رفتن به محتوای اصلی

● صفحه شما

دوستان و خوانندگان عزیز، امکان کامنتها واقعا به شما تعلق دارد. هدف ما ایجاد محیطی دوستانه برای تبادل نظر است. آزادانه نقد، نظر، خبر، تفسیر، تحلیل و... بنویسید اما خواهش می کنیم بدون نام بردن از اشخاص حقیقی و حقوقی در کمال امنیت برای خود و دیگران فضایی ایجاد نمائید که بدور از توهین و اتهام و جوسازی و مسموم کردن محیط تبادل نظر باشد. توجه داشته باشید کامنتهایی که این موارد را در نظر نگیرند، منتشر نخواهند شد.

لطفا اعتراض، انتقاد و پیشنهاد خود را به آدرس info@iranglobal.info ارسال کنید. از پاسخ به اعتراضات در کامنتها معذوریم.

افزودن دیدگاه جدید

تاریخ: یک‌شنبه, 7. آوریل 2024 - 11:02
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: استالینیسم هنوز زنده است
دیدگاه:

این گزارش کوتاه تاریخی هرچند مختصر اما هشداری به نسل جوان ایرانی است که به‌دنبال هدفهای غیر عقلانی نروند. مردم ایران پس ازانقلاب اکتبر وبه قدرت رسید استالین هیچ آگاهی از کشور روسیه نداشتند. از کشتار های جمعی و از زندگی مخالفان بلشویک در روسیه و اردوگاههای کار اجباری سیبری مردم ما بی خبر بودند.
هر چند جسته گریخته اخبار بدی از اوضاع سیاسی واقتصادی روسیه به گوش می‌خورد ولی در مطبوعات کشور انعکاس وسیعی نداشت.
وجود حزبی مخوف بنام حزب توده درحقیقت سخنگوی مسکو در ایران بود که انبوه باسوادان کشور را درراه مبارزه با آزادی ودمکراسی و دشمنی با غرب بسیج کرده بود.
استالین مظهر صلح ودوستی انسانیت به پیروان حزب ومردم ایران معرفی می‌گشت.
سیاست چپ در ایران در سال 57 براساس روش های استالین طراحی و عملی شد.
برای نجات ایران و نسل های آینده ضروری است، تاریخ توحش وبربریت مطلق کومونیستها در روسیه وایران را برای نسل های آینده روشن و خوانا ترسیم کنیم.

ادامه نظر:
تاریخ: یک‌شنبه, 7. آوریل 2024 - 08:33
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: دروغ چرا تا قبر آآآآ
دیدگاه:

والله بابام جان دروغ چرا...ما که با چشم خودمان ندیدیم ولی ما یه همشهری داریم که میگه چپم.. چپ های قدیم...الان همه چیز مثل اجناس چینی قلابی شده....بعد حکایت رفقای چپ و تو نیکاراگوئه اینگونه تعریف میکنه..نیکاراگوئه: از انقلاب تا استبداد خانوادگی
در سال ۱۹۷۹ نه تنها انقلاب اسلامی با سرنگونی نظام سلطنتی در ایران به پیروزی رسید بلکه مردم نیکاراگوئه نیز موفق به واژگونی رژیم استبدادی سوموزا شدند. اما پس از چهل سال‌ تمام آرمان‌های انقلاب به فراموشی سپرده شده‌اند.
روزنامه فرانکفورتر روندشاو ۱۵ سال پیش به مناسبت سی‌امین سال پیروزی انقلاب در نیکاراگوئه دست به انتشار مقاله‌ای آموزنده‌ از سرنوشت انقلابیون سابق زده بود که پس از فراز و نشیب‌های طولانی بار دیگر قدرت سیاسی را از طریق انتخابات به دست آورده اند اما در حال حاضر بر خلاف گذشته دیگر اثری از آرمان‌های انقلابی و عدالتخواهانه در میان ساندیست‌ها دیده نمی‌شود.
چهل سال پس از پیروزی ساندنیست‌ها در نیکاراگوئه ارنستو کاردینال شاعر و انقلابی به نام این کشور در خانه‌ای ساده‌ در ماناگوا پایتخت نیکاراگوئه زندگی می‌کند.
ارنستو کاردینال با یادی از گذشته و نگاهی به حال خشمناک می‌شود و از فساد مالی دانیل اورتگا رئیس‌جمهور کنونی نیکاراگوئه و دیگر کادرهای حزبی لب به انتقاد می‌گشاید. به گفته کاردینال اعضای ارشد جنبش ساندینست‌ها از سال‌ها پیش به سودجویی مشغول بوده و بی‌شرمانه به فکر منافع شخصی خود بوده‌اند.
از سال ۲۰۰۷ میلادی بار دیگر ساندینست‌ها موفق شدند، قدرت را از آن خود کنند اما دیگر خبری از آرزوها و آرمان‌های انقلابی در میان نیست. کاردینال می‌گوید: دروغ چرا تا قبر آآآآ...هیچ چیز در آنان چپ نیست هیچ اثری از جنبش ساندیس خوران باقی نمانده است

ادامه نظر:
تاریخ: یک‌شنبه, 7. آوریل 2024 - 08:17
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: بعد از شستشوی مکانیزه ی ثابتی اینک نوبت هویداست؟
دیدگاه:

کیانوش جان معذرت میخوام ولی موضوع اینقدر نخ نماست که دیگر حوصله ندارم پاسخ بنویسم.
آخه ثبات هم شد دلیل مثبت؟
رئیسی هم اینک برای خامنه ای ثبات میاورد. هر چوب سفیدی هم رئیس دولت شود بهتر ثبات میاورد.

ادامه نظر:
تاریخ: یک‌شنبه, 7. آوریل 2024 - 08:06
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: آیا بحث و تجزیه و تحلیل دهه 50 کار بیجائیست؟
دیدگاه:

این روز ها که همه جان بلب شده اند فغان برمیآورند «که مملکت از دست رفت وشما هنوز دارید با هم دعوا میکنید».
از نگاه من هرچند دیر شده ولی باز خوبست که اشتباهات دهه 50 بیشتر مورد بررسی و تحلیل قرار بگیرد تا خوب همه ی مردم متوجه شوند که کجای راه را اشتباه رفته اند. این کافی نیست که فقط چند نفر اهل کتاب وقایع آن دهه را پیش خود تحلیل کنند بلکه چون در انقلاب 57 قریب به همه ی مردم ایران دچار یک اشتباه و برداشت غلط از وضع شدند به چنین روزی در افتاده ایم. میدانم که کسانیکه امروز مشکلات بیشتری دارند و صبرشان بسر آمده بیشتر میپسندند که یک ناجی پیدا شود و همه گرد او جمع و متحد شوند و نظام نا مقدس اسلامی را بر زمین بزنند. ولی یاد آوری میکنم که جان بلب رسیدگان زمان انقلاب هم همین فکر را میکردند و برای رهائی از خود کامگی شاه و اطرافیانش دست بهر ریشه و بی ریشه ای زدند و این شد که میبینید. پس بگمان من این درست نیست که باز همان اشتباه را بکنیم و بگوئیم اینها بروند هرکس دیگر میاید بیاید بهتر از اینهاست. انقلاب های عربی را ببینید! کدامش به دمکراسی انجامید؟ و اگر قرار باشد دمکراسی نداشته باشیم چه شیخ و چه شاه و چه ژنرال بحال ما چه فرقی میکند. دیکتاتور دیکتاتور است و حرف حرف اوست و بقیه باید اطاعت کنند وگرنه عامل خارجی و خرابکار شمرده شده بدست دادگاه نظامی سپرده میشوند.
بدید من ماندگاری این رژیم تنها بخاطر اینستکه هنوز هستند ایرانیانی که گمان میکنند این رژیم را میشود اصلاح کرد و درست میشود. هر زمان که در کوچه ی شما اکثریت با براندازان شد بدانید که براندازی صورت میگیرد.
حتما آن ورزش و فستیوال خیابانی اسپانیایی ها را دیده اید که گروهی ورزشکار گرد هم آمده دست ها را چفت میکنند و بقیه افراد گروه از آنها بالا میروند تا برجی از آدم میسازند. ایرانیان با هم و با رای دادن های خود چنین برجی را برپا کرده اند. اکنون کافیست یکی از ارکان پایه ای این رژیم پایش بلغزد . که خواهد لغزید. خامنه ای بیشتر از بختیار از میرحسین یا رفسنجانی میترسد.

ادامه نظر:
تاریخ: یک‌شنبه, 7. آوریل 2024 - 07:20
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: این بابا یعنی جناب شهرام…
دیدگاه:

این بابا یعنی جناب شهرام همایون  باید بداند که تأمین مالی کننده رسانه ها مهم نیست بلکه کیفت کار و حرفه ای بودنشان مهم است

ادامه نظر:
تاریخ: یک‌شنبه, 7. آوریل 2024 - 02:28
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: ما بختیاریها مثلی داریم که…
دیدگاه:

ما بختیاریها مثلی داریم که می گوید: دو غلا جنگ ایکنن سر کشک مردم، ای غلا تو جنگ مکن مو کشک خردم. کداستان از این قرار است که دو تا کلاغ بر سر کشک دیگران دعوا دارندو صاحب کشک،کشک را بر میداره می خوره و میگه کلاغا دعوا نکنید من کشک را خوردم. حالا حکایت ماست. رژیمی مستبد و ستمگر بر مملکت چنگ انداخته و مردم را به فلاکت و بدبختی کشانده است. ازهیچ جنایتی رویگردان نیست. دارد مملکت را چپاول می کندو ما بر سر اینکه چرا این حکومت بر سر کار آمد و تقصیر که بود به سر وکله هم می زنیم. یکی می خواهد حکومت قبلی را مقصر قلمداد کنه. دیگری می خواهد روشنفکران را مقصر قلمداد کنه. یکی کشورهای خارجی را. بهتر نیست به جای این دعواها که به هیچ نتیجه ای نمی رسد بیاییم نیرویمان را صرف این کنیم که چکار باید کرد تا از این مصیبت رها شویم.

ادامه نظر:
تاریخ: یک‌شنبه, 7. آوریل 2024 - 00:27
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: مومنت مومنت
دیدگاه:

اتحاد ارتجاع سرخ و سیاه در سال ۵۷ ایران را نابود کرد و اکنون تیشه به ریشه دنیا میزند. چپ افراطی زیر نام دایورسیتی‌ و‌ پالیتیکال کارکتنس قانون وضع میکند تا هم الغالبون غرب را آسانتر فتح نماید و آتشی میافروزد که خودش را هم خواهد سوخت.
سرباز آمریکایی بیست و پنج ساله ایی بنام آرون باشنل که خود را در اعتراض به نسل کشی آمریکا و اسراییل در غزه آتش زد و جان باخت... زنگ خطریست برای جهان. یک مهندس نرم افزار با نمرات خوب و شغلی درخور. نمونه کسی که نیت خوب دارد اما احمق است. اگر قدرت بگیرد اجتماع را به دیار گا میفرستد و اگر زورش نرسد خودش را. نسخه آمریکایی خل و چلهای چپ و مجاهد ایرانی در دهه پنجاه خورشیدی.
از بدو پیدایش اسراییل سخن از نسل کشی از فلسطینی ها بوده است اما کماکان آن منطقه صاحب یکی از بالاترین نرخهای رشد جمعیت در جهان است

ادامه نظر:
تاریخ: شنبه, 6. آوریل 2024 - 23:13
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: دروغ چرا تا قبر آآآآ
دیدگاه:

والله بابام جان دروغ چرا ما یه همشهری داشتیم که پسرش (محسن )جای بابا اکبرش تو جلسات تصمیم گیری برای ترورهای مخالفین شرکت میکرد..آره بابام جان خدا رو خوش نمیاد که جنایت بابا اکبر رو پای............. توله هاش بنوسید

ادامه نظر:
تاریخ: شنبه, 6. آوریل 2024 - 22:01
نویسنده: محسن کردی
عنوان دیدگاه: مغلطه های آقای مستشار
دیدگاه:

متمم قانون اساسی مشروطیت

 اصل اول :مدھب رسمي ايران اسلام و طريقه حقه جعفريه اثني عشريه است بايد پادشاه ايران دارا و مروج اين مذھب باشد.

 خلاصه اصل دوم:  5 مجتهد باید بر تصویب قوانین نظارت کنند که خلاف اسلام نباشد. 

نتیجه: پادشاه باید مروج آخوندها باشد. اگر محمدرضاشاه به زعم نویسنده  به روحانیون قدرت داده و رعایت حالشان را کرده خلاف قانون نکرده. پدران مشروطه این را تصویب کردند و پادشاه وظیفه اش بود و باید عمل میکرد. اما پادشاه در عمل آنجا که زورش رسید  برخلاف قانون اساسی عمل کرد. هرگز در دوران پهلوی اصل دوم رعایت نشد. برعکس، کارهایی که انجام شد خلاف دین بود مثل کشف حجاب و منع سینه زنی و زنجیرزنی در ایام محرم. در دوران پهلوی مراجع از قدرت بسیاری برخوردار بودند. آنها قدرت شان را از کهکشان ها نمیگرفتند بلکه پدر آقای مستشار، مثل سایر پدران ما، با خمس و ذکات به مراجع قدرت می بخشیدند که میتوانستند شاه را مجبور کنند که درسهای دینی را در مدارس تدریس کنند. شاه بر خلاف نظر مراجع و بر خلاف نظر پدر آقای مستشار ازدواج دختران زیر 15 سال را تنها با نظر قاضی پذیرفت که البته بازهم داد پدر واپسمانده آقای مستشار از بیداد شاه بخاطر این عمل ضد شرع به هوا بلند بود. فتوای میرزای شیرازی بخشی از تاریخ ماست و من درس بدی از آن نگرفتم. اگر آقای مستشار و مسعود رجوی و فرخ نگهدار بچه های خامی بودند و ساده لوح خودشان را ملامت کنند. من هرگز بابت این فتوا احترامی برای آخوند قائل نشدم. 

ادامه نظر:
روشنفکران مورد احترام آقای مستشار که حالا از همه طلبکارند جلال آل احمد دروغگو و عوامفریب بودند و اگر جوانهایی مثل آقای مستشار محو جلال شدند خب.. ما که نشدیم چون بچه تهرون و زرنگ بودیم و از پشت کوه نیامده بودیم. واقعا خیلی آدم باید پپه باشد که با خواندن یک فتوای میرزای شیرازی در دبیرستان برود پشت سر خمینی. وقتی شاه به مشهد رفت در یوتوب نگاه کنید. سه هزار آخوند برای سلامت شاهنشاه دعا میخواندند. شاه باید ابله باشد که بخواهد با هزاران آخوند دعا گو در بیافتد و افسارشان را خوب بدست داشت. مشکل هنگامی پیش آمد که آقای مستشار و فرخ نگهدار و مسعود رجوی عکس امام را در ماه دیدند. شرم نمی کنید از گذشته تان؟ گند زده اید و امروز برای گریز از پاسخگویی و فرار شاه را دراز می کنید؟ شاه بود که فریاد کشید خمینی عزیزم بگو تا خون بریزم؟ اگر شما ساده لوح بودید و گول خمینی را خوردید به شاه چه ربطی دارد؟ دولت ها در دهه سی و چهل 12 سال در مقابل ساخت مسجد در دانشگاه تهران مقاومت کردند و دانشجویان مسلمان اعتراض کردند و دانشجویان مارکسیست با تظاهرات و اعتراضات از حقوق این دانشجویان برای ساخت مسجد در دانشگاه اعتراض و تظاهرات میکردند. اینها گناهی ندارند اما شما میگویید که شاه نباید تاریخ را نقل میکرد چون آواز یاد مستون میداد؟ تاین چه حرفیه؟ هرگز نشنیدم یک چپی بگوید در اثر فتوای میرزای شیرازی چریک شده بلکه توسط دانشجویان دیگر و مطالعه جزوه چریک و مارکسیست شده و سپس با فرصت طلبی رفته پشت سر خمینی عزیزم بگه که خون بریزم برای زدن شاه. و حالا گند زده گشته ته انبار بیرون کشیده که چرا شاه فتوای میرزای شیرازی را در کتب درسی آورده!!!!!!! واقعا که! خسرو گلسرخی با خواندن کتب درسی تاریخ در دبیرستان آن حرفها را در دادگاه گفت؟ آقا.. خواننده عزیز.. کسی در میان شما هست که بخاطر خواندن تاریخ در کتب مدارس چریک و چپ یا مجاهد شده باشد؟ اگر هست یکی بیاد بگه! آقا اگر از شاه میخواهید انتقاد کنید این همه موارد واضح هست که البته درک میکنم چرا مطرح نمی کنید چون دیگه از بس مطرح شده خز شده. حالا شما گفتید یک آس زمین بزنید و فتوای میرزای شیرازی را... آقا اگه مطلبی ندارید مجبور نیستید چیزی بنویسید. بجاش یک ویسکی بگذارید کنارتان یه فیلم دبش نگاه کنید. فیلم «تقصیر شاه نبود ما بودیم گند زدیم» خیلی تماشاییه حتما مروری بفرمایید.
تاریخ: شنبه, 6. آوریل 2024 - 20:29
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: شناخت، درک، وقضاوت، در باره …
دیدگاه:

شناخت، درک، وقضاوت، در باره وضعیت کمونیسم ،نیاز به شعور و شناخت و اخلاق دارد و نه تعصب و کینه و حماقت ومغزشویی.
در اکثر کشورهای جهان آزاد چپ ها هر بار بین 10-60 درصد رای می آورند، گاهی بیشتر از سبزها و مذهبی ها و ناسیونالیست ها و چاپید شاهی ها وفاشیست ها.
اخیرادر اغلب کشورهای امریکای لاتین حدود 50 درصد رای عموم را بخود اختصاص داده اند.
در کشورهای دیکتاتوری مانند ایران اگر آزادی انتخابات باشد و چپ ها یکسال فرصت معرفی برنامه خود را داشته باشند احتمالا بین 30-55 درصد رای خواهند آورد. رشد چپ در آغاز انقلاب را شاهد بودیم ، که وحشت بجان آخوندها انداخت تا نیروهای مردمی مانند کمونیست ها را سرکوب کنند.
--کتاب ضد کمونیستی که در این مقاله معرفی شده احتمالا با حمایت مالی و تبلیغاتی ارگانهای امپریالیستی امریکا و غرب به مرحله انتشار رسیده.
--این کتاب به نقد و انتقاد و تخریب کمونیسم اروپایی، کمونیسم امریکایی، و مکتب یهودی سوسیال دمکرات فرانکفورت ،می پردازد و نه به نقد کمونیسم مستقل /یا کمونیسم سه جهانی/ یا کمونیسم روسی/
- خود کمونیستهای مستقل دهها سال است که به نقد اینگونه کمونیست های رویزیونیستی سازشکار و روشنفکربازی های تفریحی پرداخته اند.
-- اگر کمونیسم ریشه و نیاز اجتماعی جوامع بشری نبود تاکنون از بین رفته بود و در اکثر نقاط جهان پیکارگران آن آرامش ظالمان و استثمارگران را بهم نزده بودند ؛ که فردی مذهبی و مدافع بهائیت ایرانی، علیه آن دست به شانتاژ ساده لوحانه و کودکانه بزند.

ادامه نظر:
تاریخ: شنبه, 6. آوریل 2024 - 20:25
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: دوغو پرینجک مشهور به مرد هزار چهره
دیدگاه:

دوغو پرینجک مشهور به مرد هزار چهره و همکار رژیم جنایتکار ایران و وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی و مدیحه گوی خامنه ای و مخصوصا قاسم سلیمانی - پرینجک قاسم سلیمانی را شهید انسانیت میداند https://www.youtube.com/watch?v=6NzExjjv-wc&… و مخالفان رژیم ایران را سزاوار سرکوب شدن خطاب میکند https://www.facebook.com/watch/?v=2274010491…

ادامه نظر:
تاریخ: شنبه, 6. آوریل 2024 - 19:56
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: Afshin Aminiایران و…
دیدگاه:

Afshin Amini

ایران و ایرانیان روزبروز از این رژیم فاصله گرفته‌اند و این گسست ادامه خواهد داشت.

آن کسانیکه ایران را تغییر خواهند داد خود ایرانیان در ایران زمین هستند و بس.

حداکثر کاری که ایرانیان در خارج می‌توانند بکنند اینست که یکدیگر را خراب نکنند که می‌کنند و به یکدیگر فقط انگ میزنند. البته رژیم هم نقش خود را در این چنددستگی خوب بازی می‌کند.

ادامه نظر:
تاریخ: شنبه, 6. آوریل 2024 - 19:53
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: دست از سر جنازه نیمه مرده‌ای…
دیدگاه:

دست از سر جنازه نیمه مرده‌ای به اسم ....... بردارید و او را به پستوی تاریخ بسپارید. برای او یکبار بشکست کشاندن یک جنبش کافیست هر چند برای این کار یک چیز ناقابل؟؟؟؟ زیر میزی هم گیرش آمده باشد.

ادامه نظر:
تاریخ: شنبه, 6. آوریل 2024 - 16:36
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: سرکوب در کردستان-کشتار در دانشگاه
دیدگاه:

جای خوشحالی و خشنودی بسیار است که مورد کینه و غضب فرد معلوم الهویه و موا جب بگیری  به نام …… قرار گرفته ام که  این سایت را به جولانگاه خود  و ۴-۳ نفر نادم و ترسان از انقلاب و پهلوی پرست....  تبدیل کرده است. پرویز ثابتی ها  به وجود افرادی مانند شما می بالند. ختم کلام 

ادامه نظر:
تاریخ: شنبه, 6. آوریل 2024 - 15:01
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: هدف چپگرایی کشتن انگیزه همگانی است
دیدگاه:

با درود به آقای فاضل غیبی که مقاله کوتاه اما جانداری را در باره چپ ایرانی قلمی کردند.
در این باره بیشتر باید نوشت. ضربه ای که چپ به جامعه ایران وارد ساخت بنیاد هرگونه تحول و قانونگرایی و میهن پرستی را به باد داد و مردم ایران را به جهنم آخوند فرستاد.
هرچند غربیان درباره چپ بیشتر نوشته اند، اما اندیشمندان ایرانی خود باید در این باره به کوشش برخيزند و هیولای دروغین عدالت سوسیالیستی را به چالش بکشند.
متاسفانه باید اعتراف کرد که مبارزه با استبداد چپ منبع درآمدی برای اسلحه سازان غربی بویژه آمریکا درصد سال گذشته بوده است. جریان چپ هرگز خطری برای آمریکا نبوده ونیست.
در همین همسایگی آمریکا مردم کوبا گرسنه هستند و اساسن نیازی به تحریم نیست و مردم کوبا در آرزوی فرار به آمریکا هستند.
بدون اندکی تردید داشتن روابط تجاری امریکابا کوبا و کره شمالی ، قدرت دلار بنیاد تصورات واهی سوسیالیستی را به‌دست فراموشی خواهد سپرد. جریان چپ از آغاز درایران یک برنامه
منظم جاسوسی و تخریب برای کشور ما ایران بوده است.

ادامه نظر:
تاریخ: شنبه, 6. آوریل 2024 - 11:51
نویسنده: محسن کردی
عنوان دیدگاه: امکان دیکتاتور شدن رضاپهلوی
دیدگاه:

 آقای عزیز.. آیا شما تضمین می کنید که اگر از میان کسانی که شما می پسندید کسی به رهبری اپوزیسیون را بدست بگیرد و نه حکایت گاندی و نلسون ماندلا بلکه حکایت هیتلر و خمینی تکرار نشود؟ آیا تضمین می کنید؟ اگر تضمین می کنید من بیشتر در مورد سلامت عقل شما شک خواهم کرد. 

ادامه نظر:
اصلا فرض کنیم خاندان پهلوی را مثل خانواده رومانف هنگام انقلاب از میان بردند و حالا ما هستیم و ملاها. تصور می کنید که مشکل حل شده؟ دیگر در این کشور خطر دیکتاتوری در میان نیست؟ بهرحال این رسم نیروهای مبارز است که یک رهبر داشته باشند که انها را نمایندگی کند. گاندی، نلسون ماندلا، واسلاو هاول، لنین، هیتلر، موسولینی، خمینی، ..

اگر بخشی از تاریخ را بزداییم که گویی هرگز رخ نداده، هیتلر و موسولینی را تا سال 1936 واکاوی کنیم و کارنامه شان را بررسی کنیم می بینیم که این دو بت جوامع آلمان و ایتالیا  و حتا فرانسه و سایر کشورهای اروپایی بودند. سبیل هیتلری را بسیاری مردمان جهان از جمله پیرمردان ایرانی تا قبل از انقلاب پشت لب داشتند. اگر خمینی  بلافاصله پس از آن سخنرانی کذایی در بهشت زهرا در بدو ورود به ایران بقتل میرسید امروز نظر شما در مورد او چه میبود؟ با اخلاقی که در شما سراغ دارم میدانم که میگفتید من از همان اول به این یارو شک داشتم و البته شعار خمینی عزیزم بگو تا خون بریزم بعدی را به روی خودتان نمی آورید. اما من مثل شما نیستم. شکی ندارم که همین لحظه که دارم این سطور را تایپ میکنم به شما میگفتم که اگر خمینی به قتل نمیرسید ایران بهشت میشد چرا که این مرد میتوانست چنان تاثیری بر مردم ایران بگذارد که انسان خجالت بکشد که بخواهد رشوه بگیرد یا از زیر کار در برود و ایران را به بهشت تبدیل میکرد. 

آقای عزیز.. آیا شما تضمین می کنید که اگر از میان کسانی که شما می پسندید کسی به رهبری اپوزیسیون را بدست بگیرد و نه حکایت گاندی و نلسون ماندلا بلکه حکایت هیتلر و خمینی تکرار نشود؟ آیا تضمین می کنید؟ اگر تضمین می کنید من بیشتر در مورد سلامت عقل شما شک خواهم کرد. من یکی که به پدرم هم اعتماد ندارم چه برسد به رضاپهلوی. پس شرط عقل این است که با توجه به تجارب تلخ تاریخی مان به هیچ کس اعتماد نکنیم حتا رضاپهلوی. اما از طرفی هم بلاخره که یکی را باید به رهبری و میانداری برگزینیم. تکلیف چیست؟ به باور من به لحاظ تاکتیک مبارزه خوب است که از رضاپهلوی که از او خوشمان هم نمی آید حمایت کنیم. اما افسارمان را هم مثل زمانی که دست خمینی دادیم دست او ندهیم. (شرمنده از مثال افسار آنچه من در مورد خمینی دیدم چیزی بجز افسار ما هوادارانش نبود که بدست داشت). حال رضاپهلوی یا هر کسی که محوریت و رهبری را عهده دار میشود باید ساز و کارهایی برایش بچینیم که امکان دیکتاتور شدن را از او بگیرد. ما فعالین سیاسی و نیروها عهده دار کار مبارزه و فعالیت ها میشویم و رضاپهلوی نظارت می کند و از او انتظار داریم که تایید کند. تایید او یک مشروعیتی نزد اکثریت ایرانیانی که نگاه مثبتی به پهلوی ها دارند بوجود می آورد. من کسی را نمیشناسم که به اندازه رضاپهلوی نگاه مثبت جامعه را به خود داشته باشد و از این امتیاز او باید استفاده کرد. این تنها دلیل حمایت من از رضاپهلوی است. این را همان سال 64 که از ایران خارج میشدم در میان مردم دیدم و حدس چنین روزهایی را زدم. برای همین از همان آغاز هم همه تلاشم در به جلو انداختن او بوده به سهم خودم بصورت فعالیت سیاسی و مقاله نویسی تلاش کرده ام. شما اگر کینه پدری با پهلوی ها دارید خواهشن غلافش کنید فعلا. نجات مردم ایران از دست هیولای سلطنت را هم لطفا بهانه کینه کشی تان نکنید و زهر نریزید بگذارید ما تلاش مان را بکنیم و شما کمی تماشا کنید. فوقش شاه برگرده دل شما بشدت میسوزه.. خب بسوزه.. عوضش یک ملت دعاگوی زهر نریختن شما میشن و آخر عمری یک توشه آخرت مثبتی با دست روی دست گذاشتن خواهید داشت. ممنون.
تاریخ: شنبه, 6. آوریل 2024 - 11:28
نویسنده: محسن کردی
عنوان دیدگاه: چرا چپ همچنان حضور دارد
دیدگاه:

این تیتر شما صحیح است اما نه به برداشتی که شما دارید. اگر منظورتان از چپ چریک فدایی و دنباله روهای سیاهکل است.. خیر. چنین چپی نداریم. اگر منظورتان سوسیالیسم در امر کشورداری است.. این را هم من کسی بجز حزب کمونیست کارگری را نمی بینم که بیش از یک لپتاپ باشند و چنین ادعایی داشته باشد. بقیه اگر هستند یک مشت پیرپاتال لجوج هستن که کسی تحویل شان نمیگیرد. اما چپ به معنای امروزین اگر منظورتان است.. خب من یک چپ هستم! چیه؟ سلطنت طلبی با چپ منافات داره؟ نع.. نداره! چپ با تعریف امروزین در جامعه سرمایه داری میتواند فعال باشد که نیرویی است در میان مردمان یک کشور در جوامع لیبرال که از حقوق خود در مقابل زیاده خواهی سرمایه داران دفاع میکند. این چپ قصد سرنگونی لیبرالیسم یا سرمایه داری را ندارد. برعکس آنرا تقویت هم می کند اما نه به وسیله مزد کمتر بلکه به وسیله موثر تر کردن وسایل تولید و چانه زدن با سرمایه دار در قالب سندیکاهای مزد بگیران. به نظر من امروز فاصله بین لیبرال دمکرات و سوسیال دمکرات چند دلار امتیاز بالا و پایین است. سرمایه دار میداند که اگر مزد بگیر رفاه نداشته باشد و حالش خوب نباشد سرمایه اش بازدهی لازم را ندارد و با سر زمین خواهد خورد. اینجا مارکس چکاره است؟ 

ادامه نظر:
تاریخ: شنبه, 6. آوریل 2024 - 11:21
نویسنده: محسن کردی
عنوان دیدگاه: یک پاسخ
دیدگاه:

مطلب شما تکرار هزار باره توجیهاتی است که برای فرار از پذیرش این واقعیت است که راه را اشتباه رفته اید. به این تکه که از جزوات دوران نوجوانی یاد گرفته اید نگاه کنید: «ایدئولوژی سوسیالیستی از طریق کمونیستها و حزب طبقه کارگر در جدال مداوم با ایدئولوژی بورزوازی است که باید به درون تودهها منتقل شود». یا ما کوریم یا شما در خواب اصحاب کهف. کدام جدال مدام بین سوسیالیسم و بورژوازی؟ کجا؟ بیدار شو برادر یک قهوه دبش بزن. بپذیر که زمانی ساده لوح بودی و خودت را راحت کن. بجز یک تکه که در زیر به آن میپردازم بقیه شعارهای شما را قابل ندانستم وقت بگذارم. یک نگاه سرسری نشان از یک نوجوان با دهان کف کرده جلوی دانشگاه تهران دارد. یادش بخیر. یک مشت جوانک دختر و پسر با چه حرارتی از عقایدشان دفاع میکردند. تازه سه چار ماه بود که جزوه به دست شان رسیده بود و همه آنرا بی کم و کاست بلعیده بودند. آنچنان دفاع میکردند که گویی سه دهه مطالعات در زمینه مارکسیسم یا عدل علی - مجاهد و حزب الهی-  داشتند. هنوز هم در نوجوانی شما بر همان پاشنه میچرخد. 

ادامه نظر:
نوشته اید « چرا جامعه طبقاتی ایران در طول 150 سال گذشته، جنبش و قشر چپ را ایجاد نموده و آنها در مبارزه با شیخ و شاه و ارتجاع و خرافات مذهبی صدها کشته و شهید و فدایی داده اند و بخشی از زبان و فرهنگ پارسی/ایرانی را ساخته یا تحت تاثیر خود قرار داده اند.؟و هنوز در کنار ملیون و مجاهدین و فدرالیست ها و جمهوری خواهان و فمنیستها و بهایی ها و سوسیال دمکراتها و مشروطه خواهان ادعای اداره مملکت و نجات زحمتکشان را دارند؟ آیا مخالفان ایدئولوژی چپ خود دارای ایدئولوژی راست یا التقاطی یا لیبرال یا دینی نیستند؟
خیلی مطالب تان پرت و پلاست! صدها کشته و فدایی داده اند ینی چی؟ از کی تابحال کشته و فدایی دادن شده سند حقانیت و بر حق بودن؟ خب طالبان و داعش که بیشتر کشته داده اند پس حق با آنهاست که به خون امثال من و شما تشنه اند. خب یک جوانک بی تجربه ابله که پاسبان کشته یا در مقابل لاجوردی سر موضع ایستاده و ابلهانه روی دار جان داده که قابل تحسین نیست. تا همین ده سال قبل آنها را تحسین میکردم ولی امروز که تجربه زندگی بیشتری دارم از خود میپرسم چرا؟ یک توبه بکن بیا بیرون به زندگی ات برس. برخی را مجبور به تیر خلاص زدن به همرزم سابق میکردند. نه.. امروز هم حاضر نیستم بخاطر آزادی خودم تیر خلاص حتا به دشمنم بزنم. این را باید ستود اگر سری بالای دار رفت. اما سر دادن بخاطر سوسیالیسم و ایده هایی که مسعود رجوی و مجاهدین داشتند؟ البته که ابلهانه بود. سرتاسر کارنامه چریکی قبل و بعد از انقلاب و همه ترورهایشان و کشته شدن های شان در درگیری ها نالازم و ابلهانه بود. آنها هیچ چیزی به ملت ایران ندادند. از کجایت بیرون کشیدی که بخشی از زبان و فرهنگ پارسی/ایرانی را ساخته یا تحت تاثیر خود قرار داده اند.؟ حمید اشرف یا فرخ نگهدار یا بیژن جزنی به کدام بخش از زبان و فرهنگ پارسی ایرانی را ساختند یا تحت تاثیر خود قرار دادند؟ بگو ما هم بدانیم. خود فرخ نگهدار یا دیگر فداییان چنین ادعایی ندارند. اگر قریحه ای داشته اند و شعری و حماسه ای سروده اند مثل هر ایرانی دیگر بوده و هیچ ربطی به مارکسیسم نداشته پدرجان! خجالت نمیکشی همینطوری قلم را میچرخانی خودت را مسخره خاص و عام میکنی؟ بسیار کار خوبی میکنید که با نام مستعار مینویسید و حفظ ظاهر می کنید و با نام حقیقی خود را به ریشخند نمی کشید. اما نزد اطرافیان هم پز ندهید که اینها را شما نوشته اید. ببخشید اینطور مینویسم ولی یکی لازم است آینه را جلوی چشمان تان بگیرد. ما ایرانی ها عادت مان است که اگر چیزی به نفع ما گفته شود حتا خزعبلات تحسین کنیم. مثل آن داستانی که یک شوخ از نسل جدید در فیسبوک آورد که بستنی را آمریکایی ها از یک ایرانی بنام کریم بستنی دوره گرد که زمان رضاشاه جلوی سفارت آمریکا بستنی میفروخت یاد گرفتند. نمیدانستند بستنی چی هست بهش گفتن آیس. بعد از هم میپرسیدن این چیه طرف میگفت این آیس هست که از کریم خریدم. یواش یواش آیس کریم اسم بستنی شد. جالب این که این مزخرف بلافاصله وایرال شد و یکی هم از ایران برای من فرستاد. به قهقهه خندیدم برای طرف نوشتم که عزیز بستنی و فالوده چند صد سال قبل در چین بوجود آمده یکی دارد تو را دست میاندازد. شما هم عزیز مشخص است که پا به سن گذاشته اید و هنوز اخلاق اغراق قبل از انقلاب در رگهای تان جریان دارد.
دیگر این که این عبارت زحمت کشان و کارگران را از ادبیات خود خارج کنید. در ایران امروز کسی بخاطر طبقه زحمت کش و کارگران ساچمه به چشمش نمیخورد. قضیه کلا چیز دیگریست. وقتی میگم خوابی همینه دیگه! بیدار شو برادر.. بیدار شو.
تاریخ: شنبه, 6. آوریل 2024 - 10:39
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: .دیدار با کودکان فامیل.
دیدگاه:

نظام پهلوی چون از نظر فرهنگی ضعیف و از نظر ملی متکی و وابسته به امریکا و غرب بود نمی توانست کتابهای درسی اش بهتر از رسانه ها و رادیو تلویزون و مراکز دانشگاهی و آموزشی اش باشد.
آن نظام سعی کرد تا نسل جوان با تاریخ صدساله اخیر و مبارزات مردم درجامعه ایران آشنا نشوند و به نقد درست دین ارتجاعی و جریانات روحانیون بشکل صحیح نپردازند.
بدون شک طبق ادعای پتروشفسکی،محقق کشور شوراها، نقش گروه کوچکی ازروحانیون در مبارزات چندین قرن روستاها علیه نظام فئودالی و شاهان مستبد قابل بررسی است.
نسل جوان می بایست با این 2 نوع روحانی عدالتخواه و روحانی ارتجاعی قرون وسطایی آشنا میگردید. رفقای چپ و حزب توده از سمت و سوی دیگری وجود مبارزه روحانیون در پیش از انقلاب و در پایان حکومت قاجار را بکلی نفی یا ناچیز وانمود می نمودند ؛حتی رقم آنها در زندانهای شاه را کوچکتر از هر گروه چپ معرفی می نمودند.
شاه و خانوداه اش چون از نظر اعتقادی وابسته به قشر خرافاتی مذهبی جامعه ایران بودند ،و شاه به معجزه ضامن آهو در خراسان، و ظهور مهدی قائم چاه چمچران باور داشت، حاضر نبود هیچ اقدام روشنگرانه وافشاگرانه در جامعه ایران علیه اسلام ارتجاعی و فاشیستی و مرد سالار و روحانیون مفت خور و تنبل، انجام گیرد.
-حکومت اسلامی آخوندها فرزند خلف سلطنت 2 پهلوی ، با فرهنگ ایستا، مبتذل، و ضدملی است.

ادامه نظر:
تاریخ: شنبه, 6. آوریل 2024 - 08:39
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: سخنرانی اصلاح طلبان در پایان مجلس ششم اسلامی را بیاد دارید؟
دیدگاه:

نویسنده محترم میفرمایند:
" و قرار هم نیست که توافق با سپرده وظیفه هماهنگ کننده به شاهزاده رضا پهلوی به معنی موافقت با بازگشت سلطنت به ایران تلقی شود.".
در مجلس ششم هم سخنران مدام تکرار میکرد که "قرارنبود" .
برای همینست که مردم از این قرار نبود و قرار نیست ها میترسند و دیگر باور ندارند.
بفرض اینکه خود شازده هم آدم خوبی باشد و دمکرات, همیشه عده ای چپاولگر هستند که برای رسیدن به مقاصد خود باید رئیس کل مملکت را باد کنند تا بمقصود برسند. حالا بمن بگوئید که آیا شازده فیلسوفی هستند که فریب نخواهند خورد؟ ملت ایران دیده اند که به یک آیت الله که پیر بود و قاعدتا نباید در بند قدرت و پول باشد وقتی سوار شد آن کرد که فعلا تا سالها باید ملت تاوان پس دهد. آنوقت چه کسی میتواند تضمین دهد که شازده گول نخورد و سالهای تاریک بعدی را رهبری نکند؟
آنروز جناب نوری علا آن وجود را دارند که بیایند و بگویند "ماگند زدیم" تازه اگر هم بگویدند چه سود؟
بنظر من گرچه اداره شورایی کشور بسیار پر تلاطم خواهد بود ولی چاره نیست. تا چند بار زمین نخوریم نمیتوانیم راه رفتن را بیاموزیم.

ادامه نظر:
تاریخ: شنبه, 6. آوریل 2024 - 08:08
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: دو جواب دارم.
دیدگاه:

1- تاکنون دیده اید که اگر دو گروه دزد که همزمان به جایی دستبرد زده اند و درحین دزدی متوجه اینکه گروه رقیب هم برای دزدی آمده اند, به پلیس زنگ بزنند؟
سیاسیون هم یا فاسدند یا برای رسیدن بقدرت اینقدر حسرت کشیده اند که نمیخواهند چیزی موقعیت شان را بهم بزند. برای همین همیشه مماشات میکنند.
2- در جواب امرالله ابراهیمی هم عرض میکنم: موارد یک تا سه شما تائیدی است به گفته ی بایدن در پا پس کشیدن عجولانه از افغانستان که گفت: دیگر حاضر نیستم سرباز آمریکائی کشته شود برای کشوری که سربازان خودشان حاضر نیستند بجنگند. یعنی ملت افغانستان(اکثرا) در همان چاهی افتادند که ملت ایران سالها قبل افتاده بودند و آن عشق اسلام بود. حالا هم باید تاوان آن نابخردی خود را بدهند درست مثل امت مسلمان ایران. فقط در این میان دلسوزی برای اندک مردمان فرهیخته ای بجاست که در این دو کشور زندگی میکنند و در رنجند.

ادامه نظر:
تاریخ: شنبه, 6. آوریل 2024 - 07:51
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: همانطور که راه قدس از کربلا میگذشت.
دیدگاه:

امروزه راه انتقام از اسرائیل هم از روسری میگذره.

ادامه نظر:
تاریخ: شنبه, 6. آوریل 2024 - 07:45
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: همه ی ایدئولوژی ها از این ترفند استفاده کرده اند وماندگارند.
دیدگاه:

وآن ترفند دریک کلام حقه بازی است.
چه مارکسیسم باشد چه اسلام و چه مسیحیت همه شان خلاصه بگم گندم نمای جو فروش هستند و این را در درازای تاریخ بکرات نشان داده اند.
مردم عوام هم همیشه دنبال میانبری به زندگی بهتر میگردند. یعنی ساده ترین راه به خوشبختی.
درطبیعت هم حیوان شکارچی از همین روش برای گول زدن و کشاندن شکار به تله استفاده میکند. دانه ی فراوان و مفتی که در زیر یک تله پرنده را بسوی خود میکشاند.
ایدئولوژی ها هم نخست بهشت را مینمایند و چون نشستند جهنم را رو میکنند. ولی عجیب اینستکه این ترفند همچنان کارگر میافتد. جامعه ی بی طبقه- مساوات برای همه- کی بدش میاد؟ اما!!

ادامه نظر:
تاریخ: شنبه, 6. آوریل 2024 - 02:34
نویسنده: محسن کردی
عنوان دیدگاه: بستگی دارد!
دیدگاه:

دنیایی که در آن «مشغولیت آزادانه» جایگزین «کار مفید اجتماعی» خواهد شد. در چنین جامعه‌ای هر کس می‌تواند «بنا به میل خود مشغولیتی را دنبال کند، صبح‌ها به شکار برود، بعد از ظهر ماهی‌گیری کند، غروب دام‌داری و در نهایت پس از شام شب به نقد ادبی بپردازد.» («ایدئولوژی آلمانی»)

ادامه نظر:
اول بار که با نظریه های مارکس آشنا شدم توسط دوستی بود که خود عضو یک گروه چریکی بود و از مارکس و سوسیالیسم و نظریه های مارکس دفاع میکرد. بطور خلاصه چیزی شبیه همین که آقای غیبی نیز آوردند برای من می آورد: دنیایی که در آن «مشغولیت آزادانه» جایگزین «کار مفید اجتماعی» خواهد شد. در چنین جامعه‌ای هر کس می‌تواند «بنا به میل خود مشغولیتی را دنبال کند» دوست من البته صحبت از شکار نمیکرد بلکه میگفت کاری که دوست داری را انجام میدهی و به اندازه نیازت مزد میگیری و به اندازه توانت هم کار میکنی روزی هشت ساعت فعلا و بعدا به روزی 4 ساعت هم خواهد رسید. وقتی به او میگفتم که شاید همه دلشان بخواهد کارهای راحت را انتخاب کنند میگفت نه.. چنین جامعه ای به نهایت انسانیت رسیده که انسان ها داوطلبانه کار می کنند حتا کارهای سخت. در عین جوانی و سن کم حس کردم آدم ساده لوحی است. حس کردم اسلام را در ذهنش پاک کرده و بجایش دین مارکسیسم لنینیسم نشانده. برای زندگی در چنین جامعه ای که او ترسیم میکرد فرد نباید منطقی فکر کند بلکه باید ایمانی فکر کند. یعنی جامعه ای که به مارکسیسم ایمانی از نوع دینی داشته باشند میتوانند به اندازه توانشان کار کنند و به اندازه نیازشان بردارند و نه بیشتر. مثل جامعه آمیش ها در آمریکا که به یک سبک زندگی عقیده دارند. این ایمان است که آمیش ها را در آن جوامع نگه میدارد نه منطق. برای همین همان زمان مارکسیسم و سوسیالیسم را رد کردم و ساده لوحی پنداشتم هنوز هم چنین می اندیشم. شاید مارکس بعمرش در یک مزرعه بیل نزده و با کمک گاو مزرعه را شخم نزده و خلاصه فعلگی نکرده که بداند یک من ماست چقدر کره دارد اگرنه اگر نظر هر زحمتکشی را میپرسید به او میگفت که خیالات بهم می بافد.
اما تاثیری که مارکسیسم بر جهان گذاشت را نیز نمیتوان نادیده گرفت. تشکیل سندیکاهای کارگری و چانه زنی اش با سندیکای سرمایه داران جوامع را به تعامل رسانده است. امکانات رفاهی و کمک های دولتی همه و همه از مارکس ایده گرفته شده و مانند لباسی برای تن هرجامعه دوخته شده است. سوسیال دمکرات های اروپا چپ هایی فرزند زمان خود هستند.
تاریخ: شنبه, 6. آوریل 2024 - 02:14
نویسنده: محسن کردی
عنوان دیدگاه: نگاه منصفانه
دیدگاه:

از نوشته آقای حیدریان و نگاه منصفانه و مسئولانه شان به امر سیاست حس خوبی گرفتم. ایشان به مطلب آقای نوری علا نقد داشتند و این حقشان است. اما منصفانه هم نگاه می کنند. برعکس فردی با نام مستعار «زندانی سیاسی دهه 60» مقاله ای از آقای نوری علا را آورده اند که در آن خمینی ستوده شده و خواننده را تشویق به اعتماد به خمینی می کند. این زندانی دهه 60 مشخص است که نیت خیری ندارد. برای سنگ اندازی در راه سقوط خامنه ای آمده است. تابلو زندانی دهه 60 را بدست گرفته که مورد وثوق خواننده قرار بگیرد. در زمان جنگ حزب الهی ها علنی میگفتند که هرکس که در جنگ کشته میشود شهید نیست و از نگاه اسلام زده شان درست می گفتند. اگر کسی نه در راه اسلام که در راه وطن کشته شود نه شهید است و نه به بهشت راه دارد. باید در راه الله کشته شد. این زندانی دهه 60 ما نیز از نگاه آزادیخواهان زندانی شدنش ارزش ندارد چون نشان میدهد که قلب پاک و نیت خیری ندارد. به درک که زندانی شدی! نوری علا دل به آزادی ایران دارد و راهی که بنظرش رسیده را پیشنهاد میکند و تو بجای نقد راهکار او داری به خیال خودت او را خراب میکنی؟ همچی از او ایراد میگیری که انگار خودت کسی بودی که در تظاهرات دولت بختیار به نفع شاه در امجدیه شرکت داشتی. نه عزیز.. از زندانی دهه 60 بودنت شناسنامه ات معلوم است که مثل دیگران مثل ما ها در خیابان داد زده ای که خمینی عزیزم بیا تا خون بریزم. شاید همان اوغلو باشی که از دیوار پادگان بالا رفتی و اسلحه پخش کردی. میگی اشتباه نبود بسیار خوب... اما از نوری علا ایراد نگیر.  ما آدم های بی تجربه سال 57 نیستیم. تخم مرغی هم در سبد رضاپهلوی نمی گذاریم که بلای خمینی به سرمان بیاید. ما از رضاپهلوی استفاده میکنیم که آخوند را بزنیم. تو تماشا کن

ادامه نظر:
تاریخ: شنبه, 6. آوریل 2024 - 02:14
نویسنده: محسن کردی
عنوان دیدگاه: نگاه منصفانه
دیدگاه:

از نوشته آقای حیدریان و نگاه منصفانه و مسئولانه شان به امر سیاست حس خوبی گرفتم. ایشان به مطلب آقای نوری علا نقد داشتند و این حقشان است. اما منصفانه هم نگاه می کنند. برعکس فردی با نام مستعار «زندانی سیاسی دهه 60» مقاله ای از آقای نوری علا را آورده اند که در آن خمینی ستوده شده و خواننده را تشویق به اعتماد به خمینی می کند. این زندانی دهه 60 مشخص است که نیت خیری ندارد. برای سنگ اندازی در راه سقوط خامنه ای آمده است. تابلو زندانی دهه 60 را بدست گرفته که مورد وثوق خواننده قرار بگیرد. در زمان جنگ حزب الهی ها علنی میگفتند که هرکس که در جنگ کشته میشود شهید نیست و از نگاه اسلام زده شان درست می گفتند. اگر کسی نه در راه اسلام که در راه وطن کشته شود نه شهید است و نه به بهشت راه دارد. باید در راه الله کشته شد. این زندانی دهه 60 ما نیز از نگاه آزادیخواهان زندانی شدنش ارزش ندارد چون نشان میدهد که قلب پاک و نیت خیری ندارد. به درک که زندانی شدی! نوری علا دل به آزادی ایران دارد و راهی که بنظرش رسیده را پیشنهاد میکند و تو بجای نقد راهکار او داری به خیال خودت او را خراب میکنی؟ همچی از او ایراد میگیری که انگار خودت کسی بودی که در تظاهرات دولت بختیار به نفع شاه در امجدیه شرکت داشتی. نه عزیز.. از زندانی دهه 60 بودنت شناسنامه ات معلوم است که مثل دیگران مثل ما ها در خیابان داد زده ای که خمینی عزیزم بیا تا خون بریزم. شاید همان اوغلو باشی که از دیوار پادگان بالا رفتی و اسلحه پخش کردی. میگی اشتباه نبود بسیار خوب... اما از نوری علا ایراد نگیر.  ما آدم های بی تجربه سال 57 نیستیم. تخم مرغی هم در سبد رضاپهلوی نمی گذاریم که بلای خمینی به سرمان بیاید. ما از رضاپهلوی استفاده میکنیم که آخوند را بزنیم. تو تماشا کن

ادامه نظر:
تاریخ: جمعه, 5. آوریل 2024 - 23:23
عنوان دیدگاه: انسان در پروسه پدیدار شدن گوهرش به سوی زیبایی
دیدگاه:

دروووود!

اندکی  ویراژ دادن برای سلانه سلانه راه رفتن!

انسان، موجودیست که از لحظه به خود آمدن و کشف فردیّت و منیّت خودش، مدام در بستر تحوّلات گوناگون قرار میگیرد تا مرگروزش. اگر روزی روزگاری به هر دلایلی که میخواهد باشد، من به چیزی اعتقاداتی داشته ام و اعتقاداتم نه از سر تفحّص و تفکّر و ژرفاندیشی فردی؛ بلکه از سر پذیرش و تصدیق و تلقین و خوشباوری و تبعیّت از ذهنیّت عام بوده باشند و سپس در عمل، بطلان و بی خاصیّتی آنها اثبات شود، دلیل بر این نمیشود که من تا قیام قیامت، چنانچه در نگرشهایم و دیدگاههایم و اعتقاداتم تجدید نظر کردم، مدام از طرف دیگرانی – خواه دوستانم باشند، خوا مخالفانم- در معرض اتّهام قرار گیرم و نکوهیده شوم؛ زیرا مثلا از خطاهای من «بُل گرفته اند» و میخواهند آنها را به حیث چماق بر سرم بکوبند و همچون اسلحه علیه من در هر جایی و مکانی به کار ببرند تا دم بر نیارم و گوشه ای بتمرگم. چنین کاری از جوانمردی و شعور و فهم فرهیخته واقعا به دور است.

ادامه نظر:
نه تنها آقای «نوری علاء»؛ بلکه نام اشخاص به نامی را که همنسل آقای نوری علاء بودند و خیلی از آنها فوت کرده اند، میتوان نام برد و حرفهایشان را ردیف کرد و به سراسر آنچه که گفته اند و نوشته اند، خط بطلان کشید. چنین کاری، بلاهت است و هیچ سنخیتی با سنجش و دادگزاری و معرفت فردی ندارد. مثلا زنده یاد «هما ناطق»، که یکی از آبروهای تاریخنویسی مدرن ایران است در شناخت «آخوند جماعت» مرتکب خطا شد و آخرش اعتراف کرد که «خودم کردم که لعنت بر خودم باد! (مقاله مشارالیه در کیهان لندن چاپ شد، حدود هفده هیجده سال پیش). همینطور زنده یادان «باقر پرهام، رضا براهنی و آنانی که به حیث نمایندگان کانون نویسندگان ایران به دیدار خمینی رفتند» و خیلیهای دیگر. اگر بخواهیم پروسه تحوّلات روانی و نظری و دیدگاهی و رفتاری انسانها را به حیث «پرنسیپ متغیّر گوهر آدمی» در نظر نگیریم، آنگاه خواسته و نخواسته بر این حرف صحه گذاشته ایم که انسانها «جبرا» باید همانی باشند و رفتار کنند که ما میشناسیمشان. اگر روزی روزگاری من، سیگار میکشیدم و مشرروب مینوشیدم و عربده و زنجیر میکشیدم و مزاحم صغیر و کبیر میشدم، پس باید تا آخر عمرم به همین روال ادامه بدهم؛ زیرا مردم، مرا با همین خصلتها میشناسند. من اجازه ندارم خودم را و رفتارم را تغییر دهم. کجای این با منطق و شعور و دانش و فلسفه آموزش و پرورش و آرزوی تغییر جامعه و مناسبات افراد، همتراز است و میخواند؟.
هنوز «اشرف دهقانی و فریبرز سنجری» زنده اند و سفت و سخت به سازمان چریکهای فدایی وفادار و معتقد. اگر روزی روزگاری اسلحه به دست گرفتند و بر فراز کوهستانها آتشها افروختند ولی اکنون در گوشه ای به کارهای عقیدتی و دیدگاهی خودشان مشغولند و دم از مبارزه مسلحانه نمیزنند، نباید به آنها گفت پس اسلحه و خشابتان کو؟. و رفت سراغ گذشته آنها و به ایذائی کردن آنها همّت کرد. کجای این کار قشنگ است که آدم بخواهد از این طریق برای خودش و حرفهایش و ادّعاهایش مثلا وجهه ای بتراشد؟. از اینگونه مثلاها هم در تاریخ معاصر خودمان میتوانم صدها نمونه ردیف کنم. هم از تاریخ کشورهای دیگر.
«نلسون ماندلا»، قبل از اینکه پرچمدار بزرگ صلح باشد و سمبل آزادی و مدارایی و گشوده فکری، زندگی سیاسی اش را با مبارزه مسلحانه علیه آپارتاید آغاز کرد تا روزی که به زندان افتاد و در زندان به تحوّلی بزرگ در نوع بینش و رفتار خودش اقدام کرد. او وقتی آزاد شد، دوباره به سوی اسلحه دست نبرد؛ بلکه به منطق و استدلال و همپایی و همبستگی و همراهی و باهماندیشی همّت کرد.
مخلّص کلام. انسانها را در آنچه میشوند و در موقعیّت امروز و اکنون و اینجا در باره رفتارها و مواضعشان داوری و سنجشگری کنیم؛ نه در «ایستگاههایی» که روزی روزگاری ایستاده بوده اند و تصوّر میکرده اند که آخرین ایستگاه زندگی است. انسان، رودخانه ایست که در تاریکی تاریخ بالندیگهایش از فراز و نشیبهای گوناگونی عبور میکند و زیبایی انسان دقیقا در همین روند «پدیدار شدن به سوی زیبایی گوهر وجودی خودش» است که ارزشمند است و شایسته احترام. خطا با انسان همیشه میماند. آنچه شایسته نکوهش است، گذشته های آدمی نیست؛ بلکه نیاموختن و پوست نینداختن و دیگر نشدن به سوی «سرفرازی و فرزانگی» است که باید نکوهیده شود. اگر همین امروز، «الله معمّم=خامنه ای» بیاید به تمام جنایتهایی که مرتکب شده است، اعتراف و از مردم ایران عذرخواهی کند و از متضرّرین دلجویی کند و ثابت کند که به راستی تحوّلی در وجودش ایجاد شده است، من دلیلی نمیبینم که به او بگویم، حاج آقا! شما که شغل شریفتان تا دیروز مصدر گیوتین اقتلویی بودن بود، بهتر است که به همان وظیفه الهی خود مشغول باشید قربان!. آیا چنین حرفی، نشانگر فهم و شعور و آگاهی است؟.
راه را هیچوقت بر هیچکس نبندیم. انسان، موجودیست که کرامت و شرافتش از تمام خطاهایی که میکند – چه خواسته، چه ناخواسته- فراتر است. انسان را ارج گزاریم؛ ولی خطاهایش را بدون هیچ تخفیف و ارفاقی سنجشگری کنیم از بهر بهبود منش انسانی و شعور فرهنگیده. همین.
شاد زیید و دیر زیید!
فرامرز حیدریان
تاریخ: جمعه, 5. آوریل 2024 - 22:26
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: .بدون چپ،هرگز!
دیدگاه:

چون در ایران تاکنون نظامهای فئودالی،سلطنتی، اسلامی، نیمه استعماری و غیره با شکست روبرو شده اند، تولرانس دمکراتیک حکم میکند که به ایدئولوژی ها و مرام هایی مانند بهائیت، فمنیسم، ملی گرایی، سوسیالیسم، و فدرالیسم نیز امکان داده شود تا آزمایش ادعاهای خود را پس بدهند، ولی نخست باید پرسید تعریف ایدءولوژی چیست؟آیا چپ ها دارای یک ایدئولوژی سیاسی هستند؟ چرا جامعه طبقاتی ایران در طول 150 سال گذشته، جنبش و قشر چپ را ایجاد نموده و آنها در مبارزه با شیخ و شاه و ارتجاع و خرافات مذهبی صدها کشته و شهید و فدایی داده اند و بخشی از زبان و فرهنگ پارسی/ایرانی را ساخته یا تحت تاثیر خود قرار داده اند.؟و هنوز در کنار ملیون و مجاهدین و فدرالیست ها و جمهوری خواهان و فمنیستها و بهایی ها و سوسیال دمکراتها و مشروطه خواهان ادعای اداره مملکت و نجات زحمتکشان را دارند؟ آیا مخالفان ایدئولوژی چپ خود دارای ایدئولوژی راست یا التقاطی یا لیبرال یا دینی نیستند؟

ادامه نظر:
گرچه مارکس گفته بود، ایدئولوژی آگاهی غلط و منحرف است، بعدها معلوم شد که منظوروی ایدئولوژی بورژوایی مرسوم از زمان باکون در قرن 17 میلادی است. ایدئولوژی به معنی عام نوعی جهانبینی است که بیش از همه برای تامین سلطه و حاکمیت مورد استفاده قرار میگیرد. بحث و مبارزات ایدئولوژیک سیاسی چیزی نیستند غیر از مبارزه در راه قدرت سیاسی شخصی یا حزبی. لیبرالها میگویند سیاستمداران چیزی غیر از فیلسوفان نیستند که نظرات شخصی خود را در لباس زیبا و افکاری نو عرضه میکنند.
در تعریف ایدئولوژی، اشاره شده که آن سیستمی از جهانبینی ها، نظرات، و ارزش هاست که متکی به یک گروه اجتماعی یا یک فرهنگ باشد یا آنرا نمایندگی کند. ناپلئون ایدئولوگ ها را افرادی اتوپیستی، واقعیت گریز، و غیرعلمی نامید چون آنها در پایان قرن 18 میلادی نقشی سیاسی بعهده گرفته بودند که موجب خشم وی شده بود. ایدئولوژی برنامه و طرحی است جهانبینی گرا که به ایده تشکیل اهداف سیاسی و اجتماعی خدمت میکند مانند ایدئولوژی های فاشیسم، لیبرالیسم، محافظه کاری، سوسیالیسم و کمونیسم.
تفکر در لباس ایدئولوژی توسط باکون در اوایل قرن 17 میلادی در انگلیس بشکل طرح پرسشی سیستماتیک مطرح شد که میگفت در هر اجتماعی انسان قربانی رهبرانی میشود که دارای ایدئولوژی هستند، برای دفاع از شناخت حقیقی باید علیه دین و انواع پیشداوری مبارزه نمود. روشنگری اروپایی تا زمان مارکس کوشید از طریق آنالیز دلایل و منابع ایدئولوژیک پیشداوری ها و ایدئولوژی های منحرف را افشا کند.
در نقد ایدئولوژی ها گفته شده که آنان در ماهیت غیرعلمی هستند گرچه حامل و حاوی خصوصیات طبقاتی میباشند. هر ایدئولوژی، جانبدارانه است مثلا ایدئولوزی کارگری و سوسیالیستی، طبقاتی، خلقی، و انسانی است. میان ایدئولوژی سوسیالیستی و ایدئولوژی بورژوایی یک مبارزه آشتی ناپذیر وجود دارد تا آنتی کمونیسم کاپیتالیسم خنثی شود. ایدئولوژی بورژوایی جنگ طلب، ارتجاعی، میلیتاریستی، نئوفاشیستی، انحصارطلب، و امپریالیستی است.
واژه ایدئولوژی ریشه یونانی دارد و جریانی است علمی که جویای کشف قوانین عملی برای تربیت، اخلاق، و سیاست است. مقوله ایدئولوژی به 3 شکل و در سه گروه ارزشیابی میشود،- ایدئولوژی مثبت و مفید نزد(لوهمن، لمبرگ، ومارکسیست ها)، به معنی خنثی و بیطرفانه در(جامعه شناسی علم)، و به معنی مخرب و منفی نزد(پوزیوتیست ها، نئومارکسیست ها،و تئوری انتقادی).
بورژوازی میکوشد از طریق لیبرال نمودن ایدئولوژی طبقه کارگر یا از طریق ناسیونالیسم، رویزیونیسم، و دمکراسی خرده بورژوایی، آنرا بی خطر کند یا میکوشد از طریق فرهنگ خود، سیاست فرهنگی احزاب و سازمانهای سیوسیالیستی را منحرف کند و در خدمت خود قرار دهد. در انقلاب فرانسه بورژوازی انقلابی در مقابل فئودالیسم و سلطنت و کلیسا، از طریق ایدئولوژی خود در قرن 18 میلادی اساس تئوریک برای انقلاب ساخت. در ماتریالیسم تاریخی قرن 19 میلادی مارکس و انگلس، حوزه های فکری، دینی، متافیزیک، علم، هنر، فلسفه، و غیره را بعنوان روبنای ایدئولوژیک یک روابط اقتصادی اجتماعی بشمار می آوردند که بشکل آگاهی یک طبقه در لباس علم مورد قبول قرار گرفت و بعدها بصورت برنامه سیاسی یا بشکل جهانبینی، نوع تفکر، طرح عمل و بصورت انتقادی و منفی مورد توجه قرار گرفت.
ایدئولوژی بر اساس تعریف مارکسیستی،بخشی از روبنای اجتماعی اقتصادیست که بیان کننده وضعیت و منافع طبقه خاصی میباشد. آن سیستمی از افکار، نظرات، ایدهها، و مفاهیم مشخص است که بشکل آگاهی اجتماعی، چه بصورت انقلابی و چه بشکل کاذب بیان میگردد. ایدئولوژی سیستمی از نظرات اجتماعی بصورت سیاسی،اقتصادی،حقوقی، فلسفی، هنری، و غیره است که بیان کننده منافع طبقاتی خاصی است و مطابق نرمهای رفتاری، نظرات، عقاید، و ارزش ها میباشد. ایدئولوگ یعنی خالق یا نماینده یک ایدئولوژی. و ایدئولوژیک یعنی بر اساس افکارو نظرات مشخص.
آگاهی اجتماعی را مجموعه ایدهها، نظرات، و جهانبینی ها تعریف میکنند. پرسش هر جهانبینی، رابطه آگاهی و زمینه مادی، یا رابطه روبنا و زیربنا است، که سئوال اساسی فلسفه نیز است. براین اساس جهانبینی را به 2 نوع ماتریالیستی و ایده آلیستی تقسیم میکنند. جهانبینی مجموعه تصورات و نظرات پیرامون طبیعت، جامعه، اندیشه، جهان، و جای انسان در آنست.
ایدئولوژی طبقه کارگر خلاف سایر ایدئولوژی ها پایه علمی دارد که هدفش لغو استثمار، رفع آنتاگونیسم اجتماعی، و برقراری سوسیالیسم است. منافع اش منافع تمام اقشار و طبقات است. طبقه کارگر میتواند از طریق وحدت ایدئولوژی خود با سوسیالیسم علمی، انقلاب سوسیالیستی را به سرانجام برساند و کمونیسم را عملی سازد. ایدئولوژی سوسیالیستی همان مارکسیسم-لنینیسم است که مجموعه از علوم فلسفی، تاریخی، و اقتصادی است، آن محصول مبارزه طبقاتی و زحمات تئوریک مارکس، انگلس، و لنین بود. این باید وارد تودهها و جامعه شود تا به نیروی مادی تبدیل گردد.
در جامعه طبقاتی، ایدئولوژی مجموعه نظرات و جهانبینی های اجتماعی یک طبقه خاص است که شرایط تاریخی، اجتماعی و منافع آنرا بیان میکند. سوسیالیست ها مدعی هستند که ایدئولوژی طبقه کارگر تنها ایدئولوژی است که برای تشکیل سوسیالیسم و کمونیسم کوشش میکند و پیام تاریخی طبقه کارگر برای آزادی کل جامعه است. ایدئولوژی، سیستم ایدهها، نظرات، شناخت ها، و اهداف استراتژیک سیاسی، فلسفی، دینی، هنری، و غیره در جامعه است که از طزیق زیربنای مادی تعیین میشود و این زیربنا را منعکس میکند.
کمونیست ها مدعی هستند که ایدئولوژی سوسیالیستی تنها ایدئولوژی علمی متکی به شناخت قوانین تحول اجتماعی عینی و بیان کننده منافع خلق و طبقه کارگر است. ایدئولوژی سوسیالیستی از طریق کمونیستها و حزب طبقه کارگر در جدال مداوم با ایدئولوژی بورزوازی است که باید به درون تودهها منتقل شود. این ایدئولوژی عامل انحلال اجتناب ناپذبر نظام سرمایه داری از طریق نظام سوسیالیستی است. نقش اجتماعی ایدئولوژی بورژوایی امروزه عبارت است از کوشش برای قانونی کردن استثمار سرمایه داری و مبارزه با مارکسیسم-لنینیسم.




تاریخ: جمعه, 5. آوریل 2024 - 22:25
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: خمینی به کمک افراد مورد اعتماد:سرکوب در کردستان-کشتار در دانشگاه
دیدگاه:

خمینی  به کمک افراد مورد اعتماد خود ( از فرماندهان ارتش شاه مانند ظهیر نژاد و قرنی و فلاحیان ....و طلاب حوزه علمیه خلخالی؛ محمدی گیلانی؛ هادی غفاری ؛لاجوردی ؛ موسوی تبریزی و قدوسی... رئیسی؛ پورمحمدی؛ نیری؛موسوی تبریزی ؛ مقیسه ها......و  کنار اشراقی و  صلواتی ها .... ) چوبه های دار را در میدانها بر پا کرد؛ سازمانهای سیاسی را سرکوب نمود؛ قلم مطبوعات را شکست و ۶ ماه بعد از قیام بهمن ۵۷ حکم جهاد و فرمان کشتار مردم کردستان را صادر نمود.
شوراهای دهقانان و کارگران را در ترکمن صحرا و کارخانجات سرکوب کرد و ده ها هزار نفر را در دهه سیاه و خونین 60 در زندانهای سراسر کشور تیرباران ؛ حلق آویز و به اسارت در آورد.
انقلاب مردم ایران دهه هاست از سلطنت و جمهوری خواهی و اصلاح طلبی و "سکولار دموکراتیسم" و مشروطه و...عبور کرده است. ............. را جمع کنید به شعارهای زیر دقت شود :
فقر؛ ستم؛ گرونی میریم تا سرنگونی 
نه سلطنت؛نه رهبری-آزادی؛برابری
نان -کار آزادی -اداره شورایی (کارگران نیشکر ۷ تپه و اذ راب اراک......). 
سقف-کتاب و گندم ؛ قدرت بدست مردم 
نه نان داریم؛ نه خونه حجاب شده بهانه + شعارهای بازنشستگان
خامنه ای قاتله-ولایتش باطله!
کشته ندادیم که سازش کنیم-رهبرقاتل روستایش کنیم! 
نه سوختبری؛نه کولبری-آزادی؛برابری؛
 از کردستان تا جلفا قدرت بدست شورا..
سپاهی ؛بسیجی داعش ما شمایی

ادامه نظر:
تاریخ: جمعه, 5. آوریل 2024 - 21:53
عنوان دیدگاه: کشف طلای حقیقت از میان خروارها خاک و حس
دیدگاه:

درووود بر آقای مستوفی گرامی!

اندکی گپهای دم دست برای فراتر کاویدن و شکّ کردنهای مداوم.

من در کثیری از پاره گفتارهای خودم  مستدل و با برهان در باره مسئله «حمله اعراب» بحث کرده ام و لزومی نمیبینم که بخواهم تکرار مکرّرات کنم. در اینجا فقط تذکری را میدهم. همین و بس. کسی که میخواهد در باره تاریخ ایران، بحثی را  آغاز کند – مهم نیست از سر کنجکاوی باشد یا واقعا از سر پژوهشگری- اصل قضیه باید حول این محور بچرخد که شخص محقّق یا کنجکاو در آغاز از خودش سئوال کند که آیا من به دنبال «شناخت» هستم یا به دنبال توجیه و حقّ تراشی در خصوص سرنوشت هولناک خودم و ملّتم. کدامیک؟. مسئله رویکرد به تاریخ ایران، آنهم از دیدگاه پژوهشگران و اساتید باختری و خودی و کلّا منابع و اسناد رسمی و شناخته شده، راهیست که به هیچ دهکوره متروکه نیز نمیبرد؛ چه رسد به شناختی متّقن و مستدل کسب کردن. در رویکرد به تاریخپژوهی باید تمام منابع و مآخذ کتبی را بی برو برگرد سنجشگری رادیکال کرد تا بتوان جمله ای/حرفی/کلمه ای ارزشمند و شایان پژوهش از میان آنها بیرون کشید همچون جویندگان طلا که خروارها خاک را سرند میکنند تا بتوانند یک گرم طلا پیدا کنند.

ادامه نظر:
مطلبی که شما نوشته اید و همچنان دنباله دارد، هیچ حرف تازه ای برای گفتن ندارد، سوای تکرار هزاران بار گفته و تحریر شده بدون هیچ نگرش سنجشی و انتقادی و سرندگری و فقط به منظور «شعله ور کردن آتش نفرت علیه اقوام عربی که بخشی از «امپراطوری ایران» بوده اند و اتّفاقا عربستان فعلی در زمان کهن، یکی از بخشهای مهم نفوذ و دوام و گسترش بنمایه های فرهنگ ایران بوده است. در مطالعه متون رسمی و کتبی و آکادمیکی باید مدام از ابعاد سنجشگری و کریتیکال به موضوع نگاه کرد؛ نه اینکه هر چیزی را که گفته و نوشته شده است به حیث «حجّت محض» پذیرفت و به بازنویسی و بازگفت آنها تلاش کرد؛ آنهم تحت نام پر طمطراق، پژوهش علمی و مستند!؟. تمامی آنچه را که تا کنون به نام تاریخ ایران و اسلامیّت تحریر و منتشر شده است، باید از چشم اندازهای تحوّلاتی بررسی کرد که قبل از شکلگیری تاریخ مدوّن بر ذهنیّت و روح و روان ایرانیان گسترده و در زبانها و آداب و رسوم و سِنن و غیره و ذالک آنها پخش و پلا شده اند. تاریخ رسمی، هیچگاه تاریخ «فرهنگ و مردم ایران» نبوده و نیست و نخواهد بود. مسئله تحوّلات تاریخی در ایران از زمان فروپاشی سلسله ساسانیان که خودشان غاصبان درجه یک حکومتی بودند و علیه بُنمایه های فرهنگ ایران میجنگیدند، بیش از آنکه به هجوم اقوام عرب مربوط باشد، به مسئله تحوّلات فرهنگی و اجتماعی و تاریخی خود ایران منوط است و ریشه و خواستگاهش به خود تاریخ و فرهنگ ایرانیان بازمیگردد و هیچ ربطی و سنخیّتی با اعراب ندارد. کلا طرح و برنامه ریزی حمله به ایران به سرکردگی سپهسالاران و ارتشتاران ایرانی اجرا شده است و هیچ ربطی به اعراب ندارد. آنها فقط سیاهی لشگر بوده اند در خدمت امرای ارتشی ایران. اینگونه بحثهای حول و حوش «حمله اعراب!!؟» در باره تاریخ ایران که در اذهان ایرانیان متاسفانه جاافتاده و از زمان مصدر قدرت بودن حکومت خلفای الله، شدّت نیز گرفته است، سوای تولید نفرت و کینه و بیزاری و تنش و گریز و جنگ و فلاکت، نتیجه ای دیگری نخواهد داشت و هیچ سنخیتی با تاریخپژوهی و کشف شناخت ندارند.
اقوام عربی به هیچ وجه، خاصم ایران نبودند و اصلا به ایران نیز حمله نکردند؛ بلکه آنانی که به ایران حمله کردند، خود سپهسالاران و ارتشیان و سرداران ایرانی بودند که اعراب را به حیث وسیله برای سرنگونی حکومت ساسانیان به کار گماشتند. اینکه از نتیجه به کار گماری اعراب ساده و بدوی و مهاجرت آنها پس از فروپاشی حکومت ساسانیان، چه چیزهایی و تحوّلاتی و تغییراتی در جامعه ایرانی شکل گرفت، بحث ثانویست. اصل مسئله این است که دلیل کلیدی و ریشه ای فروپاشی حکومت ساسانیان، در حمله اعراب به سرگردگی و نقشه و برنامه ریزی ایرانیان نهفته نیست؛ بلکه در جنگ گسترده حکومت ساسانیان و خاندان اردشیر بابکان و الاهیات زرتشتیگری به همّت موبدان ریشه دارد که علیه بُنمایه های فرهنگ مردم ایران و قلع و قمع کسانی که به پذیرفتن «دین دولتی=زرتشتیگری» گردن نمینهادند، شاغل و مصدر عمل بودند، عین اخانید امروزی که دقیقا تالی اصیل موبدان زرتشتیگری هستند و هیچ تفاوتی با آنها ندارند؛ زیرا اسلامیّت، تفاله زرتشتیگری است و تحفه وارداتی از عربستان نیست. آنچه حمله اعراب نامیده میشود، در حقیقت وزش نسیمی بود به درختی که قبلا ریشه هایش پوسیده و بی خاصیّت شده بودند.
کسی که میخواهد در رویکرد خودش به تاریخ و فرهنگ ایران، کاری اساسی کند، باید در ابتدا بکوشد که آگاهی بایسته و عمیقی را در باره پیشزمینه های اساطیری و اعتقادی و آداب و سنّتی ایرانیان؛ بویژه قبل از شکلگیری سلسله هخامنشیان را به چنگ آورد و گام به گام با متّه به خشخاش گذاشتها و پرسشهای کلیدی به روند تحوّلات فرهنگی و اجتماعی ایرانیان باستان تا زمان شکلگیری حکومت هخامنشیان همّت کند، سپس مراتب تحوّلات را از عصر هخامنشیان تا زمان فروپاشی ساسانیان ردیابی و شناسایی کند تا بتواند دلایل کلیدی فروپاشی حکومت ساسانیان را کشف کند و بفهمد. همینطوری سراغ منابع رسمی و تحریری رفتن و به دلخواه خود، متون شناخته شده را گلچین کردن و به موضعگیری انکاری و نفرت آلود همّت کردند و علیه اعراب، حرف زدن و علّت فلاکت ایران را؛ نه در تحوّلات فرهنگی و تاریخی و نگرشی خود مردم ایران، بلکه در «هجوم مثلا اعراب» دیدن و تشخیص دادن، هرگز هیچ سنخیّتی با تاریخپژوهی ندارد؛ سوای تولید نفرت و کینه و شعله ور کردن آتش خشم و خشونت.
نکته دیگری که لازم میدانم به آن گوشزد کنم، این است که «کشته شدن فرمانروای لخمیان»، هیچ ربطی به طغیان و سرکشی و عدم اطاعت از اوامر ملوکانه نبوده است؛ بلکه ریشه مسئله به این بازمیگردد که پادشاه لخمیان، دختری بسیار زیبا و افسونگر داشته است که «خسرو پرویز» عاشقش شده و از او خواستگاری کرده بود. ولی «دختر زیبا و افسونگر فرمانروای لخمیان»، خواستگاری «خسرو پرویز» را رد کرده بود. همین مسئله برای پادشاه ایران، خیلی گران تمام شد و کینه فرمانروای لخمیان را به دل گرفت و به بهانه طغیان و فلان و بیسار او را به قتل رساند.
نکته بعد اینکه، دشمنی با «زبان عربی» که خود ما ایرانیان، «نحو و اصول و قواعد آن» را پی ریزی کرده ایم، [الکتاب/سیبویه] به هیچ وجه، خدمت به زبان و فرهنگ ایرانی نیست؛ بلکه دقیقا نابودی و سر به نیست کردن «فرهنگ و تاریخ» ایران است. زبان عربی، بسیاری از ابعاد گسترده بُنمایه های فرهنگ ایران را در خودش محفوظ نگه داشته است و کمک میکنند که ما بتوانیم ردّپای تجربیات گمشده نیاکان خود را که بس بسیار ارجمند و بی نظیر بوده اند، سریع پیدا کنیم. بنابر این هر گونه لغت تراشی و لغتپرانی بی اصل و نسب به بهانه مثلا «فارسی نویسی»، خیانت به مردم ایران و فرهنگ ایرانیان است؛ نه خدمت به زبان و فرهنگ مردم. هدف از تاریخپژوهشی این نیست که چه چیزهایی تحریر شده اند؛ بلکه چه چیزهایی «گفته نشده و کتمان و پوشیده و لت و پار و نادیده و بی اهمیّت» جلوه داده شده اند. سپس تلاش برای «اندیشیدن و کنکاوی از بهر کشف حقیقتیابی آنچه که ناگفته» شده است و یافتن دلایل متّفن و مستدل برای پاسخگویی به «چرایی نادیده گرفته شدن و لت و پار کردن و اهمیّت ندادن به آنها».
خیلی مختصر و موجز. قبل از اینکه بخواهیم در باره تاریخ و فرهنگ مردم خود و دیگر اقوام و ملل قضاوت کنیم، نیک است موضوعی را که میخواهیم در باره آن قضاوت کنیم، عمیق و ریشه ای بشناسیم و از صحت و سقم آنچّه که ادّعا شده و میشود، آگاهی متّقن و استدلالی کسب کنیم. به صرف اینکه عده ای آکادمیکر، آئوتریته فکری بر فضای پژوهشی دارند، دلیل بر آن نیست که بپذیریم ادّعاهایشان، نصّ صریح و مطلق و دانشپژوهانه هستند و سخنهایشان حجّت محض. تلاش برای «شناخت»، هیچ ربطی به ادّعاها ندارد؛ ولو به اتیکت «علمی» متّکی باشند و نام اساتید مشهورترین دانشگاهها را بر پیشانی خود یدک بکشند. کشف حقیقت، راهیست فردی و محصول پرسشهای فردی و کنکاشهای فردی و استدلالهای فردی. بازخوری هزار بار گفته و تحریر شده دیگران، هرگز هیچ سنخیّتی با تاریخپژوهی ندارد. آنچه شما نوشته اید، بازگویی اطّلاعات رایج است و فقط نفتیست که بر آتش نفرت از اعراب بیگناه و بی تقصیر می افزاید؛ ولاغیر.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
تاریخ: جمعه, 5. آوریل 2024 - 21:29
عنوان دیدگاه: زنجیرهای وابستگی و حسرت آزادی
دیدگاه:

دروووود بر فاضل عزیز!

بعضی سخنهای دم دست برای شکّ کردنی دکارتی که زیر پای آدم را خالی کند!

در باره «مارکس و کاپیتال و همینطور حواریون و مومنان به او» و پیامدهای ناشی از اعتقادات او، آنقدر کتابهای انتقادی در طول یک قرن و نیم گذشته تا امروز نوشته و منتشر شده است و همچنان نوشته و منتشر میشوند که میتوان با آنها کتابخانه ای عظیم را ایجاد کرد. مُعضل ما امّا «مارکس و کاپیتالش» نیست؛ بلکه درد ما، وضعیّت گفتاری و رفتاری و کرداری بخشی از ایرانیان کنشگر و تحصیل کرده است که خود را اتیکت «چپ» میزنند و سفت و سخت به «مارکس و کاپیتال»، نه در مقام متفکّری که همچون متفکّران دیگر، در باره مقولاتی نظر داده و کتابی را نوشته است و نظریاتش مشمول سنجشگری و بررسی و سرند کردن و فراتراندیشی هستند؛ بلکه به او به چشم «رسول رهائیبخش» مینگرند و کتابش را «انجیل مقدّس» میپندارند و سفت و سخت به آن ایمان حب المتینی دارند؛ بدون آنکه کوشش کنند عمیق و با سر سرسختی، کتاب مارکس را دقیق و کریتیکال بخوانند و بفهمند و انگیخته به افکار نو شوند بدون متابعت از مارکس!.

ادامه نظر:
تراژدی غمبار آنچه خودش را «چپ» میشمارد، سرگذشت غم انگیز انسانهایی است که نه تاریخ و تحوّلات فرهنگی مردم خود را میشناختند و هنوزم نمیشناسند، نه تاریخ تحوّلات فکری و فرهنگی و اجتماعی و کشورداری بیگانگان را؛ بویژه اروپائیان را. مسئله «چپ ایرانی»، مسئله جابجایی ثقلگاه ایمان رهائیبخش از دامنه دیگ مذاب شرایع اسلامیّت؛ و در اینجا تشیّع به دامنه ایدئولوژی مارکسیسم بود؛ نه تلاش و دست و پا زدنهای تته پته ای برای تفکّر با مغز خویش و جستجو و پرسشگری و ایده آفرینی برای درمان دردهای میهنی و مردم. در حقیقت، «چپ ایرانی» به دلیل عجز در اندیشیدن و سترونی به دنبال «اسلحه اتمی» میگشت تا بتواند با یک حرکت ضربتی، سراسر آنچه را که در نظرش در اجتماع ایرانیان ناخوشایند جلوه میکرد، سر به نیست کند. مارکسیسم در دست چپ ایرانی به حیث اسلحه عمل میکند؛ نه به حیث بینشی و دیدگاهی و نظریّه ای.
و امّا در باره مسئله «کاپیتال» باید بگویم که شکلگیری و نقش آن در مناسبات اجتماعی باخترزمینیان و سپس گسترش آن در سطح جهانی از دامنه «مسیحیّت» ریشه گرفت و با تکیه به «تفکّرات کالون [Calvin]، تسوینگلی [Zwingli]، لوتر [Luther] و جنبش پوریتانیستها [Puritaner]» از گستره الاهیات مسیحی به دامنه اجتماع رخنه کرد و تحوّلاتی عظیمی را تا همین امروز در جوامع باختری و جهانی ایجاد کرده است. ریشه و شالوده و دلیل زایش و انباشت «کاپیتال» به «عبادت و محشور شدن با عیسا مسیح و مشمول رحمت الهی شدن» بازمیگردد و هیچ ربطی به استثمار و بهره کشی و غارت حقوق کارگران و پرولتاریا ندارد. اینها همه اش به تخیّلات مارکس برمیگردد که هیچ دانشی و درک عمیقی و آگاهی ریشه دار از بُنیانهای مسیحیّت و نقش آن در ذهنیّت و روح و روان انسانهای عصر خودش نداشت؛ آنهم برغم اینکه در دوران تبعیدش در فرانسه به کارگران و دهقانان و کنجکاوان، «دیدگاههای فویرباخ را در باره مسیحیّت» تدریس میکرد!!.
کلمه «بروف/Beruf» در زبان امروزی آلمان به معنای شُغل اداری و امثالهم کاربرد دارد؛ ولی معنایش در گذشته و دوران قرون وسطی همانا «اعتقادات ناب مذهبی/دینی» بوده است؛ یعنی اینکه به کسی میگفتند «شاغل» که «دیندار و مومن ناب» بوده و تمام همّ و غمّش فقط عبادت کردن و در خدمت عیسا مسیح بودن بوده است.
داشتن چنین خصلت عبادی به معنای ارجمند بودن و عزیز بودن و محبوب بودن در نزد عیسا مسیح و تضمین قطعی داشتن از رحمت او بوده است و برای آنکه بتوان به مومنی خالص تبدیل شد، تمام آنانی که زندگی خود را وقف کلیسا و اناجیل و امثالهم میکردند، کوشیدند که بر حسب مقرّرات خشک و ریاضت و دیسپلین و سختگیری سیستماتیک در حقّ خود، روز و شب را وقف خدمت به عیسا مسیح و امور مذهبی کنند تا رحمت الهی را به طور کمال و تمام نصیب ببرند و از هر چیزی که مربوط به نفع و لذّت شخصی میشده است، صرف نظر میکردند تا خلوص ایمانشان آلوده نشود. دقیقا همین متد زیستی مومنان تارک کلیسا و پیوستن به دایره اصحاب کلیسا به طور غیر مستقیم باعث شد که ابعاد تاثیر گذار دنیوی بگیرد و محیط اجتماعی پیرامون خود را به شدّت تحت تاثیر قرار دهند و مناسبات زندگی اجتماعی را در بستری راسیونالیستی هموار کنند؛ یعنی آنچه که در درون و روان و مغز اصحاب کلیسا با ریاضت و دیسیپلین به عبادت و خلوص میانجامید و باعث رحمت الهی در حقّ مومن میشد در بُعد اجتماعی و ماتریالیستی و عینی اش به زایش «کار و تولید و پیشرفت» انجامید؛ زیرا مومن مسیحی در «کار و تولید»، عبادت مقدّس میدید؛ نه حمّالی و استثمار شدگی و شغل اداری و شرکتی. کار کردن در انظار مومنان به مسیحیّت، مقدّس شد؛ زیرا مومن مسیحی در کار، عبادت عیسا مسیح و رحمت او را حسّ میکرد؛ طوری که تاثیر عبادتگونه کار به تولید و افزونش کاپیتال مختوم شد و هر چقدر به کار و تولید، اهمیّت داده میشد به همان میزان، مومن مسیحی به رحمت الهی بیشتر و بیشتر یقین حاصل میکرد. چنین باوری باعث شد که «اخلاق کار کردن» از بُنیانهای اعتقادی مسیحیّت، سرچشمه بگیرد و در مناسبات اجتماعی و اقتصادی و کشورداری تبلور بار آور پیدا کنند و «کاپیتال» شکل بگیرد و باعث پیشرفت و دگرگشت اجتماع در تمام دامنه هایش شود و این دقیقا همان چیزیست که «ماکس وبر [Max Weber]» از آن به نام «روح کاپیتالیسم» نام میبرد. آنچه که در دنیای «تفکّرات کالون [Calvin]، تسوینگلی [Zwingli]، لوتر [Luther] و جنبش پوریتانیستها [Puritaner]»، مغزه و محور اصلی به شمار می آمد، همانا «ایمان داشتن ناب به عیسا مسیح بود که موثر محسوب میشدfides efficax/» یا به عبارتی دیگر، «ایمان/فیدس/fides» زمانی حقیقی و اصیل بود که «در زندگی، موثّر/افیکاکس/efficax» باشد. ایمان ناب برای مومن، یعنی «کار کردن» که مقدّس بود و نتیجه اش خدمت به عیسا مسیح و کسب رحمت الهی به حساب می آمد؛ نه بهره و سود تجاری از لحاظ اقتصادی. یا اگر بخواهیم آن را خیلی ساده کنیم و در زبان مذهبی و ضرب المثلی ایرانی عبارتبندی کنیم، میشود: «از تو حرکت، از خدا برکت».
فاضل عزیز! این فقط یک اشاره کوتاهی بود در باره شکلگیری «کاپیتال» در جوامع باختری. بالطّبع در این زمینه کتابهای بسیار خواندنی و ارزشمندی از طرف متفکّران و پژوهشگران اروپایی تحریر شده است که جهت آگاهی گسترده میتوان به آنها مراجعه کرد.
فقط بدبختی جامعه ایرانی که بخشی از کنشگران و تحصیلکردگانش از سر استیصال و پریشانی به «جرجیسی به نام کارل مارکس و کاپیتالش» در مقام اولین و آخرین رسول نجاتبخش آویخته اند، فاجعه غم انگیزیست که هر چقدر در باره اش بنویسیم و به نقد آن بپردازیم، به دلیل آنکه ذهنیّت مومنان به مارکس و ایدئولوژی مارکسیسم و شکلگیری آنچه خودش را «چپ» مینامد، هیچگاه از لحظه تولّدش تا همین ثانیه های گذرا نیاموختند که گام به گام با «ذهنیّت پرداخته و ساخته خودشان» که محصول قرنهای قرن تحوّلات فرهنگی و اجتماعی و تاریخی مردم سرزمینشان در بستر شرایع اسلامیّت و کشمکشهای مختلفش بوده است، صف آرایی انتقادی و سنجشگری کنند و سپس گام به گام به آفرینش «آگاهبود فردی» خودشان را همّت کنند، معضلیست خانمانسوز که حالا حالاها گریبان ایران و مردمش را رها نخواهد کرد. اما من برغم واقعیّتهای تلخ گفتاری و رفتاری و کرداری کنشگران و مومنان به «چپ ایدئولوژیکی» همچنان تاکید میکنم که سنجشگری و تلاش برای به هوش آوردن چنین گرایش فاجعه باری که هیچ گونه سنخیّتی با تاریخ و فرهنگ مردم ایران ندارد، لازم و ضروریست. شاید که روزی روزگاری پیدا شوند اشخاصی در میان آنها که به کشف خودشان در مقام «ایرانی» و شناخت متّقن و مستدل از بُنمایه های فرهنگ مردم خودشان راه پیدا کنند و به زایشی نو از زهدان فرهنگ ایرانی انگیخته شوند؛ زیرا «جنبش چپ ایرانی» با انگیخته شدن از «اسطوره ایرج شاه» در بطن فرهنگ و آگاهبود ایرانیان پایه ریزی و آغاز شد که تا امروز از طرف حکومتگران غاصب و کینه توزان به تاریخ و فرهنگ ایران سرکوب شده است؛ نه با آویزون شدن به نظرات «کارل مارکس و حواریونش»!.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
تاریخ: جمعه, 5. آوریل 2024 - 20:41
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: بخشی از تاریخ اسماعیل نوری علا، هفته نامه ایرانشهر،۲۳ آذرماه۱۳۵۷
دیدگاه:

اسماعیل نوری علا، : اسلام واقعی که بت می شکند، نه آنکه بت می آفریند!

"...اما امام خمینی پدیده ای تازه و دلگرم کننده در تاریخ تشیع است. او رهبر سیاسی جنبش است جنبشی که تعریفی جز برانداختن ظلم و تقلید کورکورانه و شکستن بت های دیکتاتوری سیاسی و مذهبی ندارد. چه کس او را امتحان کرده تا بداند آیا از همه علماء به علم دین واقف تر است یا نه؟ و چگونه این ،اعلمیت و در نتیجه رهبری غیر انتخابی و تحمیلی مردم را به تقلید از او کشانده است؟ نه امام خمینی را مردم ” انتخاب کرده اند به جهت اینکه در عین علم به احکام شرع به مقام ارشدیت نیز رسیده است. او در پی آن نیست تا قشر روحانیت را حاکم بر سرنوشت ما کند، بلکه در پی آنست تا ما را از دیکتاتوری همه اقشار حاکم و خواستار اطاعت کورکورانه برهاند. "

"نه!ما خواستار حکومت هیچ شاه سلطان حسینی نیستیم و از همین روی از طرح مساله حکومت “اسلامی در ایران نباید باکی داشته باشیم، چرا که اکنون ایرانیان خواستار آن اسلام واقعی اند که بت میشکند، نه آنکه بت مـ آفریند. آن اسلام که زیر پایههای تخت باصطلاح ” الهی” اموی و عباسی و در زیر عبای کعب الاخبارها و غزالیها فرومرده است آن اسلام که زاینده زینب ،هاست نه آن اسلام که حرمسراهای شاهان صفوی را پر کرده. طلاب دینی دانشجویان حقوق دینی اند و فقها و مجتهدین حقوقدانانند و نه بیش و امام خمینی چه برنامهای ارائه داده جز بازگشت به ایران انجام انتخابات آزاد، و برقراری حکومت مردم بر مردم؟"

"...آیت الله خمینی اکنون از پشتیبانی کامل ملت ایران برخوردار است پس میتواند به کمک افراد مورد اعتماد خود – که خود بخود مورد اعتماد مردم ایران هم خواهندبود- به آفریدن سازمانهای رهبری سیاسی دست .زند"

ادامه نظر:
تاریخ: جمعه, 5. آوریل 2024 - 16:19
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: کار کار انگلیساست
دیدگاه:

ایرج مصداقی یه گزارش ٢٣٠ صفحه ای داره که حدودا ۲۰ سال پیش انتشار داده بود و تو این گزارش نقش خودش را به خرمگس تشبیه کرده بود او مینویسه...من خرمگسی هستم که خداوند به این سرزمین بخشیده ... جمله کاملاً درست هست و همین تشبیه به واقعیت نزدیک است. مصداقی در نقس خرمگس بساط معرکه گیری های اپوزیسیون قلابی و فیک به هم میریزه

ادامه نظر:
تاریخ: جمعه, 5. آوریل 2024 - 16:03
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: مومنت مومنت
دیدگاه:

یک آیه شریفه هم داریم که می گوید: «لااکراه فی الدین» و معمولا هر مسلمان خارج از گود قدرت، با یک ژست فلسفی بدان اشاره می کند.
پرسش صادقانه من این است که از صدر اسلام هرگز یک حکومت اسلامی وجود داشته است که این آیه را اجرا کرده باشد؟ فکر می کنم که دیگر ته دیگ این بحثها درآمده است.
جناب مهدی نصیری را انسان صادق و شجاعی می دانم که واقعا دچار دگرگونی فکری شده است. ذهنی منسجم و گفتاری شیوا دارد اما هم می خواهد سکولار و دموکراتیک باشد و هم دلش نمی آید که اسلام را تمام و کمال به حریم خصوصیش روانه سازد و آیه مذکور را هم سند دموکراتیک بودن اسلام می داند.
جایی که جامعه از این حرفها گذر کرده دیگر چه نیازی به این بحثها وجود دارد؟ بنظرم بهترین خدمتی که این افراد می توانند بکنند جا انداختن این سخن بین متدینین است که:
فقط امام زمان حق جاری ساختن احکام دینی را دارد و تا زمان ظهور آقا، اسلام مطلقا نباید در امور سیاسی دخالتی داشته باشد.

ادامه نظر:
تاریخ: جمعه, 5. آوریل 2024 - 15:33
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: ممد حکمت شیرین بیتنی
دیدگاه:

با درود
دوست عزیز اقای ممد
شما از کجا می دانید که اقای همه فن حریف دوست عزیزمان اقای مصداقی در انزمان نبود ولی خوب زمانه عوض شده است و من مطمًنم که اقای مصداقی صدای شاه فقید را نشنیده بود
که بهمردمش می گفت ”من صدای انقلابتان را شنیدم و قول میدهم که ...... باقی داستان.
اقای مصداقی انزمان در امریکا و عضو فعال کنفدراسیون بود و شاید صدای اعلاحضرت را نشنیده بود!؟!
با سپاس به دوستان سایت و اقای توکلی
خسته نباشید.
اقا ممد براستی که روزگار غریبی است!!!!

ادامه نظر:
تاریخ: جمعه, 5. آوریل 2024 - 11:53
عنوان دیدگاه: کبکی که سرش را مدام زیر برف میکنه!
دیدگاه:

دروود بر آقای کردی عزیز!

گفتاری مختصر برای کژ و مژ رفتن همچون قایقی مست بر رودخانه پرسشها!

من هیچوقت از انتقاد به معنای اصیل و ریشه ای و لغوی آن هراسان نبودم که چه بسا با گشوده فکری تمام از هر نوع انتقادی که واقعا انتقاد باشد با جان و دل استقبال میکنم. ولی درد و رنج و دریغ در این است که بیشمار ایرانیان مدّعو تا امروز «فحّاشیگری و چرت و پرتگویی و زر مفت زدن» را با «انتقاد و سنجشگری و استدلال و منطق» تا امروز عوضی گرفته اند و سخت به مزخرفگوییهای خودشان ایمان قیراطی نیز دارند. من آمده ام و در باره فراخوان آقای «نوری علاء»، صحبتهایی را کرده ام. نه کینه ای به او دارم. نه نفرتی از او دارم. نه رفیق گرمابه و پیاله اش هستم. من او را به حیث یک ایرانی که احساس مسئولیّت میکند و میخواهد به سهم خودش کاری کارستان را به پیش ببرد، دوست دارم و احترام میگزارم. امّا احترام گزاشتن و دوست داشتن به معنای این نیست که «خطابینی و کژفهمی و سطحی نگری و احتمالا بدبرداشت کردنهای دیگران» را نادیده بگیرم و سکوت کنم. خیر!. من به دلیل همان دوست داشتنهایم است که خودم را مسئول میدانم اگر در دیدگاه و رفتار و نظرات دیگران – مهم نیست به چه چیزهایی اعتقاد دارند یا ندارند- خبط و خطایی میبینم، تذکر دهم و آنها را به فراتر اندیشیدن و گسترده تر فکر کردن بینگیزانم. آقای «نوری علاء» میتواند به راحتی بیاید و دلایل متّقن خودش را برای من و دیگران توضیح دهد. من نیز بی برو گردد اگر بفهمم استدلالهای منطقی در گفتارهایش هست با جان و دل تصدیق میکنم و با او همآواز میشوم و در نظراتم تجدید میکنم تا گشوده فکری و پروسه پروراندن آموزشی خودم را ارتقاء دهم؛ نه اینکه همچون حضرات هوچیگر تا آخر عمرم تابع و مطیع هر چی آقا گفت بمانم.

ادامه نظر:
هدف من این نیست که هزاران و چه بسا میلیونها نفر را همعقیده خودم کنم که برایم هورا بکشند و امثالهم؛ بلکه بیش از هر چیز تلاشم برای ایجاد فضای «گفت و شنود سنجشی/آموزشی/انگیزشی» است تا کم کم بیاموزیم که برای زیستن در کنار همدیگر به اسلحه کشی و کشتن همدیگر برای همیشه خاتمه بدهیم و راه معقول باهمزیستی را یاد بگیریم.
ولی متاسفانه هستند عده ای که اعتقادات خشک و زمخت و سنگ خارایی دارند یا علقه ها و اعتقادات خاصّ قومی و فرقه ای و تشکیلاتی و امثالهم و در دیدگاههای من، خطر نابودی اعتقادات بی اصل و پایه خودشان را تشخیص میدهند به جای آنکه تلنگری و انگیزشی را کشف کنند و به خود آیند و انسانهای فرزانه و با شعور و فهمیده و خویشاندیش و دریادل و مسئول و قائم به ذات شوند.
خیلیها بلد نیستند «مشکلات و مسائل ذهنی و فکری» خود را طرح کنند و منطقی در باره مسائل خودشان صحبت کنند؛ بلکه خیال میکنند با ایجاد خاکریز و جبهه برقرار کردن و توهین و حمله و لیچارگویی میتوانند به مقاصد خودشان برسند و مسائل ذهنی خود را حلّ و فصل کنند. زهی خیالات ابلهانه!.
انسانی که شعور و درک و فهم و دانش و آگاهی داشته باشد، هیچگاه به دشنام دادن و اسلحه کشیدن و امثالهم نیازی ندارد؛ زیرا منطق استدلالی اش میتواند از هزاران سیاه لشگر بی و بو خاصیّت، سریعتر به اهداف آرزویی کامیاب شوند. درک این مسئله به شعور فردی محتاج است. ولی متاسفانه آدمای هوچیگر، مدام با لیچارگویی به بلاهت خودشان اقرار میکنند و شهادت میدهند.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
تاریخ: جمعه, 5. آوریل 2024 - 10:51
نویسنده: محسن کردی
عنوان دیدگاه: کاروانسرای بی در و پیکر
دیدگاه:

 دقیقا آقای حیدریان گرامی. بی جهت من اینها را سگ حسن دله و این گونه لقب نداده ام. اینها حرفی برای گفتن ندارند. خیال میکنند سیاسی هستند چون در جوانی شان دوتا جزوه و بعدها دوتا کتاب خوانده اند. اما سیاسی نیستند چون حرفی برای گفتن که در عمل راهی بگشاید ندارند. سیاست را در اظهار نظر خلاصه کرده اند و فحش! سنگ بنای کج را نیز از اولین زمانی که در دوران قبل و بعد از مشروطیت روزنامه در آمد نهاده شد. درسی بس اشتباه که بسیاری راه را تصحیح کردند و بسیاری چون کریمپور شیرازی کار را به لجن نویسی رساندند. آنها هم که حالی شان میشد درکی از بسیاری معانی که ما امروز داریم نداشتند. تصورش را بکنید، هفته نامه توفیق که محبوب چپ و راست و مردم عادی بود در روی جلدش عکس مرد سال عمله را چاپ می کند. 

ادامه نظر:
تاریخ: جمعه, 5. آوریل 2024 - 08:48
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: مومنت مومنت
دیدگاه:

شب همیشه شب نمیمونه میبریم ما بی چک و چونه!
از همون جایی که شکستیم میزنیم دوباره جوونه…
ورق برمیگرده میبینی کی مرده ته بازی کی با خودش چن چنده

ادامه نظر:
تاریخ: جمعه, 5. آوریل 2024 - 08:45
عنوان دیدگاه: کاروانسرای بی در و پیکر.
دیدگاه:

دروووود!

از قدیم الایام گفته اند که: «جواب ابلهان، خاموشیست».

آبادی ما، کوچه پسکوچه زیاد داشت. در اکثر کوچه ها که قدم میگذاشتی، در پشت بام منازل، سگهایی  رینو و ترسالو و ذلیل لمیده بودند. هر بنی بشری که از کوچه ها رد میشد، سگهای رینو تکلیف خودشون میدونستند که حتما واق واق  واق کنند. مردم نیز به واق زدنها عادت داشتند. حالا حکایت دهکده جهانیست. در هر وب سایتی که وجود دارد، یه عده ای سگ به شدّت رینو نیز بر پشت بامشان کمین کرده اند تا کارشان صبح تا شب فقط واق واق کردن باشه. دریغ از یک جمله ارزشمند که نشانگر فهم و شعور و درک و دانش و آگاهی و استدلال و منطق و استقلال اندیشه و رادمنشی باشه. حیف آب مستراب و نان کپک زده و استخون بی مغز برای چنین سگهایی!

شاد زیید و دیر زیید!

فرامرز حیدریان

ادامه نظر:
تاریخ: جمعه, 5. آوریل 2024 - 08:14
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: .چون گردگان بر گنبد است.
دیدگاه:

تحلیل و تاکید و تشویق دیپلماتیک سلطنتی هنوز، یا روی انگشت به هالوست یا روی ششلول کرد عقب نگه داشته شده نظام شاهنشاهی.
ما در هتل های ترکیه دیدیم که بعضی از زنان سلطنت طلب برای عبور از فرودگاه استانبول چه غوغایی با دلالان و واسطه ها و ماموران مخفی میت در لباس دلال، در رور روشن برپا میکردند ! .
من در عمرم اینهمه مرد و جوان زیبا و خوش هیکل و کت و شلواری ندیده بودم که در سالنهای شیک هتل های ترکیه آنزمان،برای عبور آنهمه زن و دختر و فرستادن به امریکا و کانادا کوشش کنند. و این جنس مونث خودش را آنهمه باخته و تسلیم و....برای خروج از ترکیه چقدر خودمانی و چاپلوسانه و حقیرانه رفتار میکرد.
حالا انگشت به هالو در آرشیو مبارزان چاپیدشاهی مدام افتخارآمیز نقل میگردد.
این سبک تحلیل یک سلطنت طلب خواهان بازگشت و اعاده حیثیت از امثال پرویز ثابتی ها و احمد فراستی ها و .... است.

ادامه نظر:
تاریخ: جمعه, 5. آوریل 2024 - 08:04
نویسنده: محسن کردی
عنوان دیدگاه: میتوان در نیم زمان مصاحبه را کامل گوش کرد
دیدگاه:

برای شمایی که به مصاحبه ها در یوتوب گوش میکنید میتوانید مصاحبه را از 25 درصد تا دو برابر سریعتر نیز گوش کنید و قابل تنظیم است. در یوتوب چرخ تنظیمات را تیک بزنید و سرعت ویدیو را بیشتر کنید. من با 50 درصد سرعت بیشتر شروع کردم و گوشم که عادت کرد بنا بر سرعت گوینده بین 1 و 75 تا 2 برابر با سرعت بیشتری گوش میکنم. در نتیجه مصاحبه 4 ساعته را در دو ساعت یا کمی بیشتر به هنگام کار گوش میکنم. اینچنین است در سایر اپ ها نظیر واتساپ نیز میتوانید با سرعت بیشتری به پیام ها گوش کنید و این صرفه جویی بزرگی در وقت است. 

ادامه نظر:
تاریخ: جمعه, 5. آوریل 2024 - 07:49
نویسنده: محسن کردی
عنوان دیدگاه: درگیری کردها
دیدگاه:

مصاحبه های آقای بهبهانی با آقای ایرج مصداقی را از دست نمیدهم و همیشه دنبال میکنم. مصداقی آدم نکته سنجی است. بندرت پیش می آید که ایرادی به نگاه ایرج مصداقی بگیرم. در نکاتی که با او اختلاف نظر دارم حق با اوست و ایرادش هم وارد. مثلا در مورد منشور مهسا. او میگفت کسانی باید حذف شوند و کار از آغاز اشتباه بوده. نظر من این بود که حالا که شده.. بهم زدنش اشتباه تر است. بهتر است که شاهزاده با چانه زنی دیگران را براه بیاورد و کسی مثل اسماعیلیون را نه به دلیل اختلاف نظر سیاسی که نبود بلکه به دلیل اخلاق و رفتار اجتماعی زشت او بناچار و با تاسف باید کنار نهاد. نکته دیگر این که مخالف بر هم زدن یا مسکوت گذاشتن منشور مهسا بودم. شاهزاده باید می ماند و این دیگران می بودند که کنار نهاده میشدند. باری، کاری است که شده. امروز آقای نوری علا طرحی داده اند که من طبق معمول با هر طرح منطقی مبارزه جمعی موافقم و از طرح آقای نوری علا پشتیبانی میکنم. 

از این که بگذریم برگردیم به این مصاحبه، مصداقی روی نکته ای انگشت میگذارد که دیگران ساده از آن میگذرند. آنجایی که میگوید کردها بسیار شده که اختلافات شان را با اسلحه باهم حل میکنند که اخیرا در حزب کومله رخ داد. مصداقی میگوید که اگر دوتا سلطنت طلب یکدیگر را بخاطر اختلاف نظر می کشتند چپ قزمیت - به قول مصداقی- چه هیاهویی که براه نمی انداختند! آقای مصداقی عزیز، از چپی که سابقه اعدام رفیق و حذف فیزیکی او را در تاریخ خود دارد چه انتظاری؟ طبیعی است که حل اختلاف مسلحانه کردها را درک کند و طبیعی است که اگر سلطنت طلب انگشت در دماغش بکند یا به هالو برساند را در رسانه های ماهواره ای پرک ند و از بی پرنسیپی و فحاش بودن سلطنت طلب برنجد. بمیرم برای شان الهی که اینقدر رفقا نازند

ادامه نظر:
تاریخ: جمعه, 5. آوریل 2024 - 07:10
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: اسرائیل وایران
دیدگاه:

سالام
کسانیکه اسرائیل راتشکیل دادند،
با مدیریت کنندگان صدساله
ایرانیان یکی هستند،
همانطورکه مدیریت ارمنستان را دارند
ومیخواهند کردستان درست کنند،
این چهارعنصرفرزندان غرب مسیحی برای چپاول منطقه مدیریت میشوند،
خوش خیال نباشید،
منطقه راویران میکنند،اسلحه میفروشند،تئوری مختلف خودرا اجرامیکنند،
مردم مارا باتوهمات روشنفکرنماهای مختلف سرگرم میکنند،
این سیاست اززمان تصرف هندبتوسط
انگلیس و ماسونهای مختلف مدیریت میشوند
تعدادی هم برای مردم منطقه تئوری های اسلامی ،باستانگرایی کوروش،لوح سازی میکنند.
یکی بانگاه اسلامی،یکی باتفکر روشنفکری وباستانگرایی.
مردم ما بااین تفکرات هچل هفتی،
بایدمنتظر آقا باشند تا بیاید
همه مارا نجات دهد
آن‌هم کدام جمعه میخواهد بیاید،معلوم
نیست.

ادامه نظر:
تاریخ: جمعه, 5. آوریل 2024 - 02:07
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: محمد برزنجه : کیانوش جان،…
دیدگاه:

محمد برزنجه : کیانوش جان، مشکل ما بیشتر «گفتمان» است. در واقع تا وقتیکه گروههای سیاسی و مدنی به یک گفتمان مشترک نرسند، امکان شکل گیری یک جبهه وجود ندارد.

ادامه نظر:
تاریخ: جمعه, 5. آوریل 2024 - 02:05
عنوان دیدگاه: در این مصاحبه هم به نکات…
دیدگاه:

در این مصاحبه هم به نکات مهمی اشاره شد اما نکاتی را که آقایان فرداد فرحزاد و آرش عزیزی شاید به آن توجه ندارند، این است که گروه طالبان، تنها به توسط "سلاح" "پیروز" نشد و عوامل دیگری در آن نقش اساسی داشتند که به شرح زیر است.
1- نفوذ و نفوذی طالبان در دولتِ افغانستان که راه را برای رسیدشان به قدرت هموار کرد و موجب ریزشِ شتابان نیروهای سرکوب و دولتی شد.
2- نفوذ فکری طالبان در بین مردم افغانستان که توانست طیف وسیعی را با این گروه همراه سازد.
3- نیرویِ انسانی کافی برای مقابله و یا مقاومت
4- حمایت پنهانی کشورهایی که منافع‌شان در به قدرت رسیدن این گروه، به نوعی تأمین می‌شد.
و ..............
لذا، مقایسه و یا الگو برداری از آن برای کشوری مثل ایران که دارای زنان و مردانِ مدرن و امروزی است و خواسته‌های متضاد و متفاوتی هم با اکثر مردم افعانستان دارند، اشتباه است و جواب نمی‌دهد.

ادامه نظر:
تاریخ: پنج‌شنبه, 4. آوریل 2024 - 23:50
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: ابله کسی است که در یک واقعه…
دیدگاه:

ابله کسی است که در یک واقعه نبوده ولی هیجان ترین گزارش را از آنجا بدهد. ابلهانی که زمان شاه نبودند و حالا از 40 میلیون ایرانی طلبکار هستند که چرا سلطنت پهلوی موجب روی کارآمدن آخوندها شد !؟

ادامه نظر:
تاریخ: پنج‌شنبه, 4. آوریل 2024 - 22:20
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: اگاهی
دیدگاه:

با درود
بله من هم با خانم المیرا پناهی موافقم
از سخنان و کتابهای اقایان الموتی و ارتشبد زاهدی و ووووو و در اخر سخنرانی ا علاحضرت محمد رضا شاه فقید رو که فرمودند من صدای انقلاب شما مردم عزیز را شنیدم و از اخوندا خواست که با مردم صحبت کنند و ناگفته های بسیار.
خسته نباشید

ادامه نظر:
تاریخ: پنج‌شنبه, 4. آوریل 2024 - 16:44
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: نژادپرست و هالوخودتی
دیدگاه:

سالام.
سالام بر شما،،
من اگرمتن کوچکی بنویسم،تو یک کتاب
فحش راقاطی توهمات خودمیکنی،
فکرمیکنی همه مثل خودت هالوهستند.
راستی دیروز درتبریز قوردلاردره سین
دیدی؟
خیلی صحنه های زیبایی داشت.
فکرمیکنی،،در۵۷ سال کودتای انگلیسی
بااین مردم چی کردند!!
فکرمیکنی ،،بااین ها میتوانی طرف بشی؟
فکرمیکنی،،این جوانان چی شعارمیدادند،
مخصوصن در دقیقه ۱۵ ،
توواقعن درعالم توهم و هپروت هستی،
بابام جان آن ممه را دیگه لولو خورده،
خودآمریکا وانگلیس وفرانسه هم ازاین
مردم میترسد،
تو نشسته ایی پشت ،کامپیوتر، ازفرودگاه تا نیاوران راطی خواب می بینی،
این صحنه را درتهران هم راه می اندازیم.
شما نمی دانم واقعن درچه عالمی زندگی
می کنید.
من را ،روانی،شاملی،کمونیست،پان تورک،نزادپرست،ضدفارس،عقده ایی
وو، ،کردی.
راستی خودت درکجا خوابیده ایی،
هنوز در خواب کوروش وشاه شاهان و
لوح کوروشی واشرف ودانشگاه شیکاگو
ودروغ های آن در سازمان ملل و غیر
هستی؟
بابام جان ول کنید ،این حرفهارا،
لوح های اکیدی رابنام کوروش بما
چپانده ،هنوزخبرندارید.
.........

ادامه نظر:
تاریخ: پنج‌شنبه, 4. آوریل 2024 - 15:01
عنوان دیدگاه: چگونه میتوان از سطح به عمق رفت؟.
دیدگاه:

دروووود!

تقریضی دیگر برای دیدن با چشمان خویشتن.

محوریّت یعنی چه؟. چرا ما محوریّت را در اشخاص میبینیم؛ نه در «پرنسیپها و اصول»؟.  چرا نمی آییم محوریّت را بر شالوده ای پی بریزیم که محصول تجربیات مشترک مردم میهنمان هستند تا با تکیه به آنها بتوانیم هنرهای خود را در گستره «کشوآارایی و مناسبات اجتماعی» به محک بزنیم؟. آقای نوری علاء گرامی! در «گزندناپذیری جان و زندگی»، چه چیزی بی ارج و چندش آور و مکروه است که نمیتواند محوریّت محسوب شود؟. در «مهرورزی» چه چیزی بی ارج و چندش آور و مکروه است که نمیتواند محوریّت محسوب شود؟. در «دادورزی»، چه چیزی بی ارج و چندش آور و مکروه است که نمیتواند محوریّت محسوب شود؟. در «راستمنشی»، چه چیزی بی ارج و چندش آور و مکروه  است که نمیتواند محوریّت محسوب شود؟.

ادامه نظر:
آیا «بنیانهای پرنسیپ فرهنگ باهمستان مردم ایران» در جامعیّت وجودی و تکثّر قومی و زبانی و آداب و رسومی و سنّتها و غیره و ذالک خودشان که برآیند تاریخ و زندگی باهمزیستی و در کنار یکدیگر بودن هستند، محوریّت مشترک و آرزویی و خواستنی آنها نیست؟. چرا باید آنچه را که برای تمام زمانها و دورانها و نسلها میتواند «محوریّت استخواندار و ثمربخش» باشد، به کناری افکند و به چیزهایی چسبید که گذرا هستند و محدود و مقیّد به موقعیّت و زمان؟. چرا ما نمیخواهیم بپذیریم که «اعلامیه حقوق بشر کوروش هخامنشی» که در «اعلامیه جهانی حقوق بشر» تبلور گسترده دارد، در حقیقت برآیندی از «پرنسیپهای فرهنگ باهمستان ایرانیان» بوده است که تا امروز از طرف تمام حُکّام غاصب و غارتگر و خونریز، فقط لت و پار و نادیده گرفته شده اند؟. چرا محوریّت قلمداد کردن شخصیّت خاصّی و انتخابی که از طرف نحله ای و فرقه ای و حزبی و سازمانی و امثالهم باشد، بلافاصله باعث حسادت رقیبان میشود و علل کشمکشهای چه بسا خونین؟. چرا نباید پرنسیپی را پایه و اصل قرار داد که در تمام گرایشها مشترک است و محترم و پذیرفتنی؟. چرا ما اگر به نیّات خود واقعا یقین داریم و در ادّعاهای رفتاری و گفتاری و کرداری، رادمنش هستیم از «آزمایش استعدادها و توانمندیهای خویشتن و هماوردی با رقیبان خود» میهراسیم؟. چه کسانی محقّ هستند که اعتبار فروزه ها و لیاقت اشخاص را ارزیابی کنند و به محک بزنند؟. مردم ایران در جامعیّت وجودی؟ یا همعقیدگان فرقه ای و سازمانی و نحله ای و امثالهم؟.
چرا ما وقتی میخواهیم حرفی و سخنی را بر زبان برانیم در مجامع خودی و بیگانه، اینقدر وحشت داریم و تنمان میلرزد و محتاط هستیم از اینکه بگوییم، «من اینگونه می اندیشم و میفهمم»؟. چرا باید مدام به حرفهای دیگران آویزون شد و دیدگاهایشان را بازخوری کرد؟. چرا برای هر کاری و اقدامی و دیدگاهی و نظری به تایید و تصدیق شدن از مراجع و آئوتوریته ها و قدرتمندان محتاج و ملزومیم؟. چرا ما نمیتوانیم خودمان تصمیم بگیریم که چه باید کرد و چگونه میتوان با همدیگر در کنار یکدیگر زیست؟. چرا ما از یافتن راههای باهمزیستی اینقدر عاجز و ذلیلیم؟. تا کی باید دیگرانی باشند که برای ما تعیین تکلیف کنند، چه کاری درست است و چه کاری غلط؟. چرا باید تمام عمر، مقلّد و تابع و دنباله رو و خوار و زار ماند؟. چرا؟. چه چیزی در ما نیست و کمبودش باعث اینهمه حقارت شده است؟. چرا اگر ما در تجربیات نیاکان و تجربیات یکصد سال اخیر خود به این نتیجه رسیده ایم که برای اداره کردن باهمستان کشوری به نام ایران به «حضور و مشارکت و نقش مثبت یکدیگر بدون در نظر گرفتن عقاید و مذاهب و مرامها و رنگ و نژاد و پوست و زبانها و غیره و ذالک» محتاجیم و ملزوم، به چه دلیل برای آنچه که به حقّانیّتش پی برده ایم، جواز تایید و تصدیق از بیگانگان میطلبیم؟. چرا ما به کرامت و شرافت و شعور و فهم و دانش و آگاهی و تخصّص در وجود خودمان به حیث انسان با تمام خصلتهایی که هر انسانی دارد، هنوز پی نبرده ایم؟. چطور میتوان شبانه روز به دنبال «ایده آلهایی و تخیّلاتی» دوید که هیچ سنخیّتی با واقعیّتهای زندگی ملموس و عینی و زمینی ندارند؟.
ما کی میخواهیم یاد بگیریم که خودمان مغزی برای اندیشیدن داریم و زبانی برای سخن گفتن و استدلالی حرف زدن؟. کی دیگه؟ کی؟. کی میخواهیم یاد بگیریم که باید از بهر حلّ و فصل کردن معضلات و مشکلاتمان با همدیگر دور یک میز بنشینیم و با همدیگر صحبت کنیم و راه حلّ مشترک پیدا کنیم؟. کی؟. این بحث را میتوان مدام ادامه داد و گسترده در باره اش سخن گفت. ولی همین اشاره کافیه.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان.
تاریخ: پنج‌شنبه, 4. آوریل 2024 - 14:15
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: یکی از پنجاه و‌هفتی های…
دیدگاه:

یکی از پنجاه و‌هفتی های بدنام برای تطهیر و تقدیس حماس جنایت هفتم اکتبر را با واقعه تروریستی سیاهکل مقایسه کرده‌است.
نمونه ایی از تجمع رذالت و‌ بلاهت در یک‌ فرد.
البته کار امثال ما را راحت‌ کرده که یکعمر‌ از‌ماهیت ضد ایرانی‌ و‌ تروریستی مخالفان حکومت پیشن‌ گفته‌ایم.
مصاحبه‌ کننده‌ هم‌ یادآور حکایت جور بودن در‌ و‌ تخته است.
پ.ن. اسم نمی برم چون خودشان مهم‌ نیستند. هدفم اشاره کردن به آبشخور تفکرات پنجاه و هفتی و اصلاح طلبی است

ادامه نظر: