رفتن به محتوای اصلی

بحثی مختصر برای تامّلات پیگیر و پرسشهای کلیدی
26.11.2023 - 18:15

 

با شاهزاده ای که سلطنت طلب نیست/   اسماعیل نوری علا

 

درووود بر آقای نوری علاء گرامی!

 

این صحبتهایی که تحریر میکنم، به حول و حوش ابعادی اشاره دارم که یا از انظار کنشگران و ناظران پنهانند یا اینکه به عمد و قصد، نادیده گرفته میشوند. هدف من از بیان این سخنها، طرح بُغرنجزا بودن مسئله و تامّلات عمیق در خصوص راهکارهای ثمر بخش است:

  1. شما هم در مسائل شعری، دستی داشته اید، هم در مسائل مذهبی. مثلا کسی که محتویات شعری اش، سوررئال باشد به معنای تعلّق داشتن به مکتب سوررئالیسم نیست. همینطور، شعری که رئالیستی باشد، به معنای تعلق داشتن به مکتب رئالیسم نیست. همینطور الی آخر. یک شعر یا منظومه شاعری میتواند رمانتیک باشد، امّا هیچ سنخیّتی با مکتب رمانتیسم نداشته باشد. بنابر این در تفکیک این دو مقوله و تشخیص تفاوت آنها از همدیگر باید خیلی هوشیار و بینا بود. اینکه شما صحبت از «سکولار، دمکرات، جمهوریّت» میکنید، مباحثی هستند که ریشه ها و پسزمینه های گسترده و پیچیده ای در تاریخ تحوّلات اجتماعی و اقتصادی و کشورداری و فرهنگی ممالک اروپایی در معنای وسیع آن داشته اند.  مثلا مقوله «سکولار»، مسئله ایست که من مایل نیستم در باره آن، بحث آکادمیکی کنم و به رد یابیها و چگونگی ظهور و نقش و تاثیر آن در ابعاد مختلفش قلمفرسایی کنم و با ردیف کردن صدها کتاب و رساله و مقاله برای حرفهایم به زبانهای مختلف، رفرنس بدهم و فضل فروشی کنم.  اساسا مسائل کشورهای اروپایی با مسائل تاریخی و فرهنگی و اجتماعی مردم ایران، هیچ سنخیّتی ندارند. این به معنای تافته جدا بافته بودن ما نیست؛ بلکه به معنای این است که حضور ما در تاریخ بشری، پیشینه و تجربیات و تاریخ دیگری داشته است در مقایسه با اجتماعات مردم مملکتهای دیگر. بنابر این، دانش داشتن از معضلات مشابه در کشورهای دیگر به معنای، اینهمانی پنداشتن مسائل دیگران با معضلات و مسائل میهنی، خلط مبحث است که تا امروز نود و نه درصد تحصیل کردگان و کنشگران و ناظران و دست اندرکاران مسائل ایران را به شدّت در چنبره کژ رویهای فاجعه بار میخکوب کرده است. 
  2. تاکید مبرم و زوم کردن بر مفاهیمی که باعث و بانی تشتّت هستند به جای آنکه راهکارهایی برای همبستگی و همعزمی و باهماندیشی باشند، حکایت از این میکند که تاکیدکنندگان  بر مفاهیم نخ نما شده و بی محتوایی مثل «سکولار، دمکرات، لیبرال، سوسیال و امثالهم» در باره موضوعات حادّ مملکلت، عمیق و ظریف نیندیشده اند و همچنان بر سطح مسائل میلغزند و با همدیگر چک و چانه میزنند.  در هیچ کشوری نمیتوان ساختارهای ترکیبی حکومت و دولتی را دید که بر شالوده «سکولار بودن یا دمکرات بودن یا جمهوریّت بودن ناب و مطلق» پایه ریزی شده باشند؛  بلکه ترکببی از «گرایشهای مختلف» هستند که در دامنه دولت متکثّر در مجلس، گرد هم آمده اند بدون آنکه نحله ای/گرایشی/ معتقدانی/ مومنانی و امثالهم بر آن باشند که دولت را به حکومت تبدیل کنند و عقاید و اصول ایدئولوژی و مبانی مذهبی خود را حاکم بر سرنوشت جامعه استقرار دهند. [حضور و نقش بسیار گسترده اینهمه احزاب مذهبی/مسیحی در  پارلمانها و مجالس  و ارگانهای کشورهای مختلف اروپایی و دیگر نقاط جهان به کجا تعلّق دارند آقای نوری علاء؟ به جهان سکولار محض؟. به دنیای دمکرات محض؟ به دنیای جمهوریّت محض؟ به کجا تعلّق دارند؟. آیا جامعه را میتوان بدون مفهومی از خدا، کیهان، انسان در نظر گرفت؟ آیا شما تا کنون انسانی را دیده اید که بی دین باشد در معنای رایج البته، نه در معنای فرهنگ کهن ایرانی؟. آیا به نظر شما، مارکسیسم، دین نیست؟. آیا اعتقاد داشتن به  آته ایسم، نوعی دین نیست؟، آیا دمکرات بودن، خودش نوعی دین نیست؟.آیا لیبرال بودن، خودش دین نیست؟. آیا بی خدایی و اعتقاد به هیچ خدایی نداشتن، خودش دین نیست؟. آیا دانشگرایی محض، خودش دین نیست؟. آیا مخلوط و التقاطی از همه اینها، خودش دین نیست؟. آیا ساینتولوژی، خودش دین نیست؟. آیا اینهمه فرقه ها و نحله ها و مسلکهای گوناگون که در سراسر دنیا از کهنترین ایّام تا امروز به وجود آمده و همچنان به وجود می آیند، هر کدامشان دین نیستند؟. اگر نیستند، پس چیستند آقای نوری علاء؟. لطفا توضیح روشنگر بدهید برای خوانندگان مطلبتان؟. هیچ انسانی از دینداری، تهی نخواهد شد. انسان، پدیده ای دین آفرین است. مهم نیست که چه نامی به دینش میدهد، مهم اینست که دینش، چه پیامدهایی برای خودش و دیگران دارد. فراموش نکنید که حتّا همان «نیچه» که با شدّت تمام به مسیحیّت تاخته است، انسانی دیندار بود. برای همین نیز گفته است: «آن که نیمه شب در تاریکی به قبرستان میرود و های های گریه سر میدهد، خودش میداند که چه جنایتی را مرتکب شده است»]

بنابر این همانطور که در باره شعر گفتم، در ساختمان دولت میتوان گرایشی با اعتقادات سوسیالیستی حضور داشته و سهیم باشد؛ ولی سوسیالیستها محقّ و مجاز نیستند که به «حکومت» تبدیل شوند و قدرت مطلق را در چنگال خود بگیرند. همینطور، گرایشی در چارچوب دولت میتواند حزب اللهی و مسلمان مومن باشد، ولی محق و مجاز نیست که به حکومت واگردانده شود. همینطور، گرایشی دیگر میتواند در دامنه دولت (=مجلس)، لیبرال/سوسیال دمکرات، دمکرات و امثالهم باشد، ولی به هیچ وجه محقّ و مجاز نیستند که به حکومت واگردانده شوند. نفهمیدن تفاوت این دو معضل کلیدی به معنای عدم آگاهی و بیسوادی مطلق در خصوص ایده کشورداری و دولت متکثّر است؛ گیرم که مدّعیان، استادان عالیمقام علوم سیاسی نیز باشند!. 

  1. تاریخ و فرهنگ و مردم ایران در فراز و نشیب کشمکشهایی که در طول کوره حوادث هزاره ها پشت سر گذاشته اند و به وضعیّت اکنون رسیده اند، تاریخیست که باید مستقل از تاریخ تحوّلات کشورهای دیگر بررسی شود و خمیرمایه آرزوها و آرمانها و تجربیات مردم را در باره ایده «حکومت و دولت/فرمانروایی و کشورداری و دولت متکثّر» و همچنین نقش و تکلیف «زمامداران» را از کنه آن استنتاج کرد و مدام در مدّ نظر گرفت؛ اگر نخواهم بگویم که تئوریک پروریده و سپس بر شالوده چفت و بستهای ایده فرمانروایی و کشورداری به آفرینش نظام مساعدی که درخور مردم ایران باشد، همّت کرد. این به معناست که نقش ایده آلها و آرزوها و بُنمایه های فرهنگ باهمستان ایرانی است که معیاری میتواند باشد برای شکل گیری ایده «حکومت و دولت»، نه اینکه کنشگرانی با آویختن به نظریات علم نما و مبانی ایدئولوژیکی و مذهبی و اعتقاداتی و نظریّه های چاسان پاسانی آکادمیکی برخاسته از دامنه تجربیات کشورهای اروپایی و امثالهم به عرض وجود رفتارها و گفتارهای محقّ در باره ایران و مردم و مسائلش بپردازند. ما اگر هنری داشته باشیم و بخواهیم به آباد کردن میهن خود در تمام عرصه ها همّت کنیم، باید هنر و شیوه انگیخته شدن و نحوه و امکانهای کمکی تجربیات دیگران را بررسی و سرند و سنجشگری کنیم و در موقع اقدام برای آفرینش سیستم کشورداری و دولت متکثّر، میزانهای کاربردی تجربیات دیگران را امتحان کنیم تا بتوانیم نه تنها به حکّ و اصلاح نواقص یا ناکامل و نارسا بودن تجربیات خودمان کامیاب شویم؛ بلکه در سنجشگری تجربیات دیگران بتوانیم بر دیگران نیز موثر واقع شویم؛ یعنی داد و ستدی فرهنگی که طرفین معامله، زاینده و باردار کننده هستند و نه اینکه یک طرف فقط تولیدکننده و باردار کننده و طرف دیگر، فقط مصرف کننده و مفعول و نشخوارگر و تو سری خور.
  2. تجربه یکصد سال اخیر از شکل گیری نخستین گروهها و حزبها و سازمانها و فرقه های مختلف المرام تا امروز  در جامعه درونمرزی و برونمرزی اثبات کرده است که بانیان و طرّاحان و تشکیلات پردازان فقط حول و حوش یک موضوع با تمام نیرو و توان و امکانهایی که دارند، تمرکز انبساطی - انقباظی کرده اند؛ آنهم تسخیر قدرت و حاکم کردن مبانی عقیدتی/ایدئولوژیکی/مذهبی خود و لت و پار کردن و کشتار رقیبان خود. به همین دلیل نیز در رقابت با دیگران، هرگز بخشی از پازل همبستگی و همراهی و باهماندیشی را برای مشاوره کردن و یافتن راهکارهایی در جهت حل و فصل مسائل ملّت ایران در جامعیّت وجودی نمیبینند و تمییز و تشخیص نمیدهند؛ بلکه خاصم و دشمن سر سخت خود را شناسایی میکنند. به همین دلیل نیز هست که شما نمیتوانید مثلا نمایندگان «لیبرالها، دمکراتها، سوسیال دمکراتها، مذهبیون، سوسیالیستها، کمونیستها، چپها و امثالهم» را در کنار یکدیگر در گرداگرد میز گفت و شنود ببینید. ناگفته نگذارم و همچنان تاکید مبرم کنم که باید مابین ایده حکومت و دولت متکثّر، دقیقا تفاوت گذاشت و فرق آنها را مدام در پیش چشم داشت؛ در غیر این صورت، هر گونه تلاشهایی با بن بست نفرت و بیزاری از همدیگر خواهند گسست. 
  3. آنچه را که نحله ها و گروهها و گرایشها و غیره و ذالک از یک طرف آرزو میکنند و خواهانند و آنچه را که آنها نمیخواهند و در آرزوی محو و متلاشی شدنش هستند به تنهایی برای اقدامهای بایسته و کارگذار و ثمربخش کفایت نمیکنند. باید واقع بین بود و شرایط و وضعیّت ملموس و عینی مردم و حکومت وقت را نیز در نظر گرفت و نه  فقط از چشم انداز مواضعی که مخالفین دارند به  مسائل حکومت  فقاهتی و مردم نگریست؛ بلکه بر عکس، از دیدگاه زمامداران ولایت فقاهتی و مردم اسیر و محکوم شده در چنگال ارگانهای سرکوبگر و خونریز و بی مسئول آن نیز باید به مسائل حادّ مملکتی نگریست. تازه این یک طرف قضیه است. طرف دیگر قضیه این است که از چشم انداز مردم نیز در طیف مختلف باید نگریست. یعنی از مردم ساده گرفته تا محصّل و دانشجو  و زنان و دختران و جوانان و نوجوانان و کهنسالان و  کاسبکار و ارتشی و سپاهی و بسیجی و طلبه حوزه و مراجع تقلید و مجتهدین و  غیره و ذالک.

تغییر چشم انداز از دامنه مخالفین به طرف دامنه موافقین و ذینفعان و متصدّیان و دست اندرکاران حکومت فقاهتی باید بتواند مخالفین را – مهم نیست به چه عقاید و نحله ای تعلّق دارند- به وضعیّتی سوق دهد که در گامگذاری برای یافتن راه حلّ مشترک از بهر گلاویز شدن با زمامداران فقاهتی در سمت و سوی آرمانها و آرزوها و خواسته های طیف متنوّع مردم، پلسازی کند؛ نه اینکه خانه خرابی به پا کند و وضعیّت جامعه را به بدترین فرم ممکن استحاله دهد. شناخت و آگاهی متّقن بدون دخالت دادن مبانی عقیدتی و مذهبی و ایدئولوژیکی باید  عصایی باشد که کنشگران و ناظران و همّت کنندگان بتوانند در گردهمآییهای خود به آن تکیه کنند بدون آنکه با جرّ و بحثهای کینه توزانه و حساب و کتابهای پدرکشتگی داشتن بخواهند با یکدیگر روبرو شوند. 

  1. یکی از کلیدی ترین مسائلی که کنشگران جورواجور باید بالاخره به فهم آن برسند، این است که هیچگاه خطاها و خدمات و غفلتها و اقدامات پدر را به پای پسر یا برادر یا عمو یا دایی یا نزدیکترین اشخاص و اقارب شخصیتها ننویسند. هر انسانی، مسئول رفتارها و گفتارهای خودش است و وجدان پاک و آدمیگری و قوانین حقوقی با گشوده فکری و تاکید مبرم میگویند که آنچه در دوران «پهلوی اول و پهلوی دوم» بر ایران و مردمش رفته است از خدمات گرفته تا خطا کاریها، هیچ ربطی به شاهزاده «رضا پهلوی»، اصلا و ابدا ندارند. حتّا انسان دادگزار باید آنقدر شعور داشته باشد که دوران «رضا شاه» را با دوران «محمّد رضا شاه»، از همدیگر تفکیک کند و در خصوص هر کدام، جداگانه قضاوت کند. بنابر این تمام آنانی که ادّعای کنشگری و میهندوستی و مردمدوستی میکنند، اول باید عشق بی پروای خود را اثبات کنند، بعد گله و شکایتهای خود را از معشوق بر زبان برانند.  اگر اینانی که صدای عربده هایشان از بهر ایران و مردم تا امروز گوش فلک را کر کرده است، راستی راستی به اندازه یک ارزن، عاشق میهن و مردم و سرنوشت ایران و آینده اش هستند، این گوی و این میدان. به قول آخوندها: بسم الله!. بفرمایید و نشان دهید در عمل که چقدر میفهمید و میزان شعور و آگاهی و عشق و دانشتان تا کجاها قد میدد. 
  2. در پایان یادآوری کنم که دولتهای بیگانه فقط زمانی با مخالفین اقتدار مطلق زمامداران فقاهتی همسویی نشان خواهند داد که ببینند و بفهمند که مدّعیان کارزار، به راستی کنشگرانی مسئول و همبسته و همعزم و باهماندیش و گشوده فکر و ایراندوست و مردمدوست و پایبند به کرامت و شرافت و اصالت بشری هستند و هرگز در فکر برقرار کردن گیوتینهای دیگر بر حلقوم ملّت خود نیستند؛ ولو افراد آن ملّت، نامشان «آخوند و ملّا و طلبه» باشد.  

شاد زی و دیر زی!

فرامرز حیدریان

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.