رفتن به محتوای اصلی

مارتین بوبر،فیلسوف اتریشی،یهودی تبار،خواهان صهیونیسم غیرسیاسی وهمزیستی مسالمت آمیز بااعراب بود. هرمان کهن؛فیلسوف آلمانی یهودی تبار،بجای کمونیسم-،سوسیالیسمی اخلاقی راپیشنهاد نمود ومیگفت فلسفه چون درجستجوی پاسخ برای سئوالات خود،ناتوان است،پس آن یکی ازرشته علوم های تراژدیک است،یعنی 14 میلیون یهودی درسراسر جهان میان فلسفه لائیک و فلسفه مذهبی یهودی سرگردان هستند.
اگر دستکم کسانی، که حکومت اسلامی را نمی پذیرند، دروغ-های آخوندها را ستایش نمی کردند؛ مردم ایران اندکی به آزادی نزدیک می‌ شدند. ولی از شوربختی همین روشنفکران، پیشاپیش و تازه به تازه، گفتار آخوندها را در زربرگ می پیچند و آنها را به نام راستی و درستی نشان می گذارند.
این روزها خبر اعترافات بخشی از اصلاح طلبان بازداشتی در بیدادگاه دسته جمعی جمهوری اسلامی بر سر زبانهاست. هر کسی و از هر سو سخن از اعترافات متهمین زیر فشار و شکنجه بازجویان رژیم است. اما علیرضا نوری زاده نیز، با برخی از اظهار نظرهایش در این اواخر به جرگه اعتراف کنندگان پیوسته است. منتها اعترافات علیرضا نوری زاده، نه از روی فشار و یا شکنجه بازجویان، بلکه بر اساس اختیار و در شرایط آزاد و بر مبنای باورهایش صورت گرفته است.
هرگاه یک سازمان سیاسی در شرایطی سخت قرار میگیرد به بهانه زیر فشار بودن بسیاری هرگونه انتفاد از آن را صحیح نمیدانند.در حالی که یک سازمان سیاسی آن گاه که تحت فشار قرار میگیرد میتواند کارایی و قدرت مدیریت خود را در عکس العمل به اتفاقات نا خوشایند نشان دهد.ودر صورتی که نتواند به خوبی به وقایع عکس العمل نشان دهد میتوان به ضعفهای آن پی برد و با نشان دادن آن ها و بررسی دقیق در رفع آنها کوشید.
شاید خیلی ها بخود می گویند این هر مقاله ای که می نویسد، نخست از پدرش می گوید ، بخصوص این اواخر. هر جمله و یا هر مقاله با او شروع می شود. شاید هم شما درست می گویید . چه کنم؟ از وقتی که پدرم را از دست دادم مثل این بود که زندگی برایم تما م شد. فکر می کنم که این در مورد خیلی از افراد بخصوص در این دوران دشوار کنونی درست باشد.
آنچه در نمايش بيدادگاه چهارم گذشت، تفاوت‌هايي با نمايش‌هاي سابق داشت. در پردة چهارم نمايش، اين «علم و دانش» بودند كه محاكمه ‌مي‌شدند و از اين جهت شناعت بيدادگاه چهارم بيشتر است. متن سخيفي كه در بيدادگاه چهارم به نام كيفرخواست خوانده شد، علوم انساني و انديشمندان علوم انساني، روشنفكران و نظريه‌پردازان كشور را متهم مي‌ساخت.
با وجودِ انقلاب سوسیالیستی 1917 در روسیّه که تمام قراردادهای استعماری در مورد ایران را بی اعتبار اعلام کرد و در واقع از تقسیم ایران بین روسیّه و بریتانیا طبق قراردادِ 1907 میلادی جلوگیری بعمل آورد و زمینهءِ امکان استقلالِ کامل ایران در مقابل فقط یک قطب استعمارگر یعنی بریتانیا هموار شد، امّا جنگِ جهانی اوّل بر بحرانهای درونی ایران افزود و شیرازهءِ امور کشورداری حالتِ گسستی را بخود گرفت،
چرا بعد از دو ماه، خبری از برخی سران آزاد اين احزاب نيست و به سکوت گورستانی جامعه که هدف اصلی کودتاچيان است، کمک کمی کنند؟ چرا اين قدر ترسيده اند و اگر حرفی هم می زنند، سرشار از محافظه کاری و خوف است؟ آن ها به عنوان حزب می توانند و بايد وزنه مهمی در اين روزها باشند تا مناسبات را تغيير دهند. اگر وزنه مهمی نيستند، پس حزب نيستند والا حزب واقعی حتی اگر نيمی از سرانش هم زندانی شوند، چارچوب و برنامه حزبی و آلترناتيوهای مدونی دارد تا در هر شرايطی با قدرت به کارش ادامه بدهد
مثل هر جنبش وسيع اجتماعي، جنبش سبز مردم ايران از لايه هاي گوناگون برخورداراست و حمايت وسيعي در ميان اقشار مختلف برانگيخته است. اين گوناگوني و رنگارنگي، در فکر و در عمل، الزاماتي براي جنبش با خود بهمراه مي آورد که غفلت از آن مي تواند منجر به ناديده گرفتن بخشي از پتانسيل و ظرفيت عظيم اين جنبش گردد.
قصد من اینست در این نوشتار نشان دهم: نشاندن پسوند اسلامی و یا هر پسوند به این شکل در آخر بعضی از کلمات گاه غیر ضروری،گاه نامفهوم ،گاه هم معنی کلمه ی اصلی را میستاند، البته شاید این چنین پسوندهای برای بعضی از کلمات نیز گاه ممکن است.