رفتن به محتوای اصلی

وصیتنامۀ سیاسی من

وصیتنامۀ سیاسی من

در این روزهای سرنوشت ساز یا باید ایران ما بدست «مقام معظم رهبری» به دوران سعد وقاص باز گردد، یا به همت جوانان تازه نفس و مبارز ما پای به هزاره سوم گذارد.

مقدمه‌ای کوتاه

خواننده گرامی من احتمال بسیار می‌دهم که نام من برایت نامی آشنا باشد، زیرا هفتاد سال است به صورتی بیوقفه دست به قلم دارم و در همه این مدت چه در شرایطی مطلوب و چه در شرایطی ناخوشایند با همین نام با هموطنانم گفتگو داشته‌ام. در یکربع قرنی از این مدت که الزاماً در بیرون از کشور گذشته است این گفتگو را عمدتاً از طریق هفته‌نامه کیهان که در حال حاضر بهترین رابط ایرانیان برونمرزی در سراسر جهان است انجام داده‌ام، و سرفرازم که خوانندگان آشنا یا ناآشنا و دور یا نزدیک من در هیچ مورد صمیمیت و صداقت مرا در این گفتگوها مورد تردید قرار نداده‌اند.

امروز، در آستانه نود و دومین سالروز زندگانی خودم هستم، و شما نیز مانند من بر این نکته واقفید که در چنین سن و سالی بر روی مدتی که می‌توان هنوز در پیش رو داشت شرط‌بندی نمی‌توان کرد. بر این اساس پیامی که اکنون می‌خواهم برای شما بفرستم می‌تواند پیام آخرین من باشد. اگر عملاً چنین نشد، با خوشوقتی بسیار خواهم توانست درباره پیام کنونی خودم توضیحات بسیار مبسوط‌تری را که مسلماً مورد نیاز خوانندگان جوان من خواهد بود در دسترس آنان بگذارم.

یادآوری اینکه پیام کنونی می‌تواند واپسین پیام من باشد این اجازه را به من می‌دهد که آن را وصیتنامه‌ای سیاسی بدانم، و از نویسندگان ارجمند کیهان نیز درخواست کنم که با آن چنان که در شأن چنین وصیتنامه‌ای است رفتار کنند. اگر هم بعد از آن فرصت نوشتن نامه‌های سرگشاده تازه‌ای را داشته باشم این موضوع لطمه‌ای به وصیتنامه بودن کنونی آن نمی‌زند. فقط می‌توان گفت که فلان کس دبه درآورده است.

نگاهی به تاریخ

1400 سال پیش شاهنشاهی ساسانی که دومین شاهنشاهی بزرگ تاریخ ایران بود بدست شمشیرکشانی بیگانه فرو ریخت. چرایی این فروپاشی خلاف انتظار را می‌توان در نابسامانی‌های پایانی دوران ساسانی و رویدادهای غیرقابل پیش‌بینی طبیعی که پیش‌آمد و عطش غارتگری بادیه نشینان حجاز جستجو کرد، ولی با قاطعیت می‌توان گفت که افسانه‌هایی که در دورانهای بعد بدست مورخان عرب دربارۀ مساوات اهدائی مهاجمان و آغوش گشودن ایرانیان به روی آنها ساخته و پرداخته شد مطلقاً عاری از حقیقت است.

با اینهمه آنجا که غرور ملی آزادگان ایرانی به عمیق‌ترین صورت خود لطمه خورد سالهای بعد از بنیانگذاری سلسله خلافت بنی‌امیه بدست معاویه و اتخاذ روش متعصبانه نژاد‌پرستی و تکیه فزون از حد آنان بر سروری نژاد عرب بود. که ایرانیان در هر فرصتی آن را به چالش می‌گرفتند. درست بهمان نشان که ایرانیان واقعی دوران ما اصالت بنی‌امیه نوین و معاویه نوین را پذیرا نمی‌شوند. بار دیگر فرزندان کورش و داریوش و انوشیروانند که با سعد وقاص و نیزه‌داران او و با «مارخوار اهرمن چهرگان» فردوسی که این بار بسیجیان مقام معظم رهبری نام دارند روبرو شده‌اند.

در بهمن‌یشت اوستا این پیش‌بینی شگفت‌آور آمده بود که: «... چون اهریمن چیره گردد دیوان گروها گروه، از تخمه خشم و کین، به ایرانشهر هجوم آورند آزادگی و بزرگ‌منشی و راستی و درستی و شادی و دیگر مظاهر اهورایی را به تباهی کشانند و آنگاه خود با درندگی و ددمنشی فرمان رانند».

چهارده قرن است سرزمین فروغ جاودان پیوسته صحنه ترکتازی این زادگان خشم و کین بوده است، بدانسان که امروز نیز هست. و اگر امروز اینان می‌کوشند تا به برکت پولهای بادآورده نفتی و به کمک تکنولوژی پیشرفته جهان آزاد به بمب اتمی دست یابند نه برای این است که به سود ملت خود از آن بهره برگیرند، برای این است که درست در جهت عکس آن، حکومت ضحاک گونه خود را بر این ملت تثبیت کنند و آن را هنگام ظهور امام غایب عجل‌الله تعالی فرجه ادامه دهند.

فراموش می‌کنم که این دکانداران دین برخلاف ادعاهای فریبکارانه خود نه واقعاً در خدمت خدا هستند و نه واقعاً خدمتگزار اسلام، بلکه این هر دو ادعا پرده‌های دروغینی هستند که اینان بر روی پلیدیهای راستین خود کشیده‌اند، درست بهمان صورت که پیشگامان بنی‌امیه آنان در چهارده قرن پیش این پرده را بر کفر آشکار خود کشیده بودند.

زادگان کوروش در سی ساله مرگ و خونی که بر رژیم خدافروشان می‌گذرد شکستهایی چند را در رویارویی‌های خود با دیکتاتوری بزرگ عمامه‌داران دیروز و امروز کشورشان تحمل کرده‌اند. ولی این سخن معروف ژنرال دوگل را در ارتباط با سلسله شکستهای فرانسویان در جنگ دوم جهانی از یاد بریم که گفت پیکارهایی چند را باخته‌ایم اما نبرد سرنوشت ساز نهایی را نباخته‌ایم. ملت ما نیز در این سی ساله مرگ و خون پیکارهای متعددی را در مقابل رژیمی ضحاک‌گونه باخته است، ولی ورود نسل تازه‌ای از پهلوانانی تازه نفس به میدان پیکار در هفته‌های گذشته نشان آن است که این ملت نبرد نهایی را نباخته است، و مصمم است که این نبرد را تا روزی که ضحاکان نو، بدست کاوه‌هایی نو به گورستان تاریخ فرستاده شوند ادامه دهد، و تنها شعاری که در زیر آسمان ایران طنین‌افکن باقی بماند این بانگ مردانه ابر مرد سخن ایران باشد که «چو ایران نباشد تن من مباد!»

شجاع‌الدین شفا برگرفته از سایت حزب مشروطه ایران

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید