رفتن به محتوای اصلی

کسی بدرستی نمی‌توانست ثابت کند که از کجا شروع شد

کسی بدرستی نمی‌توانست ثابت کند که از کجا شروع شد

 

۸
 
و فردای آنروز و روز های دیگر ادامه داشت. همگی چنان فقیر بودیم که بیشتر از زخم و زیله های دست وپا و صورت نگران پاره شدن لباس هایمان بودیم. با نسیم ملایمی که در بستر رودخانه می وزد به موقعیت خود که در میان نیزار در دورترین گوشه مرزی زیر درخت گزی نشسته ام بر می گردم . حس ملامت خود و غم از دست دادن قراری که قرار بود زندگی ام را در جایی دیگر و به گونه دیگری ادامه دهم رهایم نمی کرد. از آن تاریخ نزدیک یک ماه گذشته بود و غم و غصه یکی دوتا نبود. پسرم غصه چند چیز را بخوریم .بارها از پدرم این جمله را وقتی گرفتار تنگنا و نگرانی های متعدد بود می‌شنیدم. مرتب در ذهنم تکرار می‌شد . یک ماه گذشته در یک آشفتگی شدید و بلاتکلیفی آزار دهنده‌ای بودم و راه نجاتی برای برن رفت پیدا نمی‌کردم. همه رشته ها و ارتباطات با رفقایم و بسیار قبل از آن با همه آشنا و فامیلم قطع شده بود. به تنهایی بدنبال راه نجاتی بودم و همزمان بر سر مردم از زمین و هوا بمب،موشک و بدبختی می‌بارید زندگی با جزعیاتش در و برم ادامه داشت.مردم را روی ساختمان ها،نانوایی ها ، سبزی فروشی ها میدیدم که مثل گذشته ها کار می‌کردند آنها را در مزارع از پنجره های اتوبوس ها و مینی بوس هایی که روز ها و شبها با آنها مسافرت می‌کردم می دیدم که مشغول‌ چنگ زدن زمین اند. اما هر چه می شنیدم آه و ناله بود. کسی به چشم کسی نگاه نمی کرد ،همه را ماتم زده، گناهکار و شرمنده می دیدم. وقایع بزرگی که اتفاق می افتاد انگار دقیق بر نامه ریزی شده بود. کسی بدرستی نمی‌توانست ثابت کند که از کجا شروع شد ،چون در سرزمینی که من الان در دورترین نقطه آن نشسته ام هر چرایی بی پاسخ است ویا با مشت ماموران حکومت بر دهان صاحب سوال خاموشی و تاریکی ادامه یافته است. با این حال در دورانی که صنعت ثبت شواهد و مدارک وجد داشته‌، بعد از قرن‌ها شاعرانی که جسمشان با ظلم حاکمان له ولورده شده بود در پایتخت شعر خواندند. تا آنجا که من شنيده بودم و بسیاری بر این نطر توافق داشتند در هیچ تاریخی خواندن شعر و داستان این همه توانایی و قدرت نداشته است . از طرفی همچون بارانی در صحرای خشک که با عث رویش هزاران هزار گل و جوانه شد و از طرف دیگر زنگ خطری برای آنهایی که در پنج قاره عالم صندوق صندوق پول و ثروت از کشوری که من هم یکی از صاحبانش بودم می‌بردند.
 
 
Image removed.
 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید