رفتن به محتوای اصلی

نگاهی به کنفرانسِ “اتحاد برای دموکراسی در ایران”

نگاهی به کنفرانسِ “اتحاد برای دموکراسی در ایران”

 برآن نیستم که به تحلیلِ عمیق، مضمونی و ماهوی این نشست بپردازم. مایل بودم میتوانستم این نکاتی را که در اینجا مطرح میکنم حضوری درهمان کنفرانس مطرح میکردم ولی متأسفاته از سه باری که برای استفاده از حق  همان۲ دقیقه ایی هم که در پرسش و پاسخ برای مستمعین در نظر گرفته شده بود، با اینکه دست خود را سه باربالا بردم، فقط یکبار فرصت یافتم نظرم را بگویم و آنهم در مورد مسئله ایی فرعی مانند کاندیداتوری مورد نظر رهبری نظام بود که من همچنان بر نظر ارجحیت قالیباف نسبت به سایرین توسط رهبری تأکید دارم*.

قبلاً بی فایده نمی دانم که بگویم در این کنفرانس بعنوان ناظر و با هزینه شخصی و به دعوت یکی از دوستان قدیمم شرکت کرده بودم. ولی هیچیک از این نکات کمترین تأثیری در ارزیابی من از این کنفرانس نخواهد داشت.

واقعیت خارج از کشور چنین است که معمولاً کنفرانسهای برون مرزی را میتوان به سه نوع کلی تقسیم کرد:

۱ ـ کنفرانسهایی که بیشتر سوداگرانه بوده و بیشتر برای خود آوازه گری بی پایه تشکیل میشود و بهمین دلیل هم در درعمل بیشتر به کمین گذاری شبکه های اطلاعاتی رژیم و ابزار اخلال آن تبدیل میشوند.

۲ ـ کنفرانسهایی که با انگیزه های ایدئولوژیک، قومی و سیاسی فرقه ایی و حزبی تشکیل میشوند، که نمیتوان برای برگزار کنندگان آن انگیزه های تنگ نظرانه شخصی قائل شد ولی حرف تازه ایی هم در هیچ زمینه ایی هم برای کل جامعه ما برای گفتن ندارند.

۳ ـ کنفرانسهایی که تلاشهایی جدی از سوی افرادی جدی و به انگیزه های سالم  میهن پرستانه برای یافتن راه و رهایی از این لابرینت بحرانیست، که مملکت ما بدان دوچار شده  برگزار میشوند.

من کنفرانس استکهلم را در ردیف کاته گوری سوم قرار میدهم زیرا سازمانگران عمده آنرا تقریباً از نزدیک میشناسم، تردیدی  در انگیزه های میهنی آنان ندارم، تردیدی در ظرفیت درک و تجربه سیاسی آنان ندارم و تلاش آنها را هم برای کسب و کار سیاسی و یا برای  خود آوازه گری نمی دانم.

ولی علیرغم این نگاه بسیار مثبت خود به شخصیت کارگردانان این کنفرانس، کاستی هایی در آن میبینم که اگر بر طرف نشوند این تلاشها نه تنها به نتیجه ایی نمیرسند بلکه  نتیجه منفی هم میدهند.

من در این یادداشت کوتاه فقط به بیان فهرست وار این کاستیها و برخی نکات قدری بسنده میکنم:

 یک حرکت در عرضه سیاسی در کلی ترین شکل خود به دو نوع تقسیم میشود:

 ۱ـ گفتمانسازی سیاسی

 ۲ ـ نهادسازی سیاسی.

شرط نخست برای گفتمانسازی سیاسی فعالیت فرد یا افرادی با ظرفیت گفتمانسازانه برای آن هدف است و گفتمان مورد بحث باید هم از نظر مضمونی و ماهوی از انسجام درونی و منطقی، جامع و مانع بر خوردار باشد تا بتواند به همه سئولاتی که مطرح میکند، پاسخ گوید والی نمیتوان هر طرح و یا نظری را  که پیامی دارد کلاً گفتمان دانست. شرط دوم، باید بتواند راهکارهای عملی و واقعبینانه و منطقی برای انتشار خود داشته باشد تا بتواند بستر ساز  باشد. شرط سوم و شاید مهمتر اینکه اگر یک طرح مدعی یک گفتمان باشد باید بداعت داشته باشد یعنی تا بحال کسی؛ حد اقل؛ آنرا به آن صورت مطرح نکرده باشد.

در اینجا این سئوال را در برابر خود باید بگذاریم که مگر دربین ما ایرانیان هم کسی هست که رسماً مدعی طرفداری از دیکتاتوری و ضد دموکراسی باشد که ما میخواهم ایده دموکراسی را مطرح کنیم و خود را غیر مستقیم متولی آنهم بدانیم؟ همین دیروز رادیو بی بی سی در برنامه بامدادی خود گزارش داد که مجاهدین خلق با شعار “دموکراسی و سکولارییسم و ایران غیر اتمی .. ” برای لابی زنی رسمی در بین دستگاه حاکمه آمریکا ثبت نام کرده است. من فکر نمیکنم اگر از حزب کمونیست و کارگری هم سئوال شود بجز خود، نیروی دیگری را دموکراسی خواه واقعی بداند. پس در این زمینه؛ ” اتحاد برای دموکراسی در ایران” هیچ پیام تازه ایی ندارد که دیگران را به آمدن در کنار یا بدنبال خود برای آن دعوت کند. بسیاری از جریانهای بسیار پر نفوذ درون جامعه نیز خود را کمتراز برگزار کنندگان این کنفرانس دموکراسی خواه نمیدانند. تنها تفاوت آنها با شرکت کنندگان در این کنفرانس رویکردهای عملیاتی، تاکتیکی آنهاست.

پس! اگر قرار است گفتمانی ساخته شود مضمون آن نه خود دموکراسی خواهی و انتخابات آزاد که چند صد سال پیش در اروپا ساخته شد بلکه گفتمانسازی حول محور راهکارهای عملیاتی، سازمانگرانه برای تحقق انتخابات آزاد بعنوان یگانه سازو کار برای حاکم کردن اراده مردم است که برآیند آن دموکراسی است.

ما به گفتمان سازی روی سازوکار ها نیازمندیم و نه اصل هدف. سازو کاری که طی قریب ۱۲۰ سال هنوز بدان نرسیده ائیم. و طی این ۳۴ سال از آن دور تر هم شده ائیم. عیب کار کجاست؟

بنظر من عیب کار اینست که ما بجای تلاش برای یافتن  و جا انداختن یک ساز و کارِ اجرایی و عملیاتی کردنِ گفتمان دموکراسی که مشارکت متناسب سیاسی را تسهیل کند به نهادزنی” مدعی دموکراسی” میپردازیم که معنای عملی آن سهم خواهی از قدرت در یک مشارکتِ “زور و یا زد و بند بنیاد” است. اگر “گفتمانسازی”، مدعی چیره سازی یک “نظر” است؛  ”نهادسازی” مدعی قدرت  یا سهم خواهی می باشد که رقابت آمیز بوده و در این شرایط اگر درست طرح نشود میتواند مخرب و رقابت آفرین باشد. البته اگر  یک “نهادسازی” ای، ظرفیت و توان آنچه که مدعی آنست را داشته باشد کمترین اشکالی ندارد . لخ والسا در لهستان، سان سوچی در برمه، ماندلا و آ. ن. سی  در آفریقای جنوبی نهاد های پرقدرت جنبشی و سیاسی ایی بودند که مدعی قدرت شدند و توان تصاحب آنرا هم داشتند یا در مورد برمه دارند.

در این نهاد آفرینی باید به پتانسیلهای اجتماعی و سیاسی مدعیان و ظرفیتهای آنها توجه کرد که خود، مطرح کننده این پرسش است که: آیا آنها در جهت تبدیل شدن به یک منظومه سیاسی کامل هستند یا تبدیل شدن به یک ستاره مرکزی و یا یک سیاره اقماری در یک منظومه سیاسی که آنها در مرکز آن قرار ندارند و مرکز آنرا تشکیل نمیدهند؟  عدم درک این پتانسیل[فاصله یک کانون اقماری با مرکز ثقل طبیعی شکل گرفنه] موجب میشود که “مدعی” وارد رقابتی شود که از توان آن خارج است و سرانجام، به حاشیه رانده شدن بیشتر آنهم هم منجر خواهد شد.  بنظر من، این یک اصل تاکتیکی و استراتژیک است که هدف باید متناسب با “توان” برگزیده شود. در این رابطه حرف سون تسو؛ ژنرال و استراتژ نامدار چین را نقل میکنم که میگوید: نیروی خودت را بشناس و نیروی حریفت را هم بشناس! پیروزیت حتمی است. اگر نه نیروی خود و نه حریفت را بشناسی، نابودیت حتمی است و اگر نیم ـ نیم بشناسی، هم شانس پیروزی داری و هم شانس شکست.

وقتی از شناختن نیرو صحبت میکنیم، منظور شناخت نیرو تا “عمق استراتژیک” مطرح است و نه در سطح بالفعل، عملیاتی و میدانی تا آنجا که فقط یک چشم غیرمسلح میتواند ببیند*

بنظرمن” اتحاد برای دموکراسی درایران” ظرفیت های خوبی برای موفقیت دارد تا به کانونی برای”عمدتاً” ایرانیان برونمرزی تبدیل شود که پیامش در درون کشور هم بازتاب شود، ولی زمانی میتواند این پتانسیل را متحقق کند که خود و حریفان خود را نیز بشناسد و ادعایی در حد ظرفیت خود؛ “عمق استراتژیک خود و در برابرحریفان”، داشته باشد و اهدافی مطابق آن ظرفیت در برابر خود قرار دهد. در این رابطه باید اضافه کنم در نشستی با اهدافی گفتمانسانه،  تیپ افرادی که برگزیده میشوند تیپی فکر ساز و در نشستی با هدف نهاد سازی تیپی جمع میشوند که کنشگر  و سیاستورز باشند. من تمایز بین این دو تییپ را در نشست استکهلم ندیدم همچنانکه رسالت مشخص کنفرانس را هم از این دو نتوانستم تشخیص دهم.

متآسفانه در حالی که مسئله انتخابات و رد صلاحیت هاشمی در حال ایجاد تراکم طوفانی سونامیک در فضای سیاسی میهنمان گردیده که لحظه به لحظه نیرو میگیرد، این کنفرانس به سیاق گروههای کنفدراسیونی قبل از انقلاب  قدرت دیدن بحران جدی انتخابات و  نقش کاریزما شونده هاشمی رفسنجانی در این رابطه را نداشت و وقت بسیار کمی را بدان اختصاص داد هرچند این کاستی اساسی در مصاحبه با صدای آمریکا از سوی آقای آهی قدری ترمیم شده است.

کنفرانس استکهلم، بنظر من توانست ترکیب کیفی مناسبی از افراد را درخود گرد آورد که نه افرادی ساده بلکه بالنسبه چهره های “ری پرزنتاتیو (reprsentative)” بودند. یعنی هریک به نسبتهایی متفاوت و بنوعی بیانگر سلیقه و خواست  و یا  مطالبات گروههایی از جامعه بزرگ میهنمان بودند که به مجموع کنفرانس خصلتی “ملی” میداد. جمع استکهلم نه جمعی همگرایش بلکه میناتوری از جامعه متنوع سیاسی میهن ما منهای حکومتگران و نیروهای دموکراسی خواه دینی بود. اگر در این جمع بخش دموکراتهای مذهبی هم شرکت میکردند به لحاظ “صِرف ترکیبی”، میشد آنرا جمع کاملی از نمایندگان فکری تمامی جامعه و میناتوری تمام عیار از ملت ایران و میناتوری از یک جنبش  ملی بحساب آورد.

نقطه بسیار در خور توجه در این کنفرانس رسیدن سازماندهندگان آن به ایده چند کانونی اپوزیسیون است که من آنرا یکی از مهمترین دستآوردهای این جریان میدانم و بلحاظ اهمیت آن، در نوشتاری جدا گانه آنرا به بحث خواهم گذارد.

کاستی دیگر این نشست، کوتاهی جدی آن در یافتن راهی برای خنثی کردن رخنه گریهای خرابکارانه، تفرقه افکنانه، مانیپولاتیو و دیس اینفرماتیو دستگاه های اطلاعاتی رژیم میباشد. من بطور جدی براین اعتقادم که نسبتِ موفقیت هر بخش از اپوزیسیوین در مبارزه؛ رابطه مستقیم با “هنر” آن در خنثی کردن عملیات رخنه گرانه تخریبی، اطلاعاتی  و امنیتی رژیم از یکسو و بلند کردن سنگی به تناسب قدرت واقعی خود دارد.

طرفهای بازی در این پوکر انتخاباتی هنوز همه کارتهای خود را بازی نکرده اند و بنظر من سورپرایز های بیشتری در راه است.

پایان یاداشت.

*

من در روزهای پیش از انتخابات سعی میکنم این دلایل و اهمیت شناختن چهره واقعی مورد نظر هیئت حاکمه را در این انتخابات نوشتاری کنم.

**

نمونه برجسته ایبن کور بینی و ندیدن عمق استراتژیک نیروی حریف؛ در گیر شدن جزب الله و حکومت ما در سوریه است. که فقط میتوان با یادآوری شعر کنیزک و کدو در مثنوی مولوی گفت؛ نه رژیم ایران، نه حزب الله لبنان، نه اسد و نوری المالکی کدو را ندیده اند و عمق باتلاقی را که در آن فرو رفته اند را درک نکرده  و از توازن استراتژیک در این درگیری کاملاً بیخبرند.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

برگرفته از:
http://iranesabz.se/

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید