رفتن به محتوای اصلی

باغ های معلق

باغ های معلق

میانِ تُندبارِ ناگهان بوران

که سرما دوزخ افروزد ز دهلیزی به دهلیز

و تن ریزد همه برگ

نه بامِ خانه ای پیدا وُ پنهان برزن وُ در

به راهِ تیره ی لغزنده هول انگیز

که چشم اندازهایش در نظر نیست

به زندان وُ گرفتارِ حصارند

معلق باغ های بیقراری

رها در زمهریر وُ خلوتِ تاریکِ تنهایی

درختان را لباسی نیست بر تن

سکوتی سهمگین وُ سینه سوز از غم

به هر سو می رَوی بُن بست وُ دارست

حدیثِ رنجِ زنجیرست وُ جان پژمرده ناژو

صدا گم کرده ره پنهان بُوَد دست

زمین زین حادثه در سوگ وُ نالان

چنانچون مادری جویای فرزند

پریشان کرده گیسو آسمان هم

به دل واگویه دارم من:

مرا با این معلق باغ های بیقراری

هزاران اُلفتِ دیرینه پیوند

کنونم مویه وُ مویِ سپیدست.

حضورِ زندگی با من سخن داشت:

جوان بودیم وُ دنیا خانه مان بود

کجا اندیشه ای بی خان وُ مان بود

کنارِ ما وُ با ما بود آتش شکلِ همدم

ولی اکنون تو گویی ریشه ها نیز

به چنگِ دیوِ بادست

سخن از دردِ بی درمانِ بیدادست

درین جا هرچه می جویی وُ می بینی

نگونسار وُ غریب وُ داغدارست

ـــــــــــــــــــــــ

ناژو = سرو، صنوبر، کاج

2012-01-18

http://rezabishetab.blogfa.com‍

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

منبع:
ایران گلوبال

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید