رفتن به محتوای اصلی

تی یک روشنفکر با «خویشتن» می

تی یک روشنفکر با «خویشتن» می
ناشناس

تی یک روشنفکر با «خویشتن» می­گسلد و این خویشتن عبارت از تاریخ و فرهنگ و سنت و زبان و ادب و محتوای معنوی ملّت یعنی ملّیت وی است و ناچار, خلاء وجودی خود را با محتوای فرهنگی دیگری پر می­کند, انسانی بیگانه با خویش می­شود و این «غیر» همچون «جنّ» در ماهیت و شخصیت ملّی او رسوخ و حلول می­نماید و آنگاه او عوضی نظر می­دهد و راه را هم عوضی انتخاب می­کند و عوضی عمل می­کند. چون به تعبیر عامیانه اما پر معنی, او به راستی یک «آدم عوضی» است. چنین آدمی فرق نمی­کند که یک تحصیلکرده باشد یا فقط متجدد, مارکسیست باشد یا لیبرالیست, دست چپی باشد و یا دست راستی, این مارکها همه به مثابه برچسب­هایی است بر روی ظرفی که درونش هیچ چیز ندارد.»[4

4