راستش خیلی گرسنهام بود، اما به امید تمام شدن جنگ روسیه و اوکرائن عقب انداختم. دیدم اما پوتین با این گندی که زده خودش در کارش مونده. مرز ناتو از همسیایگی روسیه که گذشت هیچ، تا در خونهی دخترخانم تئوریسین روسیه هم رسید.
رفتم سراغ غذا دیدم بیبیسی گفت برجام کارش تمومه. گفتم پس وایسم حداقل کار برجام تمام بشه، بعد برم سراغ نهار. اروپا هم که خوشبختانه حقوق بشر در ایران رو گذاشته زیر باسن مبارکش و از همه گناهان قبلی و احتمالن بعدی ج. ا. هم گذشته و شده محلل امریکا و ایران. به اسرائیل هم گفته شما فعلن تو این شلوغیها مناطق اشغالی رو توسعه بدین. از حق نگذریم به عیادت سلمان رشدی هم رفتن. اما نمیدونم چرا بهش گفتن “چشمت کور دندنت نرم میخواستی مسلمون نشی که تا اینقدر در باره محمد بفهمی و بعد مجبور بشی مثل جادوگرا بنویسی!” (بین خودمان باشه، بنازم به این ترکیه که توو این خرتوخر هم از توبره میخوره هم از آخور.. با زیلنسکی عکس میگیره، از پوتین نفت ارزون میگیره. تازه یه پا سازمان ملل منطقه هم شده)
دیگه داشتم از حال میرفتم که رفتم سراغ ماهیتابه که دیدم، دیبا خانم داره برمیگرده ایران، راستش چنان ذوق زده شدم که ماهیتابه به دست رفتم فرودگاه. گفتم همون ایران یه چیزی درست میکنیم و میخوریم. ولی در فرودگاه بهم گفتن “اولن ماسک نداری، دومن هنوز «عقده پهلوی» داری، سومن از دهنت هنوز لغت «کودتای ۲۸ مرداد» نیفتاده. اینطوری نمیتونی بری ایران. باید حداقل سه بار بگی غلط کردم، پنج صفحه سرمشق «مصدق علیه شاه کودتا کرده» رو بنویسی و تازه بری محضر رسما نوشته بدی که هر چی بوده یک مشکل خانوادگی بوده و دیگه هی زرت و پرتی هم از اسم انگلیس و آمریکا رو توو حرفات نیاری! برو هر وقتی آدم شدی بیا فرودگاه!
ماهیتابه به دست تا خونه پیاده برگشتم خانه.
با خودم گفتم تو مدیریت یک نهار پختن رو نداری، بعد خودت رو قاطی اینهمه حرفهای گنده میکنی!؟ راستش من اشپزخانهی خونم رو بهتر از هر موضوع اینچنانی میشناسم. این بود که چسبیدم به کار پختن. نتیجهی نهار در معرض قضاوت شما. ببخشید که اینهمه عقب افتاد. سیاست ما رو از خورد و خوراک انداخته.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید