گنگ صدا
پنهانیترین صدا در گوش منی
تو را میان تمام زندگیم گستراندم
چونان ریشههای درختان که نقب میزنند به زمین
و خاک را به بانگی خفیف آواز میدهند
تو را بسان شعری میان لبهایم گذاشتم
سرودمت
تا تو شگفت، درخشان، لعلگون چُونان دانههای اناری سرخ
در دهانم بریزی شهد قدیمی را
نفس گرم انگور، شرابی تو مگر
که من برای یک خوشه گل مروارید روی پنچههای شعر میرقصم
روی پنچههایی که به رنگ عاجاند
روی پنچههای شعر، ملایمتر از وزشِ بادهای تمام فصول
پیراهن آفتابیات را بوسیدم
تو را بوسیدم
و تو تا ارتفاعِ تنم قد کشیدی
چشمهایت را به پهنای تنم گشودی
و با مداد رنگی صبر بر گونهام خالی گذاشتی
که نشان تو بود
در آغوشم که فرو رفتی
پیشانیات به مرمر عشق چسبید
تو آه کشیدی، آه
نفس گرم انگور، شرابی تو مگر
در پاییز تنم بهاری تو مگر.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید