رفتن به محتوای اصلی

● صفحه شما

دوستان و خوانندگان عزیز، امکان کامنتها واقعا به شما تعلق دارد. هدف ما ایجاد محیطی دوستانه برای تبادل نظر است. آزادانه نقد، نظر، خبر، تفسیر، تحلیل و... بنویسید اما خواهش می کنیم بدون نام بردن از اشخاص حقیقی و حقوقی در کمال امنیت برای خود و دیگران فضایی ایجاد نمائید که بدور از توهین و اتهام و جوسازی و مسموم کردن محیط تبادل نظر باشد. توجه داشته باشید کامنتهایی که این موارد را در نظر نگیرند، منتشر نخواهند شد.

لطفا اعتراض، انتقاد و پیشنهاد خود را به آدرس info@iranglobal.info ارسال کنید. از پاسخ به اعتراضات در کامنتها معذوریم.

افزودن دیدگاه جدید

تاریخ: دوشنبه, 11. مارس 2024 - 16:04
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: بخوربخواب،انگلیس جای خوبی برای شماست
دیدگاه:

سالام.
این سروش ها واقعن افرادی مخوف
و ناشناخته اند
همین سروش،درپس انقلاب درمباحث
تلویزیونی با افرادی همچون کیانوری
خودش یک دولت بود.
چه ماموریت بزرگی را انجام دادند،
برگشتند، به آغوش مام ،
دیگرچه مأموریتی دارند،خدا داند.
صحبت دراینجاست،
که این افراد،چرا پس ازاتمام ماموریت
بازهم به کمین نشسته و دام دیگری
میگذارند.
تمام این ماموریت‌ها برای مردم ناشناخته اند،
تفکرات مختلفی تولید ومرکزتولیدنیز
اصولا غرب میباشد.
ما چرا ازاین اتفاقات درس نمی گیریم
صحبت اینجاست.
این تفکرات نشسته درکمین،
هرچندسال درکشوری مثل ایران به میدان آمده ،خودنمایی میکنند،
اگرسیر زمان درپس انقلاب واتفاقات
پس ازآن را نگاهی بکنیم،
دقیقا پی به مرموزی سیاستمداران غرب
میبریم،
مشارکت ۹۹ درصدی مردم درانقلاب،
رسیدن آن به کمتراز ده درصد،
آیا درایران سیاستمدارنبود؟
آیا مهندسی نتیجه اش همین بوده؟
چرا ما باید این همه خیزش وانقلاب
وتغییرات داشته باشیم ،و درجا بزنیم؟
چرا امثال سروش ها ،نوری زاده ها
سازگارها،گنجی ها،ووو،،،آمده ودوباره
مدعی آزادیخواه شده اند؟
مگرهمین سیدخندان یا حسن روحانی ،میرحسین موسوی ،فررندان رفسنجانی ،ووو،،،دراین ۴۵ سال دست اندکارنبودند؟
ما چرا تفاوتی بین صادق خلخالی و
همین سروش ها،فرزندان رفسنجانی،
محمدخاتمی،حسن روحانی قائل نیستیم؟
خلخالی لاقل یک جو وجدان داشت.
وقتی فهمید،ازاو سوء استفاده جنایی
در کشتارها شده،
خودرا زندانی کرد،و عذاب وجدانش
اورا دق مرگ کرد،
ولی اینها همچون سران رژیم گذشته
همچون مرده بلندشدن،
میخواهند مرده شوررا بشورند.

ادامه نظر:
تاریخ: دوشنبه, 11. مارس 2024 - 15:24
عنوان دیدگاه: تدقیق شدن به نقطه ای که به نظر کاملا بی اعتبار آید.
دیدگاه:

درووود بر جیلو عزیز!

 اشاره هایی و ایماهایی در باره صخره نوردی با دست خالی در لابلای راههای ماچوپیچویی سازمانهای سیاسی!

اینکه کنشگران سازمانها و حزبهای سیاسی از حزب توده گرفته تا فدائیان و مجاهدین و غیره و ذالک از لحظه گام گذاشتن در مناسبات سازمانی و حزبی، چه بر سرشان رفته و تجربه های بیواسطه و با واسطه داشته اند، مبحثیست که ناظران و پژوهشگران و کنجکاوان رویدادهای تاریخی و کشوری و فرهنگی همواره از راههای غیرمتعارف و گاه و بی گاه ضدّ متدهای آکادمیکی و شناخته شده و بیشتر از طریق روشهای ابتکاری میتوانند به حقیقت چرایی و چگونگی و چندی آنها کامیاب شوند. بی شک، پژوهشی که خالی از اغراض و امراض سیاسی و فرقه ای و عقیدتی   خصومتهای فردی و امثالهم باشد و هدفش فقط شناخت و کسب آگاهی متّقن و مستدل، اقدامیست که به همین سادگیها امکانپذیر نیست. در نظر بگیر، هنوز کثیری از فعّالین سازمانهای سیاسی زنده اند و از میان اینهمه کسانی که فعّال بوده اند و به نحوی در ارتباط با سازمانها، تعداد اندکی به نوشتن خاطرات خودشان همّت کرده اند. تازه، صحت و سقم گفتارهای آنها نیز مشروط است و معلوم نیست اظهارات آنها تا چه اندازه ای با آنچه واقعا اتّفاق افتاده، اینهمانی و تطابق دارند؛ سوای مقایسه کردن اظهارات متفاوت و مته به خشخاش گذاشتن و محتاط بودن در نظر دادن و موضع گرفتن.

ادامه نظر:
وقتی که در عصر خودمان نتوانیم حدّاقل آگاهی ارزشمند را در باره چگونگی ماجراها به دست آوریم، آنگاه چگونه مکن است مثلا در پانصد سال دیگر که هیچ ردّپایی از فعّالین و اسناد و مدارک نیست به کشف مناسبات درونی و شناخت سازمانها و سرنوشت کنشگران آنها پی برد؟. اکثر آنچه تا امروز به نام خاطرات و تاریخچه سازمانها و احزاب سیاسی منتشر شده اند – مهم نیست از طرف چه کسانی، از دشمنان بگیر تا دوستان و هواداران و غیره و ذالک – آثاری مملوّ از تناقضهای آشکار هستند؛ مخصوصا در توضیح و تشریح رویداد واحدی که روایتگران بی واسطه در چگونگی رخدادش شاهد بوده اند یا حضور داشته اند یا در یک قدمی آن بوده اند و آگاهیهای موثق به دست آورده اند. در بررسی تحوّلات سازمان «چریکهای فدائی خلق» قبل از انشعابات و بعد از انشعابات، من، نکاتی را کشف کرده ام که در هیچ کجا تا امروز لام تا کام حرفی از آنها زده نشده است یا فوقش علّت رویدادها و ماجراها را به چیزی نسبت داده اند که هیچ ربطی به اصل قضیه نداشته اند. احتمالا برا ایذ گم کردن و در تاریکی گذاشتن اصل و علّت رخداد قضیه.
همچنین در ماجرای انتشار کتاب «سازمان چریکهای فدایی خلق» که از طرف سازمان امنیّت جمهوری اسلامی منتشر شد و واکنشهایی که به این کتاب در رسانه ها واتاب پیدا کرد، من به کشف نکاتی موفّق شدم که هیچکس تا امروز لام تا کام در باره آنها حرفی نزده است و تعجّب میکنم که چرا برغم تناقضات آشکار در بسیاری از روایتهای دفاعی، هنوز هیچکس متوجّه اصل قضیه نشده است. حتّا نویسندگان کتاب «سازمان چریکهای فدائی خلق» نتوانسته اند خیلی از حقایقی را که در لابلای اسناد یه صورت پراکنده بوده اند به همدیگر همچون پازل بچسبانند و به کشف حقیقت ماجراها پی ببرند. علّتش نیز این است که نویسندگان کتاب، نه مورّخ بوده اند. نه پژوهشگر کنجکاو و ریزبین و ژرفکاو، بلکه فقط یک کار الهی-آمریتی را سرهم بندی کرده و انتشارش داده اند. از همه جالبتر برای من، واکنشها بود در قبال کتاب که خیلی از زوایایی را که من حدس زده و دورشان خط کشیده بودم در همین لابلای واکنشها نسبت به کتاب، کشفشان کردم.
جیلو جان!. مسئله «حقیقت یابی» در زمینه تاریخپژوهی، کاری کمرشکن و دیفرانسیل خوردکن مغز و حوصله و وقت گیرنده آدمیست و خیلی سخت میتوان از لابلای اینهمه دالانها و پیچ در پیچ راههای تاریک و گمراه کننده انواع و اقسام اتّهامات و خودستائیها و قصّه پردازیها و تخیّلات و تصنّعات و حقیتگوییها و دروغبافیها و شنیده ها و روایتها و حدس زدنها، راهی به سوی کشف حقیقت برد. آنچه به نظر من، انسان پژوهشگر را ترغیب و تشویق و کنجکاو و سمج میکند، سائقه شوق آمیز شناخت و کسب آگاهی متّقن و مستدل و مته به خشخاش گذاشتنهای سرسختانه است که میتواند «ارزش ماندگار» هر پژوهشی را جاودانه کند.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
تاریخ: دوشنبه, 11. مارس 2024 - 14:01
عنوان دیدگاه: کرباس چل تیکه و نخ نما شده اپوزیسیون!
دیدگاه:

درووود بر ابوالفضل عزیز!

موجز و مختصر.

تحوّل از دامنه ای به دامنه دیگر به مانند ریختن آب این سطل به داخل آن سطل خالی نیست. در دامنه اجتماع نمیتوان به آسانی تمییز و تشخیص قطعی داد که چه نیروها و گرایشها و زیرساختها و علّتها و رویدادها و موقعیّتها باعث میشوند که ناگهان، سراسر جامعه همچون آتشفشانی فعّال به تلاطم میافتد و ساختارهایی را درهم میریزد. همینطور نمیتوان پیشاپیش برآورد کرد و تشخیص داد که حسب شرایط دم دست و واقعیّتهای دلخراش روزانه، امکان قطعی وجود دارد که تحوّلی پایه ای در چفت و بست اجتماع و مقتدرین حاکم ایجاد شود.

صرف وجود کسانی که خود را«اپوزیسیون و مخالف» حکومتگران وقت میشمارند نیز دلیل قاطعی نمیتواند باشد برای اینکه از امروز به فردا، تحوّلی در اجتماع و دایره کشورداری ایجاد خواهد شد. حتّا وجود و نفوذ و نقش انواع و اقسام دولتهای بیگانه و منافع آنها نیز نمیتواند دلایل مکفی باشند برای احتمال ایجاد تغییرات کلیدی در ساختار جامعه و سیستم حاکم بر آن.

ادامه نظر:
در اینگونه مواقع به تنها چیزی که نباید دخیل بست و امیدوار بود، همانا عینیّتهای مشروط و دم دست است. گاهی اوقات، تحوّل از دامنه ای آغاز میشود که به مخیله هیچ تحلیلگر خُبره و کارشناس رویدادها و استخوان سوخته ماجراها نیز نمیرسد. یک مثال از رویدادهای تاریخی را ذکر میکنم تا متوجّه منظورم شوی. مسئله تبعیض در جامعه آمریکا مابین سیاه پوستان و سفید پوستان و لیچ کردن سیاهان و کوکلوس کلانها و صدها جنایت دلخراش هرگز راهی به سوی قیام یکپارچه سیاهان ایجاد نمیکرد؛ برغم اینکه هیچ چیزی برای از دست دادن نداشتند و واقعیّتهای هولناک علیه آنها هر روز تکرار میشدند. تا اینکه روزی، یه پیرزنی سوار اتوبوس میشود و میرود بر روی صندلی مینشیند و یک نفر زن سفید پوست از او میخواهد که بلند شود و جایش را به او بدهد. سیاهان اجازه نداشتند که اگر سوار اتوبوسی میشوند بر روی صندلی بنشینند. از همین نقطه ساده، زمینه تحوّلی عظیم در تاریخ آمریکا شروع میشود و با ترور «مارتین لوتر کینگ»، نود درصد آرمانها و آرزوهایش و مبارزات و مقاومتهای مردم ثمر بخش میشوند و چهره آمریکا را تغییر اساسی و بنیادی میدهند و بقیه ماجرا را حتما خودت میدانی.
فهمیدن و بو بردن از اینکه کی و کجا، امکانهای شروع تحوّل کلیدی و ثمربخش شدن پیکارها اتّفاق خواهد افتاد به این بازبسته است که انسان بداند، آنچه در پیش پای زندگی، راه باز میکند، ریشه هایش به عمق وجود آدمی تنیده اند که در تلنگری ناخودآگاه و ضربتی باعث میشوند که نیروهای خفته در وجود آدمی بیدار شوند و سراسر هستی را تکان دهند.
ابوالفضل عزیز!. چه من و تو باشیم. چه نباشیم. مطمئن باش که جامعه ایرانی، ریشه ای متحوّل خواهد شد و اتّفاقا آنانی که زمینه های تحوّل ریشه ای و اساسی را پایه ریزی کردند و معماران ستونهای ریز و درشت فروپاشی شدند، دقیقا حاکمین الهی بودند و هنوزم هستند. حقیقت این است که تا ابدالدّهر نمیتوان انسانها را فریفت و حاکم مستبد بر گرده آنها ماند. روزی روزگاری نه چندان دور، اتّفاق خواهد افتاد.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
تاریخ: دوشنبه, 11. مارس 2024 - 11:51
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: اتابک فتح الله زاده یکی از…
دیدگاه:

اصغر جیلو : اتابک فتح الله زاده یکی از پرونده سازان در خارج از کشور برای جعل فعالیت آن جمع کوچک فشرده است. وی در نوشته اخیرش*، برای چندمین بار، دست پرونده سازان امنیتی در جمهوری اسلامی را به گرمی فشرد و با ارایه تصویری دگرگونه از دوره ای از روزگار سپری شده ما، دست به تکرار جعلیات قدیمی، به مانند سوابق دروغین هرگز نداشته خود زد. وی، حتی شهامت آن را نداشت که اشاره‌ای گذرا به زیر و زبر اعتراض من به سوء استفاده اش از نام من، در ساختن آن سابقه دروغین در کتابش برای خود، بکند و ترجیح داد با جعل دیگری آن را استتار نماید (اعتراض من به وی در حاشیه کنفرانس اول جمهوریخواهان)، وی در آن ایام برای فروش پرونده سازی‌های امنیتی خود بر علیه دیگران، هنوز به ایران نرفته بود.

افرادی که هدف اتهامات خلاف واقع اتابک فتح الله زاده هستند، از حق ذاتی دفاع از حیثیت خود نخواهند گذشت. ادعاهای کذب وی، مدارک حقوقی مستدلی را بر علیه خود وی فراهم کرده اند. وی به راستی خوش شانس بوده که در طی این سال‌ها، کسانیکه مورد تهمت‌های ناروای وی قرار گرفتند، بسیار بخشنده و بزرگوار از آب در آمدند و اغلبشان به جای خشم از وی، دلشان به وضع حقارت باری که وی خود را در آن گرفتار ساخت و به بازیچه دست سیاست بازان تبدیل شد، سوخت. اما متاسفانه، وی علیرغم این همه چشم پوشی، به تقلا در همان برکه گل آلود بافته های ذهنی خود ادامه داد. پاسخ پیش رو، اولین گام من در جهت نشان دادن ماهیت دروغین دعاوی او است.

ادامه نظر:
چند نمونه از اطلاعات و اخبار مخدوش فتح الله زاده

-اولین مورد از این دست، تراشیدن پیشینه مبارزاتی برای خود در قبل از انقلاب ۱۳٥۷ است. در این مورد، خواننده را به صفحات ۱۴، ۱٥۲ و ۱۶۱ کتاب اول وی رجوع میدهم. در میان خود این روایات هم نه تنها تناقض وجود دارد، ناشیگری وی نیز در بر ساختن داستانش مشهود است. نوشته است که وی با فلانی در خانه های تیمی درحالیکه سیانور زیر زبانشان بود زندگی می کرد (۴-٥). به این جعل چه باید گفت؟ سیانور برای حرکت در بیرون به زیر زبان می‌رفت و نه برای زندگی در خانه. اما فعلا من از این مسایل میگذرم، و بر نکته اصلی خود تاکید میکنم که، من هیچگاه و در هیچ زمانی، در هیچ خانه ای نه با وی بوده ام و نه مسئول وی بوده ام و نه ایشان در هیچ گروه کوچکتر مخفی در تحت مسئولیت من و یا افراد همطراز من قرار داشته اند و نه من هیچ رابطه ای با ایشان داشته ام. کسانی از همراهان من از آن دوره همه خوشبختانه زنده اند و این موضوع را به خوبی می‌دانند.

من اولین بار حدود سه ماه پیش از انقلاب ، وی را بغل مدرسه خیابانی، به اتفاق ضیاد(ذیاد؟) نامی که بعدها مسئول خلخال شد و ابولفضل محققی دیدم. ابوالفضل وی را به نام بابک دوست ضیاد به من معرفی کرد و ضیاد را هم به عنوان یکی از روابط زیرین خود . در آن موقع دیگر شرایط بطور کامل تغییر کرده و ما به راحتی، بی هیچ قیدی حرکت میکردیم. چون نه ساواک به ترتیب سابق وجود داشت و نه گشتهای شهربانی. من از ضیاد در مورد فردی به نام بهروز که اهل هیرو در خلخال بود و من چند بار با وی در تهران به کوهنوردی رفته بودم و از دانشجویان "موسسه تحقیقات علوم اجتماعی " بود، پرسیدم. بار دوم که من روی مبارک اتابک خان را زیارت کردم، در اواسط سال ۱۳۶۴ در زیر افتاب سوزان تاشکند بود، که من پیاده از دفتر سازمان در سورو وستک در کنار خط تراموایی به سوی تراکتورنی که محل زندگی ما بود، عرق ریزان می‌رفتم، وی را دیدم که به سوی تراکتورنی میرفت و برای مسافتی با یکدیگر هم صحبت و هم قدم شدیم.

او می نویسند کسی به نام «الف» درحالیکه مست بوده پیش وی اعتراف می‌کند(ص ۱۶۰- ۱۶۱) که وی از سوی دو نفر از شعبه امنیت سازمان تخت تعقیب و مراقبت بوده و آدرسی که از این دو نفر درکتاب خود می‌دهد یکی من هستم و دیگری هم شخصی که سخنانش مورد استفاده فراوان اتابک در کتاب او و پاسخنامه اخیرش است(۶). ظاهراً اتابک از این خبر ناراحت می‌شود و تصمیم می‌گیرد خود را از دست من بکشد، و لی بعد منصرف می‌شود. من در این جا تمام این ادعاهای وی را با شدت و قوت رد می‌کنم. این دروغی بزرگی است که یا خود او یا همان دوستش که با ماموران شوروی مربوط بوده، ساخته است.

- وی به کرات از اعزام افراد برای کنترل دیگران و از گشتن خانه کسانی از اعضای سازمان به دستور فرخ نگهدار و یا به دستور عمرعلی و با هم کاری سازمان(۷) ؛ سخن می‌گوید (به عنوان فقط نمونه: ص ۱۱۰-۱۱۱) . من ازقبل مطمئن بودم که بعید است که چنین کارهایی از سوی هیچ یک از مسئولان سازمان در آن زمان صورت گرفته باشد، اما برای بار آخر و بعد از پرس و جوی مجدد از چند عضو مطلع مسئول رهبری در آنزمان، به هیچ نشانه ای در تایید ادعاهای وی نرسیدم.

- او در (ص ۱٨٥) می‌نویسد ... که در آستانه انقلاب، دو هفته درستاد موقت سازمان در سازمان در دانشکده فنی دانشگاه تهران بوده و حسن (علی توسلی) گفت، قرار است سه دیپلمات مربوط به شوروی، به دیدار مسئولان سازمان بیایند و وی رفته و آنها را به درون آورد (٨). این گفته چه مربوط به خود او باشد با این جزییاتی که آمده ساختگی است و مطمئنا وی آن را مثل مورد شماره ۱ برای پر کردن جاهای خالی سابقه خود درست کرده است و اگر هم متعلق به کس دیگری است، مثل اینکه در "بریدن و چسباندن" مشکل پیدا شده است. در پرس وجویی که من از مسئولان آن زمان سازمان کردم چنین ادعایی به دلایل مختلف بی اساس است و معلوم نیست که وی آن را از کجا آورده است. اولا ستاد موقت سازمان در دانشکده فنی آنهم به مدت ۲ هفته در آستانه انقلاب یعنی قبل از ۲۲ بهمن ۱۳٥۷ وجود خارجی نداشت؛ اگر هم به مدت چند روزی تجمعی در آنجا بوده، بعید می‌بود حسن در میان مسئولان آنجا باشد. این تجمع موقت، قاعدتاً باید در همانروز ۲۲ بهمن و یا چند روز بعدش به ستاد میکده منتقل شده باشد. که حسن در آن جا هم حضور نداشت و هنوز از مسئولان سازمان در آن دوره نبود. در مورد کل این داستان و نیز این سه دیپلمات، از همان دو نفر پرس و جو کردم، هیچ کدام آن را تایید نکردند. آنها نه از چنین چیزی خبر داشتند و نه تا بحال آن را شنیده بودند، یکی از این دوستان گفت، خبرنگاران وروزنامه نگاران و شخصیتهای مختلف به ستاد میکده می‌آمدند، و لی دیپلمات‌های شوروی را نه دیده و نه شنیده، شاید روزنامه نگارانی از شوروی هم در میان آنها بوده باشند.

- ادعای وی در مورد قهر کردن مسئول کل تشکیلات و رفتنش به اروپا (ص ۱٨٥) از زبان یک عضو کمیته مرکزی مخدوش است(۹). چیزی که او میگوید، آنهم نه به این ترتیب، مربوط به شحص دیگری است و او در آن دست برده است.

- ادعای های مکرر او (به عنوان نمونه ص ۱٥۰ ونیز در نوشته آخر او درپاسخ به من)، در مورد اینکه شعبه امنیت سازمان و من به عنوان یکی از افراد آن، از شوروی‌ها برای جمع آوری اطلاعات مورد نیاز آنها از ایران و دانشگاههای اروپا، سفارش می پذیرفتیم کذب محض است(۱۰). اولا این ادعای وی در مورد ایران مسخره تر از آن است که نیاز به پاسخ داشته باشد، و صرفاً حدسی است که معلوم نیست چگونه به واقعیت تبدیل شده است. اگر هم کسی در این مورد چیزی به وی گفته، در واقعیت پایی نداشته است. ثانیا، در مورد اروپا، مگر شورویها با آن همه امکانات سفارتی با بخش‌های فرهنگی و علمی کاملا مجاز برای رجوع به مراجع علمی در همه اروپا، دستشان چلاق بود که از من پناهنده ای که حتی پاسپورت درست و حسابی برای مسافرت نداشت، و فقط می‌توانست به برلین غربی برود، بخواهند دانشنامه خاصی در آن زمان را، از دانشگاههای اروپا برایشان کپی بکنم و بیاورم. این هم قطعا یکی از آن "اخبار" دوران "فترت وهرج مرج" درون ما بود که از بریده های چند مورد "دیده" و "گفته شده" مونتاژ شده و از جمله مواردی است، که بر حجم پروندهای حقوقی علیه گوینده آن خواهد افزود.

من اکنون بیش از ۳۰ سال است که از سازمان فداییان اکثریت بیرون آمده ام، ولی همچنان بر این نظر پای می‌فشارم که این سازمان و رهبری آن با تمامی ارگانهایش، در تمامی دوره های اقامتش در شوروی یک جریان مستقل بود و در هیچ برنامه و اقدامی در جهت خلاف منافع کشور خود مشارکت نداشت.

- وی مدعی است، که حسن توسلی به عنوان یکی از مهرهای اصلی «ک گ ب»، جایگاه ویژه ای در نزد آنها داشت (ص ۱٨۴ ). تردید نباید کرد که این قبیل پرونده سازی‌های وی، در زمان خود، مورد توجه بازجویان شکنجه گر سابق علی توسلی نیز قرار گرفته است و آنها می‌توانستند هر زمان اراده کنند با "راست ازمایی های شلاقی" مجدد، به حقیقت چنین ادعاهایی پی ببرند، و سرنوشتی بسیار تلختر از آن چه ما می‌دانیم، برای، وی رقم بزنند.

ضمناً، ایشان صحبت از یک مورد فساد اخلاقی و مالی حسن توسلی کرده و آن را در کتابش در ص ۱٨۴ ذکر کرده است؟! کسانی که که در بالای سر وی، در تنظیم این کتاب نقش داشتند، گناهشان بسی بیشتر از این شخص سرگشته، در طرح چنین مسایلی بدون هیچ سند و مدرکی است (۱۱).

- او نوشته است که بخشی ازسازمان با تظاهرات و اعتراض به اعدامهای سال ۱۳۶۷ محالفت کردند، چون دولت شوروی آن را نمی‌خواست. این البته دروغ و تحریف است. گفته اند اگر دل من واقعا با قربانیان اعدامهای ۱۳۶۷ بوده، چرا با ایشان و تعدادی دیگر، به تظاهرات در مسکو نرفتیم. آیا اگر در هریک از کشورهای اروپایی، پلیس از قبل اجازه تظاهرات ندهد، آیا ایشان نافرمانی میکنند وتظاهرات را بر گزار می‌کنند؟ و اگر برگزار کردند در صورت مقاومت دستگیر شان نمی‌کنند؟ گذشته از این، وقتی در باکو اجازه داده شد، در سالنی وسیع در یک مدرسه میتینگی برگزار شود، چرا همان‌هایی که در مقابل کنسولگری تطاهرات بی اجازه کردند، از شرکت در آن متینگ با اجازه، خود داری کردند؟

- این چنین نیست که ما مهاجران جوانتر، با ایرانیان قدیمی هم دردی نداشتیم و به کسی که مصیبت‌هایی را که بر سر آنها آمده بود، از زبان حود آنها می‌نوشت، معترض بودیم. کسی که دم از افشای حقایق میزند باید از نیمه حقیقت‌ها اجتناب کند. آن فجایع چنان عظیم بودند که خود شوروی‌ها، بعد از روی کار آمدن خروشچف رسماً آنها را محکوم کرده بود و درجهت جبران نسبی عواقب آن بر آمدند. گرچه جامعه شوروی به درجه بالایی همچنان بسته ماند، ولی اردوگاه‌های استالینی برچیده شد و کوشش گردید از قربانیان آن اعاده حیثیت شود. ایراد نوشته های ایشان این است، که آن دوره را به دوره ما تعمیم داده و از ما می‌خواهد اعتراف به جرایمی دیگری بکنیم که انجام نشده بود. ما به شوروی نرفته بودیم که به جای جمهوری اسلام، با دولت آن مقابله بکنیم، اما ایشان و عده‌ای دیگر، به خاطر ضدیت با حزب توده با خامی تمام، تنشان برای چنین هیاهویی میخارید. لابد اگر شورویها به جای حزب توده از جریان انشعابی حمایت می‌کردند، میشدند «قرص ماه شب ۱۴ ». ما در شوروی جمع پناهنده کوچکی بودیم که باید روی لبه شمشیری تیز راه میرفتیم تا بتوانیم کارما را بر درون کشور متمرکز کنیم. در موارد متعددی، این لبه شمشیر پاهای ما را به سختی برید ولی ما حاضر نشدیم، جدال با صاحبان این شمشیر را جزو وظایف خود بشماریم. آقای امیر خسروی به محمد آزاد گر و بقیه در مینسک پیغام میفرستد که مواظب باشند با سیستم در نیفتند؟ پس چی شد که همین مواظبت از سوی سازمان فدایی، مذموم و ناپذیرفتنی شد؟

فعلاً به همین ها بسنده می‌کنم. آنچه که آمد، درنگی بود کوتاه وگذرا برا بخشی کوچک از دعاوی بی اساس آقای اتابک فتح‌الله زاده.

---------

پا نویس ها:

منظور از کتاب "خانه دایی یوسف" نسخه چاپ دوم، نشر باران سال ۲۰۰۲ است.

۱- "شعبه امنیت سازمان" نام آن جمع چند نفره بود، که بر عکس القائات و تبلیغات دشمنان و رقبای سیاسی آن، از ابتدا تا انتهای فعالیتش، جزیی ارگانیک از آپارات رهبری و در تملک کامل و مطلق آن بوده و برای آن کار و فعالیت میکرده و به هیچ حزب وسازمان دولتی در شوروی هم وابستگی نداشت. اگر کسانی هم برای این کار دوره ای دیدند، مطلقا و صرفا به ابتکار و تصمیم خود مسئولان رهبری سازمان در آن زمان بود و لاغیر.

این شعبه، فاقد هر نوعی از تشکیلات موازی در درون تشکیلات سازمان بود و اجازه و اختیاری هم برای تماس مستقل و خارج از کانال مسئولان کمیته ها و واحدهای تشکیلاتی، با هیچ عضوی از سازمان را نداشت. کار این شعبه، در درجه اول برای پیشگیری از ضربات جمهوری اسلامی به تشکیلات آن در داخل بود و به همین دلیل هم ، از طریق وابسته نشان دادنش، کوشیدند که آن را خنثی و ناکار آمد کنند و تا حدودی هم موفق شدند. بخشی از این کوشش ها، مر بوط به انشعابیون حزب توده بود که بعدا حزب حود را درست کردند و در وسوسه جذب پاره بزرگی از سازمان بودند، و بخشی نیز به اختلافات جناحی در درون سازمان بر میگشت. آنها عامدانه و حساب شده، یک هیولا از این شعبه چند نفره ساختند، وعلاوه بر اختراع جعلیات خاص خود، اقداماتی را که توسط مامورین شوروی برای کنترل مهاجرین ایرانی وابسته به سازمان و حزب توده و حواشی آن و در حفاظت از کشور بسته ونرمهای نادرست خود اعمال میشد، عمدا به حساب سازمان نوشتند.

بدیهی است بسیاری از ما در سالهای مهاجرت خود در شوروی، اعتقاداتی کاملا متفاوت از امروز خود داشتیم. انترناسیونالیسم پرولتری، جهالت و نادانی از واقعیت های دو اردوگاه سوسیالیسم وسرمایه داری، فقدان تجربه، اجبار و ضرورتهای فعالیت مخفی برای حفظ تشکیلات از گزند خرابکاریهای دشمنان ما خصوصا جمهوری اسلامی، همه علیه ما عمل می‌کردند. بنا براین، انگیزه اصلی این نوشته نه دفاع چشم بسته از آن گذشته و اشتباهات کوچک و بزرگ آن و نه هم نفی تصمیمات و اقدامات ضروری و صحیح آن دوره میباشد. در این مسیر، نباید هیچ حق ویژه ای تحت هیچ عنوانی به اتابک‌هایی قائل شد که مدعی اند قبلا از بقیه، به اشتباه بودن بنیانهای فکری خود پی برده اند، ولی هنوز هم بعداز سه دهه و نیم، یا از روش و منش آن سالهای خود دست نکشیده اند و یا به لاپوشانی اشتباهات مخرب کارنامه خود و رهبرانشان مشغولند.

آقای فتح الله زاده، بعد از نزدیک به سه دهه زندگی در سوئد، هنوز هم نمی‌داند و نمی‌فهمد که"حق سکوت " در برابر اتهامات در جوامع آزاد، یک حق اولیه و مسلم انسانی است و حیثیت و شخصیت هیچ کسی را نمی‌توان تنها به اعتبار سکوتش در مقابل فرضیات و پیش داوریهای دیگران، پایمال ساخت. پاسخ به افتراهای بیشمار وی، چه به افراد مختلف و چه به سازمان سابق اش، در درجه نخست بر عهده رهبران وقت جریانی بود که من ۳۰سال پیش از آن بیرون آمدم. اینکه آنها تاکنون به وظایف اخلاقی و وجدانی خود در مقابل افتراهای ایشان و در دفاع از تصامیم خودشان عمل نکرده اند، جای ایراد جدی است، اما نباید آن را دلیلی بر صحت دعاوی آقای فتح االه زاده تلقی کرد.

۲ - من وقتی مصاحبه ام را با خانم دانشگری انجام میدادم سه بار با دقت نوشته خود را اصلاح کردم تا مباد اتهام نا روا و سخن حلاف حقیقتی را در مورد اتابک گفته باشم. در یاد مانده من از آن گزارشی که خوانده بودم، از حضور چند باره یکی از ماموران از جمهوری اسلامی تحت پوشش و ابسته فرهنگی سفارت، و از حضور افراد دیگری به غیر از ایرانیان قدیمی در تاشکند در آن میهمانی صحبت شده و گفته شده بود که یکی از آنها نیز به مثل بعضی هموطنان قدیمی ما، علاقمند بوده از مراحل قانونی بازگشت به ایران از طریق مامور جمهوری اسلامی مطلع شود. با و جود این من کوشیدم سوء ظن نسبت به کسی ایجاد نکنم، به همین دلیل هم، سخن مشورت جویی آن شخص را، از آن دیپلمات حذف کردم. وی هر کسی هم بود هیچ کار خطایی نکرده بود جز پرس و جو در مورد نحوه بازگشت، واین حق انسانی وی بود، واز این جهت هیچ ایرادی نمیتوان بر آن او گرفت، حتی اگر آن شخص، اقای اتابک فتح الله باشد. مسئله اساسا چیز دیگریست و آن هم، بهای استفاده از آن حق است که مورد بحث است و نه چیز دیگر.

۳- صفحات۱۱۱-۱۱۳ - ... از طرف مقامات فرهنگی و سیاسی جمهوری اسلامی تا آنجا که من اطلاع دارم با دو نفر تماس گرفته بودند ... به هر حال یک یا دو نفر ازمقامات فرهنگی جمهوری اسلامی تا آنجا که من اطلاع پیدا کردم به خانه منصوری رفته بودند ... ارتباط دوم نیز چنین بود که تنها یک بار یکی از کارکنان کنسولگری ایران در باکو به فامیل دور خود که از ایرانیهای قدیمی بود در ساری آغا سر میزند ...

۱٨۷- ...فردی به نام جاهد - یا جاوید که برای دیدار برادرش از ایران به شهر دوشنبه پایتخت تاجیکستان بیاید در دیدار با جلالی می پرسد... وی به احتمال قوی با سازمان امنیت جمهوری اسلامی همکاری کرده ...

صفحات۱۱۱-۱۱۳ ، و ۱٨۶-۱٨٥..."الف" یکی از اعضای سازمان بود که به دام ک گ ب افتاده بود ....

بخش مربوط به این موضوع در کتاب"به یاد آن پرواز" نوشته رقیه دانشگری، که مورد اعتراش شدید آقای فتح الله زاده قرار گرفته و مرا با ااتهامات بسیار سنگینی مورد "تفقد دموکراتیک" خود قرا داده است.

ص ۳٨۴-... بعدها معلوم شد یکی از کارکنان سفارت ایران در مسکو به بهانه های فامیلی و فرهنگی سفرهای دوره ای به تاشکند داشته است ... در این سفرها برخی از اعضای سابق فرقه دموکرات آذربایجان ایران ... میهمانی‌هایی برای وی ترتیب میدادند. یکی دو نفر از اعضای سازمان نیز، که با این افرد ارتباط نزدیکی داشتند، به این میهمانی ها دعوت میشدند. اینها همه در زمانی است که دعواهای جناحی درون سازمان به تدریج آشکار می‌شود. پاره ای دلخوری‌های شخصی زیر پوشش انتقاد و مخالف خوانی‌های سیاسی و سازمانی سرباز می‌کند. افرادی به گونه ای هدفمند وبرای باز سازی پلهای ارتیاطی خود با ایران، این اخبار را جمع آوری می‌کردند و به گوش ماموران سفارت می‌رساندند. از این طریق بود که ماموران رژیم به اخبار و اطلاعاتی از سازمان دست می‌یافتند. یاد آوری می‌کنم که من در اوایل آن دوره درتاشکند نبودم و مستقیما در جریان برخی مسایل قرا نداشتم. تنها چند ماه بعد از آنکه به تاشکند رسیدم گزارش مخفی ویژه ای را که از سوی تشکیلات تاشکند تهیه شده بود خواندم. با خواندن آن گزارش مطلع شدم فردی که بعدها خاطرات خود را از شوروی نوشت، در یکی از این میهمانی‌ها حضور داشته است. او اتابک فتح الله زاده نام دارد که در کتاب خود با سر هم بندی راست و دروغ در فضای آن ایام، وبا پشتیبانی کسانی مثل بابک امیر خسروی، شهرتی به هم زد. نوشته او به رفرنس و مرجع دشمنان و مخالفان سازمان بدل شد. او بالاخره با سفر به ایران کتابش را در آن جا هم به چاپ رساند. یکی از موارد مندرج در گزارش، صحبتهایی بود که میان حاضران در آن میهمانی با کارمند سفیر ایران صورت گرفته بود. در خلال این صحبتها، که پیرامون امکانات و مساعدتهای سفارت ایران برای بازگشت احتمالی افراد از تاشکند به ایران بوده است، اخبار و اطلاعاتی از درون سازمان رد و بدل می‌شد.

۴و ٥ -ص ۱۴- ... اعلامیه های سازمان را فوقانی در اختیار من میگذاشت ... تماس مجدد سازمان در سال ۱۳٥۶ ... ص ۱٥۲- در همان سالهای اولیه اقامت ما در تاشکند یکی از اعضای کمیته مرکزی که قبلا از انقلاب در دوران فعالیت چریکی، بعد از ضربه سال ۱۳٥٥، مدتی اولین رابط و مسئول من بود ... و ۱۶۱-...بایکی از آنها در شاخه تبریز در زمان شاه همرزم بودم و در آن زمان در خانه های تیمی مختلف با سیانور زیر زبان زندگی می‌کردیم ...

۶- ص ۱۶۰-۱۶۱- ... ناراحتی من از این دو جوان نوزده بیست ساله و نه حتی از مقامات شوروی، بلکه از دو رفیقی بود که بایکی از آنها در شاخه تبریز در زمان شاه همرزم بودم و در آن زمان در خانه های تیمی مختلف با سیانور زیر زبان زندگی میکردیم ... هرچه فکر کردم مگر «ک گ ب» بس نبود، دیگر چرا سازمان در این راه قدم گذاشته است ...

۷- به عنوان فقط نمونه: ص ۱۱۰ - ... علاوه بر همکاری با شعبه امنیت سازمان، جداگانه با عمر علی افسر «ک گ ب» همکاری داشت ... ص ۱۱۱-... مورد دیگر، روانه کردن فردی توسط فرخ و عمر علی افسر «ک گ ب» به خانه یک ایرانی قدیمی که در پشت دفتر سازمان زندگی می‌کرد ... و همچنین کاووش محفیانه خانه و محل کار منصوری با همکاری کمیته امنیت سازمان و «ک گ ب» بود.

٨-ص ۱٨٥ - ... درست در آستانه انقلاب ٥۷ در دانشکده فنی دانشگاه تهران که ستاد موقت بود حسن به من گفت که در فلان ساعت سه نفر دیپلمات شوروی در جلوی دانشگاه خواهند بود تو آنها را به ستاد سازمان برسان ... من آنان را به ستاد سازمان آوردم و تحویل دادم ... بعدها شنیدم از سازمان پرسیده بودند که چه کمکی نیاز دارند ...

۹ - ص ۱٨٥- ... وقتی مسئولیت کل تشکیلات را بر عهده گرفت، بر سر موضوعی قهر کرد و به اروپا رفت و بعد از یکماه توانستیم اسناد شعبه تشکیلات را از این جا و آنجا پیدا کنیم ...

۱۰ - ص – ۱٥۰- ... مثلاً وقتی یکی از مسئولان شعبه امنیت سازمان در تاشکند به نام"ک" از شوروی به اروپا مسافرت میکرد از وی خواستند که یکی فتوکپی دانشگهای اروپا در باره رشته مورد نظر شوروی را تهیه و در اختیار «ک.گ.ب» بگذارد ... البته «ک.گ.ب» برای شکار اول دانه پاشی میکرد نا مزه دهن فرد مورد نظر را ارزیابی کند.

۱۱-ص ۱٨۴- حسن توسلی دارای جایگاهی ویژه در بین مقامات شوروی بود اما شخصا از آلودگی ملی به جز یک مورد مبرا بود ... افرادی از هر دو جناح چپ و راست در شبکه روابط ناسالم قرا داشتند...

*لینک نوشته فنح الله زاده https://news.gooya.com/2021/04/post-50240.php

تاریخ: دوشنبه, 11. مارس 2024 - 11:47
عنوان دیدگاه: شکار و شکارچی
دیدگاه:

دروود بر آقای کردی گرامی!

حواشی نه چندان کشّاف برای اندکی بیراهه روی و مقصد گم کردن!

ما قبل از اینکه بخواهیم در باره رویدادی به نام «چپ» سخنی بگوییم؛ لازم میدانم بر نکته ای تاکید مبرم کنم. آنچه که جوانان و استادان و کنشگران ایرانی را به «ایده چپ» متمایل کرد، نه تنها ریشه هایش را باید در واقعیّتهای جامعه و فرهنگ و وضعیّت کشورداری جستجو کرد؛ بلکه همچنین در دامنه جهانی و بیش از همه خود «ایده سوسیالیسم». اینکه افسونگریهای «ایده سوسیالیسم» در واقعیّت پذیر شدنش از طریق فعّالین و دلباختگان به چنان ایده ای به کدام نتایج و عواقب برای جامعه و کنشگرانش مختوم شد، مبحثیست که باید آن را از اصل «ایده» تفکیک کرد. موثر بودن و ناکام بودن و شکست خوردن و ویلان ماندن فعّالین و دلباختگان را نباید هیچگاه با اصل «ایده» اینهمانی داد؛ زیرا «ایده ها» همواره انگیزنده اند و افسونگر.

ادامه نظر:
اینکه شکلگیری سازمانها و احزاب و گروهها و تشکیلات مختلف به گرداگرد محور «ایده سوسیالیسم» در ایران و فعالیّتهای کنشگران آن در چفت و بستهای کرداری و رفتاری و گفتاری تا چه اندازه ای مقهور بلاهتها و خامکاریها و کژفهمیها و خبط و خطاهای پراکتیکی و غیره و ذالک آلوده بوده اند و به بیراهه های بیابانی مختوم شده و بازماندگان آنها هنوزم بر بیابانگردیهای خود حیران و سرگردانند، مبحثیست بسیار طول و دراز و تا زمانی که منابع و آثار و آرشیوها و خاطرات و یادمانده ها و نشانه های آنها حدّاقل هفتاد درصدشان در اختیار نباشند، نمیتوان به ضرس قاطع در باره اقدامات آنها سنجشگری قطعی کرد. آنچه که فعلا منتشر شده و در دسترس همگان است، بخشی آمیخته به انواع و اقسام گمانه زنیهاست که سرند کردن آنها به متدهای پژوهشی خاصّی منوط است؛ طوری که بتوان برخی از حقایق را از لابلای اینهمه تناقضات و دروغها و راستگوییها و اتّهامات و جعلیات و قصّه پردازیها و تخیّلات شخصی و جمعی بیرون کشید.
چیزی که در این پروسه تقریبا هشتاد ساله تاریخچه «چپ» نباید هیچگاه از مدّ نظر ناپدید شود، مسئله «اصل ایده» است؛ زیرا ایده ها در مرحله واگردانی به واقعیّتهای مادّی معمولا همان نتایجی را نمیدهند که در حالت «ایده بودن» حامل هستند. کسانی که نتوانند تفاوت «اصل ایده» را با واقعیّتهای مادّی شده اش از یکدیگر تفکیک کنند و تمییز دهند، خواه ناخواه در ارزیابی نتایج حاصله – خواه ارزشمند، خواه نکوهنده و مصیبت بار- ناشی از افسونگریهای ایده به خطا خواهند رفت. « ایده سوسیال اندیشی» سوای «نظام سیاسی سوسیالیسم/کمونیسم» به حیث سیستم حاکم بر مناسبات اجتماعیست.
مسئله کنشگران ایرانی و خبط و خطای آنها در این بود و هنوزم است که تفاوت بین «سوسیال اندیشی» را با «نظام سیاسی سوسیالیسم/کمونیسم» به حیث آیین کشورداری ایده آل نمیدانستند و هنوزم نمیدانند. به همین دلیل در بطن افسونگریهای «ایده سوسیالیسم» به جای آنکه محتویات ایده را مدّ نظر بگیرند و در جهت واقعیّت پذیری آنها گام بردارند و تلاش کنند، سیستم سوسیالیستی را هدف و مقصد اقدامهای خود محسوب کردند و به اقداماتی کوشیدند که مصیبت بار بودند و تمام زحمات و تلاشهای آنها را به خاکسترنشینی محکوم کرد و من از آن به نام «تراژدی ایده آلها» نام میبرم.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
تاریخ: دوشنبه, 11. مارس 2024 - 11:21
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: بعضی کمنت ها نشان میدهد که…
دیدگاه:

بعضی کمنت ها نشان میدهد که در میان دهه 57 ها مشکل غیرتعادل روانی وجود دارد.
رسانه های فقاهتی اخیرا اعلان نمودند که دهه های 80 دی و 90 دی دارای آلت تناسلی کوچک در مقایسه جهانی هستند. و جنس موءنث این دهه ها علاقه جنسی بیشتر به روابط عشقی دارند تا نسل های پیش از خود.
خلاصه آخوندها تمام تخلیل های روانی اجتماعی سیاسی انسانی را تبدیل کرده به مقایسه نسل ها.
ایران شده فلسطین، مردم چرا نشستید !

ادامه نظر:
تاریخ: دوشنبه, 11. مارس 2024 - 10:56
عنوان دیدگاه: رتوشگری جنایتهایی که گردنگیر رتوشگر شد!
دیدگاه:

درووود!

اندکی بحث  برای کرها و لالها!

شایسته تر و نیک تر بود اگر آقای سروش به جای نامه نگاریهای بی اثر بر آن میشد که کارنامه چهل ساله خودش را در زیر ذرّه بین وجدان فردی – چنانچه داشته باشد! – بگذارد و صادقانه به سنجشگری کرد و کارهای قلمی خودش بکوشد و سپس اثبات کند که در طول اینهمه سال در کجا و کی در برابر اقدامها و خونریزیها و غارتها و جنایتها و کشتارها و شکنجه ها و تجاوزات و ویرانگریها و سرکوبگریهای و رذالتها و خیانتها و نابودی ایران و فرهنگش از زمان سیطره یابی اقتدار آخوندها تا امروز، به اندازه یک خردل، واکنشی انتقادی نسبت به حُکّام نالایق و پست فطرت الهی داشته است؟. کی و کجا؟. وقتی که آقای سروش آمد و نقش کلیدی و محوری در رویداد  فاجعه بار بستن دانشگاهها؛ آنهم به نام «انقلاب فرهنگی» که در حقیقت «ضدّ فرهنگی تمام عیار» بود، با توفیقات الهی کوشش کرد، خود خود پیداست که از بطن چنان فاجعه ای فقط ابلهانی بار خواهند آمد که جامعه را به خطرناکترین پرتگاههای نیست و نابودی سوق دهند تحت نام اسلام و قرآن و الله.

ادامه نظر:
نه!. آقای سروش! جنابعالی قبل از اینکه عجز و ذلالت خود را که محصول بلاهتهای ذاتی خودتان در بی استعدادی برای شناخت «باتلاق اسلامیّت شمشیر اقتلویی و کاست اخانید مکّار» است، بخواهید از خاتمی چاره جویی و گله گزاری کنید، یعنی شخصی که سمبل تمام عیار فریبولوژی است و از هر امکانی که در زمان مسند قدرت بودنش داشت به جای فراهم آوردن زمینه های دگرگشت و تحوّل در سمت و سوی خواستها و آرزوها و نیازها و انتظارات مردم، به خلاف مسئله در جهت استحکام داربست سیطره خونریز حکومت فقاهتی تا همین ثانیه های گذرا گام برداشت، باید به خودتان و اعمال و رفتارها و قنطور نویسیهای بی مایه خودتان رو کنید و خویشتن را در آیینه «وجدان فردی» - چنانچه داشته باشید البته! – برآورد و انتقاد بی محابا کنید.
وقتی که جنابعالی می آیید و بدون آنکه یک سطر از ترّهات عقده ای ترین دو پای جهان را به نام «خمینی» خوانده باشید، به عنوان «باسوادترین رهبر تاریخ» لقب میدهید، پیداست که شعور و سواد جنابعالی نیز به همان درخشش و میزانی است که رهبر با سوادتان از راه برپا کردن و استمرار «گیوتین اقتلویی الله» در ایران و خاورمیانه و دیگر نقاط جهان اثبات کرد و میراثش به کثیفترین جنایتکاران تاریخ بشر رسید؛ طوری که جنابعالی نیز از شور بودن بیش از اندازه کثافتکاریهای آنها صدایتان در آمده است.
نه! آقای سروش!. قبل از اینکه بخواهید با عجز و ناله به التماس بیفتید، نیک است اگر ذرّه ای «وجدان فردی» در وجودتان حسّ میکنید، در درجه اول به سنجشگری کارنامه فردی خودتان همّت کنید و سپس به نتیجه و عواقب چهل و چهار سال حاکم بودن «اقتدار گیوتین الله» در ایران. جنابعالی اگر به اندازه یک سر سوزن، چیزی از اسلام و تاریخ و فرهنگ ایران میدانستید، هیچگاه به این ذلالت التماسی نمی افتادید که بخواهید دست به دامن یک آخوند مکّار شوید که اسوه حسنه اش «الله مکرو و مکرالله» است. شمایی که تمام عمرتان لام تا کام «مثنوی» را نفهمیدید؛ ولی از آن به حیث عطرپاشی و گلاب پاشی و ادوکلن پاشی به منظور خوشبو کردن باتلاق متعفّن اسلامیّت در هر کوی و برزنی سوء استفاده کردید با این توهم احمقانه که باتلاق را میشود از این طریق بوی گندش را برطرف کرد ولی غافل از اینکه، چیزی که به ذات خودش کثیف است و بر پایه حونریزی و قتل و کشتار و غارت و تجاوز و شکنجه و زندان و ویرانگری پا گرفته، اگر میلیاردها سال نوری نیز در حمام گلاب و ادکلن غسل داده شود، آخرش ذات متعفّن بودش از فرسخها راه دور به مشام انسانها میرسد. نه آقای سروش! شمایی که محصول «انقلاب فرهنگی» تان هیچگاه در طول بیش از چهل و اندی سال لقلقگویی و تولید اینهمه قد و نیمقدهای بیمایه در حوزه های مثلا دانشگاهی نتوانست یک نفر «پژهشگر دست هزارم» را تربیت کند. شمایی که اگر تمام استادان حوزه های علمیه و دانشگاههای حوزوی شده اش را بر روی همدیگر بریزید، هرگز نخواهند توانست به اندازه یک تار موی گندیده زنده یاد «ذبیح الله صفا» بشوند و اعتباری داشته باشند، شمایی که حتّا از روخوانی مثنوی نیز نتوانستید هیچگاه به تضاد بسیار کلیدی بُنمایه های فرهنگ ایران با شرایع اسلامیّت شمشیر اقتلویی پی ببرید که خیلی شفّاف در سراسر «مثنوی» تبلور یافته اند، شمایی که در هر کوی و برزنی تا امروز فقط نقش رتوشگری جنایتهای حکومتگران الهی را ایفا کرده اید، شما آقای سروش! اگر خردلی از «وجدان فردی» در خودتان سراغ دارید، مسئول هستید که آشکارا به تمام جنایتها و حماقتهای فردی خودتان اعتراف صادقانه کنید. اینگونه بهتر میتوانید مرهمی باشید بر تمام زخمها و دردهایی که جنابعالی و امثال جنابعالی بیش از چهل سال آزگار به درمان ناپذیر شدنشان با توفیقات الهی همّت کردید.
اگر «وجدان فردی» دارید، بنما آن را قبل از اینکه شما را در کفن بپیچند و در گور گذارند. این گوی و این میدان. اگر هم هیچ وجدانی ندارید و کارنامه پنجاه ساله تان به نداشتنش تا امروز گواهی داده است، پس لطف کنید و خاموش نشینید؛ زیرا خود کرده را تدبیر نیست. فقط یک نکته را قبل از مرگتان بگویم و آن هم اینست که مطمئن باشید که سیستم فقاهتی کلا در ایران برچیده خواهد شد و آنچه به نام اسلامیّت در طول هزار و چهارصد سال آزگار بر ایران از راه خبیث ترین جنایتها دوام آورد، با برچیده شدن حکومت فقاهتی برای همیشه و ابد نه تنها از ایران؛ بلکه از تمام کشورهای همسایه و خاورمیانه نیز برچیده خواهد شد و فقط پوسته ای از آن در گوشه کتابخانه ها باقی خواهد ماند. همین.
شاد زیید و دیر زیید!
فرامرز حیدریان
تاریخ: دوشنبه, 11. مارس 2024 - 09:48
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: اکنون  افراط گرایی چپ تقریبا…
دیدگاه:

اکنون  افراط گرایی چپ تقریبا به پایان رسیده است و در مقابل افراط گرایی راست در سطح جهانی (ترامپیست ها در مقابل گلوبالیستها) و در  ایران خطر سلطنت طلبان راست افراطی ؛ پان ترک ها و پان کرد ها در مقابل راست و چپ میانه  موضوع اصلی سیاست در ایران امروز است 

ادامه نظر:
تاریخ: دوشنبه, 11. مارس 2024 - 09:32
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: ۱- پاسخ به سوالات آقای محسن…
دیدگاه:

۱- پاسخ به سوالات آقای محسن کردی را قبلا اعضای سابق حزب توده و فداییان داده بودند و کتاب « خانه دایی یوسف» یکی از آنها بود که هر گز مورد بررسی مستقلانه قرار نگرفت و مثل بسیاری از موضع گیری دو قطبی شد ، در این کتاب دروغ های زیادی در کنار حقایق غیر قابل کتمان هم  طرح  شده بود

۲- پرویز ثابتی در مستند خود اشاره ای به حمید اشرف دارد و او را بخاطر مستقل بودن از شوروی ستایش می کند و تاکید دارد که مامورا ن اتحاد شوروی در غرب بدنبال تماس با چریک های فدایی بودند و پاسخ حمید اشرف کاملا واضح بود که ما جاسوس هیج دولت خارجی نمی شویم

۳- دههای ۶۰ - ۷۰ میلادی موج چپ گرایی از فرانسه و‌المان آغاز شد و سراسر جهان را در نوردید، و جوانان درس خوان و دانشجویان ممتاز ایران دهه چهل و پنجاه را تحت تاثیر قرار داد  در سال ۱۳۵۵ با از بین رفتن رهبری چریک ها ، این جریان سیاسی دچار بحران فکری عمیق شد ه بودند و مجاهدین خلق هم در سال ۵۴ وضعیت مشابهی داشتند .

وضعیت چپ و مجاهد چنان بحرانی بود اگر شاه مقابل انقلاب ویرانگر خمینی می ایستاد و ۵ سال بعد ایران در جایگاه مهمی  در منطقه و جهان  قرار می گرفت  و افراط گری چپ پایان می گرفت ؛ کمااینکه ارتش سرخ ژاپن و المان غربی مثل یک بادکنک ترکیدند . 

ادامه نظر:
تاریخ: دوشنبه, 11. مارس 2024 - 04:13
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: یک تفکری خفته دردرون خائنین ناشناخته به وطن
دیدگاه:

سالام.
جناب کردی،شما یک انسانی هستید،
که درخارج از حیطه دسترسی حکومت
با سرعت خارج ازاستاندارد،می دوید.
............. و بشکل تند رو و بی
ترمز،همچون ......دارید.
گناهی بر شخص شاخص شما نیست
این تفکرتان خوشایند،هم شاهچی هاست،
هم شیخ چی هاست.
نه پیروز خواهید شد،نه می گذارید،تفکرات
همگرا بهم نزدیک شوند.
من ازاول تشکیل این سایت اعلام کرده ام،
یک فدرالیسم خواه غیر متمرکز باقوانین
نرم هستم،
تجزیه طلب اصلی تفکر متمرکز گرای سانتیرالیزم شاه وشیخچی ها هستند،
شما ها با حکومتی ها هیچ فرقی باهم ندارید،
شماها وهمفکران شماهارا کاشتند،
شیخی ها دروکردند،
حال آنها وپشتیبانان آنها ،،،میکارند،که همفکران شماها درو کنند،
من مسلمان هستم،این مسلمانی من ،بمن
همچون شما واربابان شما که به امام رضا
دخیل می بستند ،به ارث رسیده است،
اربابان شما،ازاعتمادمردم برای سوء استفاده
دخیل میشدند،من باصداقت و بدون کوچکترین منفعتی خودرا مسلمان می گویم،
اسلام ومسلمانی همفکران و اربابان شما
همچون اسلام حکومتی کنونی ،فقط برای
وطن فروشی به اجنبی ها بخاطر درپست
ومقام بودن خودشان میباشد،
ولی من به مسیحی،یهودی،زرتشتی،سنی،
شعیه،عرب،دری زبان،تورک،کرد،بلوچ ،
ووو،،،با یک چشم وبا یک حقوق نگاه میکنم،
من به نیروی ملل ایران ،با تکیه بر سنت و
هویت نگاه میکنم،شماها چه شاهی وچه شیخی،
به هموطن،به شیعه وسنی، مسیحی،یهودی
بخاطرمنافع گروهی ونوچه گی استعماری و
وویرانگری نگاه می‌کنید.
من آزادی را مثل شماهای شاهی وشیخی
تعریف نمیکنم،
شماها پان فارسهای حاکم شده بتوسط
انکلیس،آمریکا، وو،،،به ملل،به حقوق،به
احزاب،به حقوق زن ومرد، محیط زیست
نگاه میکنید،
من به تفکرات رئال علمی مترقی انسانی
درجوامع حقوق بشری و با قوانین

ادامه نظر:
مصوبه سازمان حقوق بشر ومنشورهای سازمان ملل نگاه میکنم،
شماها به احزاب بعنوان مخل منافع خود
و اربابان استعماری و حاکمیت گروهی
پان فارسیسم نگاه میکنید،
من نگاه هارا درجهت تعامل با منافع مردم
کشور منطقه وجهان نگاه میکنم،
شما تفکر سوسیالیسم را بشکل ضدانسانی
نگاه میکنید،
ولی من آنرا بچشم یک اقتصاد وکنترل وتنظیم
جامعه واقتصاد برای رهایی کشورنگاه میکنم،
جناب کردی،شما هم ازاول دراین سایت بودی
ولی من حتی یک بار ازمسیوالین سابت نخواستم باشما برخورد،یاحذفتان کنند،
بااینکه تفکرشمارا یک تفکر کاملا ارتجاعی وداعشی از نوع لائیک می بینم،
ما تورکان ایران عزیز،در زمان روی کارآمدن
رژیم انگلیسی پالانی شاید ۸۰ درصد بودیم،
الان هم عینابیش ۶۰ درصدهستیم،
بااینکه هم تباران شما را دراین صد سال
بصورت صدهزار یک میلیون ،ده میلیونی
وارد ایران کرده ومیکنند.
که ما اصلا با آنان مشکل نداشتیم ،نداریم،
نخواهیم داشت،اگر افراد کوته فکر کوتله
ایی بیش ازحدود پای خودرا درازنکنند،
ما بامردم آزربايجان همتبار،همنژاد،همزمان،
وفامیل نسبی هستیم،
سرزمین ارمنستان کنونی را وبخصوص
قره باغ آزادشده را خاک آزربايجان میدانیم،
ولی باارمنی مشکل نداریم،
اگرازخارج اجانب دخالت نکنند،
همچون با عراق،با افغانستان، باپاکستان،
با تورکمنستان،با تورکیه ،باتمام عربها ها
همزبان،هم دبن،همسایه و برابرنگر می‌باشیم

شماها تفکرتان حتی با ما هموطن نان دشمنانه
باهمسایگان نفرت انگیز،
میباشید.
جناب کردی،
نمی خواهم درخیلی چیزها وارد مباحث انحرافی شوم،
که شما انجام میدهید،
حدخودبدان،والا من باکسی شوخی ندارم،
نه سیستم توتالیتر مولاهای احمق ،نه با شاهچی های پالانی،
اگرمردم شاه بخواهند،
خیلی ها لیاقتشان بالاتراز آنی است،
که شماها کور کورانه دنبالش افتاده اید.
لاقل آنها دزد زاده وجنایتکار زاده وگماشته اجانب نبوده و نیستند.
منهم فکرمیکنم ،شماها سایبری هستید.
مگر خودت ننوشته ایی که جریان مهساامینی
ازاتاق فکر پنتاگون، و اداره اطلاعات درآمده،
شماها که بدان دامن زده اید،
شماهاسایبری میشوید؟یامن؟
لاقل به افکار وعمل و صحبت های خود.توجهی بکنید.
تاریخ: یک‌شنبه, 10. مارس 2024 - 22:07
نویسنده: محسن کردی
عنوان دیدگاه: تورک اوغلی
دیدگاه:

  آقای تورک اوغلی، این که شما با نام ناشناس بنویسید که هویت واقعی شما را پنهان نمی کند! شما یک نفر هستید حتا اگر دو نفر باشید! اعتراض کرده ای:  محسن کردی حتی حصورمن رادراین سایت ،مضرافکارخودمی بیند،
آقای توکلی را سرزنش و متهم به دوستی بامن میکند،
من را نشناخته به گوناز تی وی وتجزیه
طلب می نامد،

شما چند نفر - یک لپتاپ و نصفی، همه تان یک نفر هستید. انشای تان، هدف تان، موضوعاتی که مهم میدانید و غیره همه داد میزند که یک نفر هست. وقتی مینویسی «محسن  کردی آقای توکلی را سرزنش و متهم به دوستی بامن میکند، من را نشناخته به گوناز تی وی وتجزیه طلب می نامد،». حواسش نیست که جلوتر با نام مستعار دیگری نوشته است که به همه رسانه های تورک زبان سر زده و کاربران را تشویق کرده که در اعتراضات مهسا شرکت نداشته باشند. خیانت از این بزرگتر؟ پس این اتهام نیست که به نفع آخوند مینویسی . نفرت از فارس زبانان، جرم نفرت پراکنی قومی، جبهه گرفتن بر علیه ارمنستان و به نفع آذربایجان در اینجا.. خب معلومه که نظرم این هست که تجزیه طلب و عنصر مضری به حال این سایت و کاربران آن هستی. وقت ما را بیهوده صرف جدل هایی می کند که نیرو مصرف می کند. خب برو همان رسانه های تورک زبان هوادارانت را تشویق کن در اعتراضات شرکت نکنند . معنی اش چیزی بجز هواداری از خامنه ای و تشویق به شرکت در انتخابات نیست. شجاعتش را هم نداری که با نام واقعی ات این حرفها را بزنی. این حرفها لاف در غربت است. برای ادعاهای به این بزرگی آدم باید شجاعت داشته باشه. 37 سال قبل یک طرح مبارزه به کیهان لندن دادم. زنگ زدند گفتند خودت باید صف اول باشی. گفتم با نام واقعی ام امضا کردم. طرح چاپ شد و استقبال خوبی بعمل آمد و مشروطه خواهان بسیاری یکدیگر را یافتند. شجاع باش!

ادامه نظر:
تاریخ: یک‌شنبه, 10. مارس 2024 - 21:45
نویسنده: محسن کردی
عنوان دیدگاه: خانه از پایبست ویران بود
دیدگاه:

آقای حیدریان گرامی، درد در این است که کسانی مثل کیانوری، طبری و بقیه شورای مرکزی و بخشی دیگر از اعضای حزب توده «خانه دایی یوسف» را زیسته بودند و میدانستند که در «ماگادن کسی پیر نمیشود». چرا آنها این سیستم را برای ایرانیان تبلیغ کردند و نیروی جوان و تشنه عدالت سال 57 را با نشان دادن بهشت دروغین فوج فوج به خود جذب کردند؟ من باور ندارم آنها مزدور بودند، باور ندارم پول گرفته بودند و یا نوکر بیگانه و شوروی بودند. نه .. نمیتوان انسان بود، سالها در تبعید زیست که برای مردمانت جهنم را بهشت نشان بدهی و به ارمغان بیاوری و سوال همیشگی ام این بوده که پس چرا؟ گاه میاندیشم که اینان بعمد خود را گمراه کردند، و سوال اینجاست که چرا؟ آیا برای شان سخت بود که بپذیرند که تاول هایی کف پایشان پدید آمده بیهوده بوده؟ دهقانی که اولین گاوش را برای یک نذر قربانی می کند حتما این کار را ادامه میدهد تا نپذیرد که همان گاو نخستین را هم بیهوده قربانی کرده بود و بت و خدایی نیست. آیا برای توده ای های ساکن دهه ها تبعید در خانه دایی یوسف سخت بود که بپذیرند دهه ها سالهای عمرشان -گاو هایشان- را بیهوده قربانی کرده بودند؟ و این چه جنایتی بود که باز هم وعده بهشت دروغین اتحاد شوروی را دادند؟ چرا؟ پاسخ آنها احتمالا به لحاظ جنس همان است که مجاهد پیرانه سر ساکن کمپ ها به این سوال خواهد داد. شاید نسل های جوانتر چریک های فدایی بتوانند به این سوال پاسخ بدهند که چه چیزی باعث شد که سالها صبر کنند و بعد ببرند؟ شرم حضور بود؟ ضعف در مقابل سلاح «بریده مزدور» ، طعنه مجاهدین و شبیه آنها بود؟ چرا ناهید پرشون هنگامی که مستند من و شهبانو را ساخت مورد نفرت زنهای جپ قرار گرفت؟ پاسخ اینها هم شبیه قبلی هاست. 

ادامه نظر:
تاریخ: یک‌شنبه, 10. مارس 2024 - 20:42
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: افشاگری تکان دهنده هالو در…
دیدگاه:

افشاگری تکان دهنده هالو در باره رضا پهلوی و همسرش .
https://www.youtube.com/watch?v=rRzhlApPNvw

ادامه نظر:
تاریخ: یک‌شنبه, 10. مارس 2024 - 19:48
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: مومنت مومنت
دیدگاه:

....یکی از بهترین کارکردهای شبکه های اهریمنی مثل ⁧‫من و ملا‬⁩ و ⁧‫اینترنشنال‬⁩ و تقریبا همه گروه ها اندیشکده ها و زنبیل گذارنده هایی با نام ژنریک انجمن و حزب و کنگره و بقیه شامورتی بازی ها در خارح از کشور این است که شاهد چنین صحنه هایی نباشیم
‏بنیشینیم و در استحکامات تبلیغاتی دشمن اشغالگر ایران، سر عبای ملا و راست و چپ افراطی بحث های داغ کنیم مبادا یک نفرمان چنین حرکتهایی بزند
‏مبارزه را به مسخره بازی و همایش و شو و سمینار و ممینار تقلیل بدهیم و مدتها همه را مشغول این بکنیم که آیا برگهای مورد نظر برگ خرما بوده اند یا برگ زیتون!
‏یا اینکه در روزی بسیار بزرگ و تاریخی مثل سالگرد انقلاب ملی و ⁧‫روزمهسا‬⁩ حتی وقتی فراخوان داشتم برویم و در زمین فوتبال سکو و سن نمایش اجاره کنیم و سخنران بیاوریم و سخنرانی کنیم تا مبادا در مکانهای حساس مثل کنسولگری آمریکا یا انگلیس یا روسیه تجمع کنیم …
‏⁧‫ملت بیدار شید‬⁩ و از این شارلاتانها گذر کنید …
‏یکی مرد جنگی به از صد هزار …
‏تاثیری که چنین حرکتهایی در افکار عموی جهانی دارد خنثی کننده میلیاردها دلار هزینه پروپاگاندای دشمنان ایران است

ادامه نظر:
تاریخ: یک‌شنبه, 10. مارس 2024 - 11:44
عنوان دیدگاه: بازنماندن و پرسشگری و بیدار شدن
دیدگاه:

 

تحشیه ای برای فراتر اندیشیدن و تامّلات شبانه روزی!

 

«لویزه رینز [Luise Rinserیکی از نویسندگان کمتر شناخته شده؛ ولی بسیار برجسته آلمانی در یکی از رمانهایش به نام «میریام [=مریم]» که از عهد عتیق و عهد جدید انگیخته شده است، مکالمات به غایت شایان اندیشیدن و ژرفمایه ای را از زبان پرسوناژهای داستان عبارت بندی کرده است که از دهها کتاب فلسفی نیز گویاتر هستند و تاثیرگذارتر میتوانند باشند. من قطعه ای از مکالمات این رمان بسیار خواندنی را در اینجا ذکر میکنم به امید اینکه مخاطبین بتوانند خودشان در گامهای جستجو به گنجهای ارزشمند فکری دست یابند.

........ [میریام (= مریم) به یزوس [= عیسی] رو کرد و گفت: «تو میگویی که دشمن را باید دوست داشت. امّا آیا به راستی دشمنانی نیز وجود دارن؟ منظورم اینه که آدم نمیتونه خوش و خودی، دشمن هر کسی بشه؛ بلکه آدم دشمن میشود. ولی باید پرسید چرا؟. از ترس. از آزخواهی. از حسادت. از غبطه خوردن. از هر چیزی که امکانش باشه، آدم میتونه برای خودش دشمن بتراشه». و یزوس در جواب میریام گفت: «حتّا هراس از مُجازات شدن نیز نمیتواند جلوی کشتن زندگی و جان آزاری را بگیرد. فقط شناخت داشتن از فردیّت منحصر به فرد هر چیز جاندار است که میتواند قلمرو ملکوتی صلح را بیافریند. این را به دیگران نیز بگو! به همه بگو!. هزاران هزار مرتبه بگو!.  سفارش من به تو این است که: بیاموز وحدت همبستگی تمام جانداران را، بیاموز مهرورزی و دوست داشتن را]. 

شاد زی و دیر زی!

فرامرز حیدریان

ادامه نظر:
تاریخ: یک‌شنبه, 10. مارس 2024 - 10:45
عنوان دیدگاه: هول و ولای استقلال فکر
دیدگاه:

درووود بر شخص ناشناس!

مختصر و گویا و سلیس!

در اینکه افرادی هستند که با  انواع اسمهای ساختگی و بی مزه در اکثر سایتها حضور مگسی دارند و فقط وز وز وز میکنند، هیچ بحثی نیست و نمیتوان آن را انکار کرد. شما هر کجای دنیا که بروید و زمینی را بخواهید کشت کنید، بی برو برگرد، علفهای هرز خواهند رویید. یکی از ابعاد مثبت اینگونه علفهای هرز در این است که آدم میتواند خیلی ساده، ذهنیّت آلوده و عقاید رایج بر ذهنیّت کثیری از مدّعیان کنشگری را برآورد کند و تخمین بزند. اینجور افراد معمولا به حیث ابزار محسوب میشوند به منظور تخریب و لوث کردن اصل مسئله و تخریب و زشتنامی اشخاص مستقل به همین دلیل نیز. طیف رندان زرنگ و جاه طلب و قدرت پرست که کراوات میزنند و پیپ میکشند و ادا و اصول دمکراتها را در میآورند، اینگونه اشخاص را ترغیب و تحریک و تهییج میکنند تا بتوانند محاسبه های قدرتگرایی خودشان را سبک سنگین کنند. در تاریخ معاصر ایران نیز از اینگونه افراد در خدمت گروهها و سازمانها و احزاب و تشکیلات و غیره و ذالک به وفور بوده و هنوزم هست و کثرت آنها را در تحت سیطره آخوندی میتوان هر روز در همه جا مشاهده کرد از نوع پرستوهای عشوه ای و اندام نما گرفته تا انواع و اقسام تروریستها و شعارندگان و چماق به دستان و قدّاره بندان لومپن.

من اصلا برایم مهم نیست که این گونه افراد چه میگویند. بیش از سی سال آزگار است که به اینگونه لقلقگوییها گوشهایم عادت کرده اند. اصل برای من، مخاطبینی هستند که میفهمند و حواسشان هست. توضیحات و حواشیها و همچنین دیدگاههای من در پای مقالات دیگران فقط جنبه انگیزاندن مخاطبینی دارند که سخت تشنه شناخت هستند و در جست و جوی کشف ریشه های فاجعه هولناک رخدادها و علل دوام فلاکتهای میهنی.

 

ادامه نظر:
جانا!، استدلالی و منطقی سخن گفتن از عهده کسانی برمی آید که یاد گرفته باشند خودشان با مغز خودشان فکر کنند و به زبان خودشان نیز حرف بزنند.کسانی که همچون صفحه گرامافون، کلماتی را حفظ کرده اند و هر روز تکرارشان میکنند، چه درک و فهمی از «نقد/سنجشگری/بررسی» میتوانند داشته باشند؟. اینها همینطور هستند که خودشان را مینمایانند. دیگر چه حاجتی به تحقیر کردن آنها.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان.
تاریخ: یک‌شنبه, 10. مارس 2024 - 10:00
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: جتاب حیدریان گرامی / این…
دیدگاه:

جتاب حیدریان گرامی / این حدیث روایتگو ؛ با اسامی مختلف علیه شما می نویسد؛ کاش فقط نقد بود ....

ادامه نظر:
تاریخ: یک‌شنبه, 10. مارس 2024 - 08:20
عنوان دیدگاه: عروسکهای کوکی و لافزن!
دیدگاه:

درووود!

مختصر و سخنی رعد و برقی برای بیدارفهمان و آنانی که  از نتیجه فجایع چهار دهه اخیر آموخته اند نم نم بیدار شوند و به خود آیند!

معمولا آنانی که در چاههای عقیدتی/ایدئولوژیکی/مذهبی/نظریّه های آکبندی میافتند و از صبح تا شب در اصول و مبانی عقیدتی، غسل میکنند و نماز و روضه میخوانند و اذان گوشخراشان هیچوقت قطع نمیشود، از اینکه هیچ نشانه ای از انسانها را برای حضور در مساجد و معابد و کلیساها و کنیسه ها و احزاب و سازمانهای  عقیدتی و ایدئولوژیکی خودشان  نمیبینند، سخت در عذابند؛ چونکه علّت را نه در ترّهات تلنبار شده در ذهنیّت و نوع رفتار و زر مفت زدنهای به غایت حقیر و سخیف و نکبتی خودشان نسبت به انسانهای پیرامون؛ بلکه در مثلا «جهل و ناآگاهی طبقاتی انسانها» میدانند که هنوز نتوانسته اند مجاب شوند و  به «سلاح جنگنده مبارزه طبقاتی و المغازیهای جبهه دارلایمان علیه دارالکفر» ایمان بیاورند و همگونه آنها شوند تا خیلی سریع به بهشت برین «مجمع الحزایر گولاک/خانه دایی یوسف/جدال زندگی/در ماگادان کسی پیر نمیشود/مهاجرت سوسیالیستی/ما و بیگانگان/گماشنگیهای بدفرجام/ و امثالهم» راه پیدا کنند.

مسئله بر سر «شناخت و جستجو و اندیشیدن» نیست که موجب پرخاشگریهای احمقانه و ابلهانه معتقدین و مومنان به مذاهب و ایدئولوژیها  در حقّ دیگر انسانها میشود؛ بلکه مسئله بر سر «بی مایگی و بی کاراکتری و نفهمی ذاتیست» که در کلپتره گوییهای نخ نما شده و واکنشهای هل من یزیدی و خصومتهای هیستوریک جلوه گر میشود.

شاد زیید و دیر زیید!

فرامرز حیدریان

ادامه نظر:
تاریخ: یک‌شنبه, 10. مارس 2024 - 07:02
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: شوپنهاور بی زبان.
دیدگاه:

به دروغ از فیلسوفان نقل قول ذکردن ................ از نوع حدیث و روایت آوردن آخوندیست. ................ دیگران را نیز فرومایه مینامد. تازمانیکه چون اطاق فکر شاه و شیخ متد و روش دروغگو، مارکس ستیزی باشد از همان قماش است خود. عقب افتادگی ذهنی....... در قرن 21 از مذهبیون قرون وسطا نیز آشکارتر است. تحلیل جامعه و فرهنگ و تاریخ و سیاست و جنسیت، نیاز به دانش اجتماعی مارتریالیسم و دیالکتیک دارد. با اسطوره و جعل مزدک و مانی و زردشت و دیو و سیمرغ نمی توان در مقابل دست آوردهای علمی اجتماعی تاریخی، سخنی نو و مفید و انسانی بیان نمود.
برشت: کسیگه حقیقت را نمیداند، نادان است. کسیکه آنرا میداند و انکار میکند، شارلاتان است. .................. و حرفهای بی ربط ملال آور و تکراری و خسته کننده، و ............. برای سیاه کردن دفتر پوچی و.......... سوء استفاده از فضای آزاد و صنعت مدرن مجازی است.

ادامه نظر:
تاریخ: یک‌شنبه, 10. مارس 2024 - 06:40
عنوان دیدگاه: روند بیداری و به خود آمدن
دیدگاه:

درووود!

اندکی حواشیهای سنگلاخی در جاده های آسفالت شده تخت گازی!

«آرتور شوپنهائوور» در دستنوشتها و گزینگوییهایش میگوید که: [شیّادان نق زن که مدّعی نقد پیشگی هستند از ترس و وحشتی که به آن مبتلایند، خودشان را در پشت نامهای استعاری پنهان میکنند تا بتوانند هر مهملی و چرندیاتی را به هم ببافند. آدم مجبور میشود که با آنان به همان روش خودشان برخورد کند و به جای انسانی «منتقد و بازبین و سنجشگر»، مناسب حال و مزاج علیل و مریضشان به سخن در آید»].

برغم اینکه «شوپنهائوور»، یکی از ژرف اندیشترین و فرزانه ترین فیلسوفان جهان است، من امّا حاضر نیستم به حرف او در این خصوص گوش کنم؛ زیرا ترجیح میدهم که به تجربیات بی واسطه و شخصی خودم تکیه کنم و رفتار مناسب حال دیگران را – خواه منتقد با شعور و فهمیده باشند، خواه هوچیگر و کفش جفت کن عقاید وایدئولوژیها و مذاهب و نحله ها و گرایشها و امثالهم- به روش و سیاق خودم نشان دهم. انسان حقیر و ذلیل شده در اسارتگاهها و باتلاقهای عقیدتی و مذهبی و ایدئولوژیکی را نباید شماتت کرد؛ زیرا آنقدر حقیر است که تحقیر مجدّد او، نه تنها چیزی از هستی بی مقدارش نمی کاهد؛ بلکه به انگیختن او برای رشد و استقلال فکر و بازیابی کرامت بشری اش نیز هیچ کمکی نمیکند. انسان حقیر و اسیر در باتلاق ایدئولوژی بسان بیمار سرطانی رو به احتضار است که ترحم و دلسوزی آدمی را موجب میشود و دلیلی و نشانه ایست برای عمیق اندیشیدن در باره  ردیابی علل وجودی و شیوه های درمان مرض سرطان.

ادامه نظر:
سالیان سال پیش، تجربه شخصی به من آموخت که انسانهای حقیرمایه و بی مایه میتوانند فقط ابزار دم دست و قربانی جاه طلبان و قدرت پرستان مزوّر از خانواده گرفته تا دامنه دولتهای خاصم، نقشی به غایت مخرّب ایفا کنند؛ زیرا از این راه به توهم یه کسی بودن به شدّت مبتلا هستند و از متعگی و رکابداری و ابزار بودگی خودشان، هیچ خبری ندارند. سالهای سال پیش یک از کسانی که از اقوام دور من بود در گفتگویی تلفنی از مصایب و فلاکتهای خودش برایم گفت و من به او خیلی دوستانه گوشزد کردم که برای برونرفت از فلاکتها باید شیوه اندیشیدن و زندگی خودت را تغییری اصولی بدهی و یاد بگیری که خودت فکر کنی. به من پاسخ داد که:«هیچکس نمیتواند در این طایفه بزرگی که ما داریم، مثل تو بشود. ولی هر کدام از ما در موقعیت و امکاناتی هستیم که میتوانیم تو را یکی مثل و بسان خودمان کنیم!». این حرف آن خویشاوند دور برای من خیلی تکاندهنده و هشدار دهنده بود. فهمیدم که انساهاین حقیر، انسانهای عقیده مند، انسانهای غرق شده در ایدئولوژی، انسانهای تابع و مقلّد و مطیع و دنباله رو و هر چی آقا گفت از پتانسیلی هولناک برای نابودی فردیّتها و شخصیّتها و مناسبات اجتماعی سالم هستند؛ زیرا خودشان هیچند و از هیچ بودنشان در عذابند و تاب و توان دیگرسانیها را ندارند و میخواهند که دیگران نیز بسان خودشان باشند.
حکومت فقاهتی بیش از چهار دهه آزگار است که با کاربست انواع و اقسام اقدامهای خشونتی میخواهد که مردم ایران را همسان مبانی عقیدتی ومذهبی و شرایع سخیف و کثیف خودش تربیت کند که تا امروز به قیمت نابودی نود درصدی تمام ابعاد زندگی اجتماعی انسانها و جانستانیهای هولناک مختوم شده است. همینطور حکومت کمونیستی پیشاهنگ پرولتاریا میخواست که تمام گوشه و کنار جامعه و انسانها و حتّا جهان را به رنگ ایدئولوژی پرولتاریایی ببیند که نتیجه اش مجمع الجزایر گولاک و تصفیه ها و ترورها و محبوس کردنهای هولناک و کشتار میلیونی انسانها از آب درآمد. همینطور یکسان سازی در دم و دستگاه نازیسم هیتلری و فاشیسم موسولینی و امثالهم. همینطور هجوم سیطره غارتگری قدرتهای اقتصادی و سیاسی باخترزمینیان که جوامع بشری را بسان الگوهای خود میخواهند و با انواع و اقسام برنامه های فریبنده به یکسان سازی انسانها همچون رمان «دنیای دلربای نو» درآورند.
مثلا تفاله های بوگندو و متعفّن مارکسیستهای ایرانی بعد از آنهمه افتضاحات رفتاری و گفتاری خودشان در تاریخ معاصر ایران به دلیل آنکه هیچوقت در عمرشان الفبا را یاد نگرفته بودند و این روزها نیز با آویختن عکس برگردانهای دم دست مثل «جمهوریخواهی، سکولار، دمکرات، مدرنیته، پست مدرن، لائیسیته، آته ایسم و خزعبلات مشابه» به جلپاره عقیدتی – ایدئولوژیکی خودشان هیچوقت معنای یک جمله از حرفهای «رسول پرولتاریا و صحابه اش» را نیاموختند؛ وگر نه محال بود که اینهمه حماقتهای فاجعه بار را در جوامع بشری مستوجب شوند و خودشان نیز به خاک ذلالت بیفتند و از اینهمه سگدوزدنهای بی نتیجه؛ طوری به عمق فلاکت درغلتند که در تحت اسامی مستعاری به زوزه کشیدن بیفتند.
کسی که به اندازه یک بچّه دبستانی شعور داشته باشد ودرسهای آقا معلّم و خانوم معلّم را خوب یاد گرفته باشد، نیک میداند که از جمله اول تا آخر انجیل مقدّس! ایدئولوژی گرایان؛ یعنی «کاپیتال» به «اخلاق» آلوده است!؛ زیرا نویسنده اش از دامنه «شرایع یهودیّت و روایات تلمود و دست آخر نیز از دروس حقوق» به کپیه برداری و رونویسی از آثار اقتصاددانان برجسته ای همچون «دیوید ریکاردو، آدام اسمیت، جان مینارد کینز و امثالهم» همّت پرولتاریایی کرده است و سراسر کتابش را بر شالوده «اخلاق» که هیچ سر سوزنی سنخیّت با «اقتصاد» ندارند، قنطور نویسی کرده است. فقط وجود «کلمه Wert = ورت» در زبان و قلم رسول پرولتاریا اثبات میکند که اصلا در باغ اقتصادیات نبوده و روح و روانش در همان عوالم «شرایع و تلمود یهودیّت» سیر و سیاحت میکرده است.
مارکسیست ایرانی هنوز نتوانسته است یک جمله از آثار مارکس و صحابه اش را بفهمد. به حیث مثال از شخصی سخن بگویم که هنوز زنده است و نامش «یورگن هابرماس [Jürgen Habermas]» است. اگر تمام مدّعیان مارکسیسم ایرانی را بهم دیگر بچسبانید و عصاره وجودشان را بگیرید و یک تن از آنها بسازید، محال است بتواند یک جمله از آثار «هابرماس» را روخوانی کند، فهمیدن آن پیشکش تک تکشان باد!؛ زیرا اگر یکی یا تعدادی از حضرات، جمله ای از دیدگاههای او را میفهمیدند، اینقدر نسبت به «تاریخ و فرهنگ ایرانیان» از در خصومت و کینه توزیهای هیستوریک بر نمی آمدند؛ بلکه سعی میکردند که مثل بچّه آدم، اول از همه، الفبای سخن گفتن و تاتی تاتی راه افتادن بر پاهای استقلال فکر را یاد بگیرند بعد بیایند گنده گوزیها و لفّاضیهای بر ما مگوزید را در مجامع انسانی سر دهند. «هابرماس» در کتاب قطور دو جلدی و تقریبا هزار و هشتصد صفحه ای خودش [نگرشی دیگر در باره تاریخ فلسفه: 1- امتزاج و ترکیب ایمان و دانش در باختر زمین 2- آزادی خردمندانه و ریشه های گفتمان ایمان و دانش] که نوعی شاهکار نفسگیر و پر صلابت است با سعّه صدر و شعور و بیداری و آگاهی بر محدودیّتها و کرانمند بودن دایره شناختهای فردی خودش و اعتراف صمیمانه به حدّاقل امکانی که داشته است به تحریر چکیده تاریخ تحوّلات فکری و فرهنگی و اجتماعی و کشورداری از قرن هفده میلادی تا امروز در جوامع اروپایی؛ بویژه آلمان و فرانسه و انگلیس و آمریکا پرداخته است. صرف نظر از نثر قلمی «هابرماس» که به شدّت تحت تاثیر اصطلاحات انگلو ساکسون است و پیچیدگییهای نوع زبان آکادمیکی را دارد، دست کم با دقّت و طمانینه خواندن اثر او میتواند درسنامه ای باشد برای ابلهان ایرانی که خودشان را «مارکسیسم» میشمارند و هنوز در هر کوی و برزنی به نشخوارگری و بازخوری و تکرار هزار بار جویده شده چرندیات حزب کمونیست روسی مبتلایند، تا بتوانند شاید از طریق زبان و قلم صحابه مارکس، اندکی به خود آیند و بفهمند که چگونه دنیای «جوامع مدرن و مدرنیته اروپایی» از دل اساطیر یونانی و مسیحیّت زاییده شدند و هیچگاه پیوند خودشان را با اساطیر یونانی و مبانی مسیحیّت قطع نکردند و همواره برغم کشمکششهای نظری، همچنان در همان بستر «اساطیر یونانی و رومی و مبانی اعتقاداتی یهودیّت و مسیحیّت» در حال اندیشیدن و فراتر کاویدن هستند. شاید اگر مدعیّان مارکسیسم وطنی بتوانند فقط یک جمله از کتاب قطور «هابرماس» را روخوانی کنند و بفهمند، احتمال آن هست که حقیرمایگی آنها، اندکی ترک بردارد و چیزی بیاموزند. شاید!.
شاد زیید و دیر زیید!
فرامرز حیدریان

تاریخ: یک‌شنبه, 10. مارس 2024 - 04:02
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: کار کار انگلیسی هاست
دیدگاه:

به فرزندان خود پرواز را بیاموزید.
مملکت رو هواست!

ادامه نظر:
تاریخ: یک‌شنبه, 10. مارس 2024 - 00:41
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: جنابعالی کرمی چقدرمست بودین…
دیدگاه:

جنابعالی کرمی چقدرمست بودین تا تونستی این چرتها راتنظم
کنی.۱.اهانت به مقام معظم رهبری وریس یک کشورکه تمام کشورهای قدرتمندرالرزاند!۲.انداختن فتنه بین دوقومیت لروعرب که سالها مثل دوبرادر دادندزندگی میکنند...نه تونه هزاران مثل تونمی توانندبه قومی
که اصل رسوم آداب فرهنگ دین تمدن هزاران
سال مثل تمدن عیلام .سومربین النهرین تمدن مصردارنداهانت کند
وفعلن همه زیرپرچم جمهوری اسلامی.ورهبری
آیت الله علی خامنه ای
باخوشی وسلامت زندگی
میکنیم وآماده جنگ باهرکشوری که بخواهد
سوءاستفاده کندهستیم
ولسلام

ادامه نظر:
تاریخ: یک‌شنبه, 10. مارس 2024 - 00:36
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: ۸ مارچ ۱۹۷۹، تهران؛ ما…
دیدگاه:

۸ مارچ ۱۹۷۹، تهران؛ ما انقلاب نکردیم تا به عقب برگردیم
صبح روز ۱۶ اسفند ۱۳۵۷، روزنامه‌های «کیهان» و «اطلاعات» خبری را منتشر کردند که زنان بسیاری را فردای آن روز (هشتم مارچ ۱۹۷۹) به خیابان‌ها کشاند. این تظاهرات گسترده که آغازگر گفتمان فمینیستی در ادبیات پس از انقلاب شد و «قیام شش‌ روزه زنان» در اسفند نام گرفت، در واکنش به سخنرانی «روح‌الله خمینی» در مدرسه «فیضیه» قم اتفاق افتاد

ادامه نظر:
تاریخ: شنبه, 9. مارس 2024 - 23:37
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: مومنت مومنت
دیدگاه:

حسین_رونقی و فاطمه_سپهری تقریبا با یک جرم و تقریبا هم زمان بازداشت میشن فاطمه سپهری بیست سال زندان و حسین رونقی میاد بیرون و آزاد میشه و همه کار میکنه و همه جا میره

فاطمه سپهری بخاطر حمایت از شاهزاده رضا پهلوی کلا بایکوت خبری میشه تقریبا هیچ خبری ازش نداریم ولی حسین رونقی هنوز تریبون به دست همه جا میره

زمانی که همه باید َنگران شروین حاجی پور باشن مادر تتلو استوری و پست میزاره ....

اما سیاست کثیف تر از درک ماهاست
جمهوری اسلامی داره پوست میندازه
از لباس روحانیت به کت و شلوار چروک و قیافه کر کثیف کمونیستی (مس نژاد علی و اسی حامدیلیون )
از ما گفتن بود.....

ادامه نظر:
تاریخ: شنبه, 9. مارس 2024 - 22:45
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: افشای متد ایستا.
دیدگاه:

در زمان رضاشاه گویا شخص بنام لرد آویبوری کتابی نوشته بود با عنوان راز خوشبختی. اینگونه مقاله و نوشته ها انسان را به یاد آن کتاب و آن نویسنده می اندازد.یعنی درسهای شبه اخلاقی با نگاه از بالا و احساس تنها آدم عالم همه چیز دان که تمام فرهنگ حال و گذشته مملکت خود را واهی و غلط میداند و تنها او شربت حقیقت و ادعا را باقاشق کیمیاگران اسطوره ای روی پر و بال مرغ سیمرغ یا دایناسور پرنده هندیان نوشیده.
سخن .....و بی منطق و غیر علمی انست که بجای توضیح طبقاتی مفاهیم، نویسنده ...... سبک قاجار سراغ دلایل روانشناسانه برود و مثل همیشه آسمان ریسمان کند و به توضیح صفت حسادت بپردازد. زیر بنا /رو بنا را تعیین میکند در جامعه آنتاگونیستس طبقاتی ؛ و نه حسادت /رفتار و کردار و پندار و گفتار را .تحلیل روانشناسانه اساسا، سبک و متدی بورژوایی ارتجاعی فردگرایانه غیرطبقاتی ضد علمی و امریکایی است ،و در کشورهای جهان سوم ،ارزش و اعتباری ندارد. سقراط گفته:برو فکر نان کن که خربزه آب است!
اندیشه وقتی بشکل آگاهی درآید، ابزار و وسیله ای مادی میشود.
ایده آلیسم قرنهاست که از ماتریالیسم شکست خرده؛مگر در حجرههای آخوندی.

ادامه نظر:
تاریخ: شنبه, 9. مارس 2024 - 22:14
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: کار کار انگلیسی هاست
دیدگاه:

لطفا پاسخ دهید آقای ..رفیق....... (پینوکیو!)
نامه های سرگردان...
پیش از هر چیز پوزش میخواهم از اینکه در این نامه...شما را به اسم کوچکتان صدا میزنم و امیدوارم از این مطلب ناراحت نشوید چرا که ما از کودکی عادت کرده ایم که شما را (پینوکیو) بخوانیم.
برای ما شما همیشه آن عروسک چوبی لاغر اندامی هستید که ملا نره و روباه مکار مزاحمتان میشوند و وقتی میدوید تلق و تولوق صدا میدهید.انگار نه انگار که شما سالهاست آدم شده اید.
زیاد وقتتان را نمیگیرم..غرض از مزاحمت طرح چند پرسش است که امیدوارم آنها را پاسخ دهید:
1-رفیق پینوکیوی عزیز در داستان شما همیشه بر روی دراز شدن دماغتان در هنگام دروغ گویی تاکید میشود. آنطور که ماجرا برای ما نقل شده است... یک بارهنگامی که داشتی دروغ بزرگی میگفتی دماغ شما به طرز محسوسی دراز شد اما بعد از آن که قول دادی دیگر دروغ نمیگویی..توسط پری مهربان بینی شما کوچک شد.
مدتها که من به این نتیجه رسیده ام که بهترین راه برای اثبات دروغگویی همین تکنیک است.
باور کن در این دنیایی که ما زندگی می کنیم، آدمهایی هستند که با کمال صداقت و معصومیت دروغ های عجیبی میگویند که دود بنفش از کله هر آدم و عروسکی بلند میکند اما به هیچ وجه حاضر نیستند قبول کنند که دروغ (حتی از نوع مصلحتی) گفته اند.
من اخیرا مطمئن شده ام که آنها با چنان صداقتی دروغ میگویند که خودشان هم با ورشان میشود که راست افراطی لولو سر خرمن است
فکر میکنم در چنین شرایطی آخرین راه حل برای اینکه دست کم خود این افراد بفهمند که دروغ میگویند همان گنده شدن دماغ است . بنابراین لطفا اگر راه یا تکنیکی وجود دارد که کسی در هنگام دروغ گویی دماغش بزرگ شود به ما آموزش بده که نیاز فوری به آن داریم.
(ضمنا چنانچه مقدور است به طور خصوصی برای

ادامه نظر:
س آیا پری مهربان کناره کاری هم میکند؟ این خواهر معصومه چند وقتیست که پیله کرده مثل دختر خاله مان ملیحه که او هم به همچشمی خواهر شوهرش دماغش را عمل کرده، دماغش را مینیاتوری کند، پری مهربان دفترچه بیمه هم قبول
تاریخ: شنبه, 9. مارس 2024 - 18:39
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: مومنت مومنت
دیدگاه:

جسد دختر ۱۴ ساله اتریشی در خانه یک مهاجر افغانی در وین پیدا شد.
مرد افغانی پس از خوراندن مواد مخدر به این دختر تجاوز جنسی کرده بود.
نشنال اینترست در گزارشی نوشته بود که بیش از نیمی از موارد تجاوز جنسی در اتریش توسط افغانی ها انجام می‌شود‌

ادامه نظر:
تاریخ: شنبه, 9. مارس 2024 - 09:18
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: خشم آقای ویسی قابل درک است اما
دیدگاه:

با درود
در شرایطی که جان وطن در خطر است، هر مماشات با مسببین این شرایط باعث خشم و نفرت میگردد.
ولی قدرت تخریب این باند جنایتکار که مثل سرطان در حال نابودی کشور است، بسیار مهلک تر از آن است که بود یا نابود عبدی ها بتواند در آن تاثیر قابل توجهی داشته باشد.

ادامه نظر:
تاریخ: شنبه, 9. مارس 2024 - 01:48
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: به فزصت طلبان!
دیدگاه:

روز زن نیاید فرصتی شود تا مردهای پارازیت، چرندیات ضد انسانی و ضد علمی و ضد دمکراتیک و ضد تجدد و ضد استتیک خود را به بالای سرشان تف کنند! چون جایشان در پای مقالات سکولار دمکرات سوسیال هومان انترناسیونال نیست. بهتر است لقمه عقب افتادگی تاریخی شان را؛بدون فرصت طلبی گستاخانه، در خلوت خود بجوند و نه در سایتهای آرمانگرای جهانشمول رهایی بخش!.

ادامه نظر:
تاریخ: شنبه, 9. مارس 2024 - 01:38
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: پیام رفیق اشرف به مناسبت روز…
دیدگاه:

پیام رفیق اشرف به مناسبت روز زن. در 4 چوب تمامیت ارزی ایران.

https://kar-online.com/86395/

ادامه نظر:
تاریخ: جمعه, 8. مارس 2024 - 23:09
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: بچه‌های کمپ اشرف
دیدگاه:

بیانیه ای که با امضا ...... ایرج مصداقی باشد اعتبار کافی ندارد . مصداقی ، مجتبی واحدی ( از فدایان اسلام ) و ف م سخن با ظاهر سلطنت طلبی و سینه چاک شاهزاده ان می گویند که وزارت اطلاعات می خواهد . هر سه همه دانی ( عالم دهر و متخصص همه امور ) اند لجن پراکنی های مصداقی بر علیه "چپ " یا بقول خودش " چپول های بد بخت " ریشه سنواتی دارد زمانی که به هم در نشریه خاوران بودیم این اقا می گفت انقلابی یعنی مجاهد و چپ یعنی خاین مز خرفات ایشان جمع خاوران را متلاشی کرد و خیال او راحت شد . حالا هم شعارش
شده مجاهدین قهرمان منهای رجوی بز دل !!!

ادامه نظر:
تاریخ: جمعه, 8. مارس 2024 - 19:36
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: کار کار انگلیسی هاست
دیدگاه:

من زنم
از جنس فروغ ها، پروین ها ...
از جنسِ اقتدارِ مادرترزا ، مارگارت تاچر ، ماری کوری ، ملکه ویکتوریا ، روزولت ، آکیتن ...
مرا دست کم نگیرید ...
اگر مرا و توانمندی هایم را در حصر بخواهید ،
در واقع خودتان را محصور کرده اید ...
آری من یک زنم ؛
نیمه ی آفریننده ی یک جامعه

ادامه نظر:
تاریخ: جمعه, 8. مارس 2024 - 13:36
عنوان دیدگاه: دیدن خود در آیینه فردی؛ نه آیینه دیگران
دیدگاه:

مجدّدا دروود بر خانم حسینی گرامی!

اشتباهات تایپی را خودتان تصحیح کنید!. «... جوامع عربی ایجاد نشود، محال است که ...»

در ادامه صحبتم تاکید کنم که وقتی خدایان ایرانی، «خلقتی» همچون الاهان سامی نیستند؛ بلکه «خدایان پیدایشی و زایشی» هستند و خلاف تصاویر الاهان سامی که فقط یک بار «کن فیکون» میکنند و حاکم مطلق و مامور جزا و مکافات و مصدر جهنم و شکنجه در حقّ انسان و کائنات میشوند، خدایان ایرانی در پروسه «پیدایشی و زایشی» مدام به چهره های دیگر دگردیسه میشوند و به هر چیزی می آمیزند و با او عشقبازی میکنند؛ زیرا زاینده اند. خدا در پروسه پیدایشی و زایشی خودش به گیتی به گیاهان به درختان به جانوران به پرندگان به رودها به دریاها به چشمه ها به ستارگان به سیّارت به هوا به باران به ابر به انواع و اقسام پدیده ها دگردیسه میشود و مدام در حالت آفرینش است و هر آفریده ای، اصالت خودش را دارد و دیگرگونه است. به همین دلیلم بود که جان و زندگی در تجربیات نیاکان ما، «قداست دارد و از هر گونه گزندی» محفوظ باید باشد. به همین دلیلم بود که نام تمام رودخانه ها و دریاها و ستارگان و غیره و ذالک، نامهای خدایان را داشتند. فرق است بین خدایانی که زاینده و پیدایشی هستند با الاهانی که  کن فیکونی هستند و مقتدر و مخلوقات را هیچ و پوچ میشمارند و حاکم مستبد و اقتلویی بر سرنوشت آنها هستند. درک و فهم این تمایزات و فرقها به فرزانگی و فهم و ژرفاندیشی ممتد منوط است.

خانم حسینی گرامی! تا  گوساله تحصیل کردگان و کنشگران ایرانی بتواند رشد فکری کند و این مسائل را بفهمد، ایرانزمین احتمالا به یکی از بیابانهای سوزان و معروف خاورمیانه تبدیل شده است!.

شاد زی و دیر زی!

فرامرز حیدریان

ادامه نظر:
تاریخ: جمعه, 8. مارس 2024 - 12:57
عنوان دیدگاه: چه باید کرد؟.
دیدگاه:

دروود بر خانم حسینی گرامی!

اندکی حرفهای نامتعارف برای افتادن در دست اندازهای دیفرانسیل آزمایی!

مشکل اینجاست که «اسلامیّت» از آغاز شکل گیری اش تا همین ثانیه های گذرا، سیاسی بوده است و مدارش بر «سیّاسیّت و رذالت و کشتار و خونریزی و قتل و غارت و مصادره و تجاوز و ویرانگری» چرخیده است و همچنان میچرخد. با صدها سال نوری وقت گذاشتن نیز که مثلا عده ای بیایند جیک و بُک اسلامیّت را «انتقاد رادیکال و ریشه سوز» بکنند، هرگز کوچکترین خللی در داربست اقتداری و نفوذی اسلامیّت ایجاد نخواهد شد. علتش به این برمیگردد که تحصیل کرده و کنشگر ایرانی، نه اسلامیّت را میشناسد، نه ذرّه ای آگاهی از تاریخ تحوّلات فرهنگی و اجتماعی و فکری باخترزمینیان از یونان کهن تا اروپا و آمریکای مدرن دارد. هیچی نمیدانند؛ سوای حفظیات تحصیلی و ژورنالیستی.

ادامه نظر:
برای اینکه بتوان تحوّلی در اسلامیّت ایجاد و آن را از بُعد سیاسی اش خنثا و ناکارآمد کرد، هیچ راه دیگری وجود ندارد سوای اینکه «تصویر سیمرغ گسترده پر و تصویر جمشید جم» را در برابر «تصویر الله و محمد ابن عبدالله» روبروی همدیگر گذاشت و به مقایسه و سنجشگری پرداخت. مردم همواره در بطن تصاویر است که می اندیشند و رفتار میکنند؛ نه در گستره مفاهیم که کار متفکّران و فیلسوفان و دانشمندان است. تحوّلی که در جهان مسیحیّت در کشورهای اروپایی ایجاد شد، هرگز خاستگاههای خودش را از انتقادهای رادیکال به مبانی مسیحیّت اخذ نکرد که خود اصحاب کلیسا در این زمینه از شامخ ترین منتقدین و مفسرین مسیحیّت بودند؛ بلکه دقیقا از «جایگزین شدن تصویر پرومتئوس یونانی» به همّت متفکّران و فیلسوفان و نقّاشان و هنرمندان و شاعران و رمان نویسان و موسیقیدانان و شاعران و امثالهم به جای «تصویر آدم و حوای عهد عتیقی/انجیلی» بود که توانستند سراسر مسیحیّت را متحوّل کنند و راه را برای زندگی در جهان یا آنچه که «سکولاریته» میگویند، باز و هموار کنند؛ یعنی جهانی که تحصیل کردگان و کنشگران ایرانی، لام تا کام، خردلی شناخت از تاریخ و چگونگی رخدادش ندارند؛ ولی مدام زر مفت میزنند و سکولار سکولار سکولا سکولار سکولار میکنند. در کشورهای مغرب زمین، «پرومتئوس یونانی»، جایگزین «آدم و حوای عهد عتیقی/انجیلی» شد؛ وگر نه محال بود که اروپا میلیمتری از فلاکتهایی که در آن دست و پا میزد، بتواند حرکتی به جلو یا عقب یا بالا یا پایین بکند. تحصیل کردگان و کنشگران ما هنوز نمیدانند که خدایان ایرانی هرگز «خالق» نبودند؛ بلکه پیدایشی بودند و آنچه که پیدایشی است، سفت و سخت زمینی و خاکی و جهانیست که خودش را در کائنات میگستراند و در جلوه های مختلف پدیدار میشود و همیشه سکولار و گیتایی میماند به ذات خودش. درک و فهم این مسئله به تحصیلات آگادمیکی و داشتن دکترا و تخصّص در فلان و بیسار رشته ملزوم نیست؛ بلکه به شعور و فهم و نیروی تمییز و تشخیص فردی منوط است. تا زمانی که تحوّل تصویری در ذهنیّت ایرانیان و همچنین ذهنیّت مردم جوامع عربی ایجاد شود، محال است که اسلامیّت را بتوان از «بُعد سیاسی» خنثی و بی اثر کرد.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
تاریخ: جمعه, 8. مارس 2024 - 09:43
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: فقط فضاحت
دیدگاه:

شبیه داستان هخا بود. لاف و گراف و ماجراجویی و دیوانگی و به ابتذال کشیدن مبارزه علیه آخوندها.
سلطنت طلبها اگر آگاهی و توانایی؛ حتی در یک زمینه، داشتند که آخوندهای لواطکار نعلینی آنها را روانه آرشیو یا زباله دان تاریخ صد ساله نمیکردند. بعضی از این گروه بعدا به خدمت اسرائیل درآمدند و ساکن اسرائیل شدند. مصاحبه های آنان در فضای مجازی در 10 سال پیش نشان میدهد یعضی مشکل روانی دارند و یا داشتند.یا مدتی در ایران همکار آخوندها بودند. یکی از آنها قرار بود بختیار یا بنی صدر را ترور کند.
سلطنت طلبها بهتر است افتخارات شکست خورده و رسوای خود را از زیرزمین خاطرهها بیرون نیاورند و علنی کنند چون مفتضح خواهند شد بیشتر.
نه شاه . نه شیخ . ویوا رپوبلیک !
زنده باد زاپاتا ! درود بر اسپارتاکوس !

ادامه نظر:
تاریخ: جمعه, 8. مارس 2024 - 06:24
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: طرفداران رضا پهلوی بر این…
دیدگاه:

طرفداران رضا پهلوی بر این باور هستند که شرایط جامعه ایران مستعدحکومتی بر پایه دموکراسی نیست. پایداری حکومت دموکراتیک در یک جامعه  نیازمند مردمی آزاداندیش و آگاه نسبت به تغییر و تحولات جامعه و چون مردم ایران دارای چنین ویژگی نیستند وجود حکومت دیکتاتوری از واجبات به حساب میاد. پاراداکس بزرگی که اینجا هست اینه که طرفداران رضا پهلوی چطور آزاداندیش هستند وقتی که خوشان را در نقش یک پیرو میبنند؟

ادامه نظر:
تاریخ: جمعه, 8. مارس 2024 - 05:25
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه:  مسیح علی‌نژاد، روزنامه…
دیدگاه:

 

مسیح علی‌نژاد، روزنامه‌نگار و فعال سیاسی از پیامدهای اختلاف میان اپوزیسیون می‌گوید

ادامه نظر:
تاریخ: جمعه, 8. مارس 2024 - 05:22
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: معصومه علی‌نژاد قُمی‌کُلایی …
دیدگاه:

معصومه علی‌نژاد قُمی‌کُلایی (زادهٔ ۲۰ شهریور ۱۳۵۵) که با نام مسیح علی‌نژاد شناخته می‌شود، خبرنگار،[۵] روزنامه‌نگار، نویسنده، مجری تلویزیونی[۶] و فعّال حقوق زنان ایرانی-آمریکایی است.[۷] او بنیان‌گذار و طراح جنبش‌های آزادی‌های یواشکی و چهارشنبه‌های سفید با هدف آزادی حجاب و رفع حجاب اجباری در ایران است.[ علی‌نژاد هم‌اکنون از مجریان صدای آمریکا 

ادامه نظر:
او خبرنگاری را از سال ۱۳۸۰ با روزنامهٔ همبستگی آغاز کرد و بعد از آن با ایلنا همکاری کرد.[۱۱] از او در روزنامه‌های شرق، بهار، هم‌میهن و اعتماد ملی نیز نوشته‌هایی منتشر شده‌است.

علی‌نژاد در مجلس شورای اسلامی ششم و هفتم خبرنگار پارلمانی بود. او در سال ۲۰۰۵ پرداخت عیدی ده میلیون ریالی به نمایندگان مجلس را در خبرگزاری ایلنا افشا کرد که جنجال بسیار آفرید و موجب اخراج وی از مجلس[۱۱] و دشنام‌های (حتی جنسیِ) برخی از نمایندگان مجلس شد.[۱۲]

علی‌نژاد در دوران فعّالیت خود در روزنامهٔ اعتماد ملی مقاله‌ای جنجالی به نام «آواز دلفین‌ها» نوشت که در آن رفتار محمود احمدی‌نژاد را به رفتار مربیان تربیت دلفین با دلفین‌ها تشبیه کرده بود. او در این مقاله مردم رنج‌دیده‌ای که در سفرهای استانی گرد احمدی‌نژاد جمع می‌شوند تا به او نامه دهند را، همانند دلفین‌های گرسنه‌ای دانسته بود که برای ربودن لقمه‌ای غذا از دست مربی، صدا از خودشان درمی‌آورند و حرکات دلفریب نمایشی انجام می‌دهند.[۱۳] این نوشته که از نظر هیئت نظارت بر مطبوعات توهین به رئیس‌جمهور و ملت ایران تلقی می‌شد، منجر به عذرخواهی مهدی کروبی (مدیر مسئول روزنامه) شد. هفته‌نامهٔ تایم، دراین‌باره مقاله‌ای به نام «’مسیح‘ در برابر احمدی‌نژاد» نوشت.[۱۴]
=

مسیح علی‌نژاد، در گفتگویی با بهنام ناطق پیرامون انتخابات انتخابات ریاست‌جمهوری ۱۳۸۴ ایران
در تابستان ۱۳۸۸، علی‌نژاد مدتی را در ایالات متحدهٔ آمریکا به سر برد. در مدت حضور در آمریکا، علی‌نژاد در چند جا در جمع ایرانیان معترض حاضر شد و از جمله در روز ۲۵ ژوئیهٔ ۲۰۰۹ در سان فرانسیسکو سخنرانی کرد و از جمله خطاب به حاکمیت ایران گفت «سی سال ما لرزیدیم، اینک شما بلرزید».[۱۵] او در ۲۹ اوت ۲۰۰۹ نیز مصاحبه‌ای با صدای آمریکا انجام داد که به‌همراه قطعاتی از کارهای ویدیویی علی‌نژاد با عنوان «یک توفان هوای تازه» پخش شد. او تلاش کرد با باراک اوباما مصاحبه کند ولی با وجودی که ویزای آمریکا به‌منظور مصاحبه با اوباما به او داده شده بود، تا زمان پایان مهلت ویزای او، موافقت دولت آمریکا با درخواست مصاحبه نهایی نشد و علی‌نژاد به انگلستان برگشت

علی‌نژاد در سال ۲۰۱۰ به‌همراه تعدادی دیگر از نویسندگان و روشنفکران ایرانی بنیاد ایران ندا را تأسیس کرد.

علی‌نژاد مجری برنامهٔ تبلتِ شبکهٔ تلویزیونی فارسی صدای آمریکا است.[۱۶] به‌نوشته گزارشی در سال ۲۰۲۰، او از سال ۲۰۱۵ تا زمان انتشار این گزارش، دست‌کم ۳۰۵٬۰۰۰ دلار آمریکا از حکومت آمریکا دریافت کرد.
صفحهٔ آزادی‌های یواشکی
مسیح علی‌نژاد در اردیبهشت ۱۳۹۳ شمسی صفحهٔ آزادی یواشکی زنان در ایران را در فیس‌بوک راه‌اندازی کرد که در آن زنان ایرانی عکس‌هایی از خودشان را منتشر کرده و دربارهٔ تجربه‌هایشان از نبود آزادی پوشش برای زنان ایرانی و آرزوها و خواسته‌هایشان در این مورد حرف می‌زنند. این صفحه بیش از ۱ میلیون دنبال‌کننده دارد.[۲۶]

راه‌اندازی و فعّالیت در این صفحه با واکنش نهادهای حکومتی در ایران نیز مواجه شده‌است.[۲۷] کاظم صدیقی، امام جمعه موقّت تهران یکی از نخستین افرادی بود که به‌صورت رسمی نسبت به این صفحه واکنش نشان داده بود. او در بخشی از خطبه‌های نماز جمعه گفته بود: «گاهی در برخی از نقاط شهرها، روسری‌ها برداشته می‌شود و بی‌حجابی کامل دیده می‌شود. انواع بی‌حجابی از طریق ماهواره و اینترنت به خانه‌ها راه پیدا کرده‌است».[۲۸]

وحید یامین‌پور مجری صداوسیمای جمهوری اسلامی نیز در واکنش به صفحهٔ فیسبوک آزادی‌های یواشکی در صفحهٔ گوگل پلاس و فیس‌بوک خود مسیح علی‌نژاد را به فاحشه‌گری متهم و از وی به‌عنوان روسپی یاد کرد.[۲۸] در همین رابطه گیتی پورفاضل، وکیل دادگستری که وکالت مسیح علی‌نژاد را بر عهده گرفته‌است اعلام کرد که شکایت خود از صداوسیما و نیز از وحید یامین‌پور را در دادسرا به ثبت رسانده‌است. پورفاضل همچنین اعلام کرد که دادسرای رسانه شکایت مسیح علی‌نژاد علیه وحید یامین پور را رسیدگی نمی‌کند و این موضوع تعجّب ما را برانگیخته است.[۲۹]

تلاش جمهوری اسلامی برای ربودن وی
وزارت دادگستری آمریکا چهارشنبه ۲۳ تیر ۱۴۰۰، طی بیانیه‌ای اعلام کرد که عملیاتی توسط دستگاه اطلاعاتی جمهوری اسلامی ایران برای ربایش مسیح علی‌نژاد در خاک آمریکا در جریان بوده که خنثی شده‌است.[۳۰] در این بیانیه اعلام شد که چهار نفر از متهمان فراری بوده و یکی از آنها به اسم نیلوفر بهادری‌فر دستگیر شد و به «نقش ناخواسته‌اش» در توطئهٔ ربودن مسیح علی‌نژاد از نیویورک و بازگرداندن او به ایران اعتراف کرد.[۳۱][۳۲]

خبرگزاری‌ها این اتفاق را پوشش گسترده دادند[۳۳][۳۴] و اعلام کردند که قرار بوده‌است علی‌نژاد پس از ربوده شدن به ونزوئلا منتقل شده و از آنجا با هواپیما به ایران برده شود.[۳۵]

متهمان فراری این پرونده علیرضا شوارقی فراهانی، ۵۰ساله، محمود خاضعین، ۴۲ساله، کیا صادقی ۳۵ساله و امید نوری ۴۵ساله همگی شهروند ایران هستند که بنا به گفتهٔ دادگستری آمریکا هنوز در خاک این کشور و تحت تعقیب می‌باشند.[۳۶][۳۷] اتهامات این افراد تلاش برای ربودن مسیح علی‌نژاد و همچنین تلاش برای نقض تحریم‌های آمریکا و توطئه برای کلاهبرداری بانکی و پولشویی اعلام شده‌است.[۳۸]

همچنین اعلام شد که قرار بوده‌است سه نفر دیگر از فعّالان ایرانی از کانادا و یک نفر از فعّالان ایرانی از بریتانیا ربوده و به ایران منتقل شوند. نیروهای اطلاعاتی ایران قبلاً تلاش کرده بودند مسیح علی‌نژاد را به ترکیه بکشانند و او را از آنجا بربایند که این عملیات ناموفق مانده بود.[۳۹]

مسیح علی‌نژاد در حساب توئیتری شخصی‌اش با تأیید این خبر از اف‌بی‌آی برای خنثی کردن این عملیات تشکر کرد.[۴۰]

ساعاتی پس از این اتفاق، وزارت خارجهٔ ایران اتهام ربودن مسیح علی‌نژاد را سناریوی مضحک آمریکا خواند.
تاریخ: جمعه, 8. مارس 2024 - 05:18
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه:  چناب شازده اسدالله میرزا …
دیدگاه:

 

چناب شازده اسدالله میرزا ؛خودت خوب می دانی که حسادت  شاه اهی ها  امثال تو را نفله کرده است . شما ها خیلی حقیر هستید که این زن مبارز را با کمدین 50 سال پیش مقایسه می کنید.  شما  شوونیست ها حقیر روستایی بودن مسیح را دستمایه حمله  به  رقیب  سیاسی  شاهزاده تان می بنید . چقدر بد بخت هستید

 

 

 

 

ادامه نظر:
تاریخ: جمعه, 8. مارس 2024 - 04:49
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: مومنت مومنت
دیدگاه:

عین‌الله باقرزاده دنیای سیاست!

والله بابام جان دروغ چرا تا سانفرانسیسکو آآآآ.ما یه همشهری داریم راست افراطی سلطنت‌طلب و عاشق ترامپ است او معتقده..در واقع کاراکتر علی مسیح نژاد دقیقاً! کاراکتر آغای عین الله باقرزاده است در صحنه یِ سیاسی. خب ببینید دقیق این یک شخصیّت کمیک!
و بسیار لمپن
کسی بخواهد یک طور، ببینید کسی که بخواهد توی شهر توی، تویِ صحنه یِ سیاست! که یک شخصیت کمیک! فیلم صمد! رو ایشون نمایندگی بُکنه، ببین چه فاجعه! ای میشه.
و اساساً! یکی از به نظر من نقاط قوّت برای رژیم، یکی از نقاط قوت برای رژیم حضور! چنین چهره هایی ست به عنوان اپوزیسیون! یا کسانی که می آیند مطرح می کنند این کسان رو به عنوان رهبران! اپوزیسیون؛ این کمک! می کنه به ماندگاری رژیم

ادامه نظر:
تاریخ: پنج‌شنبه, 7. مارس 2024 - 23:39
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: چرا ترامپیست های ایرانی فکر…
دیدگاه:

چرا ترامپیست های ایرانی فکر میکنند اگر بایدن برود و ترامپ بیاید، آخوندها میروند و رضا پهلوی می آید؟ !
https://kar-online.com/86312/

ادامه نظر:
تاریخ: پنج‌شنبه, 7. مارس 2024 - 17:05
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: قال صادق.قال باقر.
دیدگاه:

اینقدر این آشغالها را با قهرمانان ملی تاریخ ایران مقایسه نکنید و از آنان اعاده حبثیت ننمائید. حامل و ناقل فرهنگ مبتذل و شبه فاشیستی آبرو رفتگان تاریخ نباشید . این هتک حرمت به فدائیان و مجاهدن و ملیون مبارز و نستوه است .
مگر میشود اسم خود را هفته ای 3 بار با6 جمله نقل قول و حدیث و روایت توضیح المسائلی کیهان شریعتمداری بر سر در این سایت سکولاردمکرات قرار داد. دیگران هفته ها دود شمع می خورند تا مقاله ای تحلیلی و روشنگر تهیه کنند و بعضی ها با سوء استفاده از آزادی فضای مجازی فقط هدفشان اینست که شهره کذایی آفاق دیاسپورا شوند. این رسم جوانمردی نیست. اخلاق و صداقت و حرمت در مبارزه و در کار ژورنالیستی باید بیش از ژورنالیسم زرد اعتبار داشته باشد. فساد آخوندی نباید مشعل راه کوشندگان مدعی نام خارج نشین گردد.

ادامه نظر:
تاریخ: پنج‌شنبه, 7. مارس 2024 - 15:00
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: Mazdak Limakeshiشاه خوبه…
دیدگاه:

Mazdak Limakeshi

شاه خوبه اطرافیانش بد هستند. یادت هست مردم عادی همین حرف را می زدند اما یک نفر بود که تصمیم می گرفت تا آن جا که حتی قبرستان مشاهیر را خودش تعین می کرد.

ادامه نظر:
تاریخ: پنج‌شنبه, 7. مارس 2024 - 14:39
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: مذاکره
دیدگاه:

.
سیدمحمد خاتمی اصلاح‌طلب گفت: رأی ندادم تا اعتماد آسیب دیده‌ی مردم از حکومت ترمیم شود.

آقای خاتمی،
فرمایشتان نهایت پوپولیسم است زیرا مردم خدازده در اثر 45 سال دیکتاتوری جمهوری اسلامی در نهایت خرافات و تعصب و ناآگاهی به سر می‌برند شما با رأی ندادن نالایق‌ترین ملتزمین عملی به ولایت مطلقه‌ی فقیه را بر صدر نشاندید.
بسوزانیم سودا و جنون را، درآشامیم هر دم موج خون را.
چنان پیر و چنان عالم فنا به، که تا عبرت شود لایعلمون را.

سرور گرامی،
تنها راه نجات میهن اتحاد ماست که هم‌صدا جمهوری اسلامی را تشویق به انجام دو فوریت نماییم:
1- قطع دشمنی با آمریکا برای دفع تهدیدات خارجی.
2- به رسمیت شناختن حق آزادی بیان مصوب قانون اساسی جهت حل مشکلات داخلی.
با تشکر از توجه شما.

ادامه نظر:
تاریخ: پنج‌شنبه, 7. مارس 2024 - 13:02
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: بیچاره مردم غزه همینشان مانده بود که:
دیدگاه:

سرزمینشان را از چنگ آل نتانیاهو بیرون بیارند و 99 ساله به چینی ها رهن بدهند.

ادامه نظر:
تاریخ: پنج‌شنبه, 7. مارس 2024 - 12:58
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: هیچ لزومی به چنین هزینه ی سنگینی نیست.
دیدگاه:

سالها ناتویی ها بلشویک ها را در کنار داشتند و اگر قرار بود جنگی بکنند میکردند.
وقتی میتوانند با پنبه سرببرند چرا دست خودشان را کثیف کنند.

ادامه نظر:
تاریخ: پنج‌شنبه, 7. مارس 2024 - 12:53
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: من یکی دیگه بهیچ راه حل اسلامی تن نمیدهم.
دیدگاه:

روش مسلمانان همینه که در نزدیکی های نقطه سقوط یکی از ایشان ئامیشه و یک مصالحه ای را مطرح میکنه تا هم انشقاق در بقیه بیندازه و هم بگوید که ما دربازی شریک کنید. ولی من مرده بقیه زنده هرگز و هرگز وصدبار هرگز به مسلمان جماعت اعتماد نکنید. البته سایر ایدئولوژی ها هم همینطورند.فرقی هم نمیکنه که تابلویشان چه رنگی باشد. آنها میایند تا آزادی را بگیرند. و سالها ملتی را به بند بکشند.
ملت ایران هیچ دعوایی باهم ندارند چون میدانند که رندان هریک قصد دارند شاه شوند و بر منطقه ی خود حکم برانند و برای رسیدن باین مقصود باید حرفهایی بزنند مورد پسند قوم خود.
و یک تذکر حاشیه ای هم بدم وآن اینکه بقول کورلئونه پدر کسی که پیغام گفتگو را میاره همو خائن است.

ادامه نظر:
تاریخ: پنج‌شنبه, 7. مارس 2024 - 12:11
نویسنده: محسن کردی
عنوان دیدگاه: هوشنگ عزیز، 
مشکل من اما با…
دیدگاه:

هوشنگ عزیز، 

مشکل من اما با نگاه شما و سایر معترضین به سلطنت طلبان فحاش این است که شما چرا خود را با آنها درگیر می کنید؟ آیا بجز این است که تعمد دارید که آن فحاشان را در این سالها از سعید سکویی گرفته تا آنکه انگشت به هالو عالی پیام رساند را بولد کنید و بعنوان چهره واقعی سلطنت تبدیل کنید و مخاطبین را از فعالان سیاسی مشروطه خواه بترسانید؟ مخاطب قرار دادن یک فرد یا جریان هیچ معنایی بجز این ندارد که شما او را بعنوان نماینده آن جریان برسمیت شناخته اید. بعبارت دیگر کیانوش توکلی، هوشنگ اسدی، و هرکس دیگری که حرکات زشت و زننده یک مشت بی سروپا را که عکس رضاپهلوی را بدست گرفته اند را نماد سلطنت  و مشروطه خواهی به حساب می آورید و بجای آنکه به مواضع حزب ایران نوین یا حزب مشروطه بعنوان مدعی دارای خط و سازمان بپردازید اذهان را بطرف آن بی سروپاها سوق میدهید و سوال اینجاست که چرا؟ چرا شماها چنین عمدی دارید؟ چرا میخواهید با چسباندن اینها به رضاپهلوی که بارها و بارها تاکید کرده که راه آنها را تایید نمی کند میخواهید آنها را نماینده مشروطه خواهان معرفی کنید؟ حزب مشروطه یا حزب ایران نوین به کسی ماموریت انگشت رساندن به هالو را نداده. من میتوانم به هر بی سروپایی 50 دلار بدهم و یک عکس رضاپهلوی هم بدهم دستش به او بگویم برو کیانوش توکلی را انگشت کن. حال کیانوش به شاهزاده اعتراض کند که چرا یکی با عکس تو به من انگشت رسانده؟ در هر ماه بارها این بی سروپاها این ماجراها را بوجود می آورند و شما انتظار دارید که رضاپهلوی ماهانه نیم ساعت به مصاحبه بنشیند و گوینده از او بپرسد نظرتان در مورد انگشت کردن هالو چیست؟ و او بگوید محکوم میکنم. نظرتان در مورد درگیری با هادی خرسندی چیست؟ بگوید محکوم میکنم. نظرتان در مورد 

ادامه نظر:
فلان و فلان و فلان.. آقا انتظار دارید که او کار و زندگی اش را بگذارد و به درد دل غیر سیاسی شماها برسد؟ آنوقت میشود پسر خوب؟ شما و کیانوش را نمی گویم.. اما فکر میکنید که مشکل همه آنها که کم یا زیاد با رضاپهلوی مشکل دارند با حذف این انگشت رسان ها حل میشود؟ من اینجا نوشتم که اینها ارتش رضاپهلوی نیستند بلکه انسانهایی آزاد در جهانی آزاد هستند و رضاپهلوی کوچکترین تسلطی بر آنها ندارد. رضاپهلوی نمیتواند کار و زندگی را بگذارد و صدها پرونده بر علیه اینها (ماشالا یکی دوتا هم نیستند) در دادگاه علم کند تا تو و کیانوش و دیگر منتقدان بگویید رضاپهلوی پسر خوبی است! میخوام هفتاد سال چنین نظری نداشته باشید! کجا را میخواهید بگیرید؟ خاک بر سر اپوزسیونی که با یک انگشت به کون هالو صحنه مبارزه از خیابان های ایران و ساچمه به چشم بچه های ایران به طرف سوراخ کون هالو هدایت می کند که امروز اگر جلوی انگشت نشدن هالو را نگیریم فردا ساواک به ما باتوم اعمال خواهد کرد! آقا یک بار با ساده لوحی خودتان را در اختیار خمینی قرار دادید بسیار بدتر از آن باتوم را با شما کرد دلیل نمیشود که اینقدر مته به خشخاش بگذارید! همین علیرضا کیانی و دیگرانی که به منشور مهسا ایراد گرفتند از همان فشاری است که خمینی به ایرانیان وارد آورد. میترسند باهم دست اتحاد بدهند. و شماها این مهم را توجه نمی کنید و هی بند کرده اید به این که فلانکس هوادار رضا پهلوی چه گفت. خب بگوید. مگر این آن انگشت رسان یا سعید سکویی است که میخواهد فردا حکومت تشکیل بدهد؟ ایا درک و فهم این قضیه سخت است که مشروعیت حکومت برآمده از آرا مردم هست؟ این مجلس موسسان است که تکلیف را تعیین می کند؟ اگر اینقدر را عقل تا قد بدهد.. من جای هالو باشم به آن جوانک میگویم بیا ده تا انگشت دیگر هم بکن اما حرف رضاپهلوی را بپذیر که پس از سرنگونی رژیم این مجلس موسسان است که تکلیف فردا را معین می کند.
و شما هوشنگ عزیز، این روش را نوشتی که پسنیده نمیدانی که (آنچه مورد اعتراض من است از آن حربه ای برای دفع آن دیگری ساختن است تخریب شخصیت و معیاری برای دشمن میهن دانستن است ، هر انتقادی به شاهزاده یا پادشاهی خواهی را مرادف دشمن ایران و ایرانگرایی دانستن است، همنشین جمهوری اسلامی پنداشتن ,) و شما و کیانوش دقیقا همین متد را در انتقاد از رضاپهلوی با بولد کردن یک مشت بی سروپا و حرفهای مزخرف شان میخواهید در لفافه از خطر فاشیسم و ساواک خبر بدهید و این اصلا معنی خیرخواهی برای کشور یا شاهزاده را نمیدهد.
یک نمونه بسیار پسندیده برخورد افکار را از آقای احمد پورمندی در همین سایت شاهد بودیم. ایشان به سعید سکویی و فحاشان توسل نجستند بلکه یکراست رفتند سراغ سعید قاسمی نژاد و علیرضا کیانی. اگر کسی هست که طرف حساب شماست، حزب ایران نوین هست و مواضع این حزب نه کامنتهایی که کامنت گذار حاضر نیست مسئولیت حرفهایش را بعهده بگیرد.
در همین سایت کسانی که شماها می شناسید می آیند با نام مستعار در مورد علت خودکشی علیرضا پهلوی به دلیل رابطه رضاپهلوی با همسر او مطلب میگذارد و کسی اعتراض نمی کند. مطلب مدتی در سایت بود. سوال اینجاست که چرا این آدم به سایت دسترسی دارد؟ بار اولش هم نیست. مگر در این سالها کم این آدم رضاپالانی گفته و به فارس زبانان توهین کرده؟ توهین به 57تی مهم تر است یا چهره میلیونها ایرانی را به |آلت تناسلی تشبیه کردن و آنها را هندی و پای کوهی البرز نامیدن؟ اینها توهین نیست؟ شلوارش را راحت در می آورد به ملت تان توهین میکند و من یک اعتراض از شما ندیدم. تلفنی بهش گفتید یا تذکر دادید را نمیپذیرم. اینجا باید ابراز تنفر و انزجار میکردید. شما نویسندگان سایت هرگز اعتراض نکردید. به مردم تان توهین شد به شماها توهین شد اعتراض نکردید. یکی در لندن انگشت به هالو کرد شد مساله ملی اما توهین به یک ملت در سایتی که در اختیار شماست کک تان هم نگزید. حرفتان را نمیتوانم باور کنم |آقای اسدی چرا که نگاه شما به زشتی دوگانه است. اگر به محسن کردی توهین کرد میخندی اما اگر به هالو انگشت رساند شب خواب نداری.
بهرحال.. واقعیت این است که شماها عرصه را با بیعرضگی و ساده لوحی به همان سلطنت طلبان با همین حساسیت های بی جای تان باختید. سه سال پیش اینجا نوشتم که یقه رضاپهلوی را سر «پیمان نوین بگیرید و نمک گیرش کنید». اگر این کار را کرده بودید امروز اگر نه شماها اما کسانی که شماها به آنها اطمینان دارید اطراف رضاپهلوی را گرفته بودند و مشاورش بودند که اگر بودند نیازی نه به نازنین بنیادی بود و نه حتا خود مسیح علینژاد بلکه مردان و زنان سیاست رضاپهلوی را علم میکردند.
در این سالها یک انتقاد سیاسی دیدم آنهم احمد پورمندی که گفت از صحبت های قاسمی نژاد و علیرضا کیانی بوی فاشیسم می آید. نگفت بوی فاشیسم از کامنت فلانی و انگشت کردن هالو می آید. حرف سیاسی درست زد. من بیست سال پیش اینجا شروع به نوشتن کردم برای این که یک روز احمد پورمندی و تقی روزبه و ابوالفضل محققی و بهزاد کریمی (با همه اختلاف نظری که با |آنها دارم ) مشاوران رضاپهلوی بشوند. این که آقایان تریج قبای شان «پاک تر» از این حرفها بود که با پسر شکنجه گر سابق شان سر یک میز بنشینند مشکل آنها بود.
حالا میدان دار نه حتا حزب مشروطه که دیگر رسانه ها انها را تحویل نمیگیرند که حزب ایران نوین است. من خیلی خوشحالم که این جوانها میدان دارد هستند و هیچ مشکلی هم با ایده ده سال اقتدار گرایی شان در عمل ندارم (در نظر چرا). ده سال اقتدارگرایی حکومت مشروطه پادشاهی به من یکی آسیبی نمیرساند. میشه مثل زمان شاه در دهه 40 و 50 که من شخصا مشکلی نه آن زمان و نه امروز با آن حکومت دارم. اصلا علاقه ای ندارم که آزادی سیاسی باشد و احمد پورمندی یا کریم سنجابی بجای هویدا نخست وزیر شود بلکه «هویدای دیگرم آرزوست». فکر میکنم اگر هویدای دیگری هم بیاید خود شماها راضی تر خواهید بود تا پورمندی. اینطور نیست؟ یکی هست که غصه همه چیز مان را بخورد و زندگی مان آرام باشد. و اگر کسی این را زندگی گوسفندان می بیند برای آن است که انسان نیست .. اصلا معلوم نییست چی هست!
تاریخ: پنج‌شنبه, 7. مارس 2024 - 05:38
نویسنده: هوشنگ اسدی
عنوان دیدگاه: درود؛
دیدگاه:

درود؛

ادامه نظر:
مهم نیست که اسمش چه باشد ، سلطنت طلب رادیکال ، راست افراطی ، شاهپرست ، میهن پرست و... حتی ممکن است حرف این جماعت درست باشد ،اینکه طرف مقابل را چپول ، ۵۷ تی و .... می نامند
🔸آنچه مورد اعتراض من است از آن حربه ای برای دفع آن دیگری ، تخریب شخصیت ، معیاری برای دشمن میهن دانستن ، هر انتقادی در رابطه رضا پهلوی یا پادشاهی یعنی دشمن ایران و ایرانگرایی دانستن ، همنشین جمهوری اسلامی دانستن ...و اینکه شانسی برای داشتن حق نظر ولو غلط و مخالف نمی ماند . حال اینکه داشتن نظرات فاشیستی را شما معنی کند . مسیح علی نژاد پر چونه گفت، آقای شاهزاده رفت بیرون از جلسات جمع توییت داد ، بدون کوچکترین توهین تاکید کرد که همه را دعوت کنید ببینید در کنار هم به پرسشهای خبرنگاران پاسخ دهند ، مسیح اصلا سروپا عیب اما همین طرح سئوال باعث شد که دوستان پادشاهی خواه نه سایبری نه جان برکفان درگاه اعلیحضرت تاب نیاوردند ، فریاد زدند معصومه علی‌نژاد کارش تخریب شاهزاده شده است ....
اصلا مسیح اطلاعات کج و معوج داد ، شما چرا آقای پهلوی را امامزاده ساختید ، شما چرا علیه هر کسی یا شخصیتی که فکر می کنید رضا پهلوی شما را قبول ندارد ، دشمن او و ایران می بینید ، مگر سیاست ورزی یعنی حضور و تحمل همین نظرات درست و غلط به گمان این و آن نیست .
تاریخ: پنج‌شنبه, 7. مارس 2024 - 05:36
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: صفائي : واژه راست افراطی…
دیدگاه:

صفائي : واژه راست افراطی دستاویز چپول های ضد ایران و ایرانی است .
آنچه اکنون در ایران و بیرون از ایران در حال رشد سریع است ایرانگرایی به معنای کامل .
در پاسخ این چپول های ضد ایرانی بابد گفت شاهزاده رضا پهلوی کیست ، پدر و پدربزرگش کی هستند اضلا مهم نیست ، زیرا این خاندان و کارنامه شان نرد مردم ایران آشکار است و هیچ نیازی به دفاع ندارد .
این چپول ها که حتی نمی‌دانند پدربزرگشان کیست اول بیایند کارنامه شان به سخن دیگر بیوگرافی خودشان را در برابر دیدگان نردم قرار دهند و بگویند خودشان کی هستند و تاکنون‌ چکار برای ایران و ایرانی انجام دادند .
آنوقت این مردم ایران هستند که تصمیم می‌گیرند که چه کسی را انتخاب کنند .
اینگونه حرف تاثیر منفی در مردم دارد و مردم بیشتر و بیشتر از هر چه چپ و چپول متنفر می‌شوند  دقیقا هین اتفاقی که برای آخوندها و مزدورانشان افتاد .

ادامه نظر: