رفتن به محتوای اصلی

من در این مورد، چندوقت پیش،

من در این مورد، چندوقت پیش،
نظرات رسیده

من در این مورد، چندوقت پیش، مطلبی به طنز نوشته‌ام که حالا هم با این داستان جدید آن سرکار خانم عینا" صدق می‌کند. مطلبم در کانال تلگرامم، اینجاست:
«بر سبیل کنایه و مطایبه»

من در این مورد، چندوقت پیش، مطلبی به طنز نوشته‌ام که حالا هم با این داستان جدید آن سرکار خانم عینا" صدق می‌کند. مطلبم در کانال تلگرامم، اینجاست:
«بر سبیل کنایه و مطایبه»
بعضی از فعالان حقوق بشر، بالاخص بعضی که در راه برابری‌خواهی زنان و رنگین‌پوستان و همجنسگرایان تلاش می‌کنند، با ذره‌بین و میکروسکوپ و تله‌موش و اسطرلاب و آهن‌ربا و خلاصه هرچه ابزار مدرن و تجهیزات فوق کارشناسانۀ مو از ماست کشی است متون ادبی را شخم می‌زنند تا یقۀ شاعری، دانشمندی، عالمی، عارفی... خلاصه هرکه داشته از سر کوچۀ ادبیات رد می‌شده بگیرند و با استناد به بیتی یا سطری یا اظهارنظری آن فرد درگذشته در قرون ماضیه را به زن‌ستیزی یا نژادپرستی یا سکسیسم متهم کنند و بلافاصله آن جزء را هم به کل تعمیم دهند و نتیجه بگیرند که ایرانیان زن‌ستیز و نژادپرست و همجنس‌گراهراس و کلاً باعث شرم و خجالت هستند و این تاریخ سیاه را باید به آب شست و عالمی دیگر بباید ساخت، وز نو آدمی!
من شخصاً با این نوع نگاه به متون ادبی مخالفم. مفاهیمی چون نژادپرستی و زن‌ستیزی و همجنس‌گراهراسی مسائل جامعۀ مدرن‌اند و نمی‌توان آنها را چون کلیشه‌ای بر روی زندگی انسان پیشامدرن، و به طریق اولی ادبیات عصر پیشامدرن، قالب زد. این صورت مسئله غلط است و نتیجتاً جوابش هم غلط از آب درمی‌آید. من برای پرسش‌هایی چون «آیا فردوسی زن‌ستیز بوده؟» پاسخی ندارم، چون مصداقی که ما از اصطلاح زن‌ستیزی مراد می‌کنیم اساساً در مغز فردوسی وجود خارجی نداشته است! همچنین به نظرم نمی‌رسد باید ضیا آتابای را به جرم خواندن ترانۀ «آهای سیاه زنگی دلمو نکن خون!» به دار مکافات آویخت یا ضرب‌المثل «آنجا که عرب نی انداخت» را از فرهنگ ضرب‌المثل‌ها حذف کرد. اما پیشنهادم برای آن دسته از فعالان خیلی فعال، که شبانه‌روز مشغول گرفتن مچ فردوسی و انوری و بیهقی و سوزنی‌اند، پر بدک نیست: حالا که «ادبیات مارکت» به مسائلی چون همجنسگرایی روی خوش نشان می‌دهد و بودجه و اقبال و استقبال را یکجا به دامن پژوهنده می‌ریزد، چرا به جای برجسته کردن عیوب و نقاط ضعف و بدبختی‌ها و ‌بیچارگی‌های ایرانیان پز مفصلی با ادبیات همجنس‌خواهانۀ فارسی نمی‌دهید؟ حالا وقتش است که آن معشوق مذکر محتشم را از لابه‌لای متون ادبی بربکشید و به جهانیان معرفی کنید. همان که نیم‌شب مست به بالین حافظ آمد بنشست. همان که غبغب و سبزۀ خطش دل و دین از سعدی می‌ربود. چطور است که فقط عیب ایرانی‌ها باید برای «ایرانین استادیز» و رسانه‌های رنگ‌ووارنگ ارزش پژوهش داشته باشد؟! حالا که وقتش شده پز بدهید کجا تشریف دارید؟ حالاست که باید سری توی در و همسایه بالا کنید! آخر ایران‌ستیزی تا چه حد؟!!!
ای که گویی قصه از زلف پریشان دراز
رو ببین آن طرۀ فرخوردۀ کوتاه را