رفتن به محتوای اصلی

خانم هایده ترابی ! شما

خانم هایده ترابی ! شما
ناشناس

خانم هایده ترابی ! شما عادت کرده اید ، نخود هر آش باشید. کامنت اخیر ِ من ( که خطاب به آقای م. سحر قلمی شده بود ) چه ربطی به شما داشت؟ نامی از شما بردم ؟! اشاره ای به شما کردم ؟! « کُد» ی دادم ، که خواننده را به شما هدایت کند؟ ...
من اگر می خواستم با شما «دهن به دهن » شوم ( بی هیچ ترسی ) حتما، ذکری از نام شریف تان می کردم و به دنبالش ( به جای « چفیه به سر» ) می نوشتم : «همان آقای کت وشلوار پوش ِ کراواتی که ، هم زمان چفیه به سر می گذارد و عقال می بندد و از مسئولیت روشنفکری ! این را می فهمد که جوانان پرشور و احساساتی ِ عرب تبا ر ایرانی را ، به کام مرگ هدایت کند و آنگاه ( به نام حقوق بشر اهواز ) بیانیه صادر فرماید و اشک تمساح بریزد و از پس ِ آن ، مصاحبه های طاق و جفت ، با رسانه های عربی و دیگر اعوان و انصارشیوخ بسیار محترم و شریف ترتیب دهد و ...».

خانم محترم ! شما عادت کرده اید ، نخود هر آش باشید. کامنت اخیر ِ من ( که خطاب به آقای م. سحر قلمی شده بود ) چه ربطی به شما داشت؟ نامی از شما بردم ؟! اشاره ای به شما کردم ؟! « کُد» ی دادم ،که خواننده را به شما هدایت کند؟ ...
من اگر می خواستم با شما «دهن به دهن » شوم ( بی هیچ ترسی ) حتما، ذکری از نام شریف تان می کردم و به دنبالش ( به جای « چفیه به سر» ) می نوشتم : «همان آقای کت وشلوار پوش ِ کراواتی که ، هم زمان چفیه به سر می گذارد و عقال می بندد و از مسئولیت روشنفکری ! این را می فهمد که جوانان پرشور و احساساتی ِ عرب تبا ر ایرانی را ، به کام مرگ هدایت کند و آنگاه ( به نام حقوق بشر اهواز ) بیانیه صادر فرماید و اشک تمساح بریزد و از پس ِ آن ، مصاحبه های طاق و جفت ، با رسانه های عربی و دیگر اعوان و انصارشیوخ بسیار محترم و شریف ترتیب دهد و ...».
شما هم اگر توان اش را دارید ( به جای قاطی کردن و جوش آوردن و جیغ بنفش کشیدن ) همینگونه ظریف عمل کنید. یعنی ( مثلآ) بنویسید : « آن چه اقای" سحر" گفت بگو ، می گویم » . ( که ، البته آن گاه ، به سکتۀ وزنی هم دچار نمی شدید! )
نه که ، با نوشتن ِ « وقت آنست که از پرده برون افتد "نام" » ، مثلآ تهدیدم کنید و به شیوۀ معهود ِ ایام ِ شباب تان ، «سرِ نخ » به « عَسَس » بدهید که : « برو اونو بگیر » !
حضرت علیه ! ما را ز سر ِ بریده می ترسانی ؟! مطمئن باشید اگر ترسی در کار بود ، اصلآ نمی نوشتم . یا ( دست کم ) موضوع آن « نام مستعار» را، پیش خود نگه می داشتم . از نظر قابلیت های نوشتاری هم ، این توان را دارم که طوری بنویسم ، تا « رد » ی بر جای نماند. نه که ماجرا را به گونه ای پیش برم که ( به جز آن جاسوس ِ خبر چین ِ شما در ... ) خواجه حافظ شیرازی هم بداند که ، این کامنت ها از کیست و رضا ـ ش چه کسی است !
دیگر آن که ، ترس ، یک واکنش دفاعی بدن است : ترس از سقو ط . ترس از ناشناخته ها و ... یعنی ، ترس خود به خود ، ضد ارزش نیست . اما ، با اسم مستعار نوشتن ( دست کم ، در مورد من ) ناشی از ترس نیست. بلکه نوعی تمهید و مصلحت است . یک بار ( در پاسخ آقایی که مرا ، به همین خاطر ، « چادر به سر » خوانده بود ) نوشتم : « ـ جناب روشنفکر مبارز! ناگفته پیداست که، «چادر به سر»، در نگاه و نظر مردسالاران و قبیله گرایانی همچون شما، یعنی « زن ». و « زن » (از این منظر) یعنی انسان درجۀ چندم و مظهر جُبن و حقارت. می پرسم، بهتر نبود که شیوۀ دیگری برای تحقیر من انتخاب می کردی؟ راستش، برای من زهی افنخار است که «با چادر به سر کردن» در درد مشترک زنان میهنم سهیم شوم.
2ـ بسیاری (به هر دلیلی که به خودشان مربوط است) با نام مستعار می نویسند. بی آن که کسی، آن ها را «چادربه سر» بخواند و در ردیف «نسوان!» و ترسویان؟! قرارشان دهد. نمونۀ حی و حاضرش ، همین آقای ایلیار ، عضو شاخص مدیریت ایرانگلوبال است. یا نویسندۀ خوش قلمی به نام «ف.م. سخن» ، که در گویا نیوز و سایت خودنویس می نویسد. یا، طنز نویسی با نام مستعار « لاغگو» (در همان گویا نیوز) و ... الی ماشاء الله ». ( احتمالآ ، این نوشته را ، که در ایرانگلوبال هم درح شد ، خوانده اید . )


ـــــــــــــــ
مورد دیگر ، موضوع کامنتی بود که برای خانم فرح طاهری نوشتم. آن بار هم ( به قول تهرانی ها ) مثل قاشق نَشُستِه ، پریدید وسط ِ ماجرایی که اصلآ ربطی به شما نداشت . البته ، پاسخ بسیار ظریفی هم از آن بانوی محترم گرفتید . ( حتمأ متوجه شدید و خود را به کوچۀ علی چپ زدید ! ) و ...................................................................
خانم محترم ! به گمان من ، شما ، از نظر روحی ، سخت مشکل دارید . نگاهی به کامنت های تان ( به خصوص ، آن هایی را که خطاب به مدیریت سایت نوشتید ) بیندازید ، تا به عرضم برسید. این کامنت های چیزی نیستند جز فرافکنی یک درون پریشان و پرخاشگر!