رفتن به محتوای اصلی

«تجربه بناچار» منشور مهسا

«تجربه بناچار» منشور مهسا

 

 مشکل کجاست؟ 

 خیلی ساده مشکل از آنجا آغاز شد که ایرانیان توسط خمینی گزیده شدند همین! یک ملتی از دانشمند و عامی، از سیاستمدار و سیاهی لشکر، از تشکل های چریکی و تروریستی بسیار تندرو تا سیاستمداران میانه رو، روستایی و پشت کوه نشین تا شهری و حتا پایوران نظام پهلوی نیز به همراه مخالفان در یک خوشباوری و ساده لوحی تمام عیار همه تخم مرغ های اعتماد شان را در سبد خمینی نهادند و دو دستی تقدیم او کردند.  اعتمادی ساده لوحانه از نوع گرو گذاشتن موی سبیل پهلوان نایب کرمونی  که خمینی از سبیل خودش کند و گذاشت لای دستمال داد دست این ملت و اپوزیسیون شاه.  بعد که حسابی سوار شد گفتند تو سبیل گرو گذاشتی خیلی ساده گفت خدعه کردم. لذا این همه بی اعتمادی در این دوران جای تعجب ندارد. 

آن «خدعه» را نباید ساده گرفت. فقط خدعه بین دو نفر شریک در بقالی نبود.  پیامد فاجعه باری برای مردم ایران داشت.  پیامد فاجعه بار آن «خدعه» گذشته از آنچه که به سر ایران آمد، اما سهمگین ترین ضربت را بر فرهنگ «اپوزیسیون بودن» مردم ایران وارد آورد.  تردیدی نیست که مهمترین عنصر یک نیروی اپوزیسیون متحد و کارآ «اعتماد» است که متاسفانه نه تنها در نیروهای سیاسی بلکه در میان مردم هم دیگر آن اعتماد و فداکاری سال 57 حضور ندارد که بازهم همه حاصل نتایج انقلاب اسلامی است. نیروهایی که زمانی به  سادگی - تو بخوان به ساده لوحی - همه اعتماد شان را در سبد خمینی گذاشتند، حالا برای انتشار خبر یک گردهم آیی هم با هم بر سر نقطه و کلمه مشکل دارند و به هم اعتماد نمی کنند. ترس دارند که احتیاطی که در مورد خمینی نکردند اگر حالا هم بی احتیاطی بکنند بازهم مثل رفراندم سال 58 به سرشان بیاید. این ترس اگر در سال 57 قابل توجیح بود و احتیاط لازم صورت نگرفت اما امروز تا این حد افراط و احتیاط و ملا نقطی بودن تبدیل به یک مانع بزرگ شده و حاصلش بجز به توافق نرسیدن اپوزیسیون و عمر طولانی رژیم نیست. نیروهای اپوزیسیون و حتا مردم این حقیقت واضح را کمتر در نظر میگیرند که تفاوت سطح آگاهی سیاسی مردم ایران در مقایسه با سال 57 آنچنان است که دیگر شخصیتی با مشخصات خمینی در سال 57  در اپوزیسیون ایران یا داخل ایران نمیتواند بوجود بیاید که بگوید «امروز من به فلان شکل رژیم با فلان محتوا رای میدهم نه یک کلمه بیشتر نه یک کلمه کمتر» و ملتی از او پیروی بکنند. 

این قبیل احتیاط کنندگان افراطی کاملا مشخص است که این تفاوت واضح را در نظر نمی آورند. این مردم متفاوت با سال 57 هستند که در نهایت در مجلس موسسان تکلیف را روشن خواهند کرد. اگر کسی هدفی غیر از تشکیل مجلس موسسان را دنبال می کند و  در یک اتحاد به مسائلی میپردازد که از وظایف مجلس موسسان است به باور من طمعی دارد که کار به مجلس موسسان نکشد و وضعیتی پیش بیاید که اپوزیسیون تعیین کننده شکل و محتوای رژیم فردا بشود. در این صورت وقتی نقش ملت و مجلس موسسان کم رنگ شود بناچار یک اپوزیسیون متشکل از چند گروه سیاسی از پادشاهیخواه و جمهوریخواه فدرالیست یا مرکز گرا بوجود خواهد آمد که هرکدام طمع دارد که  شانس خود را برای هژمونی و برتری بر دیگران در غیاب مجلس موسسان یا تحمیل نظرش به مجلس موسسان بیازماید.  این نگاه ساده لوحانه است. رسیدن به چنین هدفی در ایران امروز از محالات است. 

در وضعیت فروریزی رژیم اسلامی

نیروی اپوزیسیون باید این را ببلعد که تعیین کننده واقعی نیست. باید ببلعد که ملتی منتظر است تا در فرصت مناسب نمایندگانش را به مجلس موسسان بفرستد تا تکلیف کشور را روشن کند. نمایندگانی که چه بسا در میانشان حتا به اندازه انگشتان یک دست هم از  افراد برجسته اپوزیسیون حضور نداشته باشند.  این پیشگویی مرا فراموش نکنید: من مطمئنم که چنانچه طی 5 سال آینده وضعیت نیروها به همین وضع باشد و تغییری شدید در شرایط سیاسی و اجتماعی رخ نداده باشد و رژیم فرو ریخته و اثری از سپاه و نیروی سرکوب نباشد و قدرت به دست مردم افتاده باشد و  انتخابات مجلس موسسان زیر نظر ناظران بین المللی برگزار شود، کسانی مثل علی دایی و علی کریمی، فاطمه سپهری، شیرین عبادی، نرگس محمدی و عبدالله مهتدی -آخری به دلایل واضح- جزو نمایندگان مجلس موسسان خواهند بود. اما چه بسا بسیاری که تصور می کنند از همین امروز نامزد هستند انتخاب نخواهند شد. عصر دیجیتال هستیم.. چشمهای تان را باز کنید و  به فالوئرهای سلبریتی های سیاسی نگاه کنید. هر فالوئر یک رای برای مجلس موسسان است! (بله متوجه هستم که در اینجا فالوئر های امیر تتلو و سحرتبر به آنها برای حضور در مجلس موسسان رای نخواهند اد).  اما گلشیفته فراهانی و ترانه علیدوستی جای دارند. اگر چنین باوری ندارید کمی فسیل شده و از قافله جامعه و آنچه زیر پوست شهر  و دنیای تعیین کننده دیجیتال میگذرد بی خبر هستید. در آن آینده فرضی، چنانچه شاهزاده همچنان از محبوبیت امروزین خود برخوردار باشند لیست نمایندگانی متشکل از فعالان سیاسی  داخل  و خارج ایران که توسط شاهزده ارائه شود شانس زیادی خواهد داشت. در این لیست کسانی مانند امیرطاهری، رضا تقی زاده، ایرج مصداقی، و برخی افراد نیروی تازه نفس حزب ایران نوین مثل علیرضا کیانی و سعید قاسمی نژاد را به احتمال زیاد بتوان مشاهده کرد. لیست شاهزاده البته از این فراتر میتواند باشد اما شانس کسانی که نام بردم را زیاد میدانم. کسانی مانند فاطمه سپهری، شیرین عبادی، نسرین ستوده، فاطمه سپهری و نظایر آنها بدون نیاز به حضور در لیست جناح های مختلف حتما انتخاب خواهند شد. در میان جمهوریخواهان اپوزیسیون تقریبا برای هیچکدام شانسی قائل نیستم مگر آنکه در لیست شاهزاده باشند یا در شرایط نه فروریزی بلکه در شرایط گذار آرام از جمهوری اسلامی حضور داشته باشیم و جمهوریخواهان اپوزیسیون در لیست جمهوریخواهان داخل ایران حضور داشته باشند. 

 در شرایط گذار آرام توافق شده

و باز پیشگویی می کنم بنا به نوع گذار از رژیم، چنانچه فروریزی رژیم رخ ندهد اما رژیم اسلامی به جایی رسیده باشد که به برگزاری یک انتخابات آزاد مجلس موسسان زیر نظر ناظران بین المللی و با توافق و حضور اپوزیسیون داخل و خارج تن در دهد، در این مجلس کسانی مانند میرحسین موسوی، تاج زاده، نوریزاد، صادق زیبا کلام و دیگرانی که زمانی با رژیم بودند و امروز رنج زندان و حصر میکشند یا مخالفت می کنند نیز حضور خواهند داشت. نام خاتمی را نمی آورم چرا که تصورم بر این است که مردم دیگر آخوند خوب و بد را برسمیت نمی شناسند گرچه باز ممکن است بنا به تبلیغ و توصیه همان تاج زاده و میرحسین و دیگر داخلی ها او یا «مهدی نصیری» ها شانسی برای حضور در مجلس موسسان را داشته باشند. 

سیاستمداری شاهزاده

  در این که شاهزاده نقش برجسته ای در هر گونه دگرگونی در شرایط فعلی ایران خواهند داشت کمتر کسی شک دارد. به باور من چنانچه شاهزاده توان این را داشته باشد که با کیاست و زیرکی هوچیان اطرافش را کنار بزند و یک مرزبندی قاطع غلاظ و شداد با سلطنت طلبان افراطی برقرار کند - بلکه دل پیرمردهای اپوزیسیون نرم شود-   و نگاهی اعتماد برانگیز به نیروهای جمهوریخواه داخل و خارج ایران داشته باشد، چه بسا این نیروها نیز  به این برداشت برسند که صلاح ایران در برقراری نظام پادشاهی مشروطه باشد. از نگاه من هوچیان اطراف شاهزاده و سلطنت طلبان افراطی بزرگترین مانع پذیرش و جلب اعتماد نیروهای جمهوریخواه در داخل و خارج کشور نسبت به شاهزاده است. ولی حتا اگر شاهزاده به هر دلیلی این مرزبندی را برقرار نکند، نظر به آنکه تکلیف در مجلس موسسان روشن خواهد شد گزیده تر آن است که منتقدان شاهزاده کلا افراطیون و هوچی گران را ندید بگیرند. 

شاهزاده هم لازم است که یک حساب دو دوتا چارتا کند: چه به تنهایی و با تکیه بر نیروهای مشروطه خواه و بدون نیاز به جمهوریخواهان نظام پادشاهی را در ایران برقرار کند و چه با کمک و همراهی و پشتیبانی نیروهای جمهوریخواه به سلطنت برسد نتیجه یکی است:  در مجلس موسسان یک نظام پادشاهی ترسیم خواهد شد که نقش پادشاه مانند پادشاه بلژیک و دانمارک و نظایر آن خواهد بود نه بیشتر. بیش از این نه امکان دارد و نه خود شاهزاده تمایل دارد و نه نمایندگان ملت زیر بارش خواهند رفت. لذا چه نیازی به بدست آوردن دل سلطنت طلبانی که « ز در بیرون کنی سر از روزن برآرند؟». آنها را که در کیسه داری! لذا اگر زیرکی و کیاست باشد حتا اگر شاهزاده احتمال پیروزی بدون کمک جمهوریخواهان را هم داشته باشد صلاح آینده کشور ما در این است که شاهزاده از همین امروز به نعره های افراطیون وقعی ننهد و باب نزدیکی بیشتر به جمهوریخواهان در داخل و خارج را باز کند. 

 

اپوزیسیون

با توجه به آنچه که آمد، و اگر بپذیریم که مجلس موسسان فصل الخطاب است، پس به هنگام رسیدن به توافق ها این همه مته به خشخاش گذاشتن چرا؟  عناوین و متن هایی انتخاب کنید که کمترین حساسیت را برانگیزد و هدفش تنها پشتیبانی از مبارزات ملت ایران برای رسیدن به مجلس موسسان قانون اساسی باشد. عنوان و کلمات و متن یک منشور اتحاد را باید با نگاه به نیروی حامی آن، یعنی نیروی کف خیابان برگزید. شما ناچارید که تیتر و عنوانی بکار ببرید و متنی را بنویسید که آن که اگر در ایران قرار است یکی از خانه بیرون بیاید و برای حمایت از شما به چشمش ساچمه بخورد آن متن را بپسندد که اگر نپسندند میرود به خانه اش!  قضیه اینقدر ساده است که فهمش برای هر بیل بدست بیسواد کنار خیابان هم ساده است اما چرا برای برخی مبارزان  سرد و گرم چشیده ها سخت است را من نمی فهمم.  

در جریان جنبش مهسا، بیرون دادن منشوری که هیچ ارتباطی به خروجی آن، یعنی تصمیمات مجلس موسسان قانون اساسی نداشت شرکت کنندگان نتوانستند سیاست هنر ممکنات را بکار ببرند. مشکل روانی این است که  همه ترس دارند که مبادا فردا یکی پایش را روی دوش بقیه بگذارد و بالا برود و روزی در بیاید که: خدعه کردم. مصیبت ما این بی اعتمادی بزرگی است که خمینی به یادگار در وجود ما گذاشت و رفت.

مشکل روانی بی اعتمادی تا آنجا پیش میرود که فردی با تجربه مثل آقای عبدالله مهتدی خیلی ساده اندیشانه اصرار میورزد که تمامیت ارضی را بردارید بجایش بگذارید یکپارچگی سرزمینی! پرچم شیر و خورشید در کار نباشد! از زبان فارسی حرف نزنید. و همه اینها چون ما کردها از این قضیه در تاریخ معاصر رنج دیده ایم. نمیدانم.. شاید شاهزاده باید میگفت الهی بمیرم برات، بیا نازت کنم... اما برادر.. اگر بخواهم مرهمی به این شکل بر دل تو بگذارم اونی که در ایران داره ساچمه به چشمش میخوره میره خونه و تو میمونی مردم سنندج که مدعی هستی هوادار تو هستند و آنها هم میروند خانه شان! الان که وقت گروکشی نیست. اینها کار مجلس موسسان است. وانگهی.. من چه کاره ام که تمامیت ارضی و پرچم شیروخورشید را که به چشمت در برلین دیدی چه موجی میزد کنار بگذارم؟ ما هردو   پشتیبانان مان را از دست میدهیم! اگر آقای مهتدی این شرایط بناچار را می پذیرفتند پشتیبانان بسیاری حتا در میان مشروطه خواهان پیدا میکردند. متاسفانه این گفتگوی فرضی ساده به انجام نرسید و مهتدی قانع نشد. منشوری بیرون داده شد و علیرغم کمبودها بازهم هوادارانی از میان مردم ایران در داخل و خارج یافت. بقیه اش را بازهم میشد با چانه زنی پیش برد و عبدالله مهتدی را به تغییر موضع قانع کرد.  و اگر قانع نمیشد شاهزاده بجای آنکه قضیه را رها کند باید کار را با کسانی که با او همنظر میبودند ادامه میداد و زمانی عبدالله مهتدی را دوباره به جمع دعوت میکرد که او حاضر به پذیرش شرایط بناچار همه شرکت کنندگان در منشور باشد. شرایطی که فقط خواست شاهزاده نیست بلکه ملت همه آنها را مجبور می کند که این راه را بروند و این مواضع را بگیرند و به آقای مهتدی گوشزد کنند اگر این راه را نرویم  مردم میروند خانه شان!  حال باید کیاست، سیاستمداری و تعهد آقای مهتدی به امر سیاست را سنجید که آیا میتواند راهی را برگزیند که راه واقعگرایانه و درست است یا برایش بیرون زدن رگ گردن «گروهی غیرتمند» در یک نشست حزبی مهم تر است.  

سخن آخر من بازهم گلایه از آقای مهتدی است. در مورد منشور مهسا، با توجه به تجربیات سیاسی و سوابق عملی شاهزاده، من آنقدر که از اصرار آقای مهتدی بر نادیده انگاشتن حساسیت ملت ایران بابت زبان فارسی، تمامیت ارضی، پرچم شیروخورشید تعجب کردم از نهادن امضای شاهزده پای چنین منشوری تعجب نکردم. آقای مهتدی عزیز، شاهزاده امضا کرد... شما چرا از آغاز بر این مواضع اصرار کردید؟ شما با توجه به سالیان دراز تجربه و کار سیاسی باید نتایج کار را حدس میزدید. اگرنکات حساسی را که ذکر شد اهمیت میدادید پاسخ تان به منتقدان تان خیلی ساده این بود که «ما سرنوشت فردای ایران را تعیین نمی کنیم این مجلس موسسان است که سرنوشت تعیین می کند. اگر مطالباتی دارید همه هم تان را بر انتخابات مجلس موسسان آینده بگذارید».  پاسخی کاملا منطقی و سنجیده به رگ های گردن برافروخته از سر احساس. 

ما ملت بناچار بازهم نمایندگان فکری مان را در نشست هایی مانند منشور مهسا خواهیم داشت. آیا از گذشته تجربه گرفته ایم؟ شیرین عبادی میگفت تجربه گرفته است. امیدوارم بقیه نیز تجربه گرفته باشند. 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید