رفتن به محتوای اصلی

دیروزیها و امروزیها!
07.08.2009 - 07:10

اگر بپرسید که تفاوت بین «انقلابیون» سال 57 و «امروزیها» چیست، میگویم که برپای خود ایستادن، آلودگی به احزاب و گروهها و سازمانهای سیاسی نداشتن، یعنی به خود اندیشیدن، گله ای راه نیافتادن و به تنهایی و با فکر خود تصمیم گرفتن و عمل کردن. «دیروزیها» – همانها که وسیله شدند اسلامیون به قدرت برسند - هیچ کدام هویت نداشتند، نه زنده ها و نه مرده هاشان؛ چرا که همه را راهبرانشان به جیبشان میریختند. انسانها همه مهر داشتند، یا مجاهد بودند، یا فدایی و یا توده ای و یا خمینی چی... که این باند آخری زد و برد... ولی باز هم در زندان و زیر شکنجه، کسی نامی نداشت؛ همه را رهبران احزاب و گروهها بالا میکشیدند، افتخارات و... بقیه ی چیزها را...

اگر بپرسید چرا «دیروز» آن همه دعوا و درگیری بین احزاب و گروهها و جریانهای سیاسی بود و این روزها دیگر نیست، باز هم خواهم گفت به همان دلیل بالا؛ چرا که دعواها در واقع دعوای رهبران آن توده های بی شکل بود، برای سوء استفاده کردن از ایشان، برای پیشبرد منویاتشان و برای دست یافتن به قدرت؛ ولی «امروزیها» از این برنامه ها ندارند؛ نه میخواهند حزب طراز نوینی را بر کرسی ی قدرت بنشانند، نه جمهوری ی دموکراتیک خلقی و نه جامعه ی بی طبقه ی توحیدی و کارگری و پرولتری و حکومت اسلامی ای را «نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر» مثل خمینی ی آن روزها و مثل موسوی ی این روزها؛ شعاری که از همان دیروز، از همان دوره های دور جا مانده است.

اگر دعوایی هم در گردهماییهای خارج کشوری میبینید، باز هم همان دعوای قدیمی ی «دیروزیها»ست، بر سر قدرت، و سهمی از قدرت... و خب الزاما نه برای آزادی و نه برای تحقق حقوق شهروندی ی شهروندان، آن گونه که «امروزیها» میخواهند و براش جان میدهند و شکنجه میشوند... بدبختی این که اشتباه به عرض آقای موسوی رسانده اند؛ «امروزیها» برای شعارهای نخ نما شده ی «دیروزیها» جانفشانی نمیکنند؛ مرض که ندارند، جان بدهند تا همان را که «دیروز تا همین امروز» داشتند و دارند، داشته باشند؛ این با کدام منطقی میخواند؟!

فرض کنیم اصلا «کودتا»یی اتفاق نیفتاده بود. میرحسین موسوی شده بود رئیس جمهوری و این روزها باید میرفت بیت خامنه ای به دست بوس و بعد هم حکمش را از دست خاتمی و هاشمی ی رفسنجانی میگرفت... و از این حرفها... و... خب... البته دیگر این بساط راه نمیافتاد؛ ولی آیا بساط سنگسار و قصاص و دیه و صیغه و تعدد زوجات و سهم ارث نابرابر و شهروند درجه دو بودن خیلی از ملت هم تغییری میکرد؟ آیا دیگر مردم را به تخت شلاق نمیبستند، زنها با مردها برابر میشدند، حقوق دگراندیشان با شیعه های ناب محمدی برابر میشد، تورم کم میشد، بیکاری کم میشد، یا مثلا وابستگی به روسیه کم میشد؟!

اصلا این آقای رئیس جمهوری ی فرضی آیا میتوانست و آیا مهره ای بود که بتواند در این گونه موارد کاری بکند و قدرتی داشته باشد؟ آیا بساط «یا روسری یا توسری» جمع میشد؟ آیا آن فاطی کماندوهای مزاحم ِ زنان در خیابانها و محل کار و تحصیل زنان، دیگر تو خیابانها و سرگذرها پیداشان نمیشد؟ و... خب... یک سری از این پرسشهای بی پاسخ...

«جمهوری ی اسلامی، نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر» ِ رئیس جمهوری ی فرضی یعنی این که:

«نه بابا هیچ چیزی با این که حالا هست، فرق نمیکرد. از فردای تحلیف و تنقیذ باز هم همین آش بود و همین کاسه و همین رهبری و همین دزدیها و همین چپاولهای نجومی و همین حجاب اجباری و همین آمار وحشتناک اعتیاد و فحشا و همین خانه های عفاف و همین صف طویل مرگ و زندان و شکنجه و اعدام و آفتابه به گردن مردم بستن و مردم را به جرتقیل آویزان کردن...»

آنهایی که پوپولیستی عمل میکنند و دنبال نخ سبز نخ نمای میرحسین موسوی راه افتاده اند، یادشان باشد که «اتوپیا»شان همین حکومت اسلامی است که هست و خیلی هم وحشتناک است. بیخود که تو خارج کشور، این اهالی، پرچم شیر و خورشید نشان را از دست مردم نمیقاپند و پرچم شاخدارشان را در هر مراسمی به مردم زورچپان نمیکنند، میکنند؟!!

مگر در دوران «اتوپیا»ی همین باصطلاح روشنفکران این روزهای حکومتی [همینها که حالا دارند اعتراف میکنند] ندیدیم 18 تیرماه 1378 چه بلایی سر دانشجویان آوردند؟ یادمان که نرفته، رفته است؟ قتلهای زنجیره ای را یادمان نرفته، رفته است؟

واقعا «چنج»ی که «امروزیها» میخواهند، همان «جمهوری ی اسلامی، نه یک کلمه کمتر، نه یک کلمه بیشتر» است؟ خب پس لابد مردم مرض دارند! همان بساط و همان رفتارها بود که بود... پس دیگر چنج و منج و این حرفها برای چیست؟ برای استفاده از همان روحیه ی «دیروزیها»؟!

این دولتیان اینجا یک اشتباه محاسبه داشته اند و آن این که خیال میکنند، توده ها همیشه توده میمانند؛ آن هم توده ای بی شکل و نمیدانند – طفلکها نمیدانستند که یکی از اسباب تمدن و تجدد همین تغییر ماهیت و هویت ِ توده هاست به شهروند، به جمعی از شهروندان... و همان تغییر «دیروزیها» به «امروزیها»...

حالا هم تلگرافی مینویسم که لطفا از این به بعد شعارهای کهنه و حرفهای کهنه و راههای کهنه و لوسبازیهای کهنه را کنار بگذارید... اگر کنار نگذارید، توده ی تغییر ماهیت یافته به شهروند مدرن و متمدن کنارتان خواهند گذاشت.

پس از آن همه خرابکاری، دیگر واقعا «جمهوری ی اسلامی باید برود» باور کنید؟!

5 اوت 2009 میلادی

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.