این سایت یک کنسولگری است یا وبسایت شخصی محمودخان صفری؟/چندکلام با سرکنسول ایران در حیدرآباد

بیست و پنج بهمن بود.

بچه ها را پلیس گرفته بود. بعد از کلی درگیری و خشونتی که پلیس حیدرآباد در گرفتن ما به خرج داد همه را بردند پاسگاه.

بعد از کلی بگیرو ببند و گرفتن کپی پاسپورت و اسم مشخصات، همه بعد از چهار، پنج ساعت و با تعهد آزاد شدند. یه چند وقت بعد خبر اومد که بچه هایی که در مراسم بیست وپنج بهمن بوده اند و رفته بودند ایران را گرفته اند.

پرس و جو کردم و فهمیدم که توی فرودگاه پاسپورتهایشان را ضبط کرده اند و گفته اند که دو روز بعد برای گرفتن پاسپورت باید بخش…وزارت اطلاعات در خیابان …مراجعه کنید.

بعد هم که بچه ها مراجعه کرده بودند صد تا سین جین و بازپرسی و اینکه چکاره ای و بیست و پنج بهمن کجا بودی و چرا رفته بودی جلوی کنسولگری و فلانی ( یعنی این حقیر سید داوود موسوی ) را از کجا میشناسی و چقدر باهاش رابطه داری؟ و اونجا چه کار می کنه و دوست خارجی اش کیه و دانشجویان را اغفال می کنه و کجا میره و کجا میاد و از این سوالات احمقانه. و بعد هم تعهد و … از این دیکتاتوربازی ها.

حالا چرا این را نوشتم. دو دلیل عمده. اول اینکه اون دانشجوها هیچ تقصیر و گناهی نداشته و ندارند. دوم هم می خواهم با برادرای اطلاعاتی و خصوصا با محمود صفری کنسول ایران در حیدرآباد حرف بزنم. چرا اینجا و توی وبلاگم؟ اون بماند. فقط همین که محمود صفری یکی از پایه های ثابت این وبلاگه و … بگذریم تا وقتش.

اما آقای اطلاعاتی و برادران دینی اونا! اینهمه بگیروببند و این رفتار با چند دانشجویی که با هزارو یک مشکل دارن درس می خونند رفتاری درسته؟ باور کن برادر دینی اونا! که همین دانشجوهای امروز هستند که فردای ایران را می سازند و مسئولیتهای ایران را بر دوش خواهند گرفت البته نه با رانت و خودی و نخودی بازی و به زور سرنیزه که با علم و توانایی و خرد خودشان. آقای برادر اطلاعاتی اونا! نه تو و نه هیچ فرد یا گروه دیگری نمی تواند جلوی تاریخ را بگیرید و جلوی مردم بیایستد، یا خودت را کنار بکش یا کنار گذاشته خواهی شد. یادت نره برادر اطلاعاتی اونا! که دیکتاتورها یکی یکی دیر یا زود غزل خداحافظی را خوانده و دارند می خوانند. تونس، لیبی و سوریه و مصر را ببین! فرعون مصر را دیدی در قفس و در دادگاه؟ اگر ندیدی اینجا ببین!

این سرنوشت محتوم همه دیکتاتورهاست. تو برادر اطلاعاتی اونا! دیکتاتور که نیستی؟ هستی؟ اگر هستی که یه فکری به حال خودت بکن و تا دیرتر نشده خودت را راحت کن و از این منجلاب بکش بیرون. و اگر هم دیکتاتور نیستی یه نگاهی به خودت بیانداز شاید بازوی اجرایی دیکتاتور باشی! روزی فرزند خودت رودر رویت خواهد ایستاد. نگذار که سرنوشت آقای روح الامینی بر سرت بیاید و فرزندت خدای نکرده توسط همکار و دوست عزیزت شکنجه و کشته شود. و تو آقای محمود صفری سرکنسول جمهوری اسلامی ایران در حیدرآباد. اگر من از وضعیت بد اداره کنسولگری و اشتباهات فاحش تو در مدیریتی غلط انتقاد کرده ام نه به خاطر مشکل شخصی من با شخص تو است که دلیلش رفتار نابخردانه تو است. به عنوان یک دیپلمات خودت کلاهت را قاضی کن که آیا شایستگی بودن در مقام یک دیپلمات را داری؟ تو و حکومت پشت سرت چنان سست و از پایه خراب و شکننده هستید که با دیدن یه روزنامه نگار رنگ از رویتان می پرد و حرف زدن یادتان می رود ( یادته) چرا؟ تو که میدانی نه سخنرانی بلدی نه مدیریت نه انگلیسی و نه حتی هندی یا اردو پس دلیل اینکه شده ای سرکنسول ایران در حیدرآباد هند چیه؟ تو و امثال تو اینهمه پول ایران را خرج یا مفت می کنید اینهمه پول ایران را خرج یا مفت می کنید که چی؟ آخه خدایی خودت کلاهت را قاضی کن. به یادت بیار مثلا سخنرانی ات (!!!) را در مراسم از آسیا تا غزه آسیا تا غزه خودت خنده ات نمیگیره؟ من که گریه ام گرفته بود. اصلا من آدم بد، چرا اینهمه آزار و اذیت با چند تا از بچه مسلمونایی که وبلاگ مسافر غریب را می نوشتند؟ چرا خودت را کشتی هی پول خرج کردی و دادی که وبلاگشان و بهتر بگویم دهانشان را ببندی؟ آخرش هم وبلاگشان را فیلتر کردی! اونا که در تمام مراسم کنسولگری همیشه حاضر بودند. اونا که ضد اسلام و قرآن نبودند، اونا که یهودی نبودند، بودند؟ نه ! فقط و فقط به خاطر پست و مقام فانی و چند روزی رانت خواری خودت اینهمه آنها را اذیت کردی. وبلاگشان را هک کردی و بستی، فکر می کنی توانسته ای دهانشان را هم ببندی؟ ذهنشان را چی؟ توانسته ای ببندی؟ نه آقای محمود صفری کنسول محترم. تازه اونها از چی می نوشتند؟ مثلا از چگونگی اداره سایت کنسولگری شکایت می کردند. خوب واقعا حق دارند. آهای آقایون علما و اطلاعاتی و وزارتینی شما خودتان یه نگاهی به این سایت بیاندازید. این سایت یک کنسولگری است یا وبسایت شخصی محمودخان صفری؟بابا خودشیفتگی تا چه حد و به چه قیمتی؟ دیدار محمود صفری، زیارت محمود صفری و… خودشیفتگی محمود صفری!( حداقل اسم و فامیلت را در بخش فارسی و انگلیسی یکی کن که مردم مطلع باشند که محمود صفری فرخود هستی یا فقط محمود صفری!! حتی غلط املایی در نوشتن فامیلی خودت داری! یعنی اینجا با یک املاء نوشتی و اینجا یک جور دیگه! (برو و نگاه کن و بیشتر آبروریزی نشه).همیشه هم که در همه مراسم ها هستی تا چند تا عکس بگیری و بذاری توی سایت تا نهایت ارادت خودت را به مقامات عالیه رسانده باشی؟ آقای محمود صفری کنسول محترم ایران در حیدرآباد تا به حال باخودت یک لحظه فکر کرده ای، یک لحظه حتی، که از دانشجویان دعوت کنی و پای صحبتها و درد دلهایشان بنشینی؟ تا به حال به این فکر کرده ای که چطور می توانی به دانشجویان کمک کنی؟ اصلا میدونی چه مشکلاتی دارند؟ اصلا می دونی چه تعداد دانشجوی ایرانی در حیدرآباد هستند؟ می دونی چه تعداد از دانشجویان به خاطر بی توجهی و بی مبالاتی و نبود مدیریت در تعیین دانشگاههای معتبر ضربه خورده اند؟ می دونی آقای مداح که مثلا مسئول دانشجویی کنسولگری و کارمند شماست و الان شده کنسول دوم شما و فقط به فکر پسر* دردانه خودش بوده، چه اوضاعی درست کرده؟ می دونی که چه تهمتهایی به دانشگاههای هند زده؟

من فیلمش را همان موقع ترجمه کردم و با زیرنویس به چند نفر از اساتید و مسئولین دانشگاهی و وکیل هندی هم نشان داده ام. می دونی چه جرمی مرتکب شده؟ یک مقام دیپلمات ایرانی دانشگاههای هند را متهم به تقلب و صدور مدرک با پول کرده، می دونی یعنی چی؟ نه نمی دونی (چون فقط به فکر خودتی). آقای مداح که می فرمایند نمره خرید و فروش می کنند؟؟ دلالها همه فاسدند؟؟!! بعد فقط بچه دردانه ات را برگرداندی؟ تو مسئول دانشجویی جنوب شبه قاره هندی و حقوق میگیری فقط به خاطر بچه دردانه خودت؟ چه تعهد و تلاش مضاعفی دارید شما آقای مداح! دلالها همه فاسدند؟ راستی از آقای سعید ابوالفضلی طرقبه، دلال معروف چه خبر؟ همون همشهری شما آقای محمود صفری ! که بچه های غریب مسافر جگرشون خون شد تا دستش را قطع کنند. گویا با این دلال قدیمی هم زیاد فالوده می خوردی تو طرقبه! فقط و فقط به خاطر اینکه احتمال گند بیشتر و ضربه خوردن دانشجویان بی پناه ایرانی بوده و هست که دنبال عمومی کردنش در هند نبودم و دست نگه داشته ام. می دونی که چطور یک شبه یه دانشگاه مورد قبول وزارت علوم شد و بعد هم لغوش کردند؟ خبر داری با این زدوبند هزینه و نیرو و آینده چه تعداد دانشجوی ایرانی دود شد رفت هوا؟ می دانم که از تعداد این آینده های تباه شده خبر نداری. اصلا برایت مهمه؟ اما مطمئن هستم از زیرمیزی های غیرمستقیم دقیقا خبر داری! نداری؟ یک کلمه بگو نمی دونی، کار سختیه؟ البته شمایی که توانایی نوشتن اسم خودتان را هم ندارید مطمئنم که نمی دونی در محدوده مدیریتت(!!!) چی می گذره! آقای محمود صفری فرخود( یا فقط صفری؟) نه تو آدم جالبی هستی و پر از ناشناخته ها و دانش و کمالات و نه من و امثال من وقت الکی داریم که صرف تو و امثال تو کنیم. اینهمه خودت را زحمت دادی و مثلا لابی گری کردی که با مسلمانهای حیدرآباد برای من پاپوش ضد خدایی و ضد اسلامی بسازی که چی بشه؟ که تکفیرم کنی؟ که سنگسارم کنی؟ آخه لابی گری هم بلد نیستی که محمود آقای صفری. تنها چیزی که بلدی ناشی گریه. اینهمه به خودت زحمت دادی و الکی وقت حروم کردی که من را از هند اخراج کنی، پس از اینکه نتونستی تکفیر و اعدامم کنی، خب چی شد؟ پلیس گرفت و اخراجم کرد؛ خب حالا دلت خنک شد؟ مسائلت حل شد؟ وبلاگ مسافر غریب را بستی، من را اخراج کردی( دستت درد نکنه) با اهن و تلپ صحبت می کنی، آبروی ایران را خرج می کنی که دانشجویان ایرانی را پلیس هند دستگیر کند با ضرب و شتم، بعد هم که تو ایران گیر بهشون می دهید و دنبال من هستید! من و تو که حداقل در هفت هشت مراسم همدیگر را دیده بودیم. چرا پس نفست درنمی آمد؟ چرا رنگت می پرید جناب سرکنسول جمهوری اسلامی؟ مشکلت چیه پس؟ بگرد ببین که کجای کارت عیب داره و مشکلت کجاست. هرچند می دانم که می دانی خیلی از کارهایتان وحشتناک خرابه. و به جای تلاش برای حذف بقیه به روزی فکر کن که دیگران حذفت کنند. به جای خودشیفتگی و عرض ارادتهای پوچ به فکر باش. همین. اینقدرهم تلاش بیهوده برای اون قضیه نکن. همه دیکتاتورها به پایان سلام کنند! و دیگر هیچ