رفتن به محتوای اصلی

اندر باب خشونت پرهیزی از زندانی سیاسی سعید ماسوری

اندر باب خشونت پرهیزی از زندانی سیاسی سعید ماسوری
تهیه و تنظیم:
کانون حقوق بشر

سعید ماسوری اندر باب خشونت پرهیزی می نویسد: «آنجا که توحش عریان حکومت میکند و هیج حدو مرزی را نمیشناسد، آیا بازهم میتوان از خشونت پرهیزی یا مثلا تظاهرات گسترده، سکوت و مبارزات مدنی صحبت کرد؟»

به گزارش کانون حقوق بشر ایران، روز پنجشنبه ۳۱ فروردین ماه ۱۴۰۲، زندانی سیاسی سعید ماسوری که یکی از قدیمی ترین زندانیان سیاسی ایران است، نامه ای با عنوان «اندر باب خشونت پرهیزی» به دست این کانون رسیده است.

زندانی سیاسی سعید ماسوری در ۱۹دی ماه ۷۹ در شهر دزفول به اتهام همکاری با سازمان مجاهدین خلق دستگیر شد. او به مدت دو سال در زندان ها تحت شکنجه و بازجویی قرار داشت.
او در سال ۱۳۸۱ در دادگاه انقلاب تهران به اتهام محاربه از طریق همکاری با سازمان مجاهدین خلق به اعدام محکوم شد. ولی سرانجام، حکم وی به حبس ابد کاهش پیدا کرد. سعید ماسوری ۵۸ ساله، مدت ۲۳ سال است در زندان های ایران، بدون یک روز مرخصی محبوس بوده است. او هم اکنون در زندان گوهردشت زندانی است.

زندانی سیاسی سعید ماسوری در این متن به مقوله ای تحت عنوان خشونت پرهیزی پرداخته و در قسمتی از مقاله خود به اعلامیه حقوق بشر استناد کرده چنین می نویسد: «در مقدمه اعلامیه جهانی حقوق بشر آمده است که: از آنجا که عدم شناسایی و تحقیر حقوق انسانها، به اعمال وحشیانه ایی منتهی گردیده، اگر با قانون مورد حمایت قرار نگیرند. بعنوان تنها و آخرین راه حل و چاره به شورش برخواهد خاست.»

متن کامل این مقاله را که سعید ماسوری منتشر کرده است در زیر بخوانید:

اخیرا در باب مقوله “خشونت پرهیزی” و “تظاهرات میلیونی” و محاسن و مناقب آن فراوان سخن به میان می‌آید، در این نوشتار به طور مختصر مبانی استدلالی آنها را از زبان خودشان بر می‌شماریم و آنگاه نظرات مخالف آن را به طور خلاصه بیان کرده به امید آنکه مقدمه ای باشد برای یک برسی و واکاوی علمی و جامعه شناختی تر در باب همین مقوله “خشونت پرهیزی” و احتمال تظاهرات گسترده و میلیونی که به کار تحقیقی و جمعی تر نیاز دارد که در دست تدوین است.

مدافعان سیاست “خشونت پرهیزی” بر یکسری مبانی حقوقی و جامعه شناختی اتکا می‌کنند.
از جمله اینکه: جامعه ایران را یک جامعه جنبشی قلمداد میکنند. یعنی پیوسته نارضایتی های عمومی در آن موج میزند و به اعتراض تبدیل میگردد، این نارضایتی ها حاصل ناتوانی حکومت در پاسخ به نیازهای جامعه و مطالبات مردم است.

نارضایتی هایی که خود حاصل ناتوانی نظام در پاسخ به انتظارات عمومی است و هیچ ساز و کار مشخص ومعینی هم برای حل و فصل آنها در نظر گرفته نشده و مضاف بر آن اینکه نهادهای حکومتی خود محل تولید معضلات و بحرانها هم هستند و عملکردهای آنها در تناقض و منافی با “خیر” و “مصلحت ” عمومی ارزیابی میشوند.

در چنین اوضاعی آنچه قربانی میشود، رفاه، عدالت و طبعا دموکراسی و آزادی مردم است و این یعنی بحران.

بحران در تعریف عبارت از وضعیتی است که حکومت هیچ ساز و کار پیش بینی شده ایی برای رفع معضلات مبتلا به نداشته و قادر به پاسخگویی به مطالبات مردم نیست و هم از این بابت است که بحران را بحران ساختاری میگویند.

این وضعیتی است که اغلب بر آن واقفند و میدانند که حکومت هیچ راه حل و ساز و کاری برای رفع این مشکلات و پاسخگو بودن به مردم را ندارد و لاجرم چاره ای جز سرکوب و سرکوب بیشتر در برابر خواسته های مردم ندارد.

آنجا که تحمل مردم هم به آستانه خود رسیده باشد و دیگر توان تحمل بیشتر را نداشته باشند و جز سرکوب و باز هم سرکوب پاسخی نگیرند و چیزی عایدشان نشود، چه کاری از دستشان بر میآید؟ یعنی سوال اینگونه مطرح میشود که:
چگونه میتوان بر حکومتی که دستگاه عظیم اداری، ارتش قدرتمند و قدرت قانونگذاری را در اختیار دارد، لجام زد و آنرا کنترل کرد؟(عجم اوغلو)

درحالیکه میدانیم حکومتی با چنین امکانات عریض و طویلی به طور قطع منابع اعمال زور بسیاری بیشتری را در مقایسه با مردم، در اختیار دارد. طبعا در نزاع بین مردم و چنین حکومتی، پیش بینی برنده شدن حکومت چندان مشکل نیست چرا که مردم نه سازمان اداری، نه نیروی مسلح و ارتشی در اختیار دارند و نه منابع مالی ( نفت، گاز و معادن و….) و ثروتی.

پس عاقلانه تر آن است که مردم در چنین میدانی که پیشاپیش شکست در تقدیر است وارد نشده و میدانی را انتخاب کنند که در مصاف با حکومت امید و امکان پیروزی در آن وجود داشته باشد. مثل تظاهرات آرام، راهپیمائیهای خشونت پرهیز یا در سکوت، اعتصابات و امثالهم… چرا که اگر مردم دست به خشونت بزنند و مقابله به مثل کننند. ناظران (داخلی و بین المللی) با آنها همدلی نمی کنند. و حمایتی را هم ارائه نمیدهند، چون خشونت ورزی شده، لذا نباید چنین کرد و نباید حمایت و پشتیبانی آنها را از کف داد.

اضافه بر آن اینکه، اگر جامعه دست به خشونت بزند، پس از طی شدن دوره خشونت (حتی اگر پیروز گردد) تضمینی بر عدم ادامه این خشونت در جامعه وجود ندارد و به تجربه جامعه خشونت زده به سختی میتواند به دموکراسی نائل آِید.

نکته دیگر موازین”حقوق بشر” است و اینکه حتی مجرمان هم حق یک دادگاه عادلانه و یک پروسه حقوقی منصفانه را دارا هستند. فلذا حتی اگر در خیابان یکی از نیروهای سرکوبگر درحال هدفگیری و شلیک به یکی از عزیزان یا هم وطنانمان در تظاهرات باشد نمی توان به او تهاجم کرد و او را از پای در آورد، چون در تناقض آشکار با “حق رسیدگی عادلانه” و حقوق مجرم است.

به عبارت دیگر نباید حتی حقوق ناقضان حقوق بشر (سرکوبگران…) را هم نقض کرد!
پس کمترین دستآورد خشونت پرهیزی از دست ندادن انسانیت است!

برخی با اشاره به “حق طبیعی حیات” ازخشونت مشروع و گروهی از “دفاع مشروع” سخن به میان آورده اند، که از جمله آنها میتوان از هانا آرانت هم نام برد.

ولی جالب است که در جمعبندی نهایی برخی واکنش در برابر تهاجم و خشونت را از سه حالت خارج نمیدانند که عبارتند از:
1- مقابله به مثل ( اعمال خشونت متقابل)
2- فرار کردن ( برای پرهیز از خشونت و یا از سر ترس)
3- مقابله بدون خشونت

این مختصری بود از آنچه مدافعان سیاست خشونت پرهیزی بر پایه آن استدلال میکنند حال خواهیم دید که مخالفان این سیاست چه میگویند. آیا مشتی خشونت طلب هستند؟

لفظ خشونت:
آنان که از تقبیح خشونت و خشونت پرهیزی نوشته و گفته اند غالبا بکارگیری زور و اسلحه ( به قصد گرفتن حقوق دیگران برای خود) را خشونت دانسته و در عین حال مقابله و مقاومت با همان ابزار را (برای گرفتن حق خود از دیگران) را هم خشونت می نامند.

یعنی یک لفظ مشترک برای دو مفهوم و شرایط کاملا متباین و متفاوت بکار برده میشود. این یا از نارسایی زبان است و یا به قول “دریدا” دالی است که میتواند بر چند مدلول، دلالت کند و یا به قول نیچه “دلالتها معطوف به قدرت هستند”.

به هر حال ما هیچگاه حمله یک حیوان وحشی و درنده به یک کودک و محافظت پلیس از کودک را هم سنگ قرار نداده و هر دو را وحشیگری نمی نامیم. حمله حیوان به کودک از سر ترس است و مذموم و دفع آن، اگر چه با سلاح و خشونت، مشروع است و ممدوح و چه بسا، به پلیس نشان لیاقت هم بدهند.

نگاهی به اعلامیه جهانی حقوق بشر
در دوگانگی (دو گونه گی) این لفظ (یعنی خشونت) درجوامع انسانی هم شاید بی جهت نیست که حتی در مقدمه اعلامیه جهانی حقوق بشر آمده است که: از آنجا که عدم شناسایی و تحقیر حقوق انسانها، به اعمال وحشیانه ایی منتهی گردیده (…..have resulted in barbarous acts…..) اگر با قانون مورد حمایت قرار نگیرند. بعنوان تنها و آخرین راه حل و چاره به شورش برخواهد خاست….

به صراحت تجاوز نوع اول به حقوق انسانها را بربریت و توحش خوانده است و مقابله با آن را شورش وقیام نامیده و نه “خشونت”، یعنی دو قطبی توحش – شورش بکار رفته است نه خشونت-خشونت.
آنجا که دولتهای عضو، احترام به حقوق بشر و آزادیهای اساسی را متعهد شده اند (امروزه دموکراتیک) و آنها که هیچ تعهدی نداشته و اولیه ترین حقوق شهروندی و انسانی را به رسمیت نشناخته اند را امروزه غیر دموکراتیک میخوانیم.

جامعه شناسی جنگ، مبارزه برای حقوق بنیادین
چند پارگراف قبل در ارتباط با لفظ حشونت تلویحا به جامعه شناسی جنگ، اشاره ایی رفت. آنجا که جامعه شناسان جنگ معتقدند که جنگ و خشونت تنها زمانی رخ میدهد که عده ایی میخواهند حقوق دیگران را برای خود بگیرند(غضب کنند و گروهی دیگر که میخواهند حق و یا حقوق خود را از دیگران بگیرند و این داستان همیشه تاریخ بوده و هست. فلذا جنگ و خشونت، ریشه در همین امر ساده”حق” دارد.

حال اگر این حق وحقوق، از حقوق اولیه، طبیعی و بنیادن افراد باشد. مثل حق حیات و زندگی، حق رهایی از فقر و گرسنگی، حق انتخاب و تعین سرنوشت و غیره چنین حقوقی اغلب غیر قابل تفکیک از انسانهاست و با گوهره انسانی پیوندخورده است که سلب آن، سلب امکان حیات و حیات انسانی انسانها است.

بعنوان مثال حیات و زندگی انسانها چیزی نیست که انسانها از آن بگذرند و بر سر آن از خود دفاع نکنند و لاجرم نمیتوان کسی را به خاطر دفاع از خود ( برای حیات و زنده ماندن) و یا مبارزه برای گرسنه و تشنه نماندن و فقیر نبودن و غیره … مواخذه کرد. از همین جا این دفاع یا مبارزه میتواند به خاطر خانواده و عزیزان هم صورت گرفته و از آنجا به شان وحیثیت انسانی هم سرایت کند.

کارگر یا معلم و پرستاری که نه فقط از زندگی و حق حیات خود بلکه از زندگی و حق حیات و رهایی از فقر و گرسنگی خانواده و همکاران خود هم دفاع میکند و چه بسا در همین سطح هم متوقف نمانده و به دفاع و مبارزه برای همه هموطنان و حتی همنوعان هم تسری یابد.
از قضا در همین جاست که گوهره انسانی درخشیدن میگیرد و در غیر اینصورت معنای “انسان بودن” و یا آنچه “کرامت انسانی” میخوانیم، چیست؟

بالاخره، مقابله به مثل، فرار کردن یا مقابله بدون خشونت؟
عطف به همان “اعلامیه جهانی حقوق بشر” و درهمان چارچوب قوانینی هم برای شرایط جنگ در نظر گرفته شده و ظاهرا اینرا اجتناب ناپذیر دانسته اند با علم به اینکه بلاخره زمانیکه طرفی، از طرفین یا طرفهای منازغه، به توحش روی میآورند تکلیف چیست؟( رعایت حقوق اسیران جنگی که به هیچوجه خشونت طلب و قاتل محسوب نمی شوند هم در همین چارچوب قابل توضیح است)

در تاریخ خودمان وقتی قوای انگلیسی از جنوب وارد خاک ایران شدند و پنجه در گلوی مردمان فرو بردند، آیا امثال رئیس علی دلواری که سلاح بر دوش به جنگ و مقابله با آنها رفتند به عواقب خشونت بار، کارشان و میراثی از خشونت که برای فرزندانشان و فرزندان ایران باقی میگذاشتند فکر کرده بودند؟ با چه منطقی بین سه گزینه مقابله، فرار و مقابله بدون خشونت، اولی را انتخاب کرد؟

بر همین منوال وقتی ماشین جنگی و مهلک آلمان اروپا را در می نوردید و حرث و نسل اروپائیان را به ورطه نابودی می کشاند، آنها هم در برابر هیتلر از میان سه گزینه فوق، اولی را انتخاب کردند و معلوم گشت که تنها راه هم همین بود.

درهمین چند ماهه اخیر هم و اینبار در اوکراین باز شاهد مقابله به مثل خشونت بار مردم اوکراین در برابر تجاوز، زیاده خواهی(حقوق دیگران برای خود) روسیه بودیم که ابتدا با دست خالی ، کوکتل مولوتوف و سنگ و سه راهی و بعد با تفنگ و موشک به شکلی کاملا خشونت بار، به مقابله با متجاوزان روسی پرداختند.

و عجیب آنکه همه اروپا (تدوین کنندگان اعلامیه جهانی حقوق بشر) هم بطور یکپارچه نه تنها مقابله به مثل و مقاومت مردم اوکراین را تائید کردند، بلکه با سلاحهای پیشرفته عملا به حمایت از آنها پرداختند. آیا توجه نداشتند و یا توجه ندارند که خشونت و مقاومت مسلحانه، آینده ایی غیر از خشونت و دور شدن از دموکراسی را برای آنها به ارمغان نخواهد آورد؟ و با پایان دوران خشونت آمیز جنگ کشور اوکراین و طبعا متحدان و مشارکت کنندگان اروپائیش در دورانی از خشونت سقوط خواهند کرد؟ و ختم به آزادی و دموکراسی نخواهد شد؟

جالب‌تر آنکه این مقاومت و مقابله مسلحانه و خشونت آمیز را برای دفاع از دموکراسی، استقلال و آزادی قلمداد میکنند و همه دولتهای اروپایی و آمریکایی و نهادهای بین المللی هم بر این ” دفاع از دموکراسی” تاکید میکنند، آنهم با خشونت و اسلحه!!!!!!

خلاصه کلام اینکه استراتژی مقوله ایی انتخابی و دلبخواهی نیست بلکه از یک شرایط معین و بطور دیالکتیکی خود را تحمیل میکند. همانطور که مدافعان واقعی صلح کسانی نیستند که از سر ترس از شرایط جنگ، مخالف جنگ و صلح طلب شده اند بلکه از قضا کسانی هستند که آنچنان عاشقانه خواهان صلح هستند که حاضرند برای آن بجنگند و به همین دلیل هم، صلح را تنها آنان میتوانند پاس دارند و قوام بخشند و کسی را هم جرات آن نخواهد بود که سودای تحمیل جنگ بدانها را در سر بپروراند.

خشونت پرهیزی هم حتی اگر تنها از سر ترس از خشونت و بطور خاصی ناتوانی در پرداخت هزینه آن (اعم از تامین نیرویی، اعتبار مبارزاتی، پولی، سیاسی، لجستیکی، سازماندهی و پویایی و دینامیزم در شرایط متغییر) نباشد، باز هم به طرف مقابل بستگی دارد که راه حل دیگری را باقی گذاشته باشد که بتوان به آن متوسل شد (نقل به مضمون از ماندلا).

ولی آنجا که توحش عریان حکومت میکند و هیج حدو مرزی را نمیشناسد، آیا بازهم میتوان از خشونت پرهیزی یا مثلا تظاهرات گسترده، سکوت و مبارزات مدنی صحبت کرد؟

سعید ماسوری
زندان گوهردشت کرج
فروردین

زندانی سیاسی سعید ماسوری در شروع اعتراضات سراسری مقاله ای در خصوص این قیام و نقش زنان نوشت که در زیر مشاهده می کنید.

مقالات بیشتر سعید ماسوری: تقدیم به پولاد دختان ایران زمین، پیامی از زندانی سیاسی سعید ماسوری

Image removed.

کانون حقوق بشر ایران را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:
تلگرام / توییتر / اینستاگرام / یوتیوب / فیسبوک

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید