رفتن به محتوای اصلی

شب و خفاشانِ دین سوار

شب و خفاشانِ دین سوار

این نوشته ی کوتاه، فریاد داداخواهی در محکومیت چهلمین سال خیانت "دین دولتی" به انقلاب مردمی 22 بهمن 57 است که این فاجعه، بسان فرودآمدن "بهمن ویرانگری"بود که با بازگشت خمینی به ایران در 12 بهمن آغازید. و وی بیاری و همراهی باندهای مجرب ملائی ـ مکلائی ـ تجاری و چند جریان خائن به کارگران و توده ها در آن فضا، برایش میسرشد تا او بتواند سر همگان بنام خدا کلاه گشاد بگذارد و آسان گذاشت. سپس برگ برنده رهبری مطلق خمینی و یارانش، با دسیسه ها و پشتیبانی مرگکاران جهانخوار و هموندی سرمایه سالاران داخلی ـ جهانی باهم، توانستند زیرکانه و ستمگرانه از انقلاب بزرگ 22 بهمن ما، "بلائی آسمانی و مرگبار" علیه هستی اجتماعی برپاسازند و ساختند؛ و بیدادگرانه انقلاب ما را درهم بشکنند و شکستند و توامان هویت آنرا بنام ملا بربایند و بخوبی ربودند.

 

در پی آن، 4 دهه هست که روزانه پایه های شور و سرزندگی ها سست تر گشته، سرمایه های مالی مردم گرسنه بیشتر تاراج، تباه و امید به ساختن فردا و سازندگی بهترِ دنیا شکننده تر شده، و نیاز همبستگی "نوع انسانی" چهره ی اخلاقی اش را باخته و نابرابری ستیزی، اهداف خویش را با این مصیبت خودکامگی فردی و برتریجوئی مذهبی از دست داده است و بیش از همه دیریست تاوان سنگین خلافت خمینی خامنه ای را کارگران، زحمتکشان و تنگدستان می دهند که امروزه اغلب نان و کار و آب هم ندارند، چه رسد به دوا، درمان و دادرسی قانونی از مظلومیت شان! زیرا آنان همچنان زیر آوارهای "ولایتمداری آسمانی" |یاپی له و لورده شده، و یا خیلی از آنها در مقابل اینهمه ستمگری ها، و بدلیل اعتراض به بیکاری و بی فردائی، پیگیر به محاکم امنیتی ـ قضائی کشیده شده و مدت ها بی محاکمه و دلبخواهی زندانی زورمداران می شوند. و یا بسیاری ازین پیشروان کارگری، مردمی، زنان تبعیضزده، معلمان، دانشجویان و وکلای متعهد با همه خفقانِ ولائی و با وجود تهدیدها و دستگیری ها، اخراج ها، سرکوب ها، زندان ها، شکنجه شدن ها، شلاق خوردن ها و برپائی چندش انگیز سناریوهای بی آبروی تلویزونی دستگاه که اینروزها دوباره کولاک می کند، همچنان مقاومت کرده و جسورانه در دل این شبان سیاه، همچون ستارگان امیدبخش، برابر "شبمدارانِ دین سوار" استوارتر ایستاده و ما هم تا سرنگونی استبداد مذهبی کنار این مبارزان می باشیم.

 

شب و خفاشانِ دین سوار

+

نچندان دور، درین دیار

از آسمانِ زمستانی،

بجای بهار و شکوفائی

"بهمن" مرگباری به گستره زندگی ِزندگان فروافتاد.

 دردمندی ِساده دل،

به ویرانگر هستی خویش که "آسمانگرا" بود، سرفروآورد

 و بدبختی کهکشانی اش آغازشد.

+

آن سیه جامه!

درجا، دشمنِ پویش خورشید شد

ستیزه گرِ سرود و پایکوبی و شادمانی پگاهان.

خیلی زود، راه و بال فردا را بست،

شوق کودکانه ی روزگار را کشت،

آنگاه، خفاش دین سوارِ شب، گرگان را به شب نشینی خویش برخواند

با روضه چشم نور را خواب کرد،

با وعده بهشت، دلِ چراغ ها را خاموش

و روشنای شمع ها را در دلِ شبان دزدید.

+

در آن کمینگاه، ترس و تاریکی باهم آمیختند

ریا حاکم شد  

شورِ بیداری، درپای مرثیه بخواب رفت

و مادر پگاه، هستی مرگ را پذیرا شد.

در این شبان چهل ساله

رویای روشنائی فردا

گوئی افسانه ای دروغین ست

 و فروغ همچنان،

 در آن ژرفای شبگیر

با پاسدارِان تیرگی،

از توان تیغ تیز ستارگان شب شکن سخن می گوید.

و ستاره کشان، از ترس مرگ برخود می لرزند.

 

بهنام چنگائی 12 بهمن 1397

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید