رفتن به محتوای اصلی

ایران، کی 'ایران' شد؟
29.12.2023 - 11:03

 

نگرشی به نامواژه 'ایران' در درازنای تاریخ

يوسف عزيزی بنی طرف

نام 'ایران' برای نخستین بار در عهد ساسانیان (۲۲۴- ۶۵۱م) مطرح شد که در مقابل اش 'انیران' جای داشت وهر دو منطقه، تابع امپراتوری ساسانی بودند. 'ایران' و 'انیران'، مفاهیم صرفا دینی و زردشتی بودند و کاربردشان در امپراتوری های قرون وسطا -  که عمدتا ویژگی های دینی داشتند – قابل فهم است. لذا نامواژه 'ایران' در آن روزگار حامل هیچ گونه دلالت های قومی و نژادی نبود وتنها در سده های نوزده و بیست بود که شرق شناسان اروپایی، مفهوم سیاسی ناسیونالیستی و نژادی  را بار آن کردند و مورخان ایرانی در قرن بیستم، آن را از اروپاییان گرفتند. و به نظر می رسد که یونانیان نخستین بار نام 'پرسیا' را در باره ایران کنونی به کار گرفتند، گرچه این سرزمین، هم در گذشته و هم اکنون - نه فقط پارسیان - بلکه اقوام و ملت ها و نژادهای گوناگونی را در بر گرفته است.

در واقع از زمانی که تماس یونانیان با 'ایران' آغاز شد و آنان قبرهای شاهان هخامنشی را در پارس (استان فارس کنونی) دیدند، نام 'پرسیا' را بر آن نهادند، گرچه خودشان - یعنی یونانیان - معتقد بودند که قلمرو هخامنشی وسیع تر از 'فارس' بود و ممالک و شاهان دیگری را شامل می شد. به نظر می رسد که عرب ها و مسلمانان نام 'بلاد فارس' را از یونانیان گرفته باشند.

پس از فتوحات اسلامی و فروپاشی دولت ساسانی – که عرب ها و اقوام غیر عرب و حتی مخالفان 'ایرانی' حکومت ساسانی در آن شرکت داشتند – نام 'ایران' معنای خودرا از دست داد. خاندان های عرب اموی و سپس عباسی بر 'بلاد فارس' یا همان پرسیا چیره شدند و عرب ها تا مارس ۱۳۱۴ ش ایران را به همین نام می شناختند. در واقع نام ایران از قرن هفتم تا قرن شانزدهم میلادی، به مدت نهصد سال تقریبا ناپدید شد.  به عنوان مثال، ما نام 'ایران' را در کتاب 'تاریخ جهانگشا' – که یکی از مهمترین کتاب های تاریخ ایران است -نمی بینیم. مولف این کتاب سه جلدی، عطا ملک جوینی است که آن را در قرن هفتم هجری تالیف کرده و درباره وضع سیاسی و اجتماعی دوران حاکمان مغول و خوارزمشاهیان و اسماعیلیان و درباره سرزمینی است که اکنون ایران نامیده می شود اما  مولف در هیچ جای کتاب نامی از 'ایران' نبرده است.

نام ایران محدود به عرصه های جغرافیایی و ادبی بود که در آثار شاعرانی چون نظامی گنجوی و دقیقی و فردوسی می بینیم اما همین فردوسی نیز درکتاب شاهنامه خود توصیفی از ایران ارایه می دهد که با ایران کنونی تفاوت دارد.

در دوران خاندان صفوی که ملی گرایان ایرانی آن را نقطه آغازین بازیابی دولت ملی ایران به شمار می آورند، دولت صفویه را به نام ایران نمی شناختند و حتی خود شاهان صفوی که بیش از دویست و بیست سال حکومت کردند از این نام استفاده نمی کردند. باقر صدری نیا در جستاری در فصلنامه 'ایران شناخت' می نویسد:

« به گواهی اسناد و متون تاریخی اصطلاح ممالک محروسه در عصر صفوی نیز به عنوان یک اصطلاح رسمی رواج داشته است. در یک قرارداد بازمانده از این دوره در زمان شاه عباس اول میان ایران و انگلیس منعقد شده است و ظاهرا نخستین قراردادی است که مواد و موارد مختلف آن به شیوه نوشته های غربی از هم تفکیک شده است، نوزده بار اصطلاح ممالک محروسه  (Protected kingdoms)در عنوان، مقدمه و بندهای بیستگانه به کار رفته است. از آن نوزده مورد سه مورد به صورت ممالک محروسه شاهی، دو مورد ممالک محروسه و قلمرو همایون، ویک مورد نیز به صورت ممالک محروسه شاهی و قلمرو همایون، و بقیه به صورت ممالک محروسه آمده است. در هیچ جای این قرار داد ممالک محروسه ایران به چشم نمی خورد، در حقیقت به جای ایران از ممالک محروسه استفاده شده است و در هیچ بخش و بند آن از ایران نامی برده نشده است. متن پیش نویس این قرار داد در یک مجموعه خطی به شماره ۵۰۳۲ در کتابخانه مجلس شورای ملی نگهداری می شود».

گفته می شود نادر شاه افشار خودرا شاه ایران و از تبار ترکمنی می دانست اما دولت افشاری – چه در عهد او و چه در عهد جانشینانش – از نام ایران برای نظام اداری سیاسی دولت خود بهره نمی گرفت و نظام ممالک محروسه در دوره افشاریان همچون دوره صفویه، بدون پسوند نام ایران، ادامه یافت. همین امر را در دوره زندیه و قاجاریه نیز می بینیم تا این که در سده نوزدهم نخستین نشانه های ایران شناسی، ابتدا نزد شرق شناسان فرانسوی و سپس آلمانی و بعدتر انگلیسی  پدیدار شد. ابتدا در محفل های آکادمیک این کشورها، فرضیه ریشه های مشترک زبان خانواده های هند و اروپایی کشف شد که خانواده زبان های هند و ایرانی در درون آن جای می گرفت. اما این محافل – که به نوعی وابسته به حکومت های خود بودند – به این امر بسنده نکردند و فرضه فوق را به فرضیه ای نژادی بدل کردند و البته از دل آن، فرضیه آریانیسم و برتری نژاد آریایی در آمد. واین امر – بی گمان – در جهت خدمت به مصالح استعماری کشورهای یاد شده در آسیا و شرق میانه بود.

واژه ایران در میان روشنفکران دوره قاجار گاه به گاه به کار می رفت اما واژه 'ایرانیان' هرگز رواج نداشت و به جای آن از رعایای ایران استفاده می شد و حتی برخی از آنان همچون نجم الملک اصفهانی در 'سفرنامه عربستان' خود به نقل از اهوازی ها از  از واژه 'عجم' برای توصیف ایرانیان بهره گرفته است .

پس از انقلاب مشروطه (۱۹۰۶-۱۹۰۹)، کاربرد واژه ایران بیشتر شد اما رسما نام مملکت قاجار نشد. در اصل نوزدهم قانون اساسی مشروطه چنین آمده است: "اصل نوزدھم :مجلس حق دارد براي اصلاح امور مالیاتي و تسھیل روابط حکومتي در تقسیم ايالات و ممالک ايران و تحديد حکومت ھا پس از تصويب مجلس سنا اجراي آراي مصوبه را از اولیاي دولت بخواھد."

نیز در اصل نود متمم قانون اساسی مشروطه می خوانیم: "اصل نودم :در تمام ممالک محروسه انجمن ھاي ايالتي و ولايتي به موجب نظامنامه مخصوص مرتب مي شود و قوانین اساسیه آن انحمن ھا از اين قرار است. "

همان گونه که می بینیم، در اصل نوزدهم قانون اساسی مشروطه، لفظ 'ایران' پس از ممالک – یا همان مملکت های محروسه – آمده است اما در اصل نودم، ممالک محروسه بدون پسوند 'ایران' ذکر شده . این به آن معناست که تا مقطع مشروطیت، واژه 'ایران' هنوز در عرصه رسمی و قانونی کاملا جا نیافتاده است و گاهی ذکر می شود و گاهی نه.

در قانون اساسی مشروطه، نامواژه 'ایران' فقط دو بار و در متمم آن پنچ بار ذکر شده است و در مجموع، هفت بار در قانون اساسی مشروطه و متمم آن ذکر شده . اما نامواژه 'ایران' در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، سی و دوبار ذکر شده است و این نشانگر تحکیم گفتمان ناسیونالیستی – ایرانیستی و ضعف گفتمان ناپارسی در ایران دوره پهلوی است.

رسمیت نام 'ایران'

در روز ۶ دی ۱۳۱۳ شمسی دولت ایران طی اعلامیه ای رسمی از کشورهای خارجی خواست در مکاتبات رسمی خود از واژه های پرشیا، پرس و پرسه به جای واژه ایران استفاده نکنند. سعید نفیسی یکی از مشاوران مقرب رضا شاه مقاله ای در روزنامه اطلاعات نوشت و رسمی شدن این نام را اعلام کرد. این امر طی بخشنامه ای به همه سفارتخانه ها و نمایندگی های کشورهای خارجی در تهران ابلاغ شد، تا این که این بخشنامه در ۲۱ مارس ۱۹۳۵ (اول فروردین ۱۳۱۴) به اجرا در آمد.  

سایت دیپلماسی ایرانی در این زمینه می نویسد: «تا اوایل قرن بیستم، مردم جهان کشور ما را با عنوان رسمی پارس یا پرشین می شناختند اما در دوران سلطنت رضاشاه که بحث رجعت به ایران باستان و تاکید بر ایران پیش از اسلام قوت گرفته بود، حلقه ای از روشنفکران باستان گرا مانند سعید نفیسی، محمدعلی فروغی و سیدحسن تقی زاده در حکومت پهلوی اول با حمایت مستقیم رضاشاه گردهم آمدند که به این منظور اقداماتی را انجام دادند. سعید نفیسی از مشاوران نزدیک رضاشاه به وی پیشنهاد کرد نام کشور رسما به 'ایران' تغییر یابد. این پیشنهاد در دی ماه ۱۳۱۳ شمسی رنگ واقعیت به خود گرفت. این تصمیم بعد از ۷۶ سال هنوز هم محل مناقشه است. مخالفان این تغییر معتقدند که ایران نمی تواند آن بار معنایی، فرهنگی و تمدنی ای را که در اصطلاح 'پرشیا' نهفته است و غیر ایرانیان از دیرباز با آن آشنایی دارند، منتقل کند. گروهی معتقدند که رضاشاه فقط به دلیل سیاسی برای تثبیت حکومت اقتدارگرایانه خود چنین تصمیمی گرفته است. این دسته از تحلیلگران می گویند اصل اقدام را باید متوجه جمعی از نخبگان فرهنگی و سیاسی آن دوره از جمله افراد ذکر شده دانست که در اقتدار حکومت رضاخانی منافع خاص خود را نیز جستجو می کردند.»

دلایل نامگذاری

سعید نفیسی در مقاله خود به سابقه نامگذاری های پیشین پرداخته و می نویسد « در میان اروپائیان، این کلمه ایران تنها اصطلاح جغرافیایی شده بود و در کتاب های جغرافیا دشت وسیعی را که شامل ایران و افغانستان و بلوچستان امروز باشد فلات ایران می نامیدند و مملکت ما را به زبان فرانسه 'پرس' و به انگلیسی 'پرشیا' و به آلمانی 'پرزین' و به ایتالیایی 'پرسیا' و به روسی 'پرسی' می گفتند و در سایر زبان های اروپایی کلماتی نظیر این چهار کلمه معمول بود. سبب این بود که هنگامی که دولت هخامنشی را در سال ۵۵۰ پیش از میلاد یعنی در ۲۴۸۴ سال پیش کوروش بزرگ پادشاه هخامنش تشکیل داد و تمام جهان متمدن را در زیر رایت خود گرد آورد چون پدران وی پیش از آن پادشاهان دیاری بودند که آن را 'پارسا' یا 'پارسوا' می گفتند.»

نفیسی در اینجا گزافه می گوید زیرا کورش (۵۵۹ق م – ۵۲۹ق م) فقط انشان، هگمتانه، پارت ، جرجان، لیدی و بابل را فتح کرد و سرانجام توسط ماژست ها کشته شد. انشان را در غرب استان فارس کنونی و در استان چهارمحال و بختیاری و شمال استان اهواز و ایالتی از دولت عیلام دانسته اند. هگمتانه همان همدان است و پارت در شرق ایران و در منطقه خراسان، و جرجان همان گرگان است ، ولیدی در ترکیه امروزی، و بابل در عراق کنونی قرار داشت. طبرستان در شمال ایران کنونی نه تنها زیر سیطره کورش بلکه حتی زیر سلطه هخامنشیان و ساسانیان هم قرار نداشت. دستیابی ایشان به ارمنستان نیز مورد تردید مورخان است. از این رو، دنیای متمدن بسی فراتر از این مناطقی بود که ایشان فتح کرده. امروزه برخی از تاریخ پژوهان معتقدند که 'کورش' یک نام عیلامی است.

سعید نفیسی سپس می گوید « کلمه ایرانی یکی از قدیم ترین الفاظی است که نژاد آریا با خود به دایره تمدن آورده است این شعبه از نژاد سفید که سازنده تمدن بشری بوده و علمای اروپا آن را به اسم هند و اروپایی و یا نژاد هندو و ژرمنی و یا هند و ایرانی و یا هند و آریائی خوانده اند از نخستین روزی که در جهان نامی از خود گذاشته است خود را به اسم آریا نامیده و این کلمه در زبان های اروپائی 'آرین' به حال صفتی یعنی منسوب به آریا و آری متداول شده است.»

ایشان نژاد آریا را که از نظر علمی وجود خارجی ندارد در اینجا مطرح می کند و این البته زاده ذهن او نیست بلکه ساخته و پرداخته شرق شناسان اروپایی است که در قرن نوزدهم و بیستم بر اساس نظریه خانواده زبان های هند واروپایی - و فرع آن یعنی زبان های هند و ایرانی - فرضیه راسیستی آریانیسم را برای مقاصد استعماری خود مطرح کردند. و نه تنها سعید نفسیی بلکه شماری فراوانی از روشنفکران و نویسندگان و تاریخنگاران و سیاستگران زیر تاثیر این نظریه قرار داشتند. بعدها – البته – و پس از فاجعه بشری جنگ جهانی دوم مشخص شد که نژاد آریایی در دکان هیچ عطاری یافت نمی شود و از هر گونه بار علمی تهی است. سعید نفیسی به نژاد هندو ژرمنی هم اشاره می کند، تا خود و حکومت رضا شاه  و ایران را به ژرمن ها – آلمانی ها – که در اوج قدرت خود بودند نزدیک کند. همه ما از روابط تنگاتنگ رضا شاه، بل و همنوایی لایه هایی از طبقه متوسط جامعه ، با آلمان هیتلری آگاه هستیم.  اکنون – اما – اصطلاحاتی چون آریا و آرین و آری با آن پیشینه راسیستی برای بیشینه مردمان ایران تهوع انگیز شده است.

 

برخی را نظر آن است که تغییر نام پرسیا به ایران، زاییده ذهن هیتلر و حاکمان آلمان در دوره حاکمیت نازی هاست که توسط سفارت آلمان در تهران به سعید نفسیی ابلاغ شده است. 

نفیسی سپس از توسعه طلبی های 'این نژاد' سخن به میان می آورد که «از یک سو سواحل رود سند و از سوی دیگر تا سواحل دریای مغرب را فراگرفته یعنی تمام ساکنین مغرب و شمال غربی هندوستان و افغانستان و ترکستان و ایران و قسمتی از بین النهرین و قفقاز و روسیه و تمام اروپا و آسیای صغیر و فلسطین و سوریه و تمام آمریکای شمالی و جنوبی را به مرور زمان قلمرو خود ساخته است.»

او می افزاید « همواره پدران ما به آرائی (کذا) بودن می بالیده اند.» این گزاره نیز دقیق نیست زیرا مسایل نژاد و نژاد گرایی و بالیدن به نژاد از ویژگی های دو قرن اخیر بشر است و در آن دوره ای که سعید نفیسی از آن سخن می گوید تنها نگاه دینی و جهانگشایی و افزودن بر رقعه جغرافیایی سرزمین شاهان مطرح بود نه نژاد پرستی و مسایلی از این دست. او در واقع ناسیونالیسم راسیستی خودرا به سده های کهن تعمیم می دهد که با این مفاهیم بیگانه بود. طبق گفته مورخان حتی در دوره هخامنشی هم ایران یکدست نبود و آن امپراتوری، افزون بر پارس ها، اقوام دیگری را نیز در بر می گرفت که 'آریایی' مورد ادعای ایشان نبودند و اغلب نوادگان آنان همچنان در همین سرزمین زندگی می کنند اما خود و پدران خودرا آریایی نمی دانند تا به آنان افتخار کنند، از جمله: عرب ها، ترک ها، طبری ها و ..

سعید نفیسی در مقاله خود می گوید: « در زمانی که سلسله هخامنشی تمام ایران را در زیر رایت خود در آورده معلوم نیست که مجموعه این ممالک را چه می نامیده اند زیرا که در کتیبه های هخامنشی تنها نام ایالات و نواحی مختلف قلمرو هخامنشی برده شده و نام مجموع این ممالک را ذکر نکرده اند. قطعا می بایست در همان زمان هم نام مجموع این ممالک لفظی مشتق از آرای باشد زیرا که تمام ساکنین این نواحی خود را آریائی می نامیده اند و لفظ آریا در اسامی نجبای این ممالک بسیار دیده شده است. قدیمی ترین سند کتبی که در جهان موجود است و ضبط قدیم کلمه ایران در آن می توان یافت گفته آرا نوستن جغرافیادان معروف یونانی است که در قرن سوم پیش از میلاد می زیسته و کتاب وی از میان رفته ولی استرابون جغرافیادان مشهور یونانی از آن نقل کرده و وی آن را 'آریانا' ضبط کرده. از این قرار لااقل در دو هزار و دویست سال پیش این کلمه معمول بوده است.» 

سعید نفیسی از بی اطلاعی خود از نام 'مجموعه ممالک' زیر رایت (پرچم) هخامنشیان سخن می گوید زیرا خود آنان نام این مجموعه را ذکر نکرده اند. اما با وجود این اعتراف گرانبها به نادانی، زمین و زمان را به هم می دوزد تا بگوید نام این سرزمین 'ایران' بوده است. او نمی داند یا می داند و خودرا به نادانی می زند که تا مارس ۱۹۳۵، نه ساکنان مجموعه ایالات و نواحی و مملکت های تابع امپراتوری هخامنشی اینجا را به نام ایران می شناختند و نه دیگران. توسل او به وجود نام ایران در آثار 'آرا نوستن' یونانی که در قرن سوم یعنی یک قرن بعد از فروپاشی هخامنشیان می زیسته و کتابش از میان رفته، بیهوده است . اساسا نه تنها در دوره هخامنشی بلکه در دوره های، سلوکی، اشکانی و ساسانی، و سپس در دوره های خاندان های حاکم پس از اسلام نظیر غزنویان، سلجوقیان، خوارزمشاهیان، ایلخانان مغول، اتابکان، صفویان، افشاریان، زندیان و قاجاریان، این سرزمین را در خود ایران به نام همین خاندان ها، و در یونان و اروپا به نام پرسیا و مشتقات آن و در جهان اسلام به نام 'بلاد فارس' می شناختند و نه به نام 'ایران' یا 'آریا' یا 'آرای'.

او در بخشی دیگر از مقاله می گوید"قدیمی ترین نام مملکت ما، همین کلمه ایران بوده یعنی نخست نام ایریا که نام نژاد بوده است نام مملکت را آبریان ساخته اند و سپس به مرور زمان ابریان، آیران شده و در زمان ساسانیان ایران، ایران (به کسر اول و سکون دوم) بدل شده است و در ضمن اران (به کسر اول) نیز می گفته اند."

من – پیشتر – در باره واژه 'ایران' و دینی بودن مفهوم آن در دوره ساسانی اشاراتی داشته ام . نفیسی در اینجا باز هم از مقوله ای به نام نژاد 'ایریا' نام می برد که ساخته و پرداخته ذهن ایران شناسان اروپایی است که بر مبنای ناسیونالیسم و نژادپرستی بنا شده و هیچ گونه سندیت علمی ندارد چون اساسا نژادی به این نام وجود ندارد و مبنای تقسیم بندی نژادی در عصر ما فقط ویژگی های ظاهری و فیزیولوژیکی است نه چیز دیگر، همانند نژاد سیاه، نژاد سفید و نژاد زرد. حتی شماری از دانشمندان پا را از این هم فراتر نهاده، هرگونه تفاوت ذهنی و عقلی میان ابنای بشر را منکر شده اند و فقط از نژاد انسانی سخن می گویند. اما مفهوم نژاد پرستی اکنون بیشتر جنبه فرهنگی پیدا کرده است. از این رو ما وقتی از نژاد پرستی علیه عرب ها یا ترک ها سخن می گوییم قصدمان نه وجود نژادی به نام عرب یا ترک بلکه نژاد پرستی علیه اینان است.

سعید نفیسی به وجود کلمه 'ایران' و ایرانشهر و ایران زمین در اشعار فردوسی اشاره می کند که درست است اما تصوری که فردوسی از این واژگان دارد با تصور نفیسی تفاوت فراوان دارد. زیرا 'ایران' فردوسی بیشتر همانا خراسان بزرگ است که مملکت اهواز و مازندران و طبرستان و برخی دیگر از مناطق کنونی ایران را در بر نمی گیرد. بهره گیری شاعران غزنوی از 'ایران' و ایرانشهر نیز صرفا کاربردی ادبی و جغرافیایی داشته است نه سیاسی یا اداری یا چیزی از این نوع.

او در پایان مقاله می گوید "جای آن دارد که ما نیز در میان اصطلاح باستانی زمانی ساسانی و ادبای ایران را زنده کنیم و مملکت ایران را هم پس از این ایرانشهر بنویسم و بگوییم زیرا گذشته از آن که یادگار حشمت و شکوه ساسانیان را زنده کرده ایم و دیار اردشیر بابکان و انوشیروان را به همان نامی که ایشان خود می خوانده اند نامیده ایم که کلمه بسیط را به جای دو لفظ مرکب به کار برده ایم."

این گفته نفیسی، به معنی بازگشت به  تاریخی که به طور رمانتیک شکوهمند تصویر می شود و بازگشت به نامی که برای نفیسی و فروغی و تقی زاده  و رضا شاه و پارکاب هایش، بار آریایی و نژادی داشت و امتیازی تاریخی برای یکی از ملل ساکن ایران به شمار می رود و زیانمند و تحقیر آمیز برای دیگر ملل که جزو نژاد ساختگی آریایی نیستند.

بررسی هر دو نام پرسیا و ایران نشان می دهد که هر دو نام بیانگر هویت متنوع و متکثر درون آن نبوده است. پرسیا یا 'بلاد فارس' دلالت بر تنها وجود یک قوم می کند و آن قوم پارس است که فقط یکی از اقوام مختلف تشکیل دهنده این سرزمین بوده. نامواژه 'ایران' نیز که طبق مطالب یادشده برخاسته از یک مفهوم نژادی است و به یک نژاد – گرچه موهوم – تعلق دارد نمی تواند همه باشندگان این سرزمین را در بر گیرد زیرا که دیگران، یا دست کم ترک ها و عرب ها، را جزو این نژاد به شمار نمی آورد. پس چاره چیست و این نقشه را که ملت ها و زبان های گوناگونی را در بر می گیرد چه باید نامید؟ در واقع این سرزمین و این نقشه تا زمان رضا شاه نام رسمی نداشت و همان گونه که گفتیم در خارج، نزد اروپایی به پرسیا (و مشتقاتش) و نزد عرب ها و مسلمانان به بلاد فارس معروف بود و در داخل هم با نام خاندان های حاکم شناخته می شد: هخامنشی، اشکانی، سلوکی، ساسانی، غزنوی، سلجوقی، صفوی ، قاجار و همانند آن. اکنون نیز نه تنها همه مولفه های ملی ساکن در این سرزمین باید در باره محتوا و نظام سیاسی آن تصمیم بگیرند بلکه آنها باید در باره نام و نشان آن نیز نظر دهند. اگر با نام ایران موافق اند می توان همین نام را در آینده حفظ کرد و البته با حذف هرگونه شایبه راسیستی از آن در حرف و عمل. یا اگر موافق نباشند می توانند همانند مردم بریتانیا که نام رسمی UK یا United Kingdoms را حمل می کند نامی را در خور گذشته و حال خود و به دور از عنعنات نژادی یک قوم، برگزینند. این نام می تواند 'ممالک محروسه' Guarded Kingdoms یا 'ممالک متحد محروسه' یا 'جمهوری ممالک متحد' یا هر نامی باشد که اکثریت ملت های این سرزمین بر سر آن توافق خواهند کرد. 

اگر در اواخر دوره قاجار،'ایرانی' بودن به معنای آن بود که بخشی از سرزمینی ایران شمرده شوی، در دوره رضا شاه، 'ایرانی' بودن به معنای آن بود که فارس هستی.  در اینجاست که إصرار حکومت رضا شاه برای جایگزینی 'ایران' به جای 'پرسیا' مضحک می نماید زیرا که فارسی سازی سیستماتیک سرزمین و فرهنگ، در برخی جنبه ها با نام پیشین 'پرسیا' یا پارس مناسب تر بود. قصد آنان از تغییر نام های عربی، ترکی، کردی و همانند آن، تاکید بر هویت منحصر به فرد 'پارسی' ایران است. این امر با کارزار نظامی رضا شاه علیه حاکمان مناطق ناپارسی همراه شد. در سال ۱۹۲۳ نام عربستان به خوزستان و در سال ۱۹۲۵ نام انزلی به پهلوی و در سال ۱۹۲۶ نام ارومیه به رضاییه تغییر یافت . و از شگفتی های تاریخ است که حتی پس از انقلاب بهمن که این دو شهر و دیگر شهرها به نام های پیشین خود باز گشتند، نه خوزستان، عربستان شد و نه خرمشهر و آبادان و شادگان و سوسنگرد و ماهشهر به نام های پیشین خود باز گشتند.

به هر تقدیر، هدف تطبیق هویت (پارسی) سرزمین (ایران) با هویت زبانی (پارسی) اش بود و این از ویژگی های برپایی دولت-ملت ها در سده نوزدهم است: تطبیق قهر آمیز مرزهای زبانی و فرهنگی با مرزهای سیاسی که در نهایت شکست خورد و کشورهای اروپایی (و آمریکایی) در قرن بیستم از این سیاست ها دست کشیدند و دولت – ملت را بر مبنای عدم تمرکز و اعطای حقوق اقلیت های اتنیکی بنا کردند، مثل اسپانیا، بلژیک، بریتانیا، کانادا، آلمان، سوئد و دیگر کشورها، بل و حتی در برخی از کشورها نظیر سوئد و چکسلواکی به ملت های نروژ و اسلواکی اجازه دادند تا به طور مسالمت آمیز جدا شوند . در هند – اما – از همان هنگام استقلال کشور از استعمار بریتانیا، به جای دولت – ملت مبنا را بر 'دولت – ملت ها' نهادند و این یعنی شناسایی تنوع ملی و حقوق ملت ها در آن کشور.

 

منابع

فصلنامه  «ایران شناخت» فصلنامه، شماره ۱، زمستان ۱۳۷۴ ، صاحب امتیاز: انجمن ایران شناسان جمهوری اسلامی ایران و کشورهای مشترک المنافع و قفقاز

سایت دیپلماسی ایرانی، مقاله "روزی که نام پرشیا و پرسه به ایران تغییر یافت" منتشر شده در تاریخ ۶ دی ۱۳۹۶

Iran as Imagined Nation, Mostafa Vaziri, gorgias press,2013

Frontier Fictions, Firoozeh Kashani Sabet, Prinston University Press, Downloaded on 2023

 

 

 

  

 

 

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

یوسف عزیزی بنی طرف
برگرفته از:
سایت تریبون

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.