با نزدیک شدن به انتخاباتِ دهمین دورهِ مجلس شورایِ اسلامی و خبرگان رهبری، باز هم اپوزیسیونِ خارج از کشور بر سر دو راهی شرکت یا عدم شرکت در انتخابات متوقف شده است. مانند همیشه، پارهای شرکت در انتخابات را مشروعیت دادن به نظام و حتی خیانت به کشور میدانند بخش دیگر هم به امیدهای مختلف، شرکت در انتخابات را تحت هر شرایطی مفید میدانند. یک ماه پیش در فیسبوک، نویدِ پاسخ به پرسشهای زیر را دادم:
با چه استدلالی، جهتِ مرگ جمهوری اسلامی، مردم داخلِ کشور باید در انتخابات شرکت گسترده داشته باشند؟ چگونه می توان خواهانِ گذر از جمهوری اسلامی بود و همزمان با بخشی از بدنهٔ حکومت و لابیهایش، همزبان شد؟ چگونه و چرا بایستی به اصلاحطلبان و اعتدالیون که به نوعی سوپاپِ اطمینان حکومت بودهاند، دوباره اعتماد نمود و به آنان میدان داد؟ برای مرگ جمهوری اسلامی، باید همهٔ انتخاباتها تحریم شود و تظاهرات همراه با اعتصابات سراسری صورت بپذیرد، پس چرا این انتخابات را نباید تحریم کرد؟ چگونه با شرکت در این انتخابات، میتوان همهء انتخاباتهای آینده را تحریم نمود.
یادآور می شوم که نویسنده این مقاله در انتخاباتِ سال ۸۸ که همه سبز شده بودند، نهتنها سبزِ اصلاحطلب و موسویچی نشد، بلکه تقلبِ در انتخابات، جنبش سبز و حوادث پس از آن را پیشبینی نمود. هتا ماهها قبل از انتخابات سال ۹۲ نتیجه آن را پیشبینی کرده، پشت پردههای حکومت و نقشهِ باند هاشمی و رفُرمیستها برای انتخابات اسفند 94 را افشا و جااندازی گام به گامِ جمهوریِ سوم را با شورایی کردن ولایت فقیه عنوان نمودم.
هدفِ نهایی ما رسیدن به دموکراسی -که مهمترین رکن آن جدایی نهادِ دین از نهادِ سیاست است- میباشد و این با حکومت دینی در تضاد مستقیم است. تحقق این هدف با مرگ جمهوری اسلامی که اصلاحناپذیر و مخالفِ لائیسته است، مُیسر میگردد. در نتیجه ما به دنبالِ انقلاب سیاسی نرم هستیم، نه اسلام رحمانی یا جمهوریِ سوم با ولایت فقیه شورایی. برای مرگ جمهوری اسلامی نیاز به «مثلث ثبات» میباشد، که به معنیِ نبودِ تحریم اقتصادی، انزوای سیاسی و تهدید جنگی است.
بر ماست که از اشتباهات پیشین درس بگیریم. در گذشته نه چندان دور عدم وجود مثلث ثبات را تجربه کردهایم و میدانیم که بدون آن مرگ جمهوری اسلامی امکانپذیر نیست. انقلابِ سیاسی موفق -بر پایه علوم سیاسی و جامعه شناسی- زمانی رخ میدهد که طبقه متوسط قدرتمند اکثریت جامعه را تشکیل بدهد. این امر در سایه ثبات نسبی اقتصادی، امنیت اجتماعی و روابط خارجی خوب با دنیا محقق میگردد که نمونه عملی آن انقلاب ۱۳۵۷ ایران بود. دکتر محمود سریع القلم -مشاور غیر رسمی حسن روحانی- میگوید، ایران باید وارد اقتصاد جهانی شده و طبقه متوسط خود را قدرتمند سازد. وی همچنین تاکید می کند که باید در هر زمینهای سیستم داشته باشیم تا شایسته سالاری حکمفرما شود. اگر با دقت بنگریم، عملکردِ جواد ظریف ما را به سوی «مثلث ثبات» و تحقق نظریات محمود سریعالقلم ما را به سمت شرایط انقلاب سیاسی سوق میدهد.
شطرنج سیاسی جهانی
یکی از فاکتورهای مهم موفقیتِ انقلاب سیاسی، مشاهدهگری دقیقِ تاثیر جامعه جهانی است، از این رو سري به شطرنج سیاسی دنیا میزنیم. بارها اشاره کردم که توافق اتمی به مثابه اسب تروای غرب برای پیاده سازی، پروژه فروپاشی و سقوط شوروی در ایران خواهد بود و پس از پایان یافتن برزخ اتمی، رژیم پوست اندازی خواهد کرد و جمهوریِ سوم پدیدار خواهد گشت. با گفتگو تلفنی روحانی و دست دادن ظریف با اوباما، تابوی ارتباط مستقیم با امریکا شکسته شد و بخشي از پوست اندازی رونمایی گردید.
پس از توافق اتمی –ناگزیر و همچون شوروی- نوبت به طرح مسئله حقوقبشر میرسد. محکومیت سرکوب بهائیان در ایران به وسیله سنای امریکا و صدور قطعنامه اخیر از طرف سازمان ملل و همزمان استقبال از وعدههای حقوق بشری روحانی به نحوی، سوق دادن وی به سوی گورباچُف شدن تحمیلی و در راستای عملی شدن پروژه مذکور میتواند باشد.
جمهوری اسلامی سنگرهای خود را در منطقه، یکی پس از دیگری واگذار کرد. سقوط سوریه به عنوان آخرین سنگر پایان بازی خواهد بود. ولی به دلیل آماده نبودن شرایط و افکار عمومی برای این امر، ۱۸ ماه زمان خریده شد که این وقت اضافه، تقریبا همزمان با انتخابات ریاست جمهوری در ایران و حدود سه ماه پس از انتخابات ریاست جمهوری امریکا است. با احتمال انتخابِ هیلاری کلینتون و شکسته شدن قانون نانوشته "دو دور دموکرات، دو دور جمهوریخواه" و راه یافتن نخستین بانوی ریئس جمهور به کاخ سفید، باز شدن سفارتهای ایران و امریکا در دو کشور دیگر یک رویا نخواهد بود. در چنین شرایطی، امریکا این بار نه از واشنگتن بلکه در تهران از نقض حقوق بشر سخن خواهد گفت، همانگونه که در سالهای پایانی سلطنت پهلوی نیز همین کار را کرد.
این مدت زمان، فرصتی طلائی برای سازماندهی نیروها و جنبشهای مختلف صنفی و اجتماعی می باشد. تا در این تاریخ میوهِ درختی را که امروز نهالاش میکاریم را برداشت کنیم.
جنگ جدی برای قدرت
سرداران سپاه نیک می دانند اگر در این بازی انتخاباتی ببازند و نتوانند شِبهِ کودتای خود را با رد صلاحیت گسترده، تقلب یا هر ترفند دیگری به اجرا درآورند، بدنه تندروی نظام و سپاه دیگر چندان قدرتی برای عرض اندام نخواهند داشت و پوست اندازی تکمیل گشته و جمهوریِ سوم پدیدار خواهد شد. به همین دلیل از هوادارانِ اسلام رحمانی به عنوان «نفوذی دشمن، خائن و با القابی از این دست» نام برده و هتا آنان را تهدید به مرگ میکنند. جناح مقابل نیز ساکت ننشسته و به عنوان مثال سخنانِ آنان در مورد «عدم نظارت بر ولایت فقیه» را با تمثیلهای تندی همچون «یادآوری ادعای کلیسای کاتولیک در قرون وسطی»، «خلاف حکم عقل و علم سیاست» و «خلاف قانون اساسی» پاسخ میگویند. نمونهای دیگر از این مجادلهء کلامی، بحث بین هاشمی رفسنجانی و فیروزآبادی است، که اولی هنوز ثبتنام نکرده، شمشیر را از رو بسته و ادعای «عزل ولایت فقیه و شورایی کردن آن» را دارد و دومی نیز در پاسخ، رئیس مجمع تشخیص مصحلت همان نظام را به «نفوذی دشمن و ضد انقلاب بودن» و «سردمداری حیله جدید برای تجزیه کشور» متهم میکند.
در نتیجه پایان برزخ اتمی، رژیم به پوست اندازی نزدیک میشود و به همین دلیل درگیری بین دو جناح به هیچ روی ساختهگی نبوده و در نتیجه آینده حکومت بین حکومت نظامی سرداران -چیزی شبیه کره شمالی- و یا جمهوریِ سوم -با ولایت فقیه شورایی- رقم میخورد.
انتخابِ شرکت یا تحریم انتخابات
پیشزمینهء انقلاب سیاسی و پایان رژیمهای دیکتاتوری، «تحریم همه انتخاباتها» و «اعتصابات و تظاهرات سراسری همزمان» است. پس چرا ما به عنوانِ نیروی خواهان مرگ نظام دیکتاتوری حاکم در این مورد خاص، مخالف تحریم انتخابات هستیم؟ عموماً تحریم انتخابات به مفهوم مشروعیتزدایی از نظام حاکم تلقی میشود، البته زمانی که این تحریم از سوی قریب به ۹۰ درصد واجدان شرایط صورت گیرد.
در سال ۱۳۸۸ با وجود دهها کُشته و اعتراض میلیونی در خیابانها، دولتهای غربی فقط نظارهگر بوده و این امر تاثیر بهسزایی در از دست رفتن مشروعیت بین المللی حکومت نداشت، چرا که جامعه جهانی آماده تغییر نظام در ایران نبود، بلکه در پی توافق در مورد مسئله اتمی با ایران بود. اینک که در آستانه برداشته شدن تحریم ها هستیم و جمهوری اسلامی با امریکا در مورد مسائل مختلف در حال گفتگو میباشد و تبادلات تجاری و سیاسی گسترده ای در حال شکل گیریست، اگر ما به تحریم ۹۰ درصدی در انتخابات نیز برسیم، چندان تاثیری در از بین رفتن مشروعیت بینالمللی نظام نخواهد داشت. در سال ۱۳۹۰ که اصلاح طلبان انتخابات مجلس را تحریم کرده بودند، حدود ۱۵ میلیون تن شرکت کردند و حکومت با اعلام آمار ۳۰ میلیونی مشروعیت لازم برای مصرف داخلی را بدست آورد. با توجه به نامزدی بیش از ۱۲ هزار تن، حمایت جنبش دانشجویی از مشارکت گسترده در انتخابات، طرح کارزار تغییر چهره مردانه مجلس از سوی کنشگران «جنبش زنان» و ثبت نام ۳۰۰ درصدی بانوان –نسبت به دوره پیشین- برای مجلس، چگونه میتوان تصور تحریم ۹۰ درصدی انتخابات را داشت؟
با نگاهی واقع بینانه و منطقی، به این نتیجه میرسیم که پافشاری بر عدم شرکت در انتخابات، بیاعتباری نزد عموم جامعه و به دور از خرد میباشد. حتی اگر به فرض محال، بتوانیم پروژه تحریم ۹۰ درصدی را به انجام برسانیم، به این پرسش بر میخوریم که کنش بعدی چیست؟ به قول هنری کسنیجر «همیشه در سیاست باید پرسید، بعدش چی».
متاسفانه ما از نبود سازمان دهی، برنامهریزی و اپوزیسیون منسجم و قدرتمندی که بتواند فردای تحریم انتخابات مبارزه را به شکل های دیگری ادامه دهد رنج میبریم. اگر سخن از تحریم انتخابات بر اساس «مبارزات بیخشونت و نافرمانی مدنی» به میان میآوریم، باید پس از آن، کُنشهای دیگری همچون تظاهرات و اعتصابات عمومی صورت گیرد. بر همین اساس تحریم انتخابات به تنهایی و بدون کُنشهای لازمِ زنجیرهایِ در پی آن، امری نهتنها بیهوده است، بلکه باعث دور شدن ما از رسیدن به هدف نهایی که برقراری نظام دموکراتیک است، میشود. البته رای دادن در خارج از کشور، به دلیل اندکی تاثیر آن فقط کمک به آراستن ویترینِ خارجی نظام میکند.
نکته قابل توجه این است که بخشی از اپوزیسیون ما این باور را دارند که شرایط بد اقتصادی، وجود تحریمها و انزوای سیاسی، مردم را به تنگ آورده و منجر به انقلاب میشود. این دوستان که همچنین معتقد به تحریم انتخابات هستند، از این موضوع غافلاند که وضعیت اجتماعی و سیاسی اینچنینی در دوره احمدینژاد نیز وجود داشت و نهتنها منجر به انقلاب سیاسی نگردید بلکه ما را از مهمترین فاکتور انقلاب سیاسی که مثلث ثبات و جامعه متوسط قدرتمند باشد، دور گردانید. اکنون پرسش اصلی این است که آیا نباید به جای اینکه، هَخا وار به فکر انقلاب کردن یک شَبِ باشیم و یا در انتظار جمهوریخواهان امریکا برای بمباران ایران بنشینیم، به فکرِ برنامهریزی درست و استراتژیک برای مرگ جمهوری اسلامی و دورانِ گذارِ از آن باشیم؟
پروژه طعمه و سرکوب
در این انتخابات به دلیل فراهم نبودن شرایط به پایان رساندن دیکتاتوری حاکم و در عین حال در کمین بودن نیروهای امنیتی نظام برای دستگیری فعالین سیاسی و اجتماعی باید تا جای ممکن از به دام افتادن و قربانی شدن پرهیز نمود و به جای آن باید خود را برای سرنگونی کامل رژیم در زمان مناسب آماده کرد. تجربه ۱۸ تیر ۷۸ و جنبش سبز نشان داد که اصلاحطلبان حکومتی حاضر به عبور از نظام نبوده و در این راه واهمهای از قربانی شدن مردم ندارند. در جنبش ۱۸ تیر و جنبش سبز شاهد دستگیریهای گسترده با حکمهای طولانی مدت بودیم و این باعث میگردید که هر بار یک دهه طول بکشد تا مردم ما بتوانند دوباره جنبشی را احیا نموده و به حکومت ضربهای کاری وارد کند. از این رو ما باید بسیار هوشیار باشیم و نیرویمان را برای روز موعود و وارد کردن ضربه نهایی حفظ کنیم. در ضمن از یاد نبریم که این انتخابات دعوایِ خانوادگیِ نظام است و ما فقط باید آتش بیار این معرکه باشیم، نه اینکه به والدین آنها که کلیت نظام باشد اهانت کنیم، چرا که آنها دعوای خود را کنار گذاشته، متحد شده و به ما حملهور خواهند شد. گر چه در بسیاری از میدان های عمل، ردپایی از هماندیشان آزادیخواه و میهنپرست را نمیتوان ندید.
استراتژی کلی
در سال ۷۸ و ۸۸ مردم به خیابان آمدند، ولی این دو قیام به دلایل مختلفی به آخرین مرحله مرگِ رژیم که فاز اعتصابات باشد، نرسیدم. در سال ۸۸ نخست مردم عادی به میدان آمده و سپس جنبش دانشجویی همراه شد، به همین دلیل در ابتدا شعارها بیشتر مذهبی بوده و کمی از جنبش روشنفکری فاصله داشتند، اما از آنجایی که در سال ۷۸، جنبش دانشجویی و روشنفکری سردمدار قیام بود، شعارها سکولار و تندتر بودند. بزرگترین کمبود هر دو جنبش دانشجویی و سبز، عدم همراهی صنفهای مختلف و رسیدن به اعتصابات سراسری بود. این بار با درس گرفتن از تجربیات گذشته و با بهرهگیری از عِلم سیاست بر پایه اصول مبارزات بیخشونت، باید رهبری مبارزات را به جنبش روشنفکری -دانشجویان و معلمان- سپرده و با سازماندهی، هماهنگی و همراهی صنفهای مختلف به مرحله اعتصابات رسیده، همه انتخاباتها را تحریم کنیم و یک بار برای همیشه این رژیم مستبد را به زبالهدان تاریخ بیاندازیم.
شکی نیست که انتظار به ارمغان آوردن دموکراسی توسط حسن خمینی یا روحانی، نگاهی هیچ تیز و بخرد است، به همین دلیل در مقطع کنونی انتخابات مجلس خبرگان برای ما اهمیت چندانی ندارد. همچنین از مجلس شورای اسلامی انتظارِ بهبود وضعیت سیاسی یا هتا حقوق بشر را نیز نداریم. آنچه برای ما اهمیت دارد این است که مجلس دهم راه به ثمر رساندن انقلاب سیاسی نرم را به طور ناخودآگاه برای ما هموار کند. این امر با حذف دلواپسان -عوامل مخل کارکردِ وزرای کلیدی برای ما- از ترکیب مجلس، تحقق مییابد. یکی از وزرای کلیدی برای ما، وزیر امور خارجه (جواد ظریف) میباشد، که مهمترین عامل تحقق «مثلث ثبات» است. دیگری وزیر علوم است، که تا کنون چهار بار به دلیل استیضاح، عوض شده است. او باید بتواند بدون دغدغه، شرایط بازگشت به کار استادان اخراجی و روسای برکنار شدهی دانشگاهها را فراهم سازد تا جنبش دانشجویی قادر به سامان دهی خود باشد. همچنین وزیر آموزش و پرورش و وزیر کار شرایط را همچون سال ۹۳ برای برقراری جلسات کانون صنفی معلمان و تشکیل سندیکاهای کارگری -که حق مسلم آنان برای احقاق حقوق صنفی خود و یکی از رکنهای دموکراسی در فردای عبور از دیکتاتوری حاکم است- فراهم سازند.
یکی از راههای اطمینان از به ثمر رسیدنِ این پروژه درخواست مطالباتِ صنفهای مختلف از کاندیداهای مجلس در مدت زمان مشخص و سازمان دهی تجمعات در صورت عدم تحقق این مطالبات می باشد. به عنوان نمونه جنبشهای مختلف صنفی در اقدامی هماهنگ در هر شهر میتوانند از کاندیداها -در ازای رای دادن به آنها- تعهد بگیرند که تا ۱۰۰ روز پس از راهیابی به مجلس برخی از خواسته های صنفی آنان را برآورده سازند و در غیر این صورت، در مقابل دفتر آن نماینده تجمعاتی برگزار نمایند. به عنوان شاهدی بر واقعی بودن تحلیلهای این مقاله به مراسم شانزده آذر ۹۴ اشاره میکنم که در آن جنبش دانشجویی از باز شدنِ روزنهای کوچک، استفاده کرده و با ابراز اعتراض به رئیس جمهور، نشان داد که فراهم ساختن شرایط پیشزمینههای انقلاب سیاسی در بطن جامعه جریان دارد.
نتیجه گیری
جمهوری اسلامی در قلعه سیاست کشور ما جا خوش کرده و از دروازههای آن به شدت مراقبت میکند. مردم که در آن سویِ این دروازه ایستادهاند و هر از گاهی با فشارهای خود تکانی به این دروازه میدهند و نگهبانان این قلعه قادر به بستن کامل نبوده و نیستند. اینک بر ماست که برای نجات خود به جای کنار نشستن و در انتظار یگانِ جنگی بیگانگان -جمهوریخواهان امریکا و یا اسرائیل- بودن، خودمان دست بهکار شده و چند گامِ باقی مانده تا گشوده شدن کامل این دروازه و تسخیر این قلعه را برداریم.
نویسنده، یکی از نخستین افرادی بود که از پروژه اصطلاحطلبان برای شرکت گسترده مردم در انتخابات اسفند ۹۴ پرده برداشت. اگر اینک گفتارم مبنی بر شرکت در انتخابات همان سخن اصلاحطلبان است، این در تضاد با اصول و هدفهایم نیست. شاید این موضعگیری با حرفِ برخی از کنشگرانِ اپوزیسیون نیز مبنی بر شرکت مداوم در انتخاباتهای جمهوری اسلامی تا رسیدن به انتخابات آزاد یکی به نظر رسد، ولی این برداشت، از آنجا که من به دنبال جمهوریِ سوم نیستم، درست نمیباشد. من هنوز معتقدم که انتخابات آزاد، باتلاقی برای اپوزیسیون و کد رمز جمهوریِ سوم است. در مقطع کنونی شرکت در انتخابات در واقع استفاده از تاکتیک «یکی شدن با دشمن Identification with the aggressor» در جامعه شناسیِ سیاسی است.
در خاتمه به عنوان یک کنشگر سیاسی، به صورت مستدل می گویم که تحریم انتخابات نه تنها پیشزمینههای انقلاب سیاسی و مرگ جمهوری اسلامی را به ارمغان نمیآورد، بلکه باعث روی کار آمدن حکومت شبهِ نظامی خواهد شد که ما را فرسنگها از انقلاب سیاسیِ موفق، با نتیجه رسیدن به آزادی و دموکراسی، دور خواهد کرد. اما شرکت گسترده مردم، البته باز تاکید می کنم "فقط در درون ایران"، پیشزمینههای انقلاب سیاسی را ایجاد خواهد کرد و خواهیم توانست، پیش از آنکه بخشی از رژیم بتواند جمهوریت سوم را رقم بزند، از آن عبور کرده و کارش را یکسره نماییم.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
افزودن دیدگاه جدید