شير نر و كلاهبردارى
در تاريخ ٢٤ ژانويه ، موجود غايب ومفقودالاثرى از طرف كمیسيون تروريزم وضد امنيت شوراى ملى مقاومت ايران مطلبى انتشار داد . اين نوشته قطعاً اثر بديع شخص شخيص رهبر عقيدتى، فرمانده كل ارتش آزادى بخش و مسئول شوراى ملى مقاومت ايران آقاى مسعود رجوى است .
http://www.hambastegimeli.com/home/%D9%85%D9%87%D9%85%D8%AA
امروز نگارنده حال و حوصله رفتن توى دهن هیچ نوع شيری را ندارد. در اين نوشته فعلاً به طرح چند سؤال اكتفا مى شود . خوب توجه كنيد كه من به صفات مذموم شير اشاره اى ندارم . اما شير شناسان مى دانند كه شير نر غالباً در خواب است يا چرت مى زند. وقتى بيدار مى شود واحساس گرسنگی مى كند خشمگين است، نعره مى كشد تا شير ماده برايش غذا فراهم كند. يكى از دوستان دامپزشک من مى گفت شير نر را تيمار مى كنند، به كار نمى كشند، مزاحم خوابش نمى شوند تا فربه، قوى جثه، سالم و زور مند باشد و هنگام دفاع آماده انجام وظيفه . من بارها توصيه كردم كه با توجه به اخلاقيات شير نر به ويژه رفتار خشن و پدر سالارانه او نسبت به همنوعانش ، لقب مسئول شورا را عوض كنيد. لابد زیبنده انقلابيون نيست كه حرف ليبرالها را بشنوند . نتيجه آن كه امروز براى انجام تعهدات مالى خود شرط مى كنند كه «از برخى كلمات مانند شير.... كلاهبردار.... و غيره استفاده نشود» آیا كسى مى داند چرا كلمه شير با هر صفتى ، مرادف كلاهبردار شده است؟
http://esmailvafa-yaddashtha.blogspot.fr/2015/01/blog-post_28.html
دعواى اصلى
١٥ خرداد ١٣٩٢ كه آقاى دكتر كريم قصيم و نگارنده در يك يادداشت محترمانه خطاب به خانم وآقاى رجوى به كوتاهى و در يك جمله ١٦ كلمه اى به نداى وجدان خود پاسخ داده و از شوراى ملى مقاومت استعفا داده ايم .
http://www.didgah.net/maghalehMatnKamel.php?id=27378
از آن روز تا به امروز حدود ٦٠٠ روز مى گذرد. علاوه بر صدور حكم غيابى ٤٨ ساعته كه به امضاى بيش از ٥٠٠ نفر قاضى جامع الشرايط از سراسر جهان رساندند. يك حكم تفضيلى ناب ٥٦ صفحه اى هم صادر فرمودند.
http://www.aftabkaran.com/akhbar.php?id=11321
٦٠٠ روز است كه با انواع سايت ها ، تلويزيون، جلسات بزرگ وكوچك ، ملاقات هاى خصوصى ، كال كنفرانس ، در ميتينگ ها ، تحصن ها ، اعتصاب غذاها، سخنرانى ها ، فيلم، و كاريكاتور ، تار و طنبور، كنسرت و آواز دشمنى كرده اند . مخاطب نامه غايب است.
ديگران كه اصلاً طرف سخن ما نمى توانند باشند. به پاسخگوئى نيابتى پرداختند.
تا ششماه پيش ٤٥٠ مقاله نوشتند كه فهرست آن مقالات به همت آقاى ايرج مصداقى فراهم آمده است.
http://www.pezhvakeiran.com/pfiles/g92_list_Magha…
اين لشكر كشى هاى «انقلابى و جوانمردانه » دليل دارد. نمى خواهند به نقد ها پاسخ گويند . دعاوى فرعى توسط ديگران طرح مى كنند. البته با چاشنى بند از بند كشيدن ووووووو
https://www.youtube.com/watch?v=BrfC0FD7faM
قصه هاى قديمى
ريش و گيس بافتن هاى جديد هم دنباله همان بازيها ست. مى خواهند جواب خانواده ها را ندهند. فكر مى كنند با مهمانى به ٧٠٠ خارجى در ويلپنت از حمايت ملت ايران بى نيازند . اين سياست فاجعه بار بزرگترين جنبش تاريخ ما را به انزوا ، كاهش چشمگير نيرو وبدبختى هاى بزرگ و باور نكردنى مبتلا كرده است . امروز خانواده هائى كه با گوشت ، و پوست ، جان ومال خود در مبارزه شركت داشتند به انفعال و نفرت كشيده شده اند . وقتى دكتر قصيم فرياد مى كشيد اوضاع عوض شده باز هم به جاى تجديد نظر ، جدالهاى بى معنى را به جان منطق خير خواهانه مى انداختند . نمى خواهند حقايق را بپذيرند. وكى بود كى بود من نبودم.
آقاى رجوى مى داند كه من در خواست عضويت خود را در شورا مطرح نكردم . ايشان پيشنهاد كردند ومن پذيرفتم « عضويت من در شورا به پیشنهاد مسؤل شوراى ملى مقاومت بوده است ..... »نشريه مجاهد شماره ٣٩٨ صفحه ٣
عضويت من با استعفا از جبهه دموكراتيك ملى ايران در اسفند ٧٦ پايان يافت . در جلسه تيرماه -١٣٧٧ باز هم به در خواست آقاى رجوى تقاضاى عضوت در شورا را به عمل آوردم. آقاى رجوى از استعفاى قبلى من و آقاى دكتر قصيم از مسئوليت كمیسيون ها با خبر بوده وهستند ولابد اسناد آن را در اختيار دارند. آقاى رجوى مى داند وقتى مجاهدين در اوج احترام اخلاقى و اقتدار مادى و تشكيلاتى بودند ومرا به عنوان كانديداى مجلس بررسى پيش نويس نهائى قانون اساسى (خبرگان بعدى ) از مازندران اعلام كردند من توسط زنده ياد پاکنژاد عذر خواستم . البته ديگرانى بودند كه براى اين موقعيت دست و پا مى شكستند. در حالى كه حقوقدانان آن زمان مجاهدين سرگرم وظائف ديگرى بودند من آن افتخار را داشتم كه از طرف جمعيت حقوقدانان ايران به بابل، شاهى ، گرگان بروم واز حقوق هموطنان خود از جمله مجاهدين دفاع كنم . من آنچه كردم ومى كنم براى كسب وجاهت يا تقرب به قدرتى نيست . اطاعت از نداى وجدان و اداى دين است وبس.
يك وظيفه ملى
امروز هم با تأثر و اندوه به آقاى رجوى توصيه مى كنم در فكر نجات جان زندانيان ليبرتى باشند . ششصد روز همه امكانات تشكيلاتى را صرف تهديد فيزيكى و جنگ روانى عليه من وما كرديد فعاليت هاى رسانه اى را با اقدامات براى فراهم شدن امكان خروج زندانيان ليبرتى مقايسه كنيد تا معلوم شود چه كرده ايد ؟ خوشبختانه هميشه زور نمى تواند جاى حق را بگيرد. جز تضعيف انجمن ها ، انفعال اعضا وبى آبرو كردن تشكيلات چه چیزی نصيب شما شد ؟ وقتى سناريوى بند از بند جدا کردن را راه انداختيد به همه سفارش كردم كه شكايت نكنند وخونسرد باشند .اين اعمال آنها را مجددا روانه ليست سياه خواهد كرد وبهاى آنرا اسيران اشرف وزندانيان ليبرتى خواهند برداخت .اين مى تواند يك دام باشد تا دولتهاى پناهنده پذیر به بهانه وجود سازمانى كه «بند از بند جدا» مى كند و در صدد كشتن مخالفان خود در اروبا مى باشد از پذيرش هموطنان ما خوددارى كند. هنوز مسئول كمیسيون « صلح » شورا حاضر نشد علناً از اين موضع گیرى خطرناك براى آينده زندانيان ليبرتى فاصله بگيرد.
چاكر ولايت
اين مقدمات هر كسى را به آن نتيجه مى رساند كه شما مشغول بحران سازى هستيد تا مسئله اصلى امروز يعنى نجات جان زندانيان ليبرتى را با كمك همه ايرانيان بپوشانيد.
و آن چنان كه شايسته انصاف وشرافت شماست من وما را خادمين بساط شاهانه ونطع شيخ ناميديد .
من به شما توصيه مى كنم نامه اى را كه به عنوان «حقير» به خامنه اى جلاد نوشته ايد را که از جمله دلايل استعفاى من و ما از شورا بود بخوانيد .
وآن را با نوشته ها وفعاليتهاى ٢٠ ماه اخير من مقايسه كنيد تا هم به خوبى « جاده صاف كن هاى كشتار » را بشناسيد هم آستان بوسان و «چاكران ولايت را » . داستان آی دزد آی دزد را شنيده ايد؟
يك دزد
من اين فرصت را به آقاى رجوى نويسنده اين لجن نامه مى دهم تا يك بار ديگر با دقت فراخوانى را كه به نام كمیسيون نوشته اند را بخوانند . غلط هاى اشكار انرا تصحيح كنند وباسخ دهند.
١- اين پولهائى كه اقاى رجوى با « سخاوت »ودر ديدار «خصوصى» تقسيم مى كردند از كجا امده است ؟
٢- پرداختها تحت جه عنوانى قرار داشت ، كمك،حقوق، هبه، وام، جايزه، هزينه ووووووو
٣- جه كسانى با چه ملاكى حق استفاده از اين وجوه را داشتند؟
٤- اين پول متعلق به چه شخص حقيقى يا حقوقى بوده است ؟
٥- چه مبلغ از اين پول مال مجاهدين وچه مبلغى متعلق به شوراست؟
٦- جمع ارقام مربوط به فتوکپى اسناد چرا تناسبى با كل رقم مورد ادعا ندارد؟
٧- در كدام سازمان سياسى در جهان چنين پرونده سازيهائى وجود داشته يا دارد ؟
٨- با توجه به اسناد وارقام صدها هزار دلارى مورد ادعاى شما در مورد شاعر مقاومت جناب اسماعيل يغمائى و مورد اخير اين مابه التفاوت هاى عجيب را چه كسى به جيب زده است ؟
http://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-67125.html
پند و ملال
در انتظار پاسخ آقاى رجوى مى مانم . در برابر همه توطئه ها ، كينه ورزيها ، وتير هاى مسمومى كه براى من وما فرستاده است و خواهد فرستاد به ايشان اطمينان مى دهم كه اگر « بند از بند » ما باز كنيد ممكن نيست تسليم مانور هاى متقلبانه شويم . اين جمله هم يادتان باشد كه « وزن اشخاص در جامعه بقدر شدائدى است كه در راه مردم تحمل مى كنند.»
مى دانم كه « نرود ميخ اهنين بر سنگ» و از فردا توپخانه مباركه رهبر عقيدتى به فرمانده اى يعقوبى خوش سابقه شليک خواهد كرد اما خوب است فرزندان ما و آيندگان بدانند و آقاى رجوى از افتخار خراسان بزرگ، ابو عبدالله جعفر ابن محمد حكيم ابن آدم معروف به رودكى كه يكى از القاب او آفريننده دوستى بود بيتی را بشنود كه حدود ١٠٥٠ سال قبل سروده شد .
زمانه گفت مرا خشم خويش نگهدار كرا زبان نه به بند است پاى در بند است
ظاهراً من وما بايد كفاره گناهان خود را بدهيم . من باز هم به خير خواهى خود ادامه خواهم داد .
«تو خواه از سخنم پند گير يا كه ملال»
ادامه دارد ٣٠ ژانويه ٢٠١٥
از دیروز تا کنون با حداقل 10 نفر از دوستان، از خانواده های گوناگون سیاسی درباره بخش اول این یادداشت صحبت کردم. آن ها را پیش خود جمعبندی کردم و این هم گزارش به خوانندگان است از نتیجه آن.
سه نفر گفتند، نوشته خلاصه بود و پرسش ما پاسخ شفافی نخواهد داشت جز فحش و فضیحت از محصولات بدیع اسلام ناب رهبر عقیدتی. این جنگولک بازی ها برای به حاشیه بردن مساله لیبرتی است. نباید بیش از این پاسخی داد. آب به آسیاب رجوی نریزید.
چهار نفر گفتند، نوشته از حیث شکل اشکال دارد . پاسخ مودبانه به تهدیدهای دائمی، آن ها را تشویق می کند. این بازی های رسوا در خارج آن ها خریداری ندارد. گرد و خاک کردن برای آنست که آنرا در بین هواداران خرج کنند که «به خال زدیم». بین زشتکاری آن ها و پاسخ شما تناسبی وجود نداشته است. یعنی زبان طنز و ادب به کار نیاید. باید زندگی خصوصی، به ویژه بلبل زبانی های عروس و داماد انقلاب درونی را همراه هزینه هایش برای جنبش و نابودی اپوزیسیون روی دایره بریزید خلاصه کلوخ انداز را پاداش سنگ است.
سه نفر از یاران این روزهای تلخ تر از زهر و سیاه تر از دل هر مستبد، ایرادتی نداشتند و توصیه کردند که به خانواده های نگران درباره لیبرتی همزمان با آی دزد آی دزد کمک کنید. نگذارید موضوع اصلی را گردو خاک رهبری بپوشاند. در مجموع به نظر می رسید توصیه اخبر بهتر است. از نقد دوستان سپاسگزارم. به فراهم آوردن نوشته با پیشنهاد اخیر ادامه خواهم داد. فعلا باید منتظر پاسخ بود. در این میان یکی از یاران فهیم و قدیم از من خواست که مقاله فاضلانه دکتر مسعود نقره کار را بخوانم. به شورایی های غیرمجاهد و به هوادارانی که هنوز امیدوارند رهبر عقیدتی از آسمان به زمین نزول اجلال فرمایند آنرا بخوانند. من مقاله «ترور شخصیت» را خواندم. این یکی از موارد ننگین در تاریخ ادبیات سیاسی میهن ماست. آن چه رهبر عقیدتی مرتکب می شود بسیار زشت تر و دردناک تر است. او منتقدین را با همه وسائل گسترده که دارد مورد ترور شخصیت قرار می دهد. کثیف ترین آن سازماندهی زندانیان جان به در برده خمینی علیه یکدیگر و در تبعید است و پرونده سازی های مالی بر اساس ارقام مجعول.
از دکتر مسعود نقره کار باید سپاسگزار بود که چنین مقاله پربار و درس آموزی را تهیه کردند. امید است دوستان بخوانند . به آن ها که هنوز چشم انتظار معجزات رهبر عقیدتی هستند برسانند. آیا ما می توانیم با «تررو شخصیت» و البته «کیش شخصیت» به آرزوی آزادی مردم و میهن نائل آییم؟
http://news.gooya.com/politics/archives/2015/01/192234.php
4 فوریه 2015
خشم و خرد
در بخش دوم این یادداشت زیر عنوان گزارشی به خوانندگان نوشتم که دوستانی پیشنهاد کرده اند من به روابط خصوصی رهبر عقیدتی بپردازم. او به دروغ از جلسات خصوصی با دیگران خبر میسازد. او مترجم خود و یکی از «قدیمیترین» کادرهای خود را با «گنجینه» خصوصیاش متهم به «همجنسگرایی» میکند. این نوع عمومی کردن روابط خصوصی ننگین است. اگر آن کسی که آماج این کینه توزی ننگین قرار گرفت «گنجینه» خصوصی خودش را برای دشمنی کوک کرد و مورد استناد قرار داد و مقابله به مثل کند، برای رهبر عقیدتی چه راه دفاعی باقی میماند.
این نوع زشتکاری ها قبل از آن که موجب آزار قربانی باشد باعث سلب اعتبار و حیثیت مرتکب آن میشود. هرکس می تواند هر حرفی را به عنوان اطلاع خصوصی مورد سوءاستفاده قرار دهد. شاید در جامعه بیطبقه توحیدی، ساخته و پرداخته رهبر عقیدتی «خصوصی» سازی نفعی نداشته باشد و منافع رهبر عمومی کردن حوزههای خصوصی را با پردهدریهای رسوا تأمین کند. این نوع حرکات شنیع خود یکی از دلایل استعفای من و ما بود. بنابر این من اعتقاد و اقناع وجدانی به مقابل به مثل در این زمینهها ندارم. بگذارید او از جلسات خصوصی خود پردهبرداری کند. در نوشته پیشین با کمک از روشندل و روشنگر خراسان، استاد شاعران ، رودکی به مسئول مفقودالاثر کمیسیون ضد امنیت و تروریزم شورا توصیه کردم که خشم خویش نگهدارد. به نظر می رسد او قادر به شیندن بانگ عقل و خرد نیست. باز هم قلمکشهای خوشنام خود را به صف کرده تا «پول خون رزمندگان» را از من و ما وصول کند . به نظرم باز هم نباید در برابر این قبیل اصحاب ادب و شرف واکنشی عمل کرد. هفتصد سال پیش مصلحالدین، استاد سعدی ندای رودکی را در بیان ناب خود تکرار کرد و به ما آموخت که
نه مرد است آنکه نزدیک خردمند که با پیر دمان پیکار جوید
بلی مرد آن کس است از روی تحقیق که چون خشم آیدش بالکل نگوید
با این مقدمه به اباطیل کمیسیون مفقودالاثر میپردازم.
روش متقلبانه
در اطلاعیه کمیسیون ضد امنیت و ترور شورا لیستی وجود دارد با اسنادی که غالباً یا ناخوانا یا مخدوش است. به نظر میرسد تهیه کننده اطلاعیه تعمد دارد تا خواننده را در لابلای اسناد بیشمار گم کند. بعد هم یک حساب من در آوردی با یک رقم مجعول یک میلیون دویستهزار دلاری را قالب میکند و در میرود. اگر نویسنده این سند حداقل شعور را برای مخاطب خود قائل میشد به چنین روش متقلبانهای توسل نمیجست
محمدرضا «خارجی»
از جمله این اوراق لیستی است با عنوان «محمدرضا روحانی – درخواست کمک مالی پس از عضویت در شورا از مجاهدین و اسناد پولهایی که تا ماه قبل از خروج از شورا گرفته است.»
میدانیم که من و ما به دلیل استعفای علنی و آشکار و البته محترمانه از شورا مورد تهاجم قرار داریم. نویسنده اطلاعیه مسلمان شیعه انثی عشری است. معنای اصطلاحی «خروج» را خوب میداند. ابن ملجم بر علی (ع) «خروج» کرد و صفت او «خارجی» است. اگر این لغت را ندانسته به جای استعفا به کار برد لابد غافل و جاهل است. اگر میدانست یادش باشد که من و ما از این جاهلبازیها نمیترسیم.
«روزی که استعفا می دادیم به نیکی می دانستیم که یک هزارم قدرت مادی مخاطب خود را نداریم.»
http://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-56203.html
با این حرفها نمیتوانید من و ما را بترسانید. قبلا به آن دو انقلابی کبیر که تنها «پاچه آدم را به دندان» نمیگیرند بلکه بند از بند هم باز میکنند نوشتم و باز هم ناچار تکرار میکنم.
در راه دفاع از حق
«روز ۲۰ اسفند ۱۳۲۴ شادوران احمد کسروی، مورخ، حقوقدادن و وکیل دادگستری و همکار گرامیام و موجب افتخار وکلای ایران را در اطاق بازپرس دادسرای تهران با گلوله و ۲۸ ضربه کارد تکه تکه کردند. او شهید راه آزادی ملی شد.
روز ۴ اردیبهشت ۱۳۶۹ زنده یاد دکتر کاظم رجوی حقوقدان، استاد دانشگاه و نویسنده و پایهگزار روابط خارجی شورا را که افتخار همراهی و همرزمی او را داشتهام، در حاشیه شهر ژنو، مقر اروپایی ملل متحد، به گلوله بستند. او جان خود را در راه انجام وظیفه وجدانیاش داد و شهید بزرگ حقوق بشر شد.
این دو بزرگمرد هر دو پنجاه و هفت ساله بودند. من پانزده سال بیشتر از آنها زندگی کردهام. چه اشکالی دارد که به جای مرگ در رختخواب پیرانه سر و برای دفاع از حقوق و حیثیت انسانی به استقبال خطر بروم و فضیلت جانبازی به میراث بگذارم.
مگر در این سالهای سیاه سلطه شیخ و شاه نشینده ،ندیده ، نخوانده، نگفته و ننوشتهایم که «تا آخر ایستادهایم»؟
http://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-56203.html
معلق زدن در ملاقات خصوصی
ادعای کمسیون آنست که کس یا کسانی درخواست کمک مالی «پس از عضویت در شورا از مجاهدین [کردهاند] و اسناد و پولهایی که تا ماه قبل از خروج از شورا» گرفتهاند. بعد هم می نویسند که بدهکار «در تابستان ۷۲ بطور جداگانه و انفرادی در دیدار خصوصی با مسئول شورا درخواست کمک مالی کرده است.» و «رهبر عقیدتی مجاهدین با سخاوتمندی بسیار پذیرفته است... که به مدت ۲۰ سال ادامه داشت...»
خوب دقت کنیم. روحانی با «مسئول شورا» ملاقات خصوصی و انفرادی میکند و از او کمک میخواهد اما نتیجه آن که این رهبر عقیدتی است که پاسخ سخاوتمندانه میدهد. مگر میشود روی یک وجب خاک خدا و در آن واحد یک آدم چندین معلق بزند و شنونده یک عنوان داشته و در همان جا، همان وقت، همان مطلب پاسخ دهنده عنوان عوض کند. یاللعجب . عجی مجی لاترجی ورا ورا پوف.
این عدم شفافیت ها معنادار است هرچندکه با خرد معمولی فهم آن مشکل باشد.
قاتی پاتی
نهضت ادامه دارد. میراث خوار خون بها دو شخصیت حقوقی هستند مجاهدین و شورا. اما میزان طلب کلاً معلوم نیست. هرکس چقدر گرفته؟ از چه کسی گرفته؟ عنوان وجوه دریافتی چیست؟ کمک یعنی چه مگر شورا یا مجاهدین بنگاه خیریه هستند؟
بهای خون رزمندگان یعنی چه مگر اینجا دارالخلافه اسلامی است که حاکم جای «اولیاء دم» را میگیرد. حالا اگر همه این ادعا ها را پبذیریم باید دانست به چه مجوزی کمیسیون ضد امنیت و تروریسم شورا وکیل تامالاختیار مجاهدین است که برای وصول مطالبات ادعایی آنان با توسل به هیاهوی رسانهای اخطاریه میدهد.
آسمان و ریسمان
این آسمان و ریسمان بافتنها بی دلیل نیست. نمیخواهند و نمیتوانند به انتقادات پاسخ گویند. بنابر این پرونده سازی میکنند. میترسانند. افشاگری به راه میاندازند. مگر نه آن که شورا کمیسیون امور مالی و تشکیلات دارد. اگر این کمیسیون از کسی طلبی دارد باید صورت دقیق (نه هوچیگری میلیونی) آنرا به بدهکار بدهد . از دو حال خارج نیست یا مدیون می پذیرد و ادای دین میکند یا نمی پذیرد. وقتی نپذیرفت آن وقت کمیسیون امور حقوقی است که به دنبال وصول مطالبات میرود. طبل خالی کمیسیون ضد امنیت و تروریسم شورا را کوبیدن برای ایجاد وحشت است. خوبست مسئول غایب و مفقودالاثر که در پاسخ استعفا حکم «خروج» ما را داد و ما «خارجی» شدیم بداند که مرحوم مغفور خلد آشیان لرد برنارد شاو جمله قصاری دارد که من فکر میکنم اگر آنرا آویزه گوش مبارک فرمایند عندالله و عندالرسول مأجور خواهند بود . القصه آن لرد خارجی میگفت «در دنیا برای کسانی که از خطر بترسند، همیشه خطری وجود دارد.» برای مسئول کمیسیونی که لاهوتی است خطرات بیشتری وجود دارد آن هم خطرات آن دنیاست. راستی او از نکیر و منکر و آتش جهنم باکی ندارد؟
اگر باک دارد از من که ناسوتی هستم بشنود که «کل ابن آدم خطا و خیرالخطائین التوابون و الله یحب التوابون» خوب است که توجه کند. آن آقا عربی میداند ولی برای خوانندگانی که عربی نمیدانند جسارت برگرداندن به فارسی را به خود میدهم که «همه فرزندان آدم خطا میکنند و بهترین خطاکاران توبه کنندگان هستند و خداوند توبه کنندگان را دوست دارد. » امید است خدای مسئول مفقودالاثر کمسیون او را نجات دهد تا بدون خشم و ترس، خردمندانه در برابر مردم پاسخگو باشد و بازهم پشت قلمکشان هتاک پنهان نشود. (ادامه دارد)
محمدرضا روحانی
۱۷ بهمن ۱۳۹۳
فایده فراخوان بی امضاء
دیدیم که فراخوان کمیسیون ضد امنیت و تروریزم شورا امضایی ندارد. همه چیزش درهم و برهم است. آش شور مجاهدین را با حلوای شیرین شورا به هم آمیخته و بی امضاست و تق و لق. من از دوستی که سالها روابط نزدکی با رهبر عقیدتی داشت علت را پرسیدم. بدانم این آش شله قلمکارو بی سرو ته چه فایدهای دارد. دوست کارآزموده من ، مرا به مطالعه اطلاعیههای کمیسیونهای شورا ارجاع داد. علت را پرسیدم. اصرار داشت که دلیل آن دستوری است که «اف» داده است تا جلوی «ف» مانع بتراشد. (می دانیم که «اف» نزد آنان فرمانده است و ف فردیت.)
در اطلاعیه ها، مجاهدین امضا ندارند و غیرمجاهدین امضا میکنند. می گفت این کار چندین فایده دارد. اول آن که اگر استعفا بدهند و بروند آنان میتوانند فورا کاغذی رو کنند که خائن بود و از مسئولیت کمیسیون شورا وعضویت مجاهدین بریده بود. دوم آن که فقدان امضاء و عدم شفافیت فرار از انواع مسئولیتها را آسان میکند. صاف و پوست کنده یکی از بین فوتشدگان را به عنوان مسئول معرفی میکنند و مردگان قابل معرفی به مقامات رسمی نیستند. تنها خداست که میتواند مردگان را مورد داوری قرار دهد. کنجکاو شدم به سوابق اطلاعیهها مراجعه کردم. دیدم که دوستم نظرش یا تحلیلی را عنوان نکرد بلکه این خبری است مطالعه شده و دقیق. مثلا کمیسیون ورزش یا مذاهب امضاکننده دارند و بقیه که از مجاهدین هستند امضایی ندارند. از جمله ردیهنویسهایی که عضو سازمان هستند زیر سپر اسامی مستعار قائم هستند. اشخاص خوش نامی که برای زهر چشمگرفتن در نظر میگیرند و جلو میفرستند خیلی «خودی نیستند، نخودی و بیخودی» تشریف دارند. عکس، تفضیلات آرتیستی و امضا هم دارند. خودیها مستور و مستورهاند، زیرزمینی و مخفی.
صدا خفه کن
این نوع پنهانکاری جیمزباندی، گردوخاک کردن، بلوف زدن ، کار کارشناسی است هزار چهره و صد رنگ. آن «اف» که در خلوت از گنجینه ادب خود پرده برمیداشت و به امر رهبر عقیدتیاش به شاملو میتاخت و ناسزا میگفت خود «بدتر از پاسدار» است. برای آن که پاسدار رژیم معمولاً نمی فهمد. راستی در قرآن نخوانده است که «هل یستویالذین یعلمون والذین لایعلمون» آیا آنان که می دانند و آنان که نمی دانند برابرند؟
آن صدا خفه کنی که نوچهاش را کیش میداد تا صدای جاودانه مرضیه را خاموش کند همانی است که بر گور مرضیه و در برابر دوربین ها اشک میریخت و آه میکشید و در مجلس بزرگداشت شاعر شاعران شاملو خود را صاحب عزا جا میزد.
پوست خربزه
دوست من صدا خفه کن را مبتکر فراخوان بیامضای اخیر میدانست. او باور داشت باید یک اصطلاح فرانسوی در این مورد صادق باشد که «وقتی گربه نیست موشها میرقصند». این پوست خربزه کینه ورزی رهبر عقیدتی را اقناع میکند. موجبات شادی او را فراهم میآورد. در عین حال لغزاننده و هدیه مسمومی است. آب زیر دیوار رهبر عقیدتی میبندد. طبل رسوایی او را بیشتر به صدا در میآورد. به هواداران پیام میدهد که رهبر با چماق «کمک»های ماهانه راه هرگونه دگرگونی را میبندد. جامعه مدنی را به اطاعت محض از «رهبری عقیدتی» مجبور میکند.
به این ترتیب کی بود کی بود من نبودم. مسئول کسی است که حق سؤال کردن را مرادف خیانت قرار داد و مصوبه اخیر شورا اجرای اوامر اوست و برای قطع و ریشه کن کردن هر نوع اندیشه انتقادی در محدوده شورا و سازمان مجاهدین .
بایگانی راکد
به همت آقای همنشین بهار خواندیم و شنیدیم که رهبر عقیدتی میگوید زندان لیبرتی رزمگاه است و باید آنجا بمانید. اما از پیاده کردن پیام او مخالفت به عمل آوردند. نه خودشان از این نظر دفاع کردند و نه بسیجیهای قلمکش آنها به خط شدند. تو گویی که رستم ز مادر نزاد . برای رهبر بهانه آوردند که این مصرف درونی دارد، در بیرون بین خانوادهها و لابی خارجی دافعه ایجاد میکند، به آمریکاییها بهانه میدهد، کمیسیاریا را میشوراند، چند صد نفری که بعد از سخنرانی عاشورا به آلبانی رفتهاند را متهم به خیانت میکند، نشان میدهد که آنان علناً جلوی رهبر عقیدتی قد علم میکنند و و و
به این ترتیب رهبر را بی سروصدا سنگ روی یخ کردند و پیام عاشوراگونه مقام رهبری عقیدتی را سپردند به بایگانی راکد بدون آن که آب از آب تکان بخورد. خلاصه آن که سر رهبری بی کلاه خواهد شد. با این که موضوع اصلی این نوشته پرداختن به «سخاوت»رهبری عقیدتی است در اداره «پول خون» اجازه میخواهم در برابر اخبار و تحلیل دوستم به بیان آرزوی خود بپردازم و بعد به سراغ کمکها و مراحم رهبری برویم.
منجلاب خودساخته
میدانیم که رهبر عقیدتی از روبرو شدن با واقعیت ها وحشت دارد. او نمی خواهد بپذیرد که جهان عوض شده و بایدخود را با جهان تطبیق دهد. بنابر این به اتکاء امکانات مادی عظیمی که دارد سعی میکند صدا خفه کن ها را به هر قیمتی به کار گیرد تا منتقدان خود را جلاد، خودفروش، تواب، خائن، شکنجهگر، ناسپاس، نمکنشناس، فرومایه و صدها صفت زشت دیگر که لایق خودش و چاپلوسان درگاهش است بخواند. ششصد روز اس تکه بیش از ششصد را سر کار گذارد، که در این باب بگویند، بنویسند، بخوانند، تولید، پخش و نشر کنند و هر روز بیشتر از روز پیش در منجلاب خودساختهاش فرو میرود. سرنوشت او رقت انگیز شده است. اگر فحاشیهای او از قدر و مقام شاملو و مرضیه کاست به دیگران هم لطمه میزند.
پرده دروغین وحدت
سی و شش سال پیش، دوست گرامی، روشنفکر دلیر و مهیندوست دکتر کریم قصیم، وقتی رجویها برای دیدار «امام» سر و دست میشکستند چراغی برافروخت که من امروز آن را فرا راه رهبر عقیدتی قرار میدهم تا بخواند و بفهمد«اپوزیسیونی که در درون خود قادر به بررسی آزادانه و بی واهمه نقائص نظری موجود باشد به مراتب در مقابل تمهیدها و کوششهای تفرقهافکنانه دشمن مصون تر است تا اپوزیسیونی که از بیم این یا آن واکنش احساسی یا رودربایستی سیاسی بر همه چاله چولههای فکری – برنامهای خود پرده دروغین وحدت بکشد و به چشم خود بیهوده خاک بپاشد...»
http://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-64277.html
میدانم که به پند کسی گوش فرا نمیدهد ولی ما باید به وظیفه و آرزوی روشنگری خود وفادار بمانیم. حالا میتوان به سراغ بخششهای حاتم طائی عصر ا زمحل «پول خون» برویم.
ادامه دارد.
محمدرضا روحانی ۲۸ بهمن ۱۳۹۳
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید