رفتن به محتوای اصلی

نگاهی گذرا بر جنبش های تاریخ معاصر ایران (بخش ششم)

نگاهی گذرا بر جنبش های تاریخ معاصر ایران (بخش ششم)

 ده سال سرکوب

فاصله زمانی بین مرداد 32 تا 15 خرداد 42 تقریبا 10 سال است. هیچ چیز در دنیا ، در این 10 سال ساکن و بی حرکت نماند، اما سیر دگرگونی های اجتماعی قانونمندی های خاص خودش را دارد.  قانونمندی تغییر و تحولات جامعه نه بر پایه علوم محض و نه بر پایه قانون مندی های تا کنون شناخته شده علوم انسانی و نه حتی بدرستی تحولاتی،  قابل پیشبینی است. چرا که اگر چنین چیزی ممکن می بود کلماتی مانند پیش آمد، حادثه و اتفاق از میان میرفت. مثلا تصور کنید، تلاش بشر برای بهتر زیستن منجر به ابداعات و اختراعات میشود(رشد نیروهای مولده). شیوه تولید جدید با مناسبات تولیدی قدیمی مطابقت ندارد و این تضاد رفته رفته اوج میگیرد یا اینکه عمیق میشود، فرقی نمیکند، وقتی به آنتاگونیسم رسید  با یک جهش (انقلاب) به تغییر مناسبات تولیدی منجر خواهد شد و این جریان در مرحله ای بالا تر با روابط تولیدی جدید تر و در نتیجه رشد و تکامل نیروی مولده پیشرفته تر، از نوع تکرار میشود. دریغا، ای کاش شناخت تمامی تحولات اجتماعی با بیان چنین توضیحاتی ممکن بود، اما نیست، در واقع بیان کلی این اصل فلسفی، حتی اگر در جایی دقیقا به وقوع پیوسته باشد، جهانشمول نیست. در صد سال گذشته رشد نیروی مولده در ایران نه بر اثر تحولات دینامیکی از درون جامعه، بلکه به شیوه ای مکانیکی و بر اثر صدور سرمایه های امپریالیستی صورت پذیرفته است. جنبش ها و انقلاب های اجتماعی  هم نه بر اثر تضاد طبقاتی و تناقضات در مناسبات تولیدی، بلکه تحت تاثیرفشار نیروهای خارجی و یا ضعف قدرت مرکزی آغاز شده، استمرار پیدا کرده و در مواقعی به پیروزی هایی دست پیدا کرده است. از دیگر ویژگی های  قابل ذکر تمامی جنبش های اجتماعی ایران در این چند دهه، این است که این تحولات مستمرا زیر سایه یا تحت تاثیر افکار یا اشخاص مذهبی بوده است. با اینکه دراغلب موارد، این رهبری مذهبی، مترقی نبوده و حتی در بیشتر موارد جریانی ارتجاعی را نمایندگی میکرده است، اما بر جنبش های اجتماعی ما سایه افکنده یا تحت تاثیرش قرار داده است. اگر این ویژگی مختص جوامع سنتی و عقب مانده است یا اینکه، اگربپذیریم این یک کنش فرهنگی مختص کشورهای در حال رشد است و به موازات صنعتی و مدرنیزه شدن جامعه تاثیر فرهنگ سنتی و بطور کلی افکار مذهبی در آن کمتر خواهد شد. باید قبول کنیم،  مقارن اعتراضات 15 خرداد 1342 و حتی تا سالهای بعد از انقلاب 57 ما  به چنین مرحله ایی نرسیده بودیم. باری... بحث این بخش ما به بررسی تحولات حد فاصل کودتای 28 مرداد 1332 و جنبش اعتراضی 15 خرداد 1342 میباشد. در این بخش از نگاهی گذرا به سیر این تحولات علل و انگیزه ها و پیامدهای آن مختصرا خواهیم پرداخت.

پس از کودتا

حکومت کودتا، پس از دستگیری دکتر مصدق و همکاران باقی مانده ایشان در جبهه ملی و محکومیت آنها، تمامی فشار خود را صرف شناسایی و نابودی حزب توده ایران و سازمانهای وابسته به آن نمود. دراین راه واحد های جاسوسی انگلیس و آمریکا، از طریق شبکه بدامن و نیز سایرامکانات اطلاعاتی، اعم از جریانات مذهبی و احزابی مانند سومکا و پان ایرانیست، آنان را یاری میدادند. از سال 1335 با خروج آخرین اعضای رهبری حزب از ایران، روند اضمحلال کامل تشکیلات حزب و سازمانهای وابسته در ایران آغاز شده بود. به طوری که همزمان با جنبش اعتراضات  مذهبی در سال 42 اثری از فعالیت سازمان یافته و مستقل حزب در ایران مشاهده نمی شود.  در سال 1335 رژیم شاه برای هماهنگی تمامی واحد های سیاسی و اطلاعاتی در ارتش، شهربانی و ژاندارمری توسط  تمسارتیمور بختیار، سازمان اطلاعات و امنیت کشور ( ساواک) را تاسیس میکند. ساواک تا سال 57 مسئول دستگیری، شکنجه و سرکوب تمامی صدای مخالفین ایران میشود. ساواک در امر نابودی حزب از خدمات گروهی از اعضا سابق حزب بهره می برد. یکی از مهمترین این افراد عباس شهریاری است. عباس شهریاری که اعتماد دکتر رادمنش دبیرکل حزب را جلب نموده بود، باعث و بانی ضربه خوردن و نابودی باقی مانده تشکیلات حزب در ایران  و بعد ها سایر جریانات انقلابیب.ده است. در سال 1334 فداییان اسلام نیز پس از ترور ناموفق اعلا نخست وزیر، در مراسم ختم آیت الله کاشانی، دستگیر و نواب صفوی به همراه سه تن دیگر از اعضای آن اعدام میشوند.

تغییر و تحولات جهانی

اگر چه امپریالیسم آمریکا و انگلیس در ایران موفق شدند حکومت ملی دکتر مصدق را سرنگون نمایند، ولی در عرصه بین المللی، تحولات همچنان به ضرر امپریالیسم جهانی، در جریان بود. در سال 1952 (1331-1330 شمسی) گروه افسران آزاد در مصر قدرت را بدست گرفت. جمال عبدالناصر بعد ها پس از ملی کردن کانال سوئز اعلام کرد در این کار از دکتر محمد مصدق الهام گرفته است. انقلاب در الجزایر شروع شده بود، نبردی که نهایتا به استقلال الجزایر و فرو ریزی جمهوری چهارم فرانسه منجر شد. فرانسویان بجز الجزایر بشدت از ویتنامی ها هم شکست خوردند. اندونزی به رهبری احمد سوکارنو که استقلالش از هلند در سال 1949 (1328-1327 شمسی)به رسمیت شناخته شده بود، از کلیه جنبش های استقلال طلبانه و آزادی بخش در آفریقا، آسیا و اقیانوسیه حمایت میکرد. نبرد مسلحانه گروه، 26 ژوئیه تحت رهبری فیدل کاسترو و چه گوارا، از سال 1955 (1334-1333 شمسی)آغاز شد که در 1959 (1338-1337 شمسی)به پیروزی چریکها و سرنگونی حکومت آمریکایی و فاسد باتیستا در کوبا منجر گشت. این پیروزی تبدیل به آموزه ای شد، که در بسیاری از جنبش های رهایی بخش در سراسر  جهان  مورد استقبال قرار گرفت. در عراق ، هم در سال 1958 (1337-1336 شمسی)همزمان با قیام ملی علیه کمیل شمعون، در لبنان، افسران انقلابی ارتش، عبدل الکریم قاسم و عبدالسلام عارف کودتا نمودند. حکومت قاسم در عراق گرایش آشکار چپ داشت و مانند ایران در زمان دکتر مصدق نفت و منابع نفتی را ملی اعلام نمود و از قرارداد سنتو نیز خارج شد. فلسطینی ها با سازماندهی خود جوش خود به مبارزه مسلحانه، مستقل با اسرائیلیان روی آورده بودند و تمامی این جنبش ها از طرف اتحاد شوروی و اردوگاه سوسیالیستی حمایت میشدند. در آمریکا نیز مبارزات مدنی سیاه پوستان آغاز شده بود. این مبارزات ادعای دموکراسی  و برابری  شهروندان در آمریکا را زیر علامت سوال برده بود. از سال 1961 (1340-1339 شمسی)جان اف کندی با شعار حمایت از همین حقوق مدنی در آمریکا به قدرت رسید. بجز سیاست داخلی، آنها در یافته بودند در مسابقات تسلیحاتی و تکنولوژیکی نیز از شوروی ها عقب افتاده اند. آمریکایی ها بر این باور بودند که اکثر انقلاب های جهانی در کشور هایی اتفاق میافتد که از نظر اقتصادی و تکنولوژیک عقب مانده هستند و از لحاظ سیاسی، دارای حکومت های مستبد با فرسنگها فاصله از دموکراسی و حقوق انسانی ــ اجتماعی می باشند. بنابراین آنها تصمیم گرفتند به کمک کشورهای        " دوست" شتافته و آنها را در بازسازی اقتصادی و اجتماعی یاری نمایند. این تحولات در ایران به انقلاب شاه و ملت مشهور شد. اصول انتخاب شده توسط شاه، مجموعه مواردی است که آمریکائیان به او پیشنهاد نموده بودند. از آن سوی و در اردوگاه کشورهای سوسیالیستی، در آخرین روز برگزاری کنگره بیستم  (1956 میلادی،1335-1334 شمسی)حزب کمونیست اتحاد شوروی خروشچف رهبر شوروی، دست به افشاگری هایی علیه استالین و کیش شخصیت وی میزند. این افشاگری ها  بعد ها توسط سرویس های اصلاعاتی آمریکا و انگلیس منتشر شدند. این بیانیه در کنار سایر نظرات خروشچف در ارتباط با ساختمان سوسیالیسم و همزیستی مسالمت آمیز، تنش زدایی و قراردادهای تحدید تسلیحات هسته ایی با آمریکائیان، باعث شروع اختلافاتی میان خروشچف و رهبری حزب کمونیست چین و آلبانی و بخشی از نیروهای سایر احزاب کمونیست شد. از رهبری حزب توده هم احمد قاسمی، سغایی و فروتن و تعداد دیگری انشعاب می کنند. آنها به تشکیل سازمان انقلابی حزب توده اقدام میکنند. این سازمان در اختلافات بین چین و شوروی موافق مواضع حزب کمونیست چین بودند. نخستین کنفرانس سازمان انقلابی حزب توده ایران ، در تیرانا پایتخت آلبانی برگزار شد و دکتر فریدون کشاورز، محسن رضوانی، کوروش لاشائی، بیژن حکمت، بیژن چهرازی، منوچهر بوذری، علی صادقی و سیاوش پارسانژاد و چند تن دیگر در آن شرکت کردند و محسن رضوانی، کورش لاشائی، بیژن حکمت و بیژن چهرازی اعضای هیات اجرایی شدند. این گروه کم کم به ایران آمدند و از سال ۱۳۴۳ به سازماندهی پنهانی یک تشکیلات مخفی پرداختند. مدتی پس این انشعاب، درون خود سازمان انقلابی هم انشعاباتی رخ داد که بررسی آن از حوصله این مقاله خارج است.

انقلاب سفید شــاه ـــ کندی و اعتراضات مذهبی

آمریکائیان، برای استمرار حضور خود و جلوگیری از بروز حوادث "ناگوار"  خواستار ایجاد رفرم هایی در جوامعی مانند ایران بودند. فائو و بانک جهانی هم از اینگونه طرح های اصلاحی حمایت می کردند. بانک جهانی زیر فشار آمریکا پرداخت وام 200 میلیونی به ایران را با تصویب و اجرای اصلاحات در ایران مرتبط نمود. در حالیکه محافظه کاران، دربار و هیئت حاکمه، پتانسیل تغییر و در گیر شدن با چنین تحول ژرفی را نداشتند.

 اقتصاد ایران در آغاز دهه 40 شمسی، همچنان ضعیف، و علی رغم وجود منابع  عظیم طبیعی بر پایه کشاورزی با تکنولوژی عقب مانده و مناسبات عقب مانده تر ارباب رعیتی گذران میکرد. پس از تیمسار زاهدی، نوبت به غیر نظامیان رسید. ابتدا حسین اعلاء نخست وزیر شد. پس از او دکتر اقبال و شریف امامی که هر دو از اعضای فراماسون های معروف بودند، نخست وزیر میشوند.  آمریکا،  فشار به کشورهای "دوست" برای انجام رفرم های سیاسی - اجتماعی، برای جلوگیری از انقلاب را افزایش داد. بجز ایران کشور های دیگری نیز برای انجام چنین اصلاحاتی در آمریکای جنوبی و آسیا  تحت فشار بودند. آمریکایی ها اعتقاد پیدا کرده بودند که پیشرفت اجتماعی و اقتصادی و بوجود آمدن طبقه متوسط  مانعی در برابر انقلاب های رهایی بخش است.  هم زمان جبهه ملی دوم به امید استفاده از این موقعیت و بدست آوردن پشتیبانی آمریکائیان، برای انجام اصلاحات بورژوا دموکراتیک شکل گرفت. رهبر جبهه ملی دوم اللهیار صالح ازگرایش راست جبهه ملی به آمریکائیان متمایل بود. انتخاب آمریکا، برای نخست وزیری ایران اما، کس دیگری بود. آنها دکتر امینی را ترجیح دادند. دکتر امینی طرف ایرانی قرار داد نفتی کنسرسیوم بود. با فشار آمریکا، شاه ناگزیر امینی را به نخست وزیری گماشت.  امینی قصد داشت اختیارات شاه را محدود نماید و در پی آن با اجرای اصلاحات ارضی و مبارزه با فساد اداری و اقتصادی، رفرم های مورد نظر آمریکا را به اجرا در آورد، اما با عدم استقبال جبهه ملی دوم و اشکال تراشی دربار و طبقه ملاکان حاکم، نتوانست کاری از پیش ببرد. مجلس که در دست ملاکان بود، قانون اصلاحات ارضی را اصلاح نمود به طوری که هر مالک اجازه داشت تا 400 هکتار زمین آبی و 800 هکتار زمین دیمی برای خود نگاه دارد. باغ های میوه و اراضی مکانیزه نیز از اصلاحات ارضی معاف بودند.  طبیعی بود که این خواست آمریکائیان را که مصرا بر رفرم ها پافشاری میکردند، تامین نمی کرد. امینی مجلسین را منحل اعلام نمود. قانون دیگری مورد تصویب دولت قرار گرفت مبنی بر حداکثر مالکیت  6  دانگ یک روستا  یا  6 دانگ زمین کشاورزی در چند روستا برای هر مالک. حسن ارسنجانی وزیر کشاورزی با در دست داشتن یک طرح ضربتی  میبایست از شمال غرب ( مراغه ) شروع به تقسیم اراضی نموده و اصلاحات را در سراسر ایران عملی کند. جبهه ملی دوم، طرح قانون توسط دولت، تصویب آن توسط دولت و اجرای ضربتی آن را مغایر با قانون اساسی دانست.  جبهه با طرح اصلاحات ارضی مشکل چندانی نداشت، منتهی خواهان طی کردن سلسه مراتب قانونی آن بود. یعنی انتخابات آزاد، بعد تصویب قانون اصلاحات توسط مجلس و سپس ابلاغ آن به دولت برای اجرای مصوبات مجلس. با این شرایط امینی کار زیادی نمی توانست از پیش ببرد. پس از شکست امینی، این بار شاه خودش وارد میدان شد، تا به آمریکائیان نشان دهد تنها مرد میدان در ایران خود اوست.  شاه 6 ماده اصلاحات را در یک کنگره کشاورزان اعلام نمود. سپس طرح مزبور را در 6 بهمن 41 به رفراندم گذاشته، دستور اجرای آنرا صادر کرد. فراموش نکنیم، طبق قانون اساسی پادشاه مشروطه، اجازه دخالت مستقیم در امور اجرایی را ندارد ،و برگزاری رفراندم در دوره دکتر مصدق هنوز هم مورد انتقاد طرفداران سلطنت است.

شش اصل نخستین انقلاب سفید را معرفی کرد:  محمد رضا پهلوی، در زمستان ۱۳۴۱ در کنگره کشاورزای         

1اصلاحات ارضی و الغای رژیم ارباب و رعیتی  

2- ملی کردن جنگل ها و مراتع

3- فروش سهام کارخانجات دولتی به عنوان پشتوانه اصلاحات ارضی

4 - سهیم کردن کارگران در سود کارخانه ها

5اصلاح قانون انتخابات به منظور دادن حق رای به زنان و حقوق برابر سیاسی با مردان

6- ایجاد سپاه دانش 

اصول دیگر انقلاب سفید، که به دنبال اصول 6 گانه اول تصویب شدند نیز عبارتند از :

7-ایجاد سپاه بهداشت  

8 -  ایجاد سپاه ترویج آبادانی 

9- خانه های اصناف و شوراهای داوری

10- ملی کردن آب های کشور

11- نوسازی شهرها و روستاها

12-انقلاب اداری و آموزشی 

13- فروش سهام به کارگران واحدهای بزرگ صنعتی با قانون گسترش مالکیت واحدهای تولیدی

14 -  مبارزه با تورم و گران فروشی و دفاع از منافع مصرف کنندگان
15-  تحصیلات رایگان و اجباری

16- تغذیه رایگان برای کودکان خردسال در مدرسه ها‌ تغذیه رایگان شیرخوارگان تا دو سالگی با مادران 

17- پوشش بیمه های اجتماعی برای همه ایرانیان 

18- مبارزه با معاملات سوداگرانه زمین ها واموال غیرمنقول

19-مبارزه با فساد،رشوه دادن و رشوه گرفتن 

مهمترین ماده این اصلاحات، تقسیمات ارضی است ، پس نگاه دقیق تری به آن خواهیم داشت.

قبل از شروع مبحث، باید به یک نکته مهم اشاره کنم. همانطور که میدانید، شیوه نگاه و زاویه دید، دو عامل عمده در دیدن و تحلیل کردن وقایع پیرامون هستند. حتی دو نفر با نگاهی دقیقا مشابه هم وجود ندارد. وقایع تاریخی بخودی خود نه منفی هستند و نه مثبت. در واقع همانطور که مارکس میگوید، این منافع افراد است که حتی نتایج ساده ترین عملیات ریاضی را دستخوش تردید میکند. نزدیک به 50 سال پیش، طرحی که سازمان فائو، بانک جهانی و حکومت آمریکا سخت پیگیر آن بودند، توسط محمدرضا شاه در ایران مطرح شد. این طرح با 6 ماده به رفراندم گذاشته شد و مانند رفراندم جمهوری اسلامی " آری یا نه" با تایید %99.9 " مردم ایران" مورد پذیرش و به مورد اجرا گذاشته شد. بدون بازنگری دقیق همه زوایای این تحولات، نمی توان به تحلیل این اصلاحات و اهداف آن و مهمتر نتایج اجتماعی- سیاسی آن پرداخت.

چه اهدافی مورد نظر کندی و شاه بوده و آیا این رفرم ها به اهداف خود رسیدند؟

آیا می توان نتایج بر آمده از این رفرم ها را در کوتاه یا بلند مدت مورد محاسبه و باز بینی قرار داد؟

 آیا این رفرم ها و بخصوص رفرم ارضی باعث جهش در اقتصاد و بخصوص کشاورزی ایران شده است؟

از چه کسانی زمین گرفته شده و به چه کسانی داده شد؟

 در ادامه سعی می کنیم  برای این پرسش ها در رابطه با اصلاحات ارضی پاسخی بیابم.   

 تا سال 1960 میلادی(1339-1338 شمسی) آمار دقیقی از وضعیت ارضی کشور وجود نداشت. در این سال با نمونه برداری و انتخاب اتفاقی حدود 1787 روستا در اقصی نقاط ایران، برداشتی از وضعیت ارضی موجود شکل گرفت. آمارهای بعدی، این برداشت تقریبی را تایید می کند. طبق مقرارت آماری ایران، مناطق مسکونی با جمعیتی حداکثر تا 5000 نفر ، روستا محسوب میشوند. با این حساب در دهه 60 میلادی ایران دارای60,520 روستا بوده است. بر اساس اظهارات شاه در کتاب انقلاب سفید، حدود %50 درصد روستاهای کشور، متعلق به یک گروه 30 یا 40 نفره، بزرگ ملاکین بوده است. این اولین اشتباه پایه ایی در تحلیل موقعیت ارضی ایران است. مشکل دوم، وضعیت مالکیت ملکی در آنزمان است. ملک نه بر اساس مساحت، بلکه بر اساس شکل مالکیت مورد ارزیابی قرار گرفت. بر اساس این شیوه، هر روستا صرف نظر از وسعت و موقعیت به یک  قطعه 6 دانگی تقسیم می شد. هر دانگ به نوبت  24 نخود، هر نخود 24 جو و هر جو 24 کنجد و هر کنجد.... تقسیم میشد. در یک روستا با 1200هکتار زمین زراعی، هر کنجد حدود 144 متر مربع میشود. از کل روستاهای کشور، %2.5 خالصه دولتی بود. و %4.1 موقوفه عام بودند. باقی 56,525 روستا، دارای مالکیت خصوصی بودند. 1- بزرگ مالکان با بیش از یک روستا %10.4 2-مالکان متوسط 3 دانگ تا یک روستا، %19.2 بوده،3- مالکان کوچک از نیم تا سه دانگ %33.2 را در اختیار داشتند. و 4- %30.6 در اختیار مالکان و کشاورزانی با کمتر از نیم دانگ می شده است. مرحله اول تقسیم اراضی شامل اراضی دولتی و اراضی وقفی عام( اراضی متعلق به، عتبات و زیارتگاه ها مانند امام رضا و...که زیر نظر سازمان اوقاف اداره میشد) اراضی گروه اول بین روستائیان تقسیم گردید. از 60,520 روستا 3,992 ملک شخصی و 1,535 ملک خالصه و مقوفی تقسیم شدند. این مرحله از اصلاحات در سالهای 1961-1962 (1339 تا 1340 شمسی)انجام پذیرفت.

مرحله دوم بین سالهای 1964-1967 (1342 تا 1345 شمسی)اجرا شد. در این مرحله همه مالکان باید شامل یکی از5 ماده مصوب دولت می بودند. که شامل فروش یا اجاره 30 ساله یا  ایجاد تعاونی مشترک با کشاورزان و ... می شد. نکته قابل ذکر و مهم اینکه، آنزمان بسیاری از ساکنان شهرها که اغلب نسل اول مهاجران روستا به شهر بودند، اندوخته خود را نه در بانک ها، بلکه با خرید زمین در زادگاه خود و اجاره دادن آن به کشاورزان و اغلب فامیل، بکار می گرفتند. این هم منبع درآمدی برای آنها بود و هم پس اندازشان محسوب میشد. در این مرحله مجموعا 1.1 میلیون مالک مشمول قانون تقسیم اراضی شدند، که 311,531 نفرشان مالک غیر زارع و 784,882 نفر مالک زارع بودند. مرحله سوم از سال 1968 تا سال 1971 (1346-1349 شمسی)ادامه داشت. در این مرحله کلیه زمینهایی که در مرحله دوم توسط مالکان به زارعان اجاره داده شده بود، به تملک زارعان در آمد. 1.2 میلیون خرده مالک مشمول این مرحله شده و زمین هایشان به 1.3 میلیون کشاورز واگذارشد.

  طبیعی است که اصلاحات ارضی،بر روی کاغذ، گام مثبتی است. این را هر مرغ پخته ای هم میداند و تائید میکند. خواه شاه بانی آن باشد یا رعیت یا حتی آمریکایی ها، اما در عمل شاه و بزرگ زمین داران اشرافی، زمینهای خودشان را به مردم واگذار نکردند. پس از انقلاب دیدیم و شاهد بودیم که بهترین زمینها و مراتع در شمال و مناطق دیگر، همچنان در مالکیت شاه و چند خانواده اشرافی باقی مانده بود. زمینهایی که اکنون نیز زیر نظر بنیاد مستضعفان مستقیما تحت نظارت ولایت فقیه اداره میشود. اصلاحات ارضی منجر به شکوفایی کشاورزی نشد. در سال 1963 (1342-1341 شمسی)دولت مجبور به واردات غلات شد. این رغم در آن سال 56,000 تن و تا سال 1997 (1376-1375 شمسی)به 11.2 میلیون تن رسید. گر چه عوامل دیگری مثل خشکسالی هم در  روند افزایش واردات غله دخیل بوده است، اما تمام این عوامل را می توان با یک برنامه ریزی دقیق و حساب شده تحت کنترل در آورد. این در حالی است که ایران پیش از اصلاحات ارضی، صادرات غله و دام داشته است. همانطور که گفتم، نابودی روابط تولیدی سنتی در روستاها به ایجاد روابط پویا و بالنده در اقتصاد و کشاورزی ایران نیانجامید. گر چه به هر حال بر ساختار اقتصادی- اجتماعی ایران اثراتی گذاشت. روابط پولی جای روابط کالایی را گرفت. نتیجه این که در بسیاری از مناطق، بخصوص مناطق روستایی نزدیک به شهر ها، کشاورزان بی زمین برای کار روی زمین های دیگران دستمزد دریافت میکردند. انبوه دهقانان از روستا های متروک شده به سوی شهر ها مهاجرت نمودند.  بافت اجتماعی اقتصادی نیمه فئودالیته، رفته رفته به نوعی سرمایه داری وابسته تغییر شکل یافت. در حالی که فئودالیسم ریشه کن نشد. منظور از سرمایه داری وابسته، سرمایه داری مبتنی بر تکنولوژی مونتاژ و نا هناهنگ در چرخه تولید است، که برای ادامه حیات بشدت نیازمند وارد کردن قطعات و لوازم تولید از خارج از کشور است. بورژوازی کمپرادور در چنین سیستمی نقش عمله و دلال امپریالیستها را بازی میکند. آنها که در ایران از درون دربار یا وابستگان به آن بودند با اعمال نفوذ قراردادهای چند صد میلیونی را میگرفتند، و آنها را به شرکت های خارجی واگذار می نمودند. در کشورهای پیشرفته صنعتی، جامعه به صورت دینامیک از فئودالیته به سرمایه داری تکامل یافته است. مراکز علمی و پژوهشی در یک ارتباط ارگانیک به پیشرفت نیروهای مولده یاری می رسانند، و در مقابل شرکتهای بزرگ ملی و فرا ملی، این مراکز علمی را اعم از دانشگاه ها یا پژوهشکده ها، تحت پوشش حمایتی خود قرار میدهند. در حالی که، در جهان سوم، از جمله ایران، بدلیل اینکه  مراکز آموزشی رابطه چندانی با نیروهای مولده ندارند و عمدتا توسط دولت حمایت و پشتیبانی میشوند، صنایع و تکنولوژی را تقویت نکرده و فقط باری بر دوش بودجه دولتی هستند. از طرفی اغلب پژوهشگران بر جسته در صورت تمایل به ادامه کار علمی، راهی کشورهای غربی، بویژه آمریکا می شوند. این روند البته دلایل دیگری هم دارد که در جای خود بدان خواهم پرداخت. دولت با خرید زمینهای ملاکان قصد داشت آنها را به سرمایه گذاری  در بخش صنعت تشویق کند. که البته در این کار چندان موفق نبود. در ایران پیش از انقلاب 57، بدلیل عدم رشد سرمایه داری خصوصی، بویژه در بخش صنعت، بیش از % 70 درصد از سرمایه گذاری های صنعتی از طریق دولت انجام می گرفت. در بخش تجارت هم با وارد شدن دلارهای نفتی، سرمایه های تجاری سنتی در رقابت با دولت، دچار ضربه سنگینی شدند. پیشرفت سریع شهرهای بزرگ، نه نتیجه رشد طبیعی نیروهای مولده، بلکه در اثر تزریق دلارهای نفتی به بازار مصرفی صورت پذیرفت. در نتیجه در کنار رشد فرهنگ مصرف، عمدتا  از طریق کالاهای وارداتی، فرهنگ سنتی در دیگر نقاط ایران به حیاتش ادامه میداد. این تضاد بعد ها همراه با عدم آزادی احزاب سیاسی و نهادهای سکولار و مستقل مردمی از دلایل عمده قدرت گیری روحانیت در انقلاب 57 بود.

اعتراضات مذهبی

پس از امینی که در انجام اصلاحات سیاسی و اقتصادی و جلب حمایت احزاب جبهه ملی دوم، ناموفق بود شاه خودش سکان اصلاحات را بدست گرفت. اسدلله علم نخست وزیر شد و در 6 بهمن 1341 همه پرسی برای اجرای 6 اصل نخست اصلاحات انجام گرفت. برای اولین بار زنان نیز حق شرکت در انتخابات داشتند و این تنها ویژگی اصلاحات ملوکانه در تغییر وضع زنان در ایران آن دوران بود. روحانیت در چند مورد به اصلاحات انتقاد داشتند.

1- تغییر قانون اساسی مشروطه که به غیر مسلمانان نیز حق انتخاب شدن در مجالس و شوراهای شهر و روستا را عطا می کرد.

2- اجازه شرکت زنان در انتخابات.

3- تقسیم زمین های موقوفه که زیر نظر حوزه های علمیه و روحانیت اداره می شد.

اولین اعلامیه های اعتراضی که از جانب آقایان حائری، شریعتمداری، گلپایگانی، خمینی و چند تن دیگر صادر شده بود، حول محور تغییر قانون اساسی، بخصوص اعتراض به حق شرکت زنان در انتخابات، تساوی مرد و زن و اصلاح قوانین مربوط به طلاق بود که تا آن زمان هنوز بر پایه قوانین سنتی استوار بود. آیت الله خمینی بعنوان یکی از روحانیون بلند مرتبه قم، پیگیرترین مبارزه را با اصول اصلاحی بالا نمود. این مبارزه از پشتیبانی بازاریان و سایر اقشار سنتی جامعه برخوردار بود. ظاهرا حکومت از میزان نفوذ روحانیت در مردم آنزمان تحلیل درستی نداشت. هنگام باز داشت اول آیت الله خمینی، رهبران جبهه ملی در بازداشت بسر میبردند. با این حال بدنه این نیرو و بخصوص نهضت آزادی، تحت رهبری آیت الله طالقانی، مهندس مهدی بازرگان، دکتر  یدالله سحابی بشدت از مبارزه خمینی پشتیبانی کردند. یکی از اطلاعیه های آیت الله خمینی در زیر آمده است.   

بسم الله الرحمن الرحیم

خدمت ذیشرافت حضرات علما اعلام و حجج اسلام دامت برکاتهم اعظم الله تعالی اجورکم

چنانچه اطلاع دارید دستگاه حاکمه می خواهد با تمام کوشش به هدم احکام ضروریه اسلام قیام و به دنبال آن مطالبی است که اسلام را به خطر می اندازد... دستگاه حاکمه ایران به احکام مقدسه اسلام تجاوز کرد وبه احکام مسلمه ی قران قصد تجاوز دارد. نوامیس مسلمین در شرف هتک است و دستگاه جابر با تصویب نامه های خلاف شرع و قانون اساسی می خواهد زن های عفیف را ننگین و ملت ایران را سرافکنده کند.... دستگاه جابر در نظر دارد تساوی حقوق زن و مرد را تصویب و اجرا کند یعنی احکام ضروریه اسلام و قرآن را زیر پا بگذارد، یعنی دخترهای هیجده ساله را به نظام اجباری ببرد و به سربازخانه ها بکشد یعنی دخترهای جوان و عفیف مسلمان را به مراکز فحشا ببرد. من این عید را برای جامعه مسلمین عزا اعلام می کنم ... من به دستگاه جابر اعلام خطر می کنم...لذا اینجانب عید نوروز را به عنوان عزا و تسلیت به امام عصر عجل الله تعالی فرجه جلوس می کنم و به مردم اعلام خطر می نمایم. متمنی است حضرات آقایان نیز همین رویه را اتخاذ فرمایند تا ملت مسلمان از مصیبت های وارده بر اسلام و مسلمین اطلاع حاصل نمایند. والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته روح الله الموسوی الخمینی

مسلم است که اصل برابری مرد و زن، امروزه از طرف تمامی ملل متمدن دنیا پذیرفته شده است. طرح این حقوق برای زنان ایران نیز که نیمی از جمعیت کشور را تشکیل میدادند میبایست انجام می پذیرفت. اگر قوانین سنتی اسلام با حق رای زنان و برابریشان با مردان مشکل دارند، این از عقب ماندگی قوانین مردسالار اسلامی ناشی میشود، نه از ناتوانی زنان یا ناقص بودن آنان. انقلاب اکتبر 1917 (1296-1295 شمسی)روسیه، برای اولین بار در جهان، حقوق مساوی مردان و زنان را برقرار نمود.  حق رای و حقوق مساوی در برابر کار مساوی. اینجا  ناگزیرم به یکی از نکته های تاریخی اشاره کنم. اگر جوانان انقلابی سال 57 از ماجرای واقعی اختلاف میان آیت الله خمینی  بطور اخص و  روحانیت بطور اعم، با شاه و حکومت در سال 42 با خبر بودند، اگر دقیقا از نیات خمینی با اطلاع بودند، شاید انقلاب 57 ایران منجر به پیدایش یکی از ارتجاعی ترین جکومت های استبدادی جهان نمی شد. آیت الله خمینی در 13 خرداد 1342 در یک سخنرانی علیه حکومت و شاه، ضمن محکوم کردن اعمال حکومت در سرکوب نمودن جنبش اعتراضی و بخصوص حمله نیروهای نظامی به حوزه علمیه قم، ارتباط شاه و اسرائیل را زیر سؤال میبرد. این حمله شدیداللحن باعث دستگیری او در قم، آیت الله قمی در مشهد و آیت الله محلاتی در شیراز شد. روز 15 خرداد تظاهرات اعتراضی جمع کثیری از مردم در اعتراض با این دستگیری ها در قم، تهران و مشهد، به خاک و خون کشیده میشود. ناآرامی ها در تهران تا 17 خرداد ادامه پیدا میکند. تعداد کشته و زخمی ها دقیقا مشخص نیست، در حالی که حکومت رقم 200 کشته و زخمی اعلام می کند، مخالفین کشته و مجروح شدن مردم را تا رقم 20،000 نفر را اعلام میکنند. رسانه های غربی جنبش را بعنوان اعتراض ملاها در برابر اصلاحات شاه محکوم کردند.  رادیو های شوروی هم، 15 خرداد را قیام جریانهای ارتجاعی و مذهبی مخالف اصلاحات ارضی و آزادی زنان  نامیدند.  حزب توده در سرگردانی میان مواضع شوروی و گرایشات مختلف درونی ابتدا جنبش را محکوم ولی بعد از مدتی مواضع خود را تعدیل نموده از آیت الله خمینی و حرکت های اعتراضی پشتیبانی نمود. سایر جریان های چپ در ایران، بطور کلی علی رغم پراکندگی و توان پائین شان در آن زمان از این حرکت حمایت کرده و در آن شرکت نمودند. بیژن جزنی در این باره می نویسد:

  "خمینی در حد اعتراض به رفرم ها نماند. او شخص شاه و دیکتاتوری رژیم را زیر سئوال برد. با عقب نشینی سایر مراجع، چهره و نقش خمینی در مبارزه تفکیک شد...

این سوابق خمینی در میان توده ها و بخصوص قشرهای کاسبکار خرده بورژوازی از محبوبیت بی سابقه ایی برخوردار است، و در صورت امکان فعالیت سیاسی نسبتا آزاد موفقیت بی سابقه ایی خواهد داشت. بمراتب بیش از قدرت کاشانی در جنبش ملی کردن نفت. بنابراین نقش او میتواند، بر جنبش، بخصوص آنجا که نیروی اصلی قشرهای بازاری و مذهبی است، بسیار موثر باشد."

  بهرحال آیت الله خمینی در 11 مرداد آزاد و در ویلایی در تهران اسکان داده شد. خمینی در سخنرانی 4 آبان سال 1343 نشان داد در مبارزه علیه حکومت همچنان پیگیر است. این در حالی بود که اکثر آیات اعظام، سکوت کرده یا در لاک خود فرو رفته بودند. نهایتا دولت حسنعلی منصور خمینی را بازداشت و به ترکیه تبعید نمود. خمینی به عراق رفت و تا اوج گیری جنبش در سال 57 در عراق در تبعید بسر  برد. از دستگیر شدگان بنام حوادث 15 خرداد حاج طیب رضایی، از بزرگان اراذل و اوباش در خدمت دربار و دستگاه مذهبی بود. ایشان و تعدادی از نوچه هایش بعد از قیام 15 خرداد محاکمه و در مجموع بغیر از خودش یک نفر دیگر نیز به مرگ محکوم شدند.

 شروع و پایان قیام 15 خرداد

پیش از شروع مبحث، ابتدا باید دسته بندی های درون روحانیت را بشناسیم. مذهب شیعه اگر چه از زمان شکل گیری در ایران وجود داشته، ولی تا دوران صفویه مذهب رسمی ایران نبوده است. صفویان با زور و زر و تزویر، مذهب شیعه را به مذهب رسمی ایران تبدیل کردند. درون همین مذهب هم فرعیات زیادی وجود دارد، از آن جمله شیعه علوی در سوریه، زیدیه در یمن، اسماعیلیه در مصر و تاجیکستان، دروزیه در لبنان و شیعه دوازده امامی در ایران، عراق، افغانستان و ... از لحاظ اعتقادات فلسفی نیز خود شیعه دوازده امامی شاخه های زیادی را می شناسد. که شیخیه و مهدویه از این گروهند.  مکاتبی که بشدت منتظر ظهور قریب امام زمان هستند، بابیه از درون شیخیه انشعاب نمود، و بعدا به بهائیت تبدیل شد. یکی از موضوعات مهم شیعیان، مسئله مرجعیت است. شیعه در زمان امام غایب توسط مجتهدین که در لباس روحانیت هستند، رهبری میشود. هر مسلمان شیعه یا مجتهد است یا مقلد. در صد سال گذشته مبحث مرجعیت از موضوعات مهم رقابتی بین مجتهدین شیعه بوده است. زمانی میرزای شیرازی در عراق را به عنوان مرجع عالی در میان سایر مجتهدین پذیرفته بودند، و این مقام یا مسئولیت پس از درگذشت آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی در1323 در اختیار آیت الله بروجردی قرار گرفت . همزمان با تحولات موسوم به انقلاب سفید، و وفات آیت الله بروجردی رقابتی بین مجتهدین حاضر برای جانشینی وی در گرفت. در مصاف با اصلاحات و دست بردن در قانون اساسی، هر یک از مراجع با اعلامیه های خود قصد مطرح کردن خود بعنوان مرجع عالی را داشتند. اینان هر یک بنوعی مرجعیت را حق خود می دانستند. ایات اعظام خمینی، گلپایگانی، قمی، خوانساری، شریعتمداری، حائری و ... هریک بنوعی تمایل به جانشینی، بروجردی داشتند.

با تحلیل گرایش های سیاسی و اجتماعی مراجع مذهبی به گروه های متفاوتی بر می خوریم.

1- گروه سنتی که از دخالت در سیاست به طور مستقیم و علنی پرهیز مینمود. آنها با دربار رابطه حسنه ای داشتند. از آن جمله آیت الله بروجردی و بهبهانی بودند.

2-گروه سنتی دیگر که اعتقاد به دخالت در سیاست از موضع ولایی و اجتهاد داشتند. شیخ فضل الله نوری و آیت الله کاشانی از این گروهند.

3- گروه ملی و مترقی که با بورژوازی ملی رابطه نزدیک و تنگاتنگ داشتند. آیت الله طالقانی و میلانی، شیخ محمد خیابانی، میرزا کوچک خان جنگلی از این گروهند.

4- قشر پایینی طلاب  که بخش وسیعی از آنان را شامل می شد، با داشتن درک سنتی و قشری خود، با استعمار وحضور امپریالیسم در ایران، مخالف بودند.

گروه یک و دو از مرفه ترین بخش های طبقات اجتماعی ایران بوده و هستند. آنها با فئودالیسم مشکلی نداشتند، بشرطی که ملاکان مطابق قوانین سنتی اسلام خمس و زکات خود را پرداخت میکردند. ولی تکیه گاه اصلی آنها تجار و پیشه وران سنتی بودند، که اگر پیشینه این ارتباط دنبال شود تا صدر اسلام ادامه خواهد داشت.

آیت الله خمینی را می توان، در دسته دوم طبقه بندی کرد. او به ولایت فقیه و شرکت روحانیون در امور سیاسی و حکومتی اعتقاد داشت، و مانند شیخ فضل الله نوری خواهان نوعی حکومت مبتنی بر احکام شرع اسلامی بود. همانطور که قبلا هم گفتم، ادامه کاری و پیگیری در مبارزه با رژیم شاه در زمانی که باقی روحانیت عقب نشینی کرده بودند، او را به شخصیتی ملی تبدیل نمود. دستگیری و تبعید او بر محبوبیتش در میان مبارزان، بخصوص مذهبی ها افزود. در آن زمان البته هیچکس تئوری حکومت اسلامی یا ولایت فقیه او را را جدی نمی گرفت.

 مظفر بقایی در دوران بازداشت آیت الله خمینی به سایر مراجع مینویسد.

 ...آقای علم با مشغول داشتن مقامات روحانی به مذاکرات و ملاقات ها، قصد دارد فرصت کافی بدست آورد و به طور غافلگیرانه ای آقای خمینی را در محکمه ی سری محاکمه و محکوم نماید تا روحانیون را وادار به استدعای عفو کند و یک درجه تخفیف مجازات او را، وجه المصالحه ی خون های ریخته شده قراردهد و انتخاب مجلس را با توسل به کارت الکترال بی حساب و رای های ممهور انجام دهد....حزب زحمتکشان ملت ایران با مطالعه فتوای شجاعانه و عمیق حضرت آیت الله خمینی به این مضمون که تقیه حرام است تشخیص داد که شخص ایشان صلاحیت کامل مقام ریاست تامه شیعیان جهان را احراز کرده اند...    

مظفر بقایی نظر خود را در این نامه روشن نمود و روحانیونی را که با نظر وی مخالف بودند زیر فشار گذاشت، او نوشت

حضرت ایت الله خمینی به عنوان عالیترین مرجع تقلید و شخص اول روحانیت به تمام مراجع داخلی و خارجی رسما و بدون ابهام معرفی گردد

در جزوه چاپ شده از سوی حزب زحمتکشان، بقایی نوشته است

عده ایی استفاده جو و بادمجان دور قاب چین بدون توجه به سعه صدر و مراتب فضل و زهد و تقوای دو سه نفر از اشخاص صاحب مقام در صدد برآمده اند که تحت تاثیر القائات مستقیم وانمود سازند که اگر حضرت آیت الله خمینی در این جریانات شکست بخورد، مقام مرجعیت کل نصیب آن دو سه نفر خواهند شد با چنین احتمالی این عده استفادهجو سخت در تلاش هستند که در صدد ایجاد حس رقابت بین مقاماتی که در مظان احراز چنین مقامی هستند، برآیند. غافل از اینکه آن شخصیتهای عالیقدر وارسته و پاک نهاد متوجه چنین نقشههای شیطانی می باشند و ایشان بهتر می دانند که اگر آن نقشه عملی شود دیگر دینی باقی نخواهد ماند تا مرجعی داشته باشند که مقام مرجعیت کل را احراز نمایند. (ویکی پیدیا)

روحانیت با رفرم های آمریکا و شاه، بدلایل مختلفی مشکل داشت.

1- قشر بالایی روحانیت از اصلاحات ارضی که زمین های موقوفی نیز، مشمول آن بود، متضرر میشد.

2- با تغییراتی که شاه در قانون اساسی ایجاد نمود، مانند اصلاح قانون انتخابات(شرکت زنان در انتخابات) و قوانین مربوط با ازدواج های مجدد و چند همسری، حق تقاضای طلاق برای زنان، موقعیت روحانیون و قوانین سنتی اسلامی تضعیف می گردید.

3-  آنان حق رای زنان را بطور کلی با احکام اسلامی در تضاد میدیدند.

4. کاپیتالاسیون یا مصونیت قضایی اتباع خارجی، در مقابل قانون نیز بعد ها به موارد مورد اعتراض آنها اضافه شد.

لذا مبارزه ایی نابرابر شکل گرفت. روحانیون که تا آن زمان فاقد سازماندهی مدرن تشکیلاتی برای مبارزه ای مستمر و طولانی بودند، علی رغم داشتن پایگاه نسبتا قوی در اقشار سنتی و بخصوص در بازار، پس از مدتی عقب نشینی کرده یا دستگیر و تبعید شدند. شاه در اوج قدرت بود. او پشتیبانی آمریکائیان، بخش بزرگی از دهقانان، بخشی از زنان و ارتش را در اختیار داشت. دولت در نهایت بزور شکنجه و کشتار، جنبش را سرکوب نمود. رهبری جبهه ملی دوم در زندان برای صدور اعلامیه ای در پشتبانی از نهضت 15 خرداد، بدلیل اختلافات درونی، ناکام ماند. جبهه ملی دوم مدت کوتاهی بعد خود را منحل اعلام نمود. در ادامه این تحولات مقاومت ملاکان قشقایی شکل گرفت که با دخالت ارتش بعد از حدود یک سال سرکوب شد. تحولات سالهای 40 - 42 هنوز بطور دقیق مورد نقد و بررسی قرار نگرفته است. اغلب مخالفین شاه از بیان اینکه، حق رای به زنان یک گام به جلو بود طفره میروند. اگر چه، رای زنان همچون مردان در انتخاب افراد برای مجلسین بی اثر بوده و برای زنان نیز مانند مردان  آزادی و دموکراسی  وجود نداشت، آنها نیز محق به داشتن تشکل های صنفی و سیاسی مستقل از حکومت نبودند. ولی همین آزادی صوری نیز بهتر از حجاب اجباری و آپارتاید جنسی حاکم در قوانین اسلام ولایتی است. بسیاری از تاریخ نویسان امروز در ایران به دلایل واقعی شروع این اعتراضات اشاره نمی کنند. این اصلاحات اگر بوسیله نیروهایی که رسالت انجام آن را داشتند و با برنامه ریزی دقیق انجام میگرفت، میتوانست واقعا مسبب پیشرفت جامعه شود. بعنوان مثال، نقش سپاهیان دانش، بهداشت و ترویج آبادانی نیز بیشتر نمایشی بود تا عملی، با هدف بهتر نمودن شرایط روستاها، چرا که در پایان رژیم سلطنتی در سال 1357، %68 از روستائیان بی سواد و بالای %75 از روستاها فاقد آب لوله کشی و شبکه برق سراسری بودند. در مجموع شاه با ایجاد این زخم بر تن روحانیون و از بین بردن کامل آخرین امیدهای باقی مانده به آزادی و دموکراسی  و مسدود نمودن تمامی راه های مبارزه مسالمت آمیز در کشور، آماده  ورود به دوره دیگری از سرکوب و دیکتاتوری لجام گسیخته می شد. نیروهای مخالف هم کم کم به این نتیجه می رسیدند که جواب این خشونت و سرکوب بیرحمانه، قهر انقلابی و سازماندهی مبارزه مسلحانه است...

ادامه دارد...

 ----------

بخش های پیشین: 

نگاهی گذرا بر جنبش های تاریخ معاصر ایران (بخش اول)
 http://www.iranglobal.info/node/17967

نگاهی گذرا بر جنبش های تاریخ معاصر ایران (بخش دوم)
 http://www.iranglobal.info/node/18180

نگاهی گذرا بر جنبش های تاریخ معاصر ایران (بخش سوم)
 http://www.iranglobal.info/node/18404

نگاهی گذرا بر جنبش های تاریخ معاصر ایران (بخش چهارم)
http://www.iranglobal.info/node/18621

نگاهی گذرا بر جنبش های تاریخ معاصر ایران (بخش پنجم)
http://www.iranglobal.info/node/18917

نگاهی گذرا بر جنبش های تاریخ معاصر ایران (بخش ششم)
http://www.iranglobal.info/node/19392

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید