رفتن به محتوای اصلی

ربط من چیست؟ - 1

ربط من چیست؟ - 1

 

ربط من چیست؟ ربط ما در خانواده، در درون خود، در محله یا شهر یا کشوری که زندگی میکنیم یا در جهان چیست؟

اگر ما نمیتوانیم تعین کنیم که برای چه زندگی میکنیم، دستی در تعین کردن اینکه چه میخواهیم باشیم یا انجام بدهیم نداریم، یعنی اگر دلیل، انگیزه یا هدفی برای انجام کارها یا فعالیتهای روزمره و یا طولانی مدت مان نداشته باشیم، ما باسانی میتوانیم احساس گم شدن یا بدون ارزش بودن کنیم و اهمییتی برای انجام کارمان قائل نشویم.

ربط من چیست؟ در گذشته جواب این سوال اکثرا توسط سنت، فرهنگ یا زور و قدرت و دولت و طبیعت تعین میشد. هر کسی بودیم، مرد یا زن،رئیس، کارمند یا کشاورز نقش و ارتباطمان با جامعه و دنیا، یعنی اساس و نتیجه وجودیمان، برای ما توسط دیگران مشخص شده بود.

ولی مدتی است که انسانها این مسئولیت را بدوش خود گرفته اند. یعنی قبول کرده اند که ما میتوانیم و باید هدف، مامریت و چشمانداز زندگی خود را خود و بر اساس معیارها و محیط خود تعین کنیم. ولی چطور؟

رسالت زندگی من چیست؟ چشم انداز زندگی من چیست؟ ما موریت زندگی ما چیست؟

من به چه دردی میخورم؟ هدف ما در زندگی چیست؟ این ترجمه مستقیم جملات و مفاهیمی از انگلیسی به فارسی است . مفاهیمی مثل:

Mission Statement; Vision Statement; Relevance; What is my/ our mission? What is our relevance? What is my vision?

اینها بعضی از ابزارهای ذهنی هستند که، از قرن گذشته در اکثر کشورهای غربی برای بوجود اوردن یک نقشه راهنما برای رسیدن به اهداف، مورد استفاده قرار گرفته اند. ولی وقتی میخواهیم آنها را به فارسی ترجمه کنیم مفهومی که در انگلیسی دارند نمیدهند. بفارسی مفهوم انها نارسا و نامربوط بنظر میاید. یعنی آن حس، فکر، جهت، و اشتیاق یا انرژیی که این جملات انگلیسی در شخص انگلیسی زبان (یا در کسی که انگلیسی مکالمه میکند) بوجود میاورند، در خواننده فارسی زبان ممکن است که بوجود نیاورند.

مثلا خواننده فارسی زبان ممکن است فکر کند "رسالت یعنی چی؟ مگه من پیغمبرم؟" یا "ربط من چیست یعنی چی؟ خودت بی ربطی." و یا " به چه دردی میخورم؟ هدف من در زندگی چیست چیه؟ مگه معلوم نیست؟ من یک پدرم، یک مادرم، مواظب بچه هام هستم، سر کار میرم، یک شرکت دارم، برای خانواده ام زندگی فراهم میکنم، و امیدوارم که بروبچه هام بزرگ شوند و سر کار و زندگیشون برند و شرکتم موفق باشد." البته این جوابها بفکر هر فرد فارسی یا انگلیسی زبان میتواند بیاید. ولی در واقع تفاوت میتواند که از زمین تا اسمان باشد. (در اینجا ما برای اینکه مسایل پیچیده نشوند فقط این دو زبان را مورد بحث قرار میدهیم، و همچنین برای اینکه این فارسی تایپ کردن من رو بیچاره کرده!)

تاریخچه ای از نظر من - از جمله فرق این دو طرز فکر در فرق تاریخچه رشد این دو طرز فکر است. در غرب حدود سالهای ۱۷۵۰ تا ۱۸۵۰ میلادی (در ایران این حدود ۱۱۲۹-۱۲۲۹ سلطنت محمد کریم خان زند و ناصرالدین شاه قاجار بود) زمان شروع صنعتی شدن اول اروپا و بعد امریکا بود. در حین این تغییر بود که سیستم فکری و معیاری-ارزشی جوامع و افراد غربی شروع به پیدا کردن تغیرات کیفی و همه گیر شد.

این تغیر کیفی به این دلیل بود که صنعت و علم عملی، سیستم اقتصادی و فکری جوامع غربی را تغییر داد و در مدت کوتاهی طبقه متوسط را بوجود اورد. جوامع غربی (که تا قبل از این، یعنی تا اواخر قرون وسطا در خاک و خل و فقر و بی دانشی زندگی میکردند) در اثر پیشرفتهای علمی- صنعتی- اقتصادی بگونه ای بنیادی و کیفی تغییر پیدا کردند تا انجا که هر فردی که به هر گونه ای در سیستم اقتصادی شرکت داشت در تعیین کردن و خلق کردن سرنوشت خود و نهایتا در تعیین و خلق سرنوشت جامعه خود دست پیدا کرد.

چگونه در غرب میلیونها افراد و گروههای مختلف وارد گود شدند و دست در تعیین کردن و خلق کردن سرنوشت خود و نهایتا در تعیین و خلق سرنوشت جامعه و دولتهای خود پیدا کردند داستان جالبی دارد. در اواخر قرون وسطای اروپا (قرون وسطا اروپا حدودا از ۱۵۰۰ - ۵۰۰ میلادی بود) تجار، بازرگانان، مردان و دولتمندان اروپائی با کشتیهای قوی و مسلح خود دائم در سفر و تجارت بین اروپا و سرزمینهای دیگر مثل اسیای میانه، شرق دور، امریکای جنوبی و افریقا بودند. انها کشتیهای خود را با اجناس بسیار مثل ادویه جات و خوراک، طلا و نقره و سنگهای گرانبها، کتاب، پارچه و لباس، رنگ، منابع خام و زیرزمینی پر میکردند و به اروپا برای فروش میاوردند.

ولی در برگشت صرف نداشت که خالی برگردند و شدیدا شروع به جستجو برای پیدا کردن اجناسی ساخته شده (مثل انواع ابزار کار، اسلحه و پارچه و لباسهای اماده) که بتوانند از اروپا به ان سرزمینهای دیگر ببرند شدند. این تقاضا و نیاز ممتد و پر منفعت برای اجناس ساخته شده شدیدا فعالیتها و اختراعات صنعتی، کارخانه ای و تولیدی را در غرب تهییج کرد، برانگیخت و رونق داد.

مرد و زن و بچه هایشان، مزرعه و کارگاههای ناچیز خود و زندگی سنتی خود را ترک کردند و به شهرها و مراکز تولید کارخانه ای و صنا یع مربوطه امدند. انها شروع به کار، کاوش، کنجکاوی و یاد گرفتن در مورد علم و صنعت کردند. انها مشغول به ساختن و اختراع کردن و کار در کارخانه جات شدند، و با اینکه سختی زیاد بود، کم کم کشورهائی اباد و زندگی نو و راحتتری را برای خود ساختند.

یک مثال مهم بوجود امدن مراکز تولید کارخانه ای و صنا یع مربوطه پارچه بافی و منسوجات در انگلیس بود. تا حدود ۱۷۶۰ پارچه بافی و منسوجات اکثرا با دست و در خانه ها یا کارگاههای کوچک محلی انجام میشد. ولی در عرض ۳۰ سال بعد، توسط مردم و افرادی که به این رشته ها علاقه مند بودند، ماشینها و ابزار جدیدی برای تولید سریعتر، بیشتر و بهتر کتان و پارچه اختراع شد. این تحول در اسان شدن، بهتر و زیاد شدن تولید باعث تشویق تجار، بازرگانان، و صنعتگران و افراد متمول شد که کارخانه های منسوجات بسیار ساختند و تجارت رونق گرفت و درامد بیشتر برای مردم بیشتر باعث بوجود امدن طبقه متوسط در انگلیس شدند.

این طبقه متوسط، در عرض سالها و قرنهای بعد، با تحصیلات بهتر، درامد بهترو توانائیهای برتر، شروع به داخل شدن و درخواست بیشتر در همه ئ امور جامعه و زندگی خود شدند. در عرض سالهای و قرنهای بعد انها در بهتر ساختن شرکتها و کارخانه های خود، در پیشبردن مدارس، علم، هنر، فلسفه ئ انسان-زندگی-و-جهان چیست، تفریح، عدالت و دولتهای خود مستقیما دخالت داشتند و انها را به دلخواه و قصد خود به پیش بردند.

پس چنین بود که علم و صنعت به داخل زندگی مردم عمومی وارد شد. علم و صنعت قسمتی از تار و پود زندگی روزمره مردم و جوامع غرب شد. این سیستم، این زندگی قاطی شده با علم و صنعت، مردم را مستلزم کرد که در زندگیشان خود-مقصود بشوند. یعنی اهداف و نتایج فعالیت و زندگی خود را خود مشخص کنند، و بر ملاک ان اهداف، منابع و امکانات خود را بسنجند و شروع به تولید کردن بشوند. (یعنی مثلا درزندگی شخصی یا شغلی خود اهداف خود را تعین و بر اساس منابع و امکانات خود انها را تولید میکردند) به این ترتیب بود که، بر خلاف مردم قرون وسطا، این مردم رسالت و ربط خود را در جامعه و جهان خود بوجود اوردند.

زندگی کردن با علم و صنعت به انها منطقی فکر کردن اموخت. منطقی فکر کردن فقط یک امر ذهنی نیست. منطقی فکر کردن یک پروسه ذهنی-عملی است. فکر کردن عملی و بکارخور، فکر کردن منطقی، مستدل و مدلل و در جهت اهداف مشخص شده لازم بود تا ابزار، ماشینها و کارخانه ها ساخته و اداره شوند، فکر کردن عملی و بکارخور، منطقی و مدلل براهداف مشخص شده لازم بود تا قوانینی که بدرد بهبود و پیشرفت زندگی روزمره میخورد افریده و نوشته شوند، تا مزارع بر اساس نیاز بازار و مردم کشت شوند، و غیره، و غیره.

و چنین بود که از سالهای بعد از قرون وسطا به بعد، خود-مقصودی در مسیر وهدف قسمتی از تار و پود جوامعی شد که توانائی تولید کردن چیزهائی که مصرف میکنند را دارند. و به این ترتیب بود که، بر خلاف مردم قرون وسطا، این مردم رسالت و ربط خود را در جامعه و جهان خود بوجود اوردند. این حالت خود-مقصودی در مسیر وهدف، که در مراحل و قرنهای اول بصورت عملی و تجربی بدست امده بود، کم کم تهذیب و نمو کرد و از اواخر قرن نوزدهم در غرب با نامهائی مثل Mission Statement & Vision Statement توسط شرکتها، افراد، خانواده ها، دولتها و ادارات و غیره مورد استفاده قرار گرفته شده است.

رسالت نامه، هدف نامه، چشمانداز نامه، و یا ربط-من-چیست ممکن است مفاهیمی باشند با ریشه های تاریخی متفاوتی از انچه از ان مااست. ولی روح، مفهوم، نیت و کاربرد انها متعلق به انسان و انسانیت است، و نظیر هر ملییت دیگری ما نیز میکوشیم که با بیشتر کردن دانش خود و یاد گرفتن انچه که مفید است، انسانهائی بیشتر خود-مقصود و مربوط به دنیا و زمان خود باشیم.

در مقاله ماهانه بعدی راجع به چگونه تصنیف کردن رسالت نامه صحبت خواهیم کرد: چرا من وجود دارم، من چه میخواهم باشم، چه نقشه و برنامه ای دارم که مرا به هدفم برساند.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید