رفتن به محتوای اصلی

از منشور 81 تا منشور مهسا؛ علل شکست وقدم های بعدی / ماشالله سلیمی- محسن کردی و کیانوش توکلی
03.08.2023 - 11:12

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

انتشار از:

کیانوش توکلی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

دیدگاه‌ها

محسن کردی

 سپاس از دوستان محترم که به بحث پیوستند و نکاتی را گوشزد کردند که به امر مبارزه در عمل کمک می کند و بحث را عمق می بخشد در زیر به نقطه نظراتی که دوستان طرح کردند می پردازم به این امید که با ادامه بحث بتوانیم به یک جمعبندی نظری در جهت چگونگی همکاری ها برای کمک موثر به مبارزات اعتراضی مردم ایران برسیم.

تقریبا با تمامی نقطه نظرات آقای ملکوتی موافق هستم. این نظر آقای ملکوتی که پیشنهاد می کنند «می بایست هیئت موسس کمیته بین‌المللی حمایت از جنبش مهسا را بوجود آورد تا بتوان حمایت‌های طرح شده در واحد ملی و بین‌المللی را نظم بخشیده و بدان پایداری و ماندگاری دهند» پیشنهادی است که باید برای حرکت های بعدی در نظر گرفت و برایش برنامه داشت. و نیز این که چنین جمعی « بی‌شک می‌توانست چندین شخصیت هنری ، فرهنگی و سیاسی و اجتماعی جهانی را به جمع خود بیافزاید» نیز صحیح است و در عمل دیدیم که حتا بدون تشکیل کمیته یا هیاتی در این زمینه سلبریتی های جهانی بسیاری از جنبش اعتراضی مردم حمایت کردند. اما اگر هیاتی که آقای ملکوتی اشاره داشتند را از قبل از مشنور مهسا آماده میکردیم مسلما در سازماندهی و جمع آوری حمایت های عملی - و نه فقط شعار و امضا- میتوانستیم موفق تر عمل کنیم. اگر بخاطر داشته باشید آنقدر حمایت های جهانی، شخصیت های سیاسی، هنری، علمی و غیره از بزرگ تا کوچک از حرکت اعتراضی مردم حمایت کردند و بسیاری خانم ها موهای شان را قیچی کردند و غیره که حساب تعداد آنها را از دست دادم که چند نفر بودند و آدم های ریز و درشت همه رقم بودند. این یک پتانسیل بزرگ بود که چون هیاتی که آقای ملکوتی یاد کردند را از قبل تدارک ندیده بودیم مثل سیلی آمد که ما نتوانستیم پشت یک سد برای بهره برداری انبار کنیم و هدر رفت و در بیابان بی خبری نیست شد و چه حیف! ما در این مورد غفلت کردیم. چه کسی غفلت کرد؟ همه ما! به فکرمان نرسید که از این پتانسیل چه استفاده ها میتوانستیم بکنیم. تنها نشستیم و تماشا کردیم که از جلوی چشم مان رد بشود و هدر رود.
آقای ملکوتی نوشته اند: «این تصور که همایش افراد تاثیر گذار در فضای متغیر و فرار مجازی میتواند جایگزین ائتلافات سیاسی احزاب و جریانات گردد یک توهم بیش نیست . مثالهای آقای کردی در این زمینه ناخوانا می‌باشد زیرا همه شخصیتهای معروف هنری و اقتصادی که به مرنبه های رهبری سیاسی دست یافتند در پیوند با احزاب و جنبش‌های سازمان یافته مشخص قرار داشتند ».
اول این که من نگفتم که سلبریتی ها جایگزین احزاب و شخصیت های سیاسی شوند بلکه گفتم توسط احزاب سازمان ها و شخصیت های سیاسی این سلبریتی ها به کار گرفته شوند. که دقیقا همان است که خود آقای ملکوتی در بخش دوم پارگراف بالا به آن اشاره کردند که همه شخصیتهای هنری و اقتصادی که به مرتبه های سیاسی دست یافتند در پیوند با احزاب و جنبش های سازمان یافته مشخص قرار داشتند. مثلا رونالد ریگان توسط حزب جمهوریخواه حمایت شد اینچنین است آرنولد شواتزنگر یا زلنسکی رئیس جمهور اوکراین. اما احزاب و سازمان های سیاسی ایرانی برخوردشان با سلبریتی ها چگونه است؟ کدام سازمان سیاسی را سراغ دارید که از حضور علی کریمی و گلشیفته فراهانی استقبال کرده باشد چه برسد بخواهد آنها را در جمع خود بعنوان مثلا عضو شورای مرکزی بپذیرد حتا اگر صلاحیت و دانش آنرا داشته باشند؟ من ندیدم جمهوریخواهان ایرانی از سلبریتی ها حمایت کرده باشند. اگر کردند نشان بدهید. بنظر شما حزب چپ ایران که بتازگی تشکیل شده حاضر است علی کریمی را در شورای مرکزی خود ولو بعنوان سمبلیک بپذیرد؟ امیر طاهری و رضاتقی زاده که تکلیف شان معلوم است اما من ندیدم که دوستان جمهوریخواه چپ یا ملی گرایان جمهوریخواه از حضور مسیح علینژاد و گلشیفته فراهانی و خانم نازنین بنیادی در صحنه سیاسی ایران استقبالی کرده باشند. با هرکه مصاحبه شد این عزیزان را شستند گذاشتند کنار! یک مثال دیگر خدمت تان عرض کنم: فریدون فرخزاد! این آدم مدرک کارشناسی ارشد در علوم سیاسی داشت. پایان‌نامهٔ فوق لیسانس در علوم سیاسی را دربارهٔ تأثیر عقاید مارکس بر کلیسا و حکومت آلمان شرقی نوشت. از من سلطنت طلب و بسیاری رفقای چپ از مارکس بیشتر میدانست. اگر فرخزاد جمهوریخواه و سوسیالیست بود بنظر شما 40 سال قبل از دوستان چپ نیرویی را سراغ دارید که حاضر بود با این آدم همکاری کند و او را در جمع خود بپذیرد یا حتا با او دست بدهد؟ این پیشکش، آیا حتا در کنفرانس کپنهاگ سال 1998 از عزیزان شرکت کننده کسی حاضر بود در کنار سخنرانی بنام فریدون فرخزاد بنشیند؟ چه تعداد به اعتراض سالن را ترک می کردند؟ اینها را عرض میکنم از این جهت که بپذیریم که ما ضعف هایی داریم و این ضعف ها اجازه نمیدهد که از فرصت ها استفاده کنیم. در ید و وجود ما نیست که زلنسکی و رونالد ریگان پرقیچی احزاب مان باشند و بتوانیم از آنها استفاده کنیم چون آدمهای متعصبی هستیم. ما باید نظیر این پارامترها را در معادلات سیاسی مان در نظر بگیریم. بنا بر آمار وزارت بهداشت جمهوری اسلامی سه چهارم مردم ایران از یک نوع مشکل روانی رنج میبرند و یک چهارم حتما نیاز به مشاوره با روانپزشک دارند. به نظر من تعداد آنها که نیاز به مشاوره روانی دارند در میان ما اهل سیاست بسیار بیش از مردم عادی است. لذا صرف این که کسی زندانی سیاسی بوده، تبعید کشیده، شکنجه شده الزاما نباید برای او اعتبار نظری فراهم آورد بلکه باید دید چه میزان رفتار و کردار او مناسب امر سیاست و مبارزه سیاسی است. مثلا عباس امیرانتظام سالهای بسیاری را در زندان گذراند. اما نوع برخورد او با امر سیاست بشدت با ناشیگری همراه بود و برای همین هم نتوانست نظرات را جلب کند. در حالی که همین خانم گوهر عشقی با هرآنچه که هست در امر سیاست در حد و اندازه خودش کاملا موفق بود و پیامش را دارد میرساند. لذا باید بپذیریم که بعنوان انسان ما ضعف هایی داریم و در عین حال ما مردم با همین مشکلات و کمبودهای مان ناچاریم که کشورمان را و سیاست مان را بسازیم و پیش ببریم. حال که دانستیم همه ما اهل سیاست الزاما دارای رفتار درستی نیستیم آیا لازم نیست که به تعیین و واگذاری جایگاه به افراد مختلف احتیاط را لحاظ کنیم؟ این که اگر می بینیم کسی «حواسش نیست» و نمیداند کجا قرار دارد اشکالی ندارد اگر دستش را بگیریم یک گوشه ای بکشیم و دو کلام نصیحتش کنیم که فلانجا که رفتی اینگونه سخن بگو و رفتار هیجانی نداشته باش، با پرخاش سخن نگو و غیره. از اینجا میپردازم به نظر آقای هواس اسدی ضمن تشکر از بیان نظرات شان که با همه آنها موافق هستم اما سخن ایشان در مورد بحث «تنگ نظری» را رد می کنم. قضیه نبود صلاحیت و مشکلات رفتاری افراد است و تنگ نظری در میان نیست. تنگ نظر امیر طاهری و رضاتقی زاده هستند که دیگران را میخواهند حذف کنند. با توجه به آنچه که مطرح کردم ما باید به داد هم برسیم. یعنی حواس مان جمع یکدیگر باشد که خراب نکنیم. گاهی یک تذکری بهم بدهیم. ما نیاز داریم به این تذکرها. همگان کامل نیستند . یک جمع اشتباهات کمتری نسبت به یک فرد خواهد کرد. از اینجاست که من میگویم که جمع منشور مهسا لازم بود خانم علینژاد را می کشید به یک کناری و او را توجیح میکرد که در ملاقات با مکرون چه کند. خانم مسیح علینژاد جای تعارف نداریم.. نه درس سیاست خوانده و نه تجربه چندانی دارد. مثل ما نخوانده ملا هم نیست که اگر نخوردیم نان گندم و لیسانس علوم سیاسی نداریم اما دستکم متوجه رفتار و گفتار مان هستیم. بعضی ها در سیاست و تاریخ و روزنامه نگاری ملا هستند و گند میزنند نمونه امیرطاهری و رضاتقی زاده! یا نمونه دیگر آقای ایرج مصداقی که خیلی هم دوستش دارم اما اخلاقی که او دارد یک دوست هم در صحنه سیاسی ندارد! اهل سیاست باید کمی رفیق باز هم باشد! این جزو رموز سیاست است.
آقای جیلوی عزیز نکات قابل تاملی را مطرح کردند که بسیار مفید است. در بخشی تاکید شان بر مشارکت رهبران میدانی یا فکری جنبش از داخل کشور صحیح است اما این که نیروهای تبعیدی به دلایلی حضور نداشتند دلیلش بسیار واضح است. شاهزاده قبلا بارها دست شان را دراز کردند و رد شد. حالا هم «اتوبوس» هنوز در خط است. باید سوار شد! لازم است که نیرویی جدید سر بر آورد که بتواند اعتماد عامه را بدست آورد. اعتماد آن صدهزار نفر در برلین! مشت نمونه خروار بود. ارزش های آن جمع نمونه خوبی برای ارزیابی وضعیت ایران است. نیرویی یا کسی که بر خلاف این جریان شنا کند بازنده خواهد بود.
در یک جمعبندی باید عرض کنم که دوستان جمهوریخواه وقتش است که کنفرانس سال 98 تکرار شود و صحنه دیگری با حضور مشروطه خواهان برگزار شود. مطمئنا با استقبال خوبی روبرو خواهد شد.
ش., 05.08.2023 - 21:57 پیوند ثابت
اصغر جیلو

چرايي شكست ابتکار"شورای همبستگی" در اصل چنين بود: اين شورا در مقابل اتحاد نانوشته بخش عمده اي از اپوزيسيون تبعيدي با نهادهاي تبليغاتي و سركوب حكومت جمهوري اسلامي فرصتي براي ايستادگي، كسب تجربه بيشتر  و تكميل خود نيافت. این شورا از همان ابتدا به محض تشکیل اش، مورد حملات وسیع و گسترده بخش عمده ای از "اپوزیسیون"، از طرفداران افراطی و حتی میانه رو طرفدار سلطنت گرفته تا جمهوری خواهان و نیروهای چپ قرار گرفت. همه این نیروهای ناهمگون نه تنها در حمله به این شورا گوی سبقط را از یکدیگر ربودند و با یکدیگر همسو و متحد از آب در آمدند، بلکه بی هیچ پروایی از پیامدهای مخرب رفتار خود، آشکارا به کارت بازی رژیم، بر علیه سیاست وگفتمان "حد اکثر همگرایی ها بر اساس حد اقل خواسته های مشترک" تبدیل شدند…مخربترین نقش را در این میان بخشی از طرفداران سلطنت که نمیتوانستند بپذیرند شاهزاده محبوبشان، چنین خود را با افرادی که اثری از خون و اصالت اشرافی در سوابق خود نداشتند، نه تنهاهم سطح کند، بلکه قدرتی را که گویا به زودی به چنگ وی میآمد، با دیگران تقسیم کند. "شاهزاده" در مقابل این فشارها بالاخره تسلیم شد. .
اکنون بیش از پیش، سیاست تفرقه اندازانه جمهوری اسلامی در میان مخالفین حود، با سیاست بخش بزرگی از "اپوزیسیون تبعیدی" در یک سمت قرار گفته است: هر مخالفی که از اقبال نسبی در میان ایرانیان مقیم خارج و مردم درون کشور برخوردارباشد باید ترور شخصیت شود و چه بهتر که ابتکار اجرای این ترورها، به دست خود این "اپوزیسیون" سپرده شود. ازاین "اپوزیسیون" ابتکارات وحرکات و از جمهوری اسلامی برکات و تدارکات، تا همه از خرد و کلان، بطور زنده، در مقابل چشمان خود ببینند که این "اپوزیسیون" نیز کمتر از حکومت فاسد و مافیایی، بي خیال درد مردم و سرنوشت کشور نیست، و نمیتوان ونباید به این "امامزاده هیچ دخیلی بست".فعلا تا چنین است، خیال جمهور اسلامی هم از بابت بخش پر سرو صدایی از مخالفین خود راحت است. 
گفتمان ٥٧ اي گفتمان سر نگوني شاه بود. اما اين گفتمان استبدادي در اساس و عمق و گسترده  خود به شاه و سيستم اداره كشور هم تعلق داشت و مدافعين بي چون و چراي آن سبستم نميتوانند خود را پاك ومنزه و فقط ديگران را مقصر جلوه دهند.
وقتي گفته شود كه بدون اءتلاف احزاب وسازمانهاي دموكراسي خواه   ما به جايي نميرسيم و اشتباه مبتكرين مهسا نيز غفلت از اين اصل بود،  نبايد فراموش كنيم كه اولا احزاب موجود   اغلب كاريكاتوري از احزاب واقعي اند  ونميتوان به اميد شركت آنها در يك اتحاد، به انتظار   نشست، دوم اينكه  ابتكار  شوراي مهسا فقط يك آغاز ي بود براي ايجاد صدا ي قويتر در  حمايت از جنبش مهسا در داخل ونه  تحميل آن به عنوان رهبري جنبش بر جنبش موحود.بدون مشاركت  رهبران  ميداني و يا فكري جنبش  از داخل كشور در چنين پروسه اي  و  در ادامه آن مشاركت بخشهايي از محافل وسازمانها واحزاب   نبعيدي دموكرات در تكميل آن قطعا نميشد شوراي موجود را چيزي جز همان كه بود تصور كرد.
گذشته از اين، جنبشهاي  اجتماعي دوران جديد  نشان داده اند كه  نه توسط احزاب  به راه ميافتند و نه توسط آنها رهبري ميشوند،  تنها راه رو به پيش براي احزاب و محافل  ذينفع در پيروزي اين جنبش ها،  تشكيل ساختار منعطف و مناسب اءتلافي در حمايت از اين جنبشها و  هماهنگي و همكاري با رهبران  آنهاست.

ش., 05.08.2023 - 11:52 پیوند ثابت
هوآس اسدی

سپاس کیانوش ، بحث های خیلی خوب شد ،با بیشترین نظرات آقای کردی همراهم اما اینکه فلان اکتیویست و یا فعال مدنی از سیاست کم می داند و یا احساسی است و باید کنترل شود، خوب این نظر به جهات همکاری در یک پروژه سیاسی ، تا حدی  تنگ نظرانه و غیر دموکراتیک است اگر چه منظور قابل درک است .
اصل مطلب کار گروهی بر مبنای درست است که محسن کردی همه حرفها را بخوبی زده است . واکنشهای افراد در رابطه با انتظارات پایگاه اجتماعی می تواند متفاوت است.  برای یکی برانگیزانده است و برای دیگری بازدارنده برای همکاری  . آنچه رضا پهلوی را در این مجموعه برجسته کرد ،نقش بازدارندگی او  بود،  نه تلاش  یافتن راه حل  . البته من موافقم ، او اصلا نمی بایست در این گروه می رفت .
  کار گروهی با برنامه از قبل روشن  و با ترکیب افراد میانه سیاسی  ،  بخودی خود مکانیسم کنترل و  بازدارندگی و یا تشویق برای یک حرکت سنجیده تر را هموار می کند . در اینحا افراد احتیاج به پلیس برای کنترل نخواهند داشت .

پ., 03.08.2023 - 14:53 پیوند ثابت
نظرات رسیده

سیروس ملکوتی : هر یک از شما از زاویه نگاه خود انتقادات درستی را طرح میکنید ، تفاوت در جدا بودن این نگاه ها از یکدیگر است . بحث آقای کردی کاملا صحیح مطرح میشود که به فقدان اندیشه راهنما  یا مدیریت مبارزاتی اشاره دارد که موجب سیاست گزینی هایی فاقد تدارک و آماده سازی های  لازم و همچنین نبود درک اشکار استراتژیک برای پیش بردن طرح مبارزاتی و همایش خواهانه میشود . در واقع موجی میشویم که با فراز و فرود آغاز و پایان می یابیم بی آنکه خود را به امواج در هم تنیده برسانیم . 
به نظرم مهمترین فقدان آماده سازی در جریان منشور مهسا عدم شناخت از ماهیت گروه و میدان سیاست بود . گرچه بهتر بود هیئت موسس کمیته بین‌المللی حمایت از جنبش مهسا را بوجود آورده تا بتوان حمایت‌های طرح شده در واحد ملی و بین‌المللی را نظم بخشیده و بدان  پایداری و ماندگاری دهند ، که بی‌شک می‌توانست چندین شخصیت هنری ، فرهنگی و سیاسی و اجتماعی جهانی را به جمع خود افزود . 
دوم این تصور که همایش افراد تاثیر گذار در فضای متغیر و فرار مجازی میتواند جایگزین ائتلافات سیاسی احزاب و جریانات گردد یک توهم بیش نیست . مثالهای آقای کردی در این زمینه ناخوانا می‌باشد زیرا همه شخصیتهای معروف هنری و اقتصادی که به مرنبه های رهبری سیاسی دست یافتند در پیوند با احزاب و جنبش‌های سازمان یافته مشخص قرار داشتند . بنابراین ائتلاف نمی‌توانست حتی با کاملترین طرح منشور نیز جدی انگاشته شود . برای چنین هدفی میبایست آن تدارکاتی که در بخشی از صحبتهای آقای محسن کردی طرح شده بودند با جدیت و پشتکار صورت می‌پذیرفتند .

پ., 03.08.2023 - 14:42 پیوند ثابت

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.