رفتن به محتوای اصلی

ضرورت استقلال آذربایجان :

ضرورت استقلال آذربایجان :
ناشناس

ضرورت استقلال آذربایجان :

تاریخ به جلو می رود. ایدة استقلال از زمانهای دور همواره دربین ترکهای آذربایجان چه بصورت دولتی، تشکیلاتی و یا فردی رویت می شود. 200 سال پیش فدراسیون مستقل آذربایجان با رهبری محمدقلی خان افشار بعد از 17 سال حاکمیت که برای اولین بار اردوی منظم تشکیل داد ازطرف فتحعلی شاه مغلوب گشته و به تابعیت امپراتوری قاجار درآمد.

در دوره انقلاب مشروطیت انجمن تبریز طی ارسال تلگرام به تهران تآکید کرد که اگر اصول مشروطه پذیرفته نشود آذربایجان جدا خواهد شد.

در زمان دولت آزادیستان که توسط شیخ محمدخیابانی در آذربایجان تاسیس شد، یاشاسین استقلالیمیز (زنده باد استقلالمان) شعار عموم ملت بود.

رهبر شهیدمان سیدجعفر پیشوری بانی حکومت ملی آذربایجان درسال 25-1324 (46-1945) می گوید: «ما ابتدا خواهان تشکیل شوراهای ایالتی بودیم ولی وقتی تهران رد کرد، یک قدم جلو گذاشته مجلس ملی آذربایجان را تشکیل دادیم». همچنین شهید پیشوری درمقالة «برسردوراهی» آشکارا اعلام می کند که «اگر ارتجاع تهران خواسته های ما را نپذیرد ما بدون تهران به راه خودمان ادامه خواهیم داد». اینها ایده استقلال آذربایجان را در برهه های مختلف تاریخی آشکارا بیان می کند. با تمامی این اوصاف رهبران حرکت ملی مان با تهران وارد مذاکرات شده و در بعضی موارد حتی قرارداد و توافقهائی نیز امضاء شده است اما از یک طرف به خاطر عدم کسب استقلال کامل و ازطرف دیگر اعتماد رهبرانمان به وعده های تهران موجب شده است که تمام این حرکات سرکوب و هزاران آذربایجانی قتل عام شوند.

جنبش خلق مسلمان به رهبری آیت الله شریعتمداری هم صرفاً به خاطر تأکید به حقوق ملی آذربایجان آنهم به صورت ایجاد شوراهای ایالتی توسط حزب الله غرق خون شد.

همانطوری که درمدت صدسال گذشته، انقلاب مشروطیت (مبارزه برای حکومت قانون و دمکراسی در دوره قاجار)، حکومت جنگل (عدالتخواهی در چارچوب دولت قاجار)، حکومت آزادیستان (درخواست حقوق ملی در چارچوب امپراتوری قاجار)، حکومت ملی آذربایجان (مختاریت ملی در چارچوب ایران) و انقلابهای نظیر اینها در چارچوب ایران شکست خوردند، انقلاب 1357 (1979) هم با شکست مواجه شد. بازهم خواستهای ملت آذربایجان با سرنیزه، گلوله، توپ، تانک، شکنجه وزندان سرکوب شدند. بااینکه محمدرضاشاه پهلوی حکومت ملی آذربایجان را به رسمیت شناخت ولی قرارداد را زیرپا گذاشته از پشت به آذربایجان خنجر زد. بااینکه در اساسنامه جمهوری اسلامی ایران تحت تأثیر انقلاب موادی نظیر آزادیهای ملی، آزادیهای فردی، آزادی عقیده و مانند آن تصویب شد ولی تا به امروز به اجرا درنیامده و هرگز هم به اجرا درنخواهد آمد. چرا که در محتوای رژیم توتالیتر ایران پتانسیل دمکراسی وجود ندارد. اسم و جغرافیای ایران به ضرب شمشیر، سرنیزه، توپ، تانک و شکنجه و تحقیر به ملل تحت ستم تحمیل و به زندان ملل تبدیل شده است.

هرگاه این شمشیر از گردن ملل اسیر برداشته شود، ملل مزبور جهت آزادی خود عصیان کرده و از زندان ایران آزاد خواهند شد. به همین خاطر هم هرگز امیدی به اعطای دمکراسی تحت نام دولت ایران یا تمامیت ارضی ایران نیست. اگر هم هر دولت توتالیتر چنین آزادیهائی را در اساسنامه، برنامه ویا وعده های خود تعهد کند، آنهم به مانند اساسنامه جمهوری اسلامی ایران تنها و تنها در روی کاغذ مانده و هرگز عملی نخواهد شد.

باتوجه به دلایل فوق تنها راه دستیابی به حقوق ملی و انسانی ملل تحت ستم در ایران استقلال این ملل می باشد. ما برای تحقق حق تعیین سرنوشت ملل تحت ستم در زیر نام ایران تشکیل دولت مستقل آنها را تنها راه دانسته و برای رسیدن به این هدف تشکیل جبهه متحد ملل تحت ستم بر علیه شوونیزم فارس را پیشنهاد می کنیم. تا با همکاری و همگامی این ملل شوونیزم فارس را شکست داده، دولت های مستقل خود را ایجاد کنیم. به همین خاطر هم حزب استقلال آذربایجان جنوبی برای استقلال تمام عیار آذربایجان مبارزه می کند.