رفتن به محتوای اصلی

نقدی بر مجید محمدی «اسلامگرایی، جدی ترین مانع جنبش سبز»

نقدی بر مجید محمدی «اسلامگرایی، جدی ترین مانع جنبش سبز»

مصادیقی که مذکور نداشته اید.

نقدی بر نوشته اخیر دکتر مجید محمدی با عنوان : اسلامگرای، جدی ترین مانع جنبش سبز

نوشته جناب آقای مجید محمدی جامع شناس با عنوان اسلامگرایی، جدی ترین مانع جنبش سبز، بی شک هر چند با ماهیتی شعاری و سست مایه، سعی کرده انگشت بر یکی از چالش برانگیز ترین نقاط افتراق نظر میان صاحبداندیشان امروز ایرانی پیرامون چیستی و کیفیت نقش مذهب در رویدادهای سیاسی اخیر ایران گذارده و از این حیث شایان تامل است، اما شکل و ماهیت نوشتاری ایشان بگونه ایست که مخاطب را با هر تم اعتقادی در خوشبینانه ترین حالت فقط دچار ابهام می کند.

ایشان در نخستین سطور نوشتار ره به خطا می روند و بدیهیست این سازه ای را که ایشان می خواهند با نگارش سطور پسین تکمیل کنند ، بی ریخت و قیافه می کند.

می گویند: (( شکی نیست که اولاً بسیاری از اسلامگرایان با اسلامگرایی خامنه ای-احمدی نژاد مخالفند و با ورود در جنبش سبز به دنبال به اجرا در آوردن اسلامگرایی خاص خویش یا مصادره جنبش به نفع خود و تداوم بخشیدن به اسلامگرایی به شکلی دیگر هستند.))

در اینکه بسیارانی از آنچه ایشان نام اسلامگرایان بر آنها می گذارند، آری، شکی نیست که مخالف بل معارض نظم آلوده موجود باشند اما نگارنده توضیح نمی دهد که آنان که وی اسلامگرایان متضاد می خواندشان و مدعیست درصدد عملیاتی کردن اسلامگرایی متفاوت خود هستند اولا بر اساس کدام آیتم ها و شناسه های اقناع کننده اسلامگرا هستند و ثانیا بر چه استنادی نویسنده محترم این به اصطلاح اسلامیست ها را در پی مصادره به مطلوب نمودن جنبش یافته اند، و اساسا آیا اینگونه ادعاها در حالیکه خود و همفکران احتمالا پوپریست نگارنده محترم ، قطعا، تکرار می کنم، قطعا کمترین نقش نظری و عملی خاصی در پیدایش زمینه ها و شرایط فعلیت یابی جنبش ایفا نساخته اند، منصفانه است یا خبر از سوء ...............؟

به بیان دیگر نویسنده مشخص نمی کند ، اسلامگرایی به زعم او دارنده چه تعریف کلیست که مصادیقش از نظر وی در جریان های اجتماعی فاعل جنبش وجود دارد. بحث مصادیق مطرحست و عدم ذکر آن از سوی نگارنده.

اگر نگارنده پایه های اعتقادی سنتی جامعه را ، برهانی بر ایراد صفت اسلامگرا می داند، خب، این اساسا شناخت و در پی آن تحلیل ایشان را از زاویه متدیک با مشکل مواجه می کند.

تعبیر ایشان از طریق سیاسی آنها که اسلامگرایشان می خواند، غلط است. بدیهیست منظور بی واسطه نگارنده از از چنین اتلاقی بخش هایی از اصلاح گرایان هستند که نویسنده به واسطه تعهد زبانی و شعاری اینان بر حفظ ساختار سیستم، نتیجه ای اینچنین گرفته است. اما هیچ ترادفی میان این جریان ها و اسلام گرایان با تعریف مشخصشان وجود ندارد و گویی جناب محمدی دانسته ره به خطا رفته اند و این اسباب تاسف است.

این به زعم نویسنده اسلام گرایان ، احزاب اصلاح‌صلب و میانه‌رو هستند. اما به جای آن‌که از آریستوکراسی خاص نظام ولایی که به نخبگان تعریفی خود اصالت عمل می‌دهد حمایت کنند، حمایت از خواسته‌های عمومی را مورد نظر قرار می‌دهد و بدین شیوه درصدد برقراری دموکراسی در جامعه هستند. به همین سادگی. چیزی شبیه احزاب دموکرات مسیحی در اروپا که اتحاد و پیوند تاریخی با کلیسای کاتولیک دارند. حامی لیبرالیسم سیاسی اجتماعی میانه‌رو، اقتصاد مختلط، تدارک زمینه‌های رفاه اجتماعی و اشتغال کامل از طریق سیاست‌های اقتصاد آزاد و تعاملی می‌باشند.

محال است نگارنده خود از این ماهیت جریان های به قول ایشان اسلام گرای نوین و از دید ما اصلاح گرا غاف بوده باشد.

اگر سوابق برخی نیروهای بالادست و میانی جنبش را که به هر روی در انقلاب و وقایع سه دهه گذشته ایفاگر نقوشی بوده اند، به این مفهوم که مثلا عملکرد این جریان ها و اشخاص در مرافقت با انقلاب و نظام مبنای استدلال ایشان باشد، این هم در خوشبینانه ترین حالت فقط یک ادعاست، چه که نمی توان از شناسه های جزئی و مقطعی دلیلی ساخت بر اثبات و ایراد یک صفت کلی.

اما حسگرهای نقد یک نقاد ناخبره و جاهل به اقوای دانش نیز همچون اینجانب، زمانی تحریک می شود که ایشان وارد بخش معارفه اسلامگرایی می گردند و اینگونه می نگارند:

((خطر جدی پیش روی جنبش سبز عناوین و چارچوب ها نیستند، اسلامگرایی است، یعنی: حاکمیت یک ایدئولوژی تمامیت طلب و اقتدارگرا که دینی بودن جامعه را در گرو انحصار قدرت مطلقه در دست حاکمان دیندار می بیند، قدرت مطلق را به یک فرد در جامعه به عنوان ایدئولوگ اعظم واگذار می کند، حق تفسیر دین و اداره نهادهای دینی را به حکومت و اداره حکومت را به نهادهای دینی می بخشد، امتیازات ویژه برای مفسران و وفاداران به آن ایدئولوژی در نظر می گیرد، همه امور جامعه را ایدئولوژیزه می کند، و مهمترین وظیفه حکومت را اجرای احکام آن ایدئولوژِی در جامعه تلقی می کند. به طوری که ملاحظه می شود اسلامگرایی بر مرکب دین سوار می شود و اسب قدرت و ثروت را در جامعه می راند.

اسلامگرایی پنج ویژگی دارد: دعوت برای بیداری اسلامی در زندگی شخصی و جمعی، تلاش برای صورتبندی و انعکاس ارزش های اسلامی در زندگی در همه ابعاد آن، تمسک به هویتی اسلامی که با دیگر هویت ها تمایز و گاه تعارض داشته باشد، دفاع از دوباره سازماندهی جامعه و فرهنگ و سیاست و دولت بر طبق احکام اسلامی، و کسب قوای قهریه و شکل دادن به حکومت اسلامی برای رسیدن به اهداف فوق))

قطعا خطرات خطیری که در مقابل جنبش سبز ملت ایران وجود دارد نه با آن کیفیتی که ایشان سعی در توصیفش دارد سنگین است تو گویی جریان ها و گروه های سیاسی اجتماعی دخیل در این جنبش هر روزه حسب اختلافات ایدئولوژیکی به جان هم می افتند، و نه آنچه ایشان به اشتباه از ان تعبیر به اسلامگرایی نموده اند،( برایش صفاتی قائلند که معرفانش اسلامیست های فاندامنتال حاکم بر ایران امروز و نحله سنی اش ماننده القائده و طالبانیسم)، متصل شدنی به حتی کوچکترین پارت های نیروی فکری و انسانی جنبش سبز است.

مصادیقی که نگارنده بر مبنای آن، بدون نام بردن از شخص و جریانی خاص( که قطعا بر ما پوشیده نیستند) انگ بنیادگرایی دیگر گونه به ظاهرا بخش های از نیروهای جنبش سبز وارد می کند، عبارتند از :

زایش این موج از شکم نوگرایی دینی که بیش از یک دهه پیش خود از رحم نظام بیرون آمد با تحمل انبوهی از مظالم و مصیبت ها، منتهی شد به ظهور یک جنبش یکدست اجتماعی به زعامت رهبران سیاسی نظیر آقایان خاتمی ، موسوی ، کروبی ، رهبران فکری نظیر دکتر سروش و حجت الاسلام کدیور و رهبران سنتی و نه صرفا مذهبی، همچون آیات عظام منتظری، صانعی و بیات، در کنار جامعه ای که با اعتقاد به لزوم بازبینی روند سه دهه گذشته به تعریفی نوین و اصیل از رسالت دینی خویش باورمند شده و مومنانه در رد و طرد رذالت یک بنیاد حکومتی شعارا مذهبی، الله اکبر سر می دهد و نصر و من الله فتح النقریب فریاد می کند، و البته مواضع آقاین موسوی، کروبی و خاتمی بر دلبستگی به نظام و سر دادن شعار جمهوری اسلامی نه یک کلمه بیش و نه یک کلمه کم.

اینها جمله مصادیقی است که نویسنده بر مبنای آن به این نتیجه رسیده که اسلامگرایی با ویژگی های مالوف و مسبوق از جمله تام گرا، حامی احیاء قدرت مطلقه مذهبی در شکلی نوین و متفاوت با امروز و در پی پی ریزی گونه ای دیگر از توتالیتاریسم مذهبی در راس هرم ساختار سیاسی آینده ایران، جدی ترین خطر مقابل جنبش سبز است.

جنبشی که همانگون که نوشتم بی انصافی محض است اگر کسی به غیر از ارگان های روشنفکری دینی داخلی، زایشش را وابسته به دیگر جریان های فکری سیاسی معارض بداند و بنامد .

ارتودکس های لیبرال و چپ به جای انکه قبول کنند نحله روشنگری دینی از آنجا که توانست، به خوبی مراحل گذار خود را از یک ارگانیسم شبه قبیله ای به یک ساختار منسجم و قدرتمند فکری به پیماید، محق است در بدست گیری ابتکار عمل جنبش سبز، از سر ناچاری شمشیر بر گرفته اند.

به ضد اخلاقی ترین شکل ممکن عامدا و البته به گونه ای فشل و علیل در پی مصادره به مطلوب کردن جنبش از طریق فرضا قطبی کردن نیروهای آن هستند، خواسته ای که خود خوب می دانند سرانجامی جز بدنامی برایشان ندارد.

ذکر نمی کنند، کدام فعل و رد فعلی از جانب نیروهای فکری و اجتماعی جنبش و یا مشخصا بخش هایی از آن در ذهن خود مستند نموده اند و بر پایه آن جریان های دخیل در جنبش را به تلاش در جهت به فعل درآوردن نوعی دگردیسی منفی در ساختار قدرت متهمشان می کنند و قلم بر مذمت و شماتت می چرخانند؟

این منصفانه نیست، اخلاقی نیست؟ حق دارد اگر مخاطبی بخش های کثیری از سطور نوشته شما را اهانت نیز تلقی نماید.

از یک به اصطلاح جامع شناس بعید است اینگونه سطحی و کل گرایانه و انشاء گونه قلم به تحلیل ظاهرا آسیب شناسانه یک جنبش اجتماعی اصیل بسپارد.

ارزش نقد خرد ابزار و شاهد بنیاد هر فعلی قطعا بسیار بالاست و در پی اش هشداری. اما این نه هشدار است و نه حتی یک نقد خشک و خالی فارغ از خوبی و بدی کیفیتش، بل صرفا گواهیست بر تاثیرات سوء سیاست های حاکمیت جمهوری اسلامی بر انصاف نویسنده که وی را چون زنگی مست و مخمور بدنبال طعمه ای کاذب می کشاند و چه طعمه ای در چشم این کینه ورز بعید از تعقل و انصاف، نزدیک تر از مذهب.

بر طبق پنج ویژگی مذکور نگارنده، خواهشا ایشان این حقیر سراپا جهل را توجیه نماید: مصادیق اثباتی وجود این پنج آیتم شناساننده در بطن فکری و ماهیت و شکل عملکرد نیروهای جنبش از صدر تا ذیل کدام است؟

((دعوت برای بیداری اسلامی در زندگی شخصی و جمعی، تلاش برای صورتبندی و انعکاس ارزش های اسلامی در زندگی در همه ابعاد آن،، تمسک به هویتی اسلامی که با دیگر هویت ها تمایز و گاه تعارض داشته باشد، دفاع از دوباره سازماندهی جامعه و فرهنگ و سیاست و دولت بر طبق احکام اسلامی، و کسب قوای قهریه و شکل دادن به حکومت اسلامی برای رسیدن به اهداف فوق در چه موقعیت زمانی و مکانی از سوی کدامیک از اقطاب فوقانی و میانی جنبش یا نیروهای انسانی آن صورت پذیرفته است؟))

ممکن است بگویید تاکید چندباره مهندس موسوی و چندی دیگر از شخصیت های شاخص جنبش بر جمهوری اسلامی نه یک کلمه بیش نه یک کلمه کم، گواه است.

در اینصورت پاسخ از زبان خودتان جاریست آنجا که در سطور نخستین اینگونه می آورید: بر همین اساس چندان نباید به کسانی که بر نام جمهوری اسلامی یا حتی قانون اساسی رژیم تأکید می کنند به عنوان اخلال در روند جنبش خرده گرفت، در صورتی که اسلامگرایی پیشه نکرده باشند. در ظرف جمهوری اسلامی یا در قاب همین قانون اساسی رژیم های متفاوتی را می توان ریخت. به همین علت نام ها و قاب ها نمی توانند چارچوب های خوبی برای تغییرات بنیادی باشند.

نمی شود فقط مدعی شد و در اثبات ادعا خود را به کوچه ای دیگر زد.

برای هر کدام یک مصداق اثباتی بیاورید.

ایشان در بخش دیگری تحلیل خود اینگونه مدعی می شوند که :

((نشانه های اسلامگرایی در میان گروه هایی از مخالفان حکومت به وضوح به چشم می خورد. چگونه می توان اسلامگرایان را در جنبش سبز از غیر اسلامگرایان تشخیص داد؟

اول آن که نوک حمله اسلامگرایان به اشخاص یعنی خامنه ای و احمدی نژاد یا دیگر افراد تحت امر رهبری است و نه مبانی فکری و عقیدتی نظامی که سرکوب می کند. اینکه چه کسی حکومت می کند برای آنها بسیار مهم تر است از اینکه چگونه حکومت می شود)).

اگر جمله اول را فرض گیریم که مطابق انگاره نگارنده، نوک حمله و مناقشه با نظام، از سوی اصطلاح گرایان صرفا برای فتح کرسی های قدرت بوده است و نه نزاع با شمایل فکری و اعتقادی نظام ، آنجا که در رخدادهای 12 سال گذشته تاملی می افکنیم و اندکی درنگ، متوجه می شویم که در این بخش هم شما یا عامدا سعی دارید خواننده را در ابهام فرو برید یا خود در چنین ابهامی قوطه ورید.

اگر این هشدار و شناسه های شما صحت داشت، پس لطفا پاسخ دهید: تلاش های گسترده اصلاحگرایان برای استحاله درونی سیستم که هر چند نشیب و فراز داشته اما سرشار از اراده ای مداوم بوده و مصادیقش انبوه و مکرر و خروجی هایی همچون حذف و روانه کردن بسیاری از نواندیشان به محابس بوده است، با چه منطقی صورت پذیرفته از سوی سیستمی که خود اصلاحیون از صد تا ذیل به عمق اتوریته همه جانبه سرکوبش آگاه بوده اند.

اگر انگا شته شما صحیح باشد اساسا چرا می باید سروش ها و کدیور ها ، حجاریان ها و همفکرانشان سالها قلم و زبان در بحث و تفحص و بازاندیشی عمیق در مبانی اندیشه انقلاب مصرف می کردند؟ اینان نیروهای درون سیستم بودند اگر می خواستند بر منوالی که شما مدعی هستید طی طریق نمایند و کلا ه نسخه فعلی را سرنگون کنند، هپدر آن دوران در حلقه احباب بودند و دستشان شاید بازتر

و مگر نظام بارها اصلاح گرایان را به تلاش در جهت استحاله سیستم از درون متهم نکرد و این البته نه اتهام بل افتخار این عزیزان بود و هست و می ماند؟

استحاله را معنایش را نیک می دانید و فکر نمی کنم دانشتان در درک این مهم از حکومتیان در ایران کمتر باشد.

نعل وارونه می زنید.

من باورم نمی آید یک جامع شناس اینگونه خود را به ندیدن زند. چه می گویید؟ مصادیق حتی اندک در مدعیات خود ذکر نمی کنید و انتظار دارید با کلی گویی و تثبیت ظاهری نوشته بر گذاره های نا مشخص و مبهم مخاطبان را تحت تاثیر قرار دهید؟

این انتظار نه مسئولانه است، نه منصفانه و اساسا نه مخاطبانتان کثیری از جاهلان به امور. پس این سودا بس ناروا و ناشدنیست و این نه یک خدای ناکرده اسائه ادب به شما بل حقیقتیست که باید ذکر کنم، هر چند کمینه اش باشد که هست.

یا آنجا که اوج بی انصافی خود را نمایان می کنید: ((دوم آنکه اسلامگرایان به اجرای احکام اسلامی مثل قصاص و سنگسار، دستگاه امر به معروف و نهی از منکر حکومت، دخالت حکومت در زندگی خصوصی و جنسی افراد، امتیازات ویژه روحانیت در قالب نهادهایی مثل شورای نگهبان یا ولایت فقیه یا مجلس خبرگان، گزینش های ایدئولوژیک برای کسب شغل یا تحصیل و عدم تساوی حقوق زنان ومردان انتقادی نمی کنند بلکه به انتقاد از رفتارهای حاکمان یا نحوه اجرای این احکام می پردازند و اینکه آن احکام به درستی اجرا نمی شوند.

و سوم آنکه در بحث حقوق، حقوق اقلیت های جنسی (مثل همجنسگرایان)، دینی (مثل بهاییان)، و سیاسی (مثل افراد بیدین) به طور کلی مورد انکار اسلامگرایان است. به عنوان مثال به احکام بازداشت و زندان و اعدام برای غیر اسلامگرایان بی تفاوتی نشان می دهند در حالی که به این امور اگر به اسلامگرایان مخالف مربوط شود به شدت حساس هستند. اسلامگرایان تنها حقوق مسلمانان باورمند را به رسمیت می شناسند.))

تغیر و تشدد بدین سیاق؟ تجاهل العارفین تا این میزان؟

این اسلامگرایان کیستند و اگر ماهستیم، کی و کجا آنگونه که شما ادعا دارید، سینه چاک اجرای احکام قصاص و سنگسار و مداخله حکومت در حوزه خصوصی حیات و امیتازبخشی به معممین در قالب شورای نگهبان یا ولایت فقیه و گزینش های ایدوءولوژیک برای تصدی مشاغل و تبعیض جنسیتی و هزاران ادعای مضحک دیگر بوده ایم و ......... او خدای من ، اگر یک جامع شناس می تواند اینگونه هر آن صفتی که مفهومی از صداقت و مسئولیت را زیر پای تعصب و قشری نگری البته از گونه ای دگر له کند پس وای به حال............................

در بحث حقوق آورده اید در بدو ، حقوق اقلیت های جنسی را ، امیدوارم این آورده تان صرفا عنوان مثالی باشد که اگر این نیز باشد، واقعا از نظر شما مشکل اساسی نقض حقوق مدنی در ایران امروز مشکل اقلیت های جنسی یا همجنسگرایان است؟ افق دید شما تا این حد محدود است؟ اگر این مشکل بدان گون که شما مدعی هستید سنگین است و حائز رتبه نخست مشکلات، پس فکر می کنم در بسیاری از ممالک مدرن و پسامدرن همچون ایالات متحده و .............. هم آنرا شاهیدیم و باید بواسطه این شهود زبان و قلم در شماتتشان برقصانیم و بچرخانیم.

آلام و رنجهای سنگین و خفه کننده ای که بر زنان شرافتمند و آزاده ایرانی طی سه دهه گذشته وارد آمده را به گوشه ای رها کرده اید و مدعی حقوق همجنسگرایان شده اید؟

هر چه زشتی و شقاوت بر ضد مدنیت از سوی سیستم رواداشته شده را فراموش نموده اید و با چراغ به دنبال حقوق همجنسگرایان می روید؟ تو گویی خدای نا کرده نیمی از جامعه ما هموسکسوئل هستند و از این زاویه رسیدگی و تلاش در جهت احقاق حقوقشان شان نخست فعل را باید داشته باشد.

سطحی نگری آن هم از یک جامع شناس تا بدین حد نوبر است.

همانطور که گفتم امیدوارم فقط عنوان مثالی باشد و نه شاهد اصلی ناظر بر حقیقتی چون نقض حقوق مدنی که در حاد ترین و حاق ترین وجهش وجود دارد.

برای حق دینی به درستی اشاره کردید و من تصدیق می کنم و در مورد حقوق سیاسی مثال افراد بی دین را آورده اید که گرچه این افراد نیز حائز حقوق انسانی و اجتماعی و سیاسی کامل می باید باشند اما مثال درستی برای معرفی حقوق مذهبی نیست.

بی دینان اکنون نزدیک ترین احباب حاکمیت هستند و نشنیده و ندیده ام بی دنیان در ایران مشکلاتی که اقلیتهای مذهبی ما دارند را داشته باشند.

مدعی شده اید از صد ر تا ذیلمان از من اندک و حقیر تا رهبرانمان نسبت به تمامی این فجایع بی تفاوتی نشان می دهیم؟

به همین راحتی متهم می کنید بدون ذکر مصادق و استدلال؟

این بیش از آنکه به تغافل بماند همچون مجموعه دروغ هاییست که نشان از ترکیب کینه ورزی و شناخت غلط دارد و گویی نگارنده در هر سطر نوشتار به دنبال انتقام گرفتنست و چه مضحک است این دستمال چرخاندن و حریف طلبیدن.

توصیه برادرانه من به عنوان یکی از حلقه های کوچک این زنجیر عظیم و طویل سبز اینست که تلاش کنید شرافت و احترام قلم آلوده به احساسات منفی و کینه توزانه نشود که این نحله همان گون که اسلاف هم قلم من و شما در دوره های متفاوت تاریخی پیمودندش ، مایه شرم و شرٌ خواهد شد نه اعتبار.

به همان سیاق و میزان که رادیکالیسم مذهبی در هر شکل و شمایلی و پیوسته به هر مذهبی مشمول انتقاد و شایسته مذمت است، مجموعه نظرات مارکسیست های ارتودوکس تر از مارکس و لیبرال های پوپریست تر از پوپر نیز هدف منطقی ، منصفانه و عقلانی نقد و شماتت اند.

نه من نه جامع شناسم با سابقه شما و نه یک حریف در تحلیل و مباحثه. یک روزنامه نگار جوان ایرانی با بیشینه بیست و شش سال سن که با تمام وجود خویش مومن به راه سبز ملتیست آگاه و شایسته بهترین ها. جوانی که ایرانش را می خواهد با همه داشته ها نداشته هایش ، آزاد و مستقل و رها از قید رذالت شاهنشیخی. لطفا مرا متهم نکنید به پیوستگی با این و آن جریان و گروه و شخص و مکتب.

نقد من بر نوشته شما بیش از آنکه منشاء از تلخی و عدم صحت ادعاهایتان باشد، ناظر بر عملکرد شما و دیگر جریان های ظاهرا روشنفکری بیرونیست که به مانند اپوزسیون لس آنجلس نشین ، سه دهه چشم خود را بسته اید و خود را و اغلاطتان را تکرار می کنید و دلسوزیتان برای وطن صرفا در انتظار کشیدن بر ای برآمدن آفتاب آزادی در وطن خلاصه می شده و می شود و خود هیچ نقش و تلاشی در بر آمدن آفتاب مذکور برای خویش قائل نبوده اید و اکنون از فرط حسادت ورزی به شیوه مسبوق چاره را در قلب ماهیت مفاهیم در یافته اید و افسوس و صد افسوس که اینبار هم................. ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید