رفتن به محتوای اصلی

بررسی کوتاه وصیت نامه سیاسی شجاع الدین شفا

بررسی کوتاه وصیت نامه سیاسی شجاع الدین شفا

در این روزهای تاریک که مردم آزاده ی ایران زمین از ستم مشتی ملای خودکامه به خشم آمده و جوانان کشور به سان کاوهِ آهنگر با جانبازی برای آزادی ایران زمین به پاخواسته اند. تنی چند فرصت طلب از جمله شجاع الدین شفا، با فرستادن نامه های سرگشاده به خامنه ای خونخوار، اورا مقام معظم رهبری! خواندند، کاری که حتی بسیاری از آخوند ها از آن سرباز زدند. به دنبال واکنش میهن دوستان، شجاع الدین شفا، برای یافتن راه چاره یی، با نوشتن دو نامه، در پوشش" وصیت نامه سیاسی من " و سپس " توضیحی بر مقاله وصیت نامه سیاسی من" دست به مردم فریبی زد.

شجاع الدین شفا خود زاده و پرورده شهر قم است.او در خانواده ای مذهبی که ریشه آن به اعراب جنوب ایران میرسد، نشو ونما کرده است. تحصیلات اودرسطح لیسانس میباشد، و در بیروت نتوانست به مدرکی بیشتراز کتابداری دست یابد.

شفا، به پشتیبانی حسین علاء وزیر وقت دربار، به خدمتکاری پذیرفته و از مراحم بی پایان وی برخوردار شد. او از این رهگذر به دو دکترای افتخاری از روسیه و ایتالیا و چند جایزه درباری و سفر های رایگان به چهار گوشه جهان از خزانه کشورو امتیازات دیگر مادی و معنوی دست یافت، ولی هنگامی که رژیم پادشاهی فرو پاشید، در نکوهش همان رژیم نوشت:« انقلاب اسلامی سال ۵٧ قيامی وسيع عليه رژيم موجود بود که عليه بی عدالتی و تبعيض و فساد انجام گرفت، ولی هدف آن به سرنگونی رژيم موجود محدود می شد...» ( کتاب چهارراه سرنوشت. صص 198-236).

باید ازایشان پرسید که مسبب بی عدالتی، تبعیض، و فساد در رژیم پادشاهی چه کسانی بودند؟ مگر همین شجاع الدین شفا نبود که بر دستان علم و هویدا و همان پادشاه بوسه می زد! و خاطر مبارک را آسوده می کرد.

چه کسی در برگزاری مراسم جشن های 2500 ساله مسئولیت تبلیغات و سرپرستی خبرنگاران را به عهده داشت؟ مگر همین جناب شجاع الدین شفا نبود که برای تنظیم مصاحبه ها به شیوه قاجاریان از خبرنگاران در خواست پیشکشی میکرد! و هرکس در نزد ایشان نرخی داشت .

چه کسی بود که در دربار پادشاه مسئولیت بورس های تحصیلی دانشجویان سفارشی داخلی و خارجی را بعهده داشت ؟ مگر همین جناب شجاع الدین! نبود که از موقعیت خود سوء استفاده کرد و روابط نامشروعی با دخترک دانشجوی فرانسوی برقرار کرد که سی سال از خودش جوان تر بود. هنگامیکه همسرش پی به این فساد برد، کار به ساواک ودربار و شخص شاه کشید و باعث شد که استاد! دوباره سر سفره عقد بنشیند. ساواک در گزارش محرمانه ای، شجاع الدین شفا را درزمره زنبارگان دربار و اهل رشوه خوانده است!

چه کسی بود که با همکاری ساواک مسئولیت سانسور کتاب ها و نویسندگان را به عهده داشت؟ به گفته بسیاری از ایرانیان :« این شفا همان شجاع الدین شفا معاون فرهنگی وزارت دربار است كه نه غم آزادی دارد و نه غصه بردگی، نه محنت ايران و ايرانی، نه اندوه مسلمان و مجوس. او نه نگران مذهب است و نه لامذهبی و نه دلواپس اخلاق يا بی اخلاقی.»

جناب شفا حتی درخارج نیز دست از پیشکش خواستن بر نداشته است، چهارسال پیش بود که از پرداخت دستمزد ایرانی دانشمندی که در اسپانیا کتاب جهان ایرانشناسی را به زبان اسپانیایی ترجمه کرد بود سرباز زد، تا اینکه آن شخص درگذشت و دو دختر بجای مانده از او برای وصول حق الترجمه پدرشان از استاد! عریضه ای به هفته نامه کیهان لندن فرستادند، همان کیهان که شفا آن را وصی خود قرارداده است.

جناب شفا به روش حکومت های خودکامه، با یاری دوست ارجمندش! همان کسی که هویتش هم اکنون بر صاحبنظران متعددی شناخته شده است! وسهامدار آن شبنامه میباشد، ازچاپ آن جلوگیری کرد. کار به شکایت کشید ودادگاه شجاع الدین شفا را محکوم به پرداخت حق الترجمه نمود.

شجاع الدین شفا، از بازگویی ناراستی ها و افشا شدن کار های ناستوده اش بر آشفته میشود و خشم بر او پیروز شده و لگام گسیخته در" توضیحی بر مقاله وصیت نامه سیاسی من" با نوشتن سخنانی که شایسته سن او نیست در چاه ویلی که افتاده بیشتر فرو میرود. اوکسانی را که نوشته های وی را به نقد کشیده اند؛ تاریک اندیش، فریبکار، فرومایه، اهریمن زاده، بیمار روانی، حقیرو پتیاره مینامد. این رفتار یادآور زبانزد ایرانی " حرف حق تلخ است" و این ضرب المثل فرانسوی " سخن راست است، که برانگیزنده ی خشم گردیده " میباشد.

کاش شجاع الدین شفا پیش از نوشتن چنین سخنانی نگاهی ژرف به آیینه می انداخت! او سخن از حق السکوت و توطئه علیه خود و دوست ارجمندش می گوید . استاد اعظم ! نمیداند حق السکوت را کسی می پردازد که بخواهد مدرک وسند بی آبرویی خویش را ازدست حق السکوت بگیر در آورد. شجاع الدین شفا، با بکار بردن این واژه اقرار می کند که خود و دوست ارجمندش! بی شک نگران سوابق پنهان خود میباشند.

برای نشان دادن انگیزه های شجاع الدین شفا در نوشتن این وصیت نامه ِ بی وصی و نمایشی ، که برخاسته از خود بزرگ بینی او میباشد. در آغاز به بررسی واژه های، وصیت، سیاسی واستاد! میپردازم.

در روزگار ما هنگامی که محمدرضا شاه پی برد، که همه ی چابلوسان دور او را خالی کرده اند، و بسیاری ازکسانی که در درازای سال ها پیرامون او پرسه میزدند، میلیون ها دلار به جیب زده و از کشور گریخته و او را تنها گذاشته اند، با ساده دلی در وصیت نامه سیاسی خود، از ارتش خواست که پشتیبان نظام پادشاهی باشد، غافل از این که برنده این بازی از پیش تعیین شده بود.

هر چند این وصیت نامه با فروپاشی رژیم پادشاهی به فراموشی سپرده شد، ولی گویای آن است که وصیت نامه باید از سوی کشورمداران نوشته شود. کسی که کمترین جایگاه مردمی ندارد، چنین نامه یی نه تنها کمترین ارزشی ندارد، کاری ناپسند بوده و رسوایی نویسنده ی آن را به دنبال خواهد داشت، و دیدم که چه بر شجاع الدین شفا رفت.

واژه استاد! در میان مردم برای کسی به کار می رود که در کار خود به فرازمندی رسیده است، چون استاد بنا، استاد کفاش، استاد سلمانی، و استاد گرمابه و ... ولی در دانشگاه دادن این مقام به این سادگی نیست، که تنی چند نادان برای چابلوسی به کسی بدهند. برای رسیدن به مقام استادی، آیین ویژه یی در دانشگاه ها پیش بینی شده ، که حداقل آن داشتن دکترای معتبر در یک رشته دانشی است، و افزون برآن باید، دانشیاری، استادیاری را گذرانده باشد. درسی سال گذشته بسیاری برخود نام دکتر و استاد گذاشته اند، مانند همان دوست ارجمند جناب شفا.

واژه سیاسی در زبان فارسی، برابر با کشورمداری است. من ومعدودی از ایرانیان که ازگذشته ی شجاع الدین شفا و دوستان ارجمند ایشان آگاه هستیم، نیک میدانیم که ایشان با یک لیسانس به خدمتکاری دربار درآمد، وزارتخانه یی که پذیرفته شدن درآن تنها با زد و بندهای پشت پرده انجام میشد، تا آنجا که بسیاری از این خدمتکاران و برتراز همه اسدالله علم، وزیر دربار خود دیپلم دبیرستان هم نداشته است. در این وزارتخانه که امثال محمد باهری خزانه دار پیشین حزب توده ، خانم مریم لاشایی ،خواهر کورش لاشائی مائوئیست و آتابای ها و...هر یک در خانه ی شاه فرمانبراموری بودند. برای ماندگارشدن در کاخ به هرکارناشایستی تن می دادند، که در خاطرات علم، وزیردربار شاه و دیگر درباریان از آنها پرده برداشته شده است.

شجاع الدین شفا، پیش از رسیدن به مقام معاونت فرهنگی وزارت دربار، کتابدار سلطنتی بود ولی در حقیقت بایستی گفت انباردار! کتاب بود، چون درچنین تشکیلاتی، با چنین کارمندانی و با زدو بند های پشت پرده، کسی فرصت کتاب خواندن نداشت. شجاع الدین شفا، بدلیل تخصص در امور روضه خوانی و سوکواری، مسئول برگزاری مراسم عزاداری عاشورا از طرف وزارت دربار در مسجد سپهسالار بود.

چانه زنی های شفا، با آخوندهای درباری برای مدت زمانی که بایستی روی منبر بروند و در حضور شاه روضه بخوانند معروف است. پرداخت حقوق و پاداش های بی اندازه از خزانه کشور به جیب گشاد آخوند ها از کار های بزرگ فرهنگی ! او بود. گرفتن حق السکوت! از وزارتخانه ها برای پذیرفتن طرح های ساختمانی آن ها نیز محل دیگر در آمد های سرشار او بود. کم نبودند ناشرانی که ناچار میشدند برای برخورداری از سهمیه چاپ کتابهای رنگی و پوستر های گرانبهای درباری، به حساب های داخلی و خارجی معاون فرهنگی وزارت دربار، رشوه واریز کنند.

منوچهر گنجی، وزیر پیشین آموزش و پرورش دوران شاه، در کتاب یادمان های خود می نویسد، هنگامی که وزیر بودم و دست اندرکار ساختن مراکز آموزشی بودیم، زمان زیادی این پرونده ها در دربار برزمین مانده بود، هنگامی که انگیزه را جویا شدم، شجاع الدین شفا گفت چرا کارهای دکوراسیون ساختمان ها را به پسر من ندادید، و سهم خود را خواستار شد!. آیا این زشتکاری ها در نزد شفا، سابقه " سیاسی" شمرده میشود؟

او در نامه هایش خود را با دو بزرگ مرد تاریخ ایران، فردوسی و استاد پور داوود مقایسه میکند، که اندیشه ی این بزرگان با پندارهای او قیاس مع الفارق است. شفا هیچگاه در نوشته هایش به ریشه های اسلام نپرداخته و ضدیتی با آن ندارد. او تنها به پالان آخوند ها چسبیده است. در نوشته هایش اگر نیشی به ملایان دیده میشود، برای آن است، که دوستی های گذشته و بی وفایی آنان را یادآور شود.

جنبش خود جوش جوانان کشور دربیداد ملایان، خروش آنان برای واژگونی خودکامگان بنیادگرا، اگر از پشتیبانی اندیشمندان آزاده ایرانی برخودار میشد، میتوانست کارساز باشد، نه کسانی چون شجاع الدین شفا که هنوز دراین پندار بسر میبرد که « درحال حاضر کيهان بهترين وسيله ارتباط ايرانيان در سراسر جهان است». آیا چنین امامزاده یی معجزه یی خواهد داشت؟

دکتر امیر حسین امیر فیض، حقوقدان، در نامه یی جامع، شجاع الدین شفا را پیرامون بسیاری از مسائل حقوقی وصیت نامه سیاسی اش راهنمایی نمود، و به او گوشزد کرد که: « با نوشتن وصيت نامه سياسی جديدی، خرابی و فساد وصيت نامه کنونی را اصلاح بفرمائيد.»

پیشنهاد من به جناب شفا اینست که پیش از دست زدن به هرکاری، خرابی و فساد روحی خود واشخاص فاسدی که او را دوره کرده و از ناخوشی او سوء استفاده میکنند اصلاح نماید، چون عقل سالم در بدن سالم و اخلاق نیکو در روان سالم است.

پاینده ایران، با آرزوی برپایی حکومت مردم سالاری

علی بیگدلی- دکتر در حقوق از دانشگاه تولوز ـ فرانسه

سوم آبان 1388 - اکتبر 2009

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید