، چون به دلیل مخالفت خانواده‌اش با تحصیل او، ناچارا در سن 10سالگی از خانه پدری فرار کرد و بلافاصله پس از فرار جذب « پ‌.ک.ک » می شود. پیوستن بسیاری از دختران کرد به گروه‌های چریکی، مأمنی است برای آنانی که از وضع اجتماعی و سنتی اجتماع خود ناراضی‌ هستند؛ مانند مورد زینب جلالیان». 
می پذیرم که جمهوری اسلامی در مورد زنان قوانین متناسب با شرایط امروز ارائه نکرده است. ولی با وجود فقدان قانون، خانواده های فهیم می توانند حامی دختران و زنان خود باشند. اما در جامعه ای که دختران برای گریز از فرهنگ پدرسالاری دل به کوه و زندگی چریکی می سپارند، اختناق خانواده پدرسالار می تواند عامل اصلی این فرار باشد یا اختناق و استبداد جمهوری اسلامی؟ 
خانم حسین زاده از گذشته چراغ راه آینده نیفروخت که در اینصورت مشاهد کرده بود که پیش از او بوده اند متقدمین فعال و توانایی که از دریچه سیاست به جامعه وارد شدند، تا شاید زمینه تغییر و تحول جامعه را مهیا کنند.
اما آنها نیز بعد از ناکامی، اشتباه خود را در انتخاب راه پذیرفتند؛ حتا اگر خیلی دیر متوجه شدند امکان اثرگذاری و تغییرات مثبت اجتماعی، ورود به جامعه از دریچه فرهنگ است و نه سیاست. وقت است به پایان نامه خانم لیلا حسین زاده بپردازیم که عنوان و تقدیم نامه اش را در بالا آوردم.
انتخاب «نقده»‌ به عنوان شهر مورد مطالعه خانم حسین زاده، شاید موجب ابهام شود! ولی یادکرد او از دو شخصیت سیدجعفر پیشه وری و قاضی محمد شبهه آفرین است. من حرفها دارم که در ادامه خواهدآمد. قاضی محمد خان زاده، قاضی و سیاستمدار کرد گرجی‌تبار بود و تابع سیاست جعفر باقروف، که خطاب به او گفت : « کردها فعلاً در تشکیل کشور کردستان بزرگ عجله نکنند، باید خواست و اهداف کردها از طریق خودمختاری آذربایجان یا جمهوری تبریز تحقق یابد» از این رو من با خود می اندیشم در برهه حساس کنونی که طرح فدرالیسم در ایران غیرممکن ارزیابی شده است، چرا خانم حسین زاده نقده را مورد مطالعه قرار می دهد.

منظور او از بررسی هویت ملی و هویت قومی در این شهر چیست؟ آیا آنها را در چارچوب ایران یکپارچه می جوید و می خواهد یا بدنبال تکرار راهِ به بن بست رسیدهِ جدائی از ایران است؟ راهی که از قاضی محمد و پیشه وری اسطوره نساخت. به شهر نقده می پردازم، جمعیت نقده یا سولدوز عمدتا میان ترک‌ها و کردها تقسیم شده است و شهر، دو هویت قومی ترکی و کردی دارد. احتمالا خانم حسین زاده با الهام از وقایع رخ داده سال 1400 در شهرستان نقده، چنین استدلال می کند، که برقراری جمهوری فرضی فدرال اتنیکی در ایران را راه رهائی دو قوم می داند، آیا ایشان تضمین می دهد، در شهرستان نقده که در آن تعداد زیادی از این دو قومیت در کنار یکدیگر زندگی می‌کنند، وضعیت آنها را بسیار بغرنج تر نخواهد کرد. 
شاید لیلا حسین زاده از پیشینه تاریخی بدفرجام تشکیل جمهوری‌های خودمختار تبریز و مهاباد اطلاع ندارد، که اگر مطلع بود همچون گذشتگان، در بازه زمانی کنونی، ضرورت یک نظام فدرال اتنیکی در شهرستان نقده را عنوان نمی کرد، ایشان اگر دقیق تر می اندیشید و نقش شوروی سابق و نحوه تشکیل جمهوری های مهاباد و تبریز را می دانست، قطعا علت عدم استقبال مردمی از دو رهبر کرد و ترک را می فهمید که شرایط خاص اقوام ایرانی و در هم تنیده شدن هویت قومی آنها در هویت ملی چه در گذشته و امروز و آینده امکان برقراری نظام فدرال اتنیکی در ایران را غیرممکن می کند؛ تا چه رسد به شهر نقده که وضعیت دو قوم در آن بسیار پیچیده تر خواهد شد. در این نوشته با درس از رویداد تاریخی، وقایعی تاسف بار را جهت تجدیدنظر احتمالی خانم حسین زاده نقل و توجه ایشان را به واگرائی های دو رهبر کرد و ترک جلب می کنم:
قاضی محمد رئیس جمهوری مهاباد معتقد بود « مسئله‌ی آذربایجان از مسئله‌ی کردستان جداست، و جامعه‌ی کرد جامعه‌ای مسلمان است که زیر لوای چپ و راست نخواهد رفت». متقابلا پیشه‌وری هم بر این اعتقاد اصرار می ورزید که « کردها به دلایل اقتصادی حداقل برای دوره‌ای نامشخص چاره‌ای جز وابستگی به آذربایجان ندارند، و تا زمانی که توانمند شوند باید ذیل حکومت آذربایجان بمانند ». بنابراین با توجه به رخداد 1400 در شهرستان نقده به احتمال زیاد اگر این شهر جزو استان آذربایجان شود (چنانکه امروز جزو آذربایجان غربی است) در هر دو حالت مستقل شدن و یا ماندن در وضعیت کنونی، آیا وضعیت مستقل سبب نمی‌شود که مردم کرد نقده یا سولدوز احساس تبعیضی حتی بیشتر نسبت به وضعیت خود در ایران کنونی کنند. خوشبختانه هر دو هویت قومی و هویت ملی در میان سایر اقوام ایرانی، قوت و برجستگی دارند و میان آن ها رابطه تعارض آمیز و قطبی وجود ندارد. همچنین می توان گفت میان ابعاد فرهنگی و اجتماعی هویت قومی و ابعاد فرهنگی (و تا حدودی اجتماعی) هویت ملی رابطه مثبت و قوی برقرار است. تا جائی که همزیستی مسالمت آمیز اقوام ایرانی باعث خنثی سازی سیاست جدایی طلبی میان اقوام شده است و هویت ملی با هویت قومی در میان اقوام ایرانی ریشه در هم تنیده دارد و این دو، دو مؤلفه اساسی در شاکله هویت ایرانیان امروز محسوب می‌شوند. مهم‌ تر آن ‌که به لحاظ همنشینی تاریخی و طولانی مدت، میان این دو منبع هویت ‌بخش در جامعه ایران ( و علی‌رغم قوت هر دو این منابع ) تعارضی در میان ساکنین ایران بزرگ هرگز پیش نیامده است. بطوریکه کنشگران مدنی، فرهنگی و اجتماعی ایرانی دچار تقابل و ناسازگاری از این ناحیه نمی شوند؛ بلکه می توان تصریح کرد، رابطه میان هویت قومی و هویت ملی (به ‌ویژه از بُعد فرهنگی و اجتماعی) از نوع همبستگی مثبت و هم‌افزایانه است. 
مهرزاد وطن آبادی
    

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

برگرفته از:
امیل رسیده

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید