رفتن به محتوای اصلی

جناب ائلیار، من میگم مشکل

جناب ائلیار، من میگم مشکل
محسن کردی

جناب ائلیار، من میگم مشکل اصلا در این بود که شما بجای آنکه به در و دیوار خانه تان، به شکم تان که سیر بود، به روند توسعه شهر و دیار تان نگاه کنید به آثار این آدمها نگاه کردید که یکی از یکی مریض تر بودند. در آن جامعه عشق قهرمانی همه را از جمله همین نویسندگان را کشته بود. عقده این که بشوند بت دیگران. و چه دیواری کوتاه تر از شاه؟ هرچه او میکند ببری زیر سوال و بجای آنکه کمکش کنی و با همه بدی و خوبی هایش بهرحال داشت کار میکرد تو هم کمک کنی سنگی روی سنگ بگذاری بروی همه اش به تحریف کارهای توسعه بپردازی و مغز خام جوانهای دهاتی و ساده لوح ما را بزنی که چی؟ بگن شاملو یا دولت آبادی خیلی کارشون درسته. فقط مخالف شاه باش، هرچه تندرو تر عزیز تر میشدی حتا اگر یک دیوانه روانی مثل کریمپور شیرازی باشی و برای فراراز زندان روی

خودت نفت بریزی آتش بزنی و در بیمارستان به همه بگویی که اشرف پهلوی با چند تیسمار دیگه آمدند به پادگان مرا از زندان بیرون کشیدند و روی من نفت ریختند و دور من رقصیدند. و این قصه دهان به دهان روشنفکر ابله بگردد بدون آنکه حتا ته ذهنش خطور کند شاید این یارو دیوانه باشد که بود! آخه اشرف با اون دک و پزش بیاید خود را خراب یک روزنامه نگار دست دهم کند که هیچ روزنامه نگاری که سرش به تنش بیارزد اصلا او را داخل آدم حساب نمیکرد. و این آدم تشنه محبوب شدن و وجیه الملله شدن تند ترین حملات را بر علیه شاه بکند. خب یک وقتی شما دکتر تندروی های دکتر فاطمی را دارید و یک وقت هم مالیخولیا نویسی این آدم دیوانه را. روشنفکر ما عمدا حرفهای این آدم را باور کرد.
حکایت شماها و آثار گمراه کننده این نویسندگان و صاحبنظران حکایت زیر است که می آورم. بازهم یادآوری میکنم که همه تان خام، بی تجربه، بی مطالعه و ساده لوح بودید. خیال میکردید که چیزی بارتان است که نبود. دفاع کردن از آرمان های آن جوان بی تجربه تحت هر عنوانی حتا «فنومن زمان و مکان» (بگذریم که فنومن معنی اش با این عبارت جور در نمی آید) نشان از تعصب مذهب کونه به آن آرمانها دارد. میداند که امامزاده معجزه ندارد و شفا نمیدهد اما بازهم دخیل می بندد. عجیب است.. واقعا حیرت میکنم که شما وضع خوب مردم را که به چشم دیدید به چشم خود اعتماد ندارید و فقط برای گریز از واقعیت به آثار دولت آبادی مراجعه میکنید. این که یارو بیل را به دوش میگرفت از ده به شهر می آمد و پس از چند سال خانه و زندگی مناسب داشت را همه ما به چشم دیده ایم. در کل آن مملکت چند هزار مردم بودند از میان میلیونها آدم خوشبخت که زندگی شان به دلایلی خوب نمیگذشت و خانه هایشان محقر تر بود اما بازهم شکم شان سیر بود. این که در فیلم مثلا سوته دلان زندگی یکی از اینها را به تصویر میکشد معنی اش این نیست که آن جامعه گندابی بود متشکل از این گونه افراد. شما هرچه بیشتر روی موضع تان در مورد «گنداب» تاکید کنید من بیشتر معتقد میشوم که یک آدم متعصب هستید و هنوز درسی از زندگی نگرفته اید. فکر شما قابل تغییر نیست. یک تابلوی سکولاریزم بدست دارید اما درون تان همان تعصب مذهبی اجدادتان نهفته است منتها مذهب تان عوض شده که بخشی از کربلایش به شاه شمر مربوط میشود و خلاصی از آن ممکن نیست. اما خودمونیم... اگر به سال 1356 بر میگشتی حاضر بودی یکی از کتابهای آن نویسندگان را دوباره مرور کنی؟ اصلا تحویل شان میگرفتی؟ اصلا در تظاهرات خیابانی شرکت میکردی؟ میرفتی مستشار آمریکایی را ترور کنی و زیر دکل برق بمب بگذاری و از این کارهای بچه های 24 ساله بی تجربه؟ فنومن زمان و مکان یعنی چی؟ تروریسم تروریسم است و زمان و مکان نمی شناسد. یک کلمه باید محکوم کنی. آن نویسندگان محکوم نکردند همه شان محکوم اند. گنداب در وجود شان بود و به جامعه سرایت دادند.