رفتن به محتوای اصلی

اگر می خواهید نقد کنید لااقل مقاله را بخوانید!
27.01.2008 - 21:26

Hamid Poorian

بدون حجاب،سخنگوی دولت اسلامی ترکيه.

وقتی آيدين تبريزی، آنکارائي ميشود.

حل مشکل روسری در ترکیه

Fri / 25 01 2008 / 19:49

توافق دو حزب "عدالت و توسعه" و "حرکت ملی" برای لغو ممنوعیت روسری در دانشگاه‌های ترکیه

دویچه وله: حزب اسلام‌گرای "عدالت و توسعه"، حزب حاکم ترکیه، با حزب ملی‌گرای افراطی "حرکت ملی" برای لغو ممنوعیت استفاده از روسری در دانشگاه‌های آن کشور به توافق رسیدند. براساس این توافق دو بند از قانون اساسی ترکیه تغییر می‌کند.

آیدین تبریزی

آقای حمید پوریان،

اگر می خواهید نقد کنید لااقل مقاله را بخوانید و بعد نقد کنید! من نه تنها از اسلامگراها دفاع نکرده ام بلکه به سکولارها هشدار داده ام که اگر نتوانید سکولاریزم را بدرستی تعریف کنید بگونه ای که با حقوق بشر و دموکراسی سازگار باشد، حکومت ترکیه را بطور کامل تسلیم اسلامگراها خواهید کرد، چون مردم در صداقت شما در دفاع از سکولاریزم شک خواهند کرد و دفاعتان از سکولاریزم را بهانه ای برای باقی ماندن در قدرت و خارج کردن رقیب از صحنه ارزیابی خواهند کرد. پس اگر سخنگوی کسی هم باشم، سخنگوی سکولارهای ترکیه هستم و نه اسلامگراها! چون نگرانم که اسلامگراها سکولاریزم را از درون بی محتوی سازند و به تدریج حکومت اسلامی را در ترکیه برقرار کنند.

مزدک

لباس پوشیدن هر کس خصوصی ترین حریم آن فرد محسوب میشود و هیچ قانونی و دولتی ودینی ویا افرادی و گروهی حق دخالت دراین امر خصوصی را ندارند.هیچ کس را نباید مجبور به پوشیدن ویا نپوشیدن لباسی کرد.به همان گونه که یک مسلمان حق استفاده از لباس مورد علاقه اش را دارد یک نودیست(پیروان برهنگی و لختی و بدون لباس بودن)هم حق دارد در جامعه لخت بگردد .هر گونه دخالتی درامور شخصی افراد از طرف هر گروه و دولتی و فردی غیره قانونی و ضد حقوق بشر است!هیچ گروه و پیروان دینی یا مسللکی حق دخالت در امر لباس پوشیدن دیگران را ندارد

.بدبختانه اسلام دینی فاشیستی و ضد بشریست و پیروان این دین هم جنایتکارانی هستند که بخود حق هر تجاوزی به حقوق دیگران را می دهند ولی بمحض اینکه خود مورد بی مهری قرار میگیرند به مظلوم نمایی روی می آورند ولی تاریخ نشان داده که این ارزل و اوباش را نباید قدرت داد.قانون اساسی باید کاملا سکولار و برمبنای حقوق بشر و دمکراتیک و انسان و عدالت محور باشد و نباید امکان تغیر در آن از طرف اکثریت یک دین وایدیولوژی و یا گروهی از مردم و یا رهبری ... ممکن باشد!

حبیب تبریزیان

نظام ایران هر چه هست ارتجاعی نیست

1ـ روی دیگر سکه روند شهری شدن به شیوه اسلامی، روستا شدن شهر هاست که تیپیک کشورهای جهان سوم است.افزایش ولگرد های شهری، خیل عظیم، دلالها و کارچاق کن ها، خیل عظیم میلیونی سپاه و بسیج که وظیفه اصلیشان حفظ نظام در برابر مردم و سرکوب مردم است.

این شهری شدن شهری شدن نفتی است نه صنعتی،همان اتفاقی که در مسقط و کویت هم رخ داده است.

2 ـ بنیاد گرائی به شمول اسلام ایرانیش در رقابت و تقابل خونین با نوگرائی دینی، چپ و مدرنیزاسیون پهلوی شکل گرفت و پس از به قدرت رسیدن، سعی کرد، برای خلع سلاح اجتماعی ومردمی این سه جریان،برخی از عناصر فکری آنان را کپی کند. کلمات ساخنگی مستضعف و مستکبر در برابر مفاهیم استثمار شونده . کننده ابداع شد. امریکا ستیزی(در آن فضای مقبولیت دوران جنگ سردش) آغازش و ادامه اش خلع سلاح چپ بودکه در بین راه انگیزش های دیگری یافت و امروز هم به رژیم تحمیل شده است. به زنان امکان اجتماعی دادن برای این بود که اولاً زن آزادی ِ عصر پهلوی را بی اعتبار کنند و دوماً زنیت را از زنان گرفت از آنان کنیزکان اسلامی بسازندو.... رژیم حوزه ها را هم به دانشگاه تبدیل کرده است منتها برای اینکه دانشگاه ها را به حوزه تبدیل کند اگر این پرژه های رژیم در بستر مادی اجتماعی خود محصولی دیگر دادند، نمیتوان آنرا به حساب کار کرد اسلامیون حاکم به شمول نواندیشان دینی کنونی نمیتوان گذارد.

بی تردید بنیادگرائی دینی واکنشی در برابر مدرنیته است و لاجرم نمودی ازنمودها و وجهی ازوجوه مدرنیته است مثل درد زایمذان و نابهنجاریهای دوران بلوغ ولی اولاًاین به معنای پوست انداختن و فراروئی انچه نو است میباشد. یا به بیان فلسفی ترانسندانتال است. و لذا واکنش نیروهای ارتجاعی هستند که میخواهند مانع عبور جامعه از دهلیز تنگ سنت آنهم نوع اسلامیش بشوند. آگاهان این این نیروها از جمله پروتانیستهای ایرانی، بر آنند تا این گذراجتناب ناپذیر تاریخی رادر قبا و ردای دینی و اسلامی بچپانند تا هم اسلام حفط شود و هم صندلیهای ردیف اول این قطار تاریخ در اختیار آنان باشد و کنترل بلیط سایر مسافر های قطار مدرنیته هم در ید قدرتشان. نا محتمل نیست که این آقایان ، در اثر سیه روزی سیاسی و سازمانی و گفتمانی سکولاریستهای ایرانی موفق شوند ولی این به معنای تحقق مدرنیته ای کنترول شده و بهم آمیخته در ظرف گفتمان دینی است.یکی از الزامات این جریان هدایت شده تجدد یا مدرنیته، حفظ رسوبات پهلوی ستیزی، امریکا ستیزی، اسرائیل ستیزی است و جا اندانداختن پان اسلامیسم نو شده به جای آن.بی جهت نیست که جناب گنجی این چنین شیفته وار از ترکیه اربکان حرف میزند بدون اینکه با ترازوی وجدان بگوید اگر : اگر سکولاریزاسون و مدرنیزاسیون اتاتورک نبود اربکانی هم نبود همچنان که اگر رضاشاهی نبودو کارهایش، نواندیشی دینی هم نبود. اندیشه ورزان دینی ما بنا به سنت مصدادره کننده تفکر مدرن و تنظیم آن با گفتمان دینی خود هستند والا در هیج کجای تفکر و اندیشه دینی نمیتوان عنضری از مدرنیته را یافت که برآمده از زهدان دین باشد.همجنان که فرهنگ اسلامی ما مثل صنعتمان عاریه گیر نوعد غربی اش بوده است.

بیدار

نظام ایران هر چه هست ارتجاعی نیست

پوشش، آرایش و در یک کلمه، هیت ظاهری افراد، تا آنجا که عرفگرا هستند مسئله قشنگی، برازندگی ،آمدن و نیامدن است. ولی در آدمهائی که سیاسی و بویژه ایدئولوژیک و آنهم از نوع دینیش هستند، قضیه فرق میکند. در زمان رواج استالینیسم سبیل داشتن برای یک کمونیست واجب شرعی بود و در حد مسائل ناموسی برای یک آدم سنتی. برای یک مسلمان دینگرا که دینیتش مافوق همه اعتقادات دیگرش است داشتن ریش و خود داری از زدن کراواتی که،بد یا خوب ، برای ما ملل شرق نمادی از مدرنیته و سکولاریسم است. ریش و هیت ظاهری آقای گنخی حکایت از آن دارد که اسلامیت سنتی در ایشان آنقدر ریشه دار است که مانع وی میشود تا ، حد اقل در هنگام دم زدن از مدرنیته و سکولاریسم، این هزینه را به خود تحمیل کنند تا ظاهر خود را هم با این ادعا قدری و فقط قدری تغیر دهند. ریش جناب گنجی ریشی دینی است و نه دنیوی و کسی که تا این حد موظف به شئونات دینی است نمیتواند حتی از نو اندیشی دینی و پروتستانیم اسلامی حرف بزند. بهتر است ایشان به موعظه دینی مدرن بپردازد تا دینیت مدرن. ایشان حد اقل میتوانند به همان اربکان اقتداء کنند.

راد از اهواز

در باره رد صلاحیتها

یعنی مشکل هنوز همان مشکل 30 سال پیش است. هنوز تعریف کاملی از حکومت و راهکاری برای دستیابی به خواسته ها ارائه نمیشود.

این تحلیل هر چند که کاملا منطبق بر واقعیت است ولی در به انتهای یک تحلیل که نتیجه گیری و پیشنهاد روشن است نمیرسد . اینکه آقای عبدی میگویند دو تعبیر دارد . انقلاب و خواب زمستانی

حبیب تبریزیان

در باره رد صلاحیتها

نه راد عزیز!

من نتیجه ای که از تحلیل درست عبدی میگیرم، نه انقلاب است نه خواب زمستانی، بلکه کنار کشیدن از قبول مسئولیتی است که فاقد وجه اختیار و اقتداراست. و این کنار کشیدن به معنی فشار از پائین است ،از قاعده جامعه، قاعده ائی که سازمان مدنی، صنفی و مألاً سیاسی یافته است. حال اینکه این فشار از پائین به انقلاب منجر شود یا به تغیر مسالمت آمیز، این دیگر با رژیم است. نوع عکس العمل رژیم در برابر خواست بحق مطالبات مردم تعین کننده رفتار مردم و نیروهای تحول طلب است. ادامه سرکوب قهر آمیزرژیم، به انقلاب، و نرمش و عقب نشینی رژیم به اصلاحات منجر میشود و یا حالات بینا بینی!

محسن کردی

آينده نگري و انقلاب 57

این که شما می نویسید "شاه جلوي شکل گيري سازمان هاي دموکراتيک را براي سه دهه قبل از انقلاب 1357 ، در ايران سد کرده بود، و به اين شکل مساجد را از چالش نيروهاي سکولار آزاد گذارده، و به اينگونه مساجد به مراکز مقاومت در برابر رژيم شاه مبدل شدند" را من بارها از سایر صاحبنظران نیز شنیده بودم. آیا واقعا تصور می کنید که اگر از سه دهه قبل از انقلاب نیروهای سکولار آزاد گزارده میشدند آنها مساجد و بطور کلی مذهب و آخوند را به چالش می گرفتند؟ آنهم "نیروهای سکولاری" که از نوک پا تا فرق سر مسلمانهای فاناتیکی بیش نبودند؟ آن تعداد اندک از این نیروهای "سکولار" هم اگر در یک نبرد با احساس مذهبی درون شان نماز نمی خواندند اما تنها همین بود. چه بسا در همان سیاهکل قبل از حمله به ژاندارمری دعای توکل را هم در نیمه های شب خوانده یا اشهد شان را هم گفته بودند.

من برای گفته هایم شاهد هم می آورم. درست همان سه دهه پیش از انقلاب، حزب توده ایران در فضای دمکراسی جنگ جهانی دوم بعنوان حزب مادر کمونیزم در ایران و حزبی فراگیر، دکترین سکولار خود در "چالش" با مذهب را در اطلاعیه ای چنین اعلام می کند؛ "«... حزب توده ايران نه فقط مخالف مذهب نيست، بلكه به مذهب بطور كلى و مذهب اسلام خصوصا احترام ميگذارد و روش حزبى خود را با تعليمات عاليه مذهب محمدى منافى نميداند بلكه معتقد است كه در راه هدفهاى مذهب اسلام ميكوشد. حزب ما فوق العاده خرسند و مسرور و مفتخر خواهد بود كه از طرف روحانيون روشنفكر و دانشمند مورد حمايت قرار گيرد و آرزو دارد كه تمام متدينين به ديانت اسلام مطمئن باشند كه حزب توده ايران حامى جدى تعاليم مقدس اسلام خواهد بود و با آن ذره اى معانده و مخالفت نخواهد داشت و هرگونه مخالفتى را (با اسلام) ابلهانه خواهد پنداشت و هر كسى را كه بنام حزب توده ايران دم از مخالفت با دين بزند، آنا و شديدا از صفوف خود طرد خواهد كرد". جناب قندچی، اگر نیروی سکولاری در مقابل مسجد و حوزه علمیه وجود داشت همان محمدرضاشاه بود که قوانین مترقی حمایت از خانواده را برای حمایت از کودکان و زنان به اجرا گذاشت تا مردان بی مسئولیت و عقبمانده جامعه ما را کنترل کند که زن و بچه را سرخود به خانه مادر زن نبرند و رها نکنند. او بود که فرخ رو پارسا را به کورش چشم مسجد بعنوان وزیر آموزش و پروش گماشت و در تجمعی در قم با غرور و نخوت تحقیر کننده ای نسبت به آخوندها گفت؛ "مه نور فشاند و سگ عوعو کند". این را بگذارید کنار آن اطلاعیه حزب سکولار و انقلابی چپ توده و باز دم از چالش چپ در مقابل مسجد بزنید! کدام چالش؟ این "نیروی سکولار" بود که از کوری و حسادت نسبت به اصلاحات پهلوی ها به ماهیت ارتجاعی و تاریخی اجدادش بازگشت و راه مسجد را که محمدرضاشاه در طی آن سه دهه درهم کوبیده بود پیش گرفت و از ارتجاع حمایت کرد و به سرنوشت خود و ملتی ترکمون زد.

همینجا و قبل از ادامه بگویم که من با بسیاری نظرات شما موافقم و یا مخالفتی ندارم. شاید بتوان گفت که ما نیروهای سیاسی ایران در آینده نگری و نوع اداره کشور تا 95 درصد با هم همنظریم که رقم بزرگی است. ما اما به این 5 درصدهای مورد اختلاف میپردازیم که اشکالی ندارد بشرط آنکه آن 95 درصد توافق آسیبی وارد نیاید. بعبارت دیگر، امروز اینکه شاه سکولار بود یا چپ ایران بحثی تاریخی برای پژوهشهای دانشگاهی است و نه مهمترین مبحث آینده نگری.

می نویسید؛ "آنگونه که در بخش هاي بعدي کتاب ايران آينده نگر نشان داده ام، متأسفانه پافشاري رضا پهلوي و سلطنت طلبان ايران، براي احيأ جکومت خانواده پهلوي در ايران، انرژي زيادي از ايرانيان را در تقلا در برابر سلطنت به هدر داده است، سلطنتي که بيش از 25 سال پيش به تاريخ تبديل شده است، و قبلأ در يک رفراندوم در ايران نيز با رأي قريب اتفاق مردم حذف شده بود". جناب قندچی در اینجا باید دو فرض را نیز پاسخ گفت. اول اینکه این انرژی زیاد که به هدر رفته به نظر شما آیا آنقدر بود که بتواند در برچیدن بساط جمهوری اسلامی موثر واقع شود؟ بعبارت دیگر، اگر سلطنت طلبی در میان نبود، آیا چیزی بجز فربه تر شدن سازمان اکثریت و جبهه ملی و سازمان مجاهدین و حزب توده میشد تصور کرد؟ و آیا این فربه شدن تاثیری بر برچیدن بساط جمهوری اسلامی میداشت؟ فکر نمی کنم. دوم اینکه البته شما کسی نیستید که ندانید که شرایط یک رفراندم و مهلت مطالعه برای مردمی در شرایط ایران آنروز ایا درست بود یا خیر ما شما نباید رفراندم جمهوری اسلامی را همواره بعنوان مدرکی تجدید نظر ناپذیر در نظر بگیرید. حتا اگر بازگشت پادشاهی از نظر شما امری ارتجاعی باشد، اما اگر مردم چنین خواستند شما باید به رای مردم در یک رفراندم با حفظ مخالفت تان گردن بنهید در غیر اینصورت باید در ادعای دمکرات منشی تان شک کرد.

در مورد کودتا نامیدن انقلاب توسط برخی سلطنت طلبان، من نمیدانم شما از کدام سلطنت طلبان حرف میزنید. آنها که در تلویزیونهای لس آنجلس ساعتی پانصد دلار پول میدهند و هرچه میخواهد دل تنگ شان می گویند؟ اینها قید ایران را زده اند و ساعتی پانصد دلار میدهند دق دلی شان را خالی کنند. اگر مخالفت با جمهوری اسلامی عواقبی نداشت و رفت و آمد به ایران را تهدید نمی کرد آنگاه میدید که چه تعداد جمهوری خواه هستند که در اراجیف بافی دست اینها را از پشت می بندند. قبلا هم به شما گفته ام آقای قندچی، برای نویسنده ای در مقام شما، کسر شأن است که آن سلطنت طلبان را مخاطب بحث خود بحساب آورید. شما باید ببینید داریوش همایون نظرش چیست؟ او 26 سال پیش که اولین کتاب بعد از انقلابش را نوشت آن انقلاب را انقلاب اسلامی نامید و من مطمئنم که در آن زمان شخص شما نیز در زمره کسانی بودید که اگر چنین تعریفی از انقلاب میشنیدید به او میتاختید که دارد به مفهوم انقلاب توهین می کند. یعنی هنوز به آن درجه از معرفت و تجربه دست نیافته بودید که چند سال بعد دست یافتید. در این 28 ساله بجز شما صاحبنظران دیگری نیز در زمینه مسائل ایران قلم زده اند، بد نیست گاهی نیز به آنها نظری بیافکنید و از آنها نیز در کنار مطالب خودتان رفرنس بگذارید.

در جای دیگری مینویسید؛ "کوشش براي انحراف جنبش مردم به احيأ سلطنت، فقط براي اهداف خود خواهانه يک خانواده خلع يد شده از قدرت است، و استفاده از ثروتش، براي اهداف واپس گرايانه بازگشت دادن ايران به گذشته اي متروک شده، جهت بازيابي قدرت و ثروت گذشته خود، و اين امر جنبش دموکراسي خواهي ايران را، از تمرکز نيروهاي اپوزيسيون براي برکندن رژيم واپسگراي جمهوري اسلامي، و جايگزيني آن با يک جمهوري آينده نگر، باز داشته است، و دوباره نظير انقلاب 57، يک نيروي واپسگرا، يعني اين بار سلطنت، در پي احيأ قدرت از دست رفته خود در ايران ، از طريق استفاده از جنبش مردم است". جناب قندچی، در این نگرش چند اشتباه در تحلیل و گفتمان وجود دارد. اول این نظر ارتجاعی شما که "کوشش برای انحراف جنبش مردم.." چیزی بجز گوسفند انگاشتن مردم نیست. تنها گوسفند را میتوان منحرف کرد نه مردمی که به رای ازاد آنها احترام می گذاریم. به نظر من مردم ایران امروز را کسی نمیتواند "منحرف" کند. من به عنوان انسانی دمکرات و سکولار که به رای مردم احترام می نهد به مقوله ای بنام "انحراف" مردم اعتقاد ندارم. اشتباه دوم این است که جنبش دمکراسی خواهی مردم ایران را (اگر بپذیریم که اصولا چنین جنبشی علنا وجود داشته باشد) در صورتی برسمیت می شناسید که به "یک جمهوری آینده نگر" ختم شود! آیا مطمئنید که مردم ایران یک جمهوری آینده نگر میخواهند؟ و مثلا یک نظام پادشاهی آینده نگر نمی خواهند؟

البته در قاموس شما با تعریفی که از سلطنت ارائه می کنید سلطنت تماما ارتجاعی است و سلطنت آینده نگر بنا به ماهیت ارتجاعی اش نمی تواند وجود داشته باشد و اگر رضا پهلوی تلاشی برای بازگشت سلطنت می کند تنها برای استفاده از قدرت و ثروت است. از نظر شما غیر ممکن است رضا پهلوی علاقه ای به پیشرفت ایران و رهایی مردم از قید ارتجاع حاکم داشته باشد. رضا پهلوی یک دیو سیرتی است که تنها و تنها به جیب خودش می اندیشد. من فکر میکنم که این نگرش و تحلیل ریشه در افکار لنینیستی شما در سالهای دور دارد. درست همان حرفها را تکرار می کنید. این انگ را میشود به شما هم زد. شما با این حزب آینده نگرتان و تاکید تنها و تنها بر آن، تنها یک هدف را در سر می پرورانید؛ حزبی فراگیر تشکیل دهید، به قدرت و ریاست جمهوری برسید، مخالفان خود را قلع و قمع کنید، در کاخ سعد آباد بیتوته کنید، و مقام ریاست جمهوری را در خانواده خود موروثی کنید، و به چپاول و غارت ثروتهای ایران دست بزنید. دلیل؟ همان دلایلی که در مورد رضاپهلوی می توان عنوان کرد. مگر شما دل ندارید؟ نه جناب قندچی، وقت آن است که این گونه نگرشهای متعلق به جوجه دانشجوهای سالهای دهه پنجاه شمسی را کنار بنهید و به سلطنت به طور جدی تری فکر کنید

شما در جامعه شناسی کم تجربه ندارید. یکی از مهمترین نتایجی که من از مطالعه تاریخ و جامعه به آن رسیده ام این است که صرف داشتن یک ایده ای که نه تنها از نظر شما بلکه از نظر تمامی مردم جامعه صحیح و کارآمد باشد، دلیل نیست که به پیروزی آن ایده و استقبال همان مردمی که آن ایده را قبول دارند، اطمینان داشته باشیم. پارامترهای تعیین کننده مسیر جوامع، بندرت شده است که حول یک سری نظریات مترقی متمرکز شده و آنها را بثمر برسانند. آن سری از این حرکتها نیز بیشتر به فاجعه انجامیده است تا اصلاح.از همین روست که اگر تاریخ را بدون تعصب بنگریم، با وجودی که من نیز اهداف حزب آینده نگر مورد نظر شما را بدون شک بر اهداف سلطنت و رضاپهلوی ترجیح میدهدم، اما با درنظر گرفتن پارامترهای تاریخی که یاد شد، امکان پیروزی برای رضا پهلوی و بازگشت سلطنت بیشتر است تا پیروزی اهداف حزب آینده نگر شما. از همینروست که من وقتم را تلف اهداف مترقی و آرزومندانه شما نمی کنم بلکه میروم سراغ واقعیات و آنچه که امکان شدنش هست. برای رسیدن به اهداف مترقیانه حزب آینده نگر شما، اول باید جمهوری اسلامی جایگزین شود. از نظر من بهترین وسیله جایگزینی سلطنت است که با پارمترهای موجود در جامعه از سایر آلترناتیوهای جامعه امکان حمایت بیشتری از طرف مردم دارد. حزب آینده نگر شما را کسی نمیشناسد. بعد در ایران سلطنتی اهداف حزب آینده نگر شما را می توان پی گرفت. اما توصیه می کنم با توجه به واقعیات تاریخی و عملی، اولا سلطنت پهلوی ها را مرتجع ننامید بلکه آنها را مترقی و نیروهای مخالف چپ و راستش را مرتجع بدانید. ثانیا بازگشت سلطنت را نیز برای بازیافت قدرت و ثروت و برقراری ارتجاع ارزیابی نکنید، اینها همه یک کلی گویی و اشتباه است. ثروت و قدرت انگیزه ای نیست که رضاپهلوی خودش را در این 28 ساله هدف آدمکشان جمهوری اسلامی بکند. یک اپسیلون نیز حق میهن دوستی برای رضا پهلوی قائل شوید.

و نکته آخر اینکه شما بسیار تند میروید. اهداف حزب آینده نگر شما بیشتر یک انقلاب است تا هرچیز دیگر. نگاهی به اهداف بلافصل آن بیاندازید؛ ایجاد فدرالیسم در ایران، کوتاه کردن دست مذهب از تمامی شئونات جامعه، و..

ببینید، ما در این امور مشکلی با هم نداریم. بین فدرالیسم شما و خودگردانی پیشنهادی ما فاصله زیادی نیست شاید هم با توجه به وضعیت ایران، این گزیر باشد که تعیین کننده نوع فدرالیسم یا خود گردانی باشد با اختیار. در مورد کوتاه کردن دست مذهب نیز، اختلافی نیست. اختلاف در سرعت عمل است. برای رسیدن به چنین اهدافی شاید در شرایط انقلابی امکانات بیشتر باشد و مخالفتی در جامعه بر نیانگیزد. اما نباید روی شرایط انقلابی حساب باز کرد بلکه یک آینده نگر واقعی باید امکانات اصلاح جامعه بدون بوجود آوردن تشنج اجتماعی را در نظر داشته باشد. طرحهای شما و اصرار پیگیر شما نشان از انقلابی و تشنج آفرین بودن آن است. کمی آهسته تر هم جامعه و هم نیروی آینده نگر را از صدمه های احتمالی و سرخوردگی ها در طی راه بری میدارد. پیروز باشید.

جناب قندچی، مساله گوسفند انگاشتن مردم را توهین به مردم میتوانید به حساب بیاورید اما توهین به خودتان لطفا به حساب نیاورید. مردم را گوسفند به حساب آوردن یک اصطلاح است و منظور این است که رای مردم و انتخاب مردم را به حساب نیاوردن و آنرا انحراف دانستن است. بحث توهین را به کنار بگذارید و اصلا من حرفم را پس میگیرم و سوال اینجاست که چرا انتخاب سلطنت توسط مردم را انحراف به حساب میاورید؟

جناب قندچی، اینها زبان سیاست است، آنچه که از نظر شما فحش است از نظر دیگران انتقاد است. شما بارها و بارها به منتقدین خود گفته اید که فحش میدهند! از نظر من فحش یعنی به کسی بگویید مردیکه احمق و بیشعور و گوسفند و نادان. اما اگر گفتید نیروی سیاسی از سر نادانی از خمینی حمایت کرد این یک توصیف عمل است نه توهین. خواهش میکنم بین فحش و توصیف تفاوت قائل شوید. من حدس میزدم که سر قضیه گوسفند شمردن مردم شما برآشفته شوید اما به حساب نیاوردن رای مردم از نظر من چیزی بجز گوسفند شمردن شان نیست. اگر توهین است پس این توهین را شما به مردم می کنید که علاقه آنها به سلطنت را انحراف به حساب می آورید. تنها گوسفند است که می تواند منحرف شود نه انسان. به معنای جملات نگاه کنید نه به ظاهر آن

در مورد به انحراف بردن مردم، من دهسالی است که این مفهوم را کنار گذاشتم و دیگر قبول ندارم. مردم انتخاب کردند و انحرافی در کار نبوده. تجربه نبود. همه خیال می کردیم که این حق انتخاب همیشه برقرار است و اگر خمینی بد بود واضح است که می توانیم همه چیز را با رای خود عوض کنیم. اگر چنین میشد و میشد با رای مردم جمهوری اسلامی را به یک جمهوری دمکرات تغییر داد امروز صحبت از انحراف مردم میشد کرد؟

سام قندچي

آينده نگري و انقلاب 57

دوست عزيز آقاي محسن کردي،

توهين هاي شخصي شما نشان ميدهد که چقدر تعصب انسان را از بحث معقولانه باز ميدارد. ميخواستم پاسخي به شما ندهم ولي اين دو خط را مينويسم و ديگر هم به بحث ادامه مخواهم داد و هر چه دوست داريد توهين شخصي بکنيد.

نوشته ايد "اول اين نظر ارتجاعی شما که "کوشش برای انحراف جنبش مردم.." چيزی بجز گوسفند انگاشتن مردم نيست... چرا اين نظر ارتحاعي است. اگر اين ممکن نيست که اصلاً چرا تبليغات وجود دارد و نه تنها تبليغات سياسي. البته مردم گوسفند نيستند و بعد از آنکه نتيجه تبليغات غلط بود مثل جمهوري اسلامي کنوني ديگر فقط با زور سر نيزه حک.مت ادامه مييابد در صورتيکه مردم در دموکراسي رأي خود را عوض ميکنند:

http://www.ghandchi.com/313-Judgment-plus.htm

در رابطه با اينکه نيروهاي سياسي ايران در دوران مبارزه با سلطنت محمد رضا شاه اشتباه کردند و فرق مترقي و ارتحاعي را نديدند به اندازه کافي توضيه داده ام ولي اگر امروز بعد از اين همه تحربه و ديدن نتيجه ان کسي دوباره همان اشتباه را بکند و جريان ارتحاعي احياء سلطنت را از مبارزه مترقي با جمهوري اسلامي تفکيک نکند ديگر گناهش نابخشودني است. اينجا سلطنت موجودي نيست که کسي ميخواهد دموکرانيک و مترقي اش بکند *احياء* سلطنت پهلوي است که 30 سال است تمام شده.

http://www.ghandchi.com/352-taraghikhahi.htm

با همه اين وجود از نظر من هر کسي از جمله مشروطه خواهان سلطنت پهلوي و مشروطه خواهان جمهوري اسلامي که به اصلاح طلبان معروفند بخشي از نيروهاي سياسي ايران هستند و قصد من ابداً حذف هيچکدام از صحنه سياسي نبوده و نيست اتفاقاً هميشه برعکس بوده و انها سعي در حدف من داشته اند. به هرحال اگر نبوده چه بهتر و به هم در چارچ.ب دموکراتيک احترام بگداريم و آزاد باشيم بدون تهديد حرف مان را بزنيم. در نتيجه بقيه فحش هاي شما را هم بي جواب ميگذارم.

من براي شما تکليف تعيين نکردم. اگر امروز 30 سال پيش بود و من همين را درباره اتحاد با خميني نوشته بودم و حميني ميگفت که من اول خميني را مترقي بنامم و غيره ميگفتم خير نظر من اين است او هم مختار است خود را آنچه دوست دارد بنامد. اتفاقاً من همان زمان هم همين کار را کردم و طرفداران حميني دماغ من را شکستند و خونين کردند. فقط متأسفانه در ميان اپوزيسيون ما آنزمان من يک در 100000 بودم که چنين موضعي داشت.

به هر حال من به شما شخصاً دستور نميدهم درباره آنچه من پيشنهاد ميکنم چه نظري داشته باشيد. شما يک انسان هستيد و ازاديد و نظرتان را هم مينويسيد و من بخاطر ابراز نظر هيچ توهين شخصي به شما نميکنم. من هم يک انسان هستم و نظرم را مي«ويسم و شما ميتوانيد با من مخالف باشيد.

شما ميگوئيد گوسفند دانستن مردم. من نگفتم. من گفتم که يک جريان سياسي ميتواند مردم را منحرف کند همانگونه که خميني کرد و در دموکراسي ها هم ميکنند. فرق دموکراسي اي« است که مردم ميتوانند رأي خود را بعداً عوض کنند نه اينکه مردم ميتوانند همه چيز را از اول درست ببينند. به هر حال من در مقاله اي که در زير رفرنس دادم توضيح داده ام. با پلميک بازي هم حرف در دهان يکي نگداريد که بعد حرف خودتان را حا اندازيد.

http://www.ghandchi.com/313-Judgment-plus.htm

خوانندگان اين را ميتوانند بهخوانند و خود قضاوت کنند. شما نخوانده گيا ميدانيد من چه ميگويم.

من هيچ مشکلي ندارم کسي دقيق حرف من را بفهمد و بعد نقد کند. مثلاً مقاله زير را کسي نوشته که دقيق نظر من را فهميده و تقد شديد هم کرده. نه تنها ناراحت نشدم بلکه توصيه کردم ديگران هم بخوانند چون پلميک ارزان نيست:

http://www.11007.baybak.com/4143.azr

http://www.azadtabriz.com/news/?p=9451

شما مسأله تان اين است که مدافع سلطنت هستيد. خوب باشيد. همين را بگوئيد. دعواي شخصي جرا راه مياندازيد. اين آقا که لينکش را دادم هزار برابر با من اختلاف دارد ولي بحثش را نظري کرده است. به هر حال مختاريد و موفق باشيد.

عزيز من و شما بر سر سلطنت با هم اختلاف داريم و اين هم چيز تازه اي نيست. اگر هم دوست داشتيد برويد تحقيق کنيد و ببينيد که من به سلطنت طلبان اجحاف کرده ام يا هر حا بوده ام آنها هر تضييقي نسبت به من روا داشته اند. بحث هم فقط فحشهاي ساواک به بنده در زمان قدرت پهلوي ها نيست.

من حوصله اين بحث ها را هم ديگر ندارم. اصل نظر من در اينجا بر سر سلطنت بوده است و شما هم با آن مخالفيد let"s agree to disagree. شما نظر خود را بنويسيد و من هم نظر خود

با احترام

محسن کردی

وعده های رایس به ایران در اجلاس داووس

هیچ دقت کرده اید که اخیرا سران کشورهای جهان وقتی میخواهند در مورد ایران مثبت حرف بزنند چند کلمه ای پیرامون بزرگی مردم ما و تاریخ کهن و نقش ایرانیان در پیشرفت علوم و فنون مردم کره زمین نیز داد سخن میدهند؟ بالاخره اینها نیز رگ خواب ما را خوب پیدا کردند و یاد گرفتند که ما از چه حرفهایی خوشمان می آید! کسی از این حرفها در مورد چین و یونان و مصر که سابقه تمدن شان از ما قدیم تر است سخن نمی گوید و از این هندوانه ها زیر بغل شان نمیدهد. و این درحالیکه تمدن مصر و چین هرکدام پنج هزار سال و اینکاهای آمریکای جنوبی ده هزار سال سابقه دارند. و البته اینکاها در پیشرفت تمدن جهانی نقشی نداشته اند اما ما ایرانی ها خیلی حال میکنیم اگر این پیشرفتها همه به حساب مان گذاشته شود! این گونه برخورد بیشتر نقطه ضعف است و مثل دادن شکلات چوبی به دست بچه می ماند. این چیزی نیست که سیاستمداران جهان ندانند اما اگر در سالهای گذشته کمتر بکار می بردند از این جهت بود که خیال میکردند اگر آنها این گونه عریان این شکلات چوبی را به دست ما بدهند به ما بر بخورد! اما امروزه پی برده اند که ما بیش از آن اهل رجز و الدرم بلدرم هستیم که از این تعریفها بدمان بیاید!!

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.