رفتن به محتوای اصلی

چهره عریان پوتینیسم اولیگارش‌های روسیه (بخش1و ۲)‏

چهره عریان پوتینیسم اولیگارش‌های روسیه (بخش1و ۲)‏

 

چهره عریان پوتینیسم (بخش ۱)

 

برخی بر این باورند که پوتین با تهدید غرب با سلاح هسته‌ای عقل‌اش را از دست داده است. اگرچه ‏تاریخ نشان داده است که از دیکتاتورهای ‏پارانویید هرنوع جنایتی بر می‌آید؛ اما حمله نظامی ‏پوتین به اوکراین و تهدید اتمی غرب چهره عریان پوتینیسم است که حول بازسازی امپراتوری ‏روسیه، ‏مقابله با لیبرال‌دمکراسی، همراه با پوپولیسم روسی، دیکتاتوری، و شخصیت محوری پوتین شکل و ‏اوج گرفته است.

ولادیمیر پوتین با ویکتور یانوکویچ، رئیس جمهور سابق اوکراین، دست نشانده‌ی ‏خود، مخالف پیوستن به ناتو و اتحادیه اروپا که در سال ‏‏۲۰۱۴ توسط پارلمان برکنار شد و به روسیه ‏گریخت، و یا الکساندر لوکاشنکو، رئیس جمهور دیکتاتور بلاروس که زیر سایه روسیه و پوتین ‏‏۲۷ ‏سال در قدرت مانده است مشکلی نداشته و ندارد. زیرا آن دو نیز دشمن لیبرال دمکراسی و ‏کارگزار سیاست‌های پوتین بوده‌اند‎.‎

سیاست خارجی پوتینیسم

پوتینیسم شامل سیاست سلطه‌طلبی خارجی و سرکوب مدافعان لیبرال‌دمکراسی در داخل روسیه است. ‏اساس سیاست خارجی پوتینیسم، که ‏رئوس آن در کنفرانس امنیتی مونیخ در ۱۰ فوریه ۲۰۰۷ توسط ‏پوتین اعلام شد، به‌چالش‌کشیدن “جهان تک قطبی” غرب و گرایش به ‏بازسازی “عظمت از ‏دست‌رفته”ی شوروی سابق است. پوتین در این کنفرانس اعلام داشت که روسیه، کشوری با تاریخی ‏بیش از یک هزار ‏سال، همیشه و در عمل از مزایای اجرای سیاست خارجی مستقل استفاده کرده است. ‏امروز نیز باید نقش فعال در امور جهانی بازی کند.‏

‎سخنرانی اخیر پوتین در توجیه حمله نظامی به اوکراین ابعاد دیگر این سیاست را آشکار کرد. او تأکید ‏کرد که “اوکراین تنها یک کشور همسایه ‏برای ما نیست، بلکه بخش جدایی‌ناپذیر از تاریخ، فرهنگ و ‏سرزمین معنوی ما است.” در این سخنرانی او منکر موجودیت کشور مستقل ‏اوکراین شد‎.‎

هیتلر و پوتین

استدلال‌های پوتین شباهت به توجیه و زمینه‌سازی هیتلر برای اشغال کشورهای دیگر داشته است. هر ‏دو در ظاهر بر بستر دفاع از “سرزمین ‏مادری” و حفاظت از “مردم هم‌زبان” در کشورهای همسایه ‏جنایت آفریده‌اند. هدف آنها توسعه‌طلبی و بازسازی قدرت از دست رفته و جبران ‏تحقیر شدگی خود، ‏یعنی شکست آلمان در جنگ جهانی اول، و فروپاشی قدرت فراملی اتحاد جماهیر شوروی در سال ‏‏۱۹۹۰ بوده است. هر دو ‏از مفاهیم پوپولیستی و عوامفریبانه‌ی “دفاع از سرزمین و زبان مادری” ‏استفاده کرده تا سلطه‌طلبی خود را توجیه کنند. هر دو، هیتلر و پوتین ‏بر اساس دمکراسی‌لیبرال، که ‏نسبت به آن نفرت ورزیده‌اند به قدرت دست یافتند. هر دو سازنده دیکتاتور خود بوده‌اند

پوتین برخلاف سلف خود که بر برتری سوسیالیسم و ایدئولوژی طبقه کارگر تکیه می‌کردند، و یا مانند ‏نازی‌ها که با تاکید بر برتریِ نژادی، ‏سیاستِ کشورگشاییِ خود را توجیه می‌کردند، بر برتری فرهنگی ‏روسیه در برابر”لیبرال‌دمکراسی فاسد” غرب که تا حد قانونی کردن ازدواج ‏هم‌جنس‌گرایان پیش رفته ‏تکیه کرده است. هیتلر همجنس‌گرایی را عامل تخریب تمدن یونان باستان می‌دانست و همجنس‌گرایان را دشمن ‏کشور آلمان. پوتین نیز برای مقابله و مجازات همجنس‌گرایان از تصویب قوانینی علیه ‏دگرباشان پشتیبانی کرده است.‏‎ ‎

پوتینیسم و ناسیونالیسم روسی

پوتینیسم با ویژگی‌های منحصر به‌‌فرد روسی از جمله برخورداری از ایدئولوژی و اقتدارگرایی شبیه ‏دوره‌های قبل از فروپاشی، اقتصاد مبتنی بر ‏بازار آزاد که امتیازهای کلان آن عمدتاً به الیگارشی، ‏حلقه‌ای از نزدیکان پوتین محدود می‌شود، ناسیونالیسم افراطی روس؛ و قدرت استبدادی ‏با سابقه دیرینه ‏در پوششِ ظاهری انتخابات و دموکراسی مدیریت شده، خود را نشان می‌دهد. به اعتبار این ویژگی‌ها می‌توان افزود که ‏پوتینیسم ترکیبی از اشرافیت و تشریفات پرزرق و برق و نمایشی تزاریسم برای به ‏رخ کشیدن عظمت امپراتوری روسیه، غرب‌ستیزی کمونیسم، و ‏سیاست استبدادی پوشیده در لفافه ‏مدرنیسم است. این ویژگی‌ها همراه شده است با بیگانه‌هراسی، سوءظن و انتقام درفرهنگ روسی. در این ‏رویکرد فرهنگی، هر اتفاق بد ناشی از نفوذ غرب است؛ و هر رخداد خوب ناشی از ‏ناسیونالیسم روسی است که حمایت کلیسای محافظه‌کار ‏اُرتدوکس و مواجب‌بگیر دولت را نیز به همراه ‏دارد.‏‎
‏‎
به عبارت دیگر این رویکرد فرهنگی از مشارکت دولت - کلیسا و کمونیسم شوروی به‌وجود آمده است. ‏که به پوتین اجازه داده است با استفاده ‏از قدرت انحصاری، و معرفی خود به عنوان نماد اقتدار روسیه، ‏با تغییر قانون اساسی تا سال ۲۰۳۶ در قدرت بماند. یعنی بیش از دوره ۳۰ ‏ساله دیکتاتوری مطلق ‏استالین. سوسیالیسم نیز در ساختار استبدادی روسیه به دستگاه ترور مخالفان تبدیل و به ابتذال کشیده شد.‏

پوتین، مانند پیشکسوتان خود، قدرت را در اسلحه دیده است. به همین دلیل به شیوه کره شمالی می‌‏خواهد جهان غرب را با بمب هسته‌ای ‏بترساند و تابع خواست‌های خود کند. روسیه با همین نگاه ‏تخریبی از جهان پیشرفته عقب‌مانده است. یکی از دو بنیانگذار شبکه گوگل، سرگی ‏میخائیلوویچ برین، ‏با ۱۱۸ میلیارد دلار ثروت، روس‌تبار است که در هفت سالگی به همراه خانواده‌اش خاک روسیه را ‏ترک و به آمریکا ‏مهاجرت کرد. او نمی‌توانست در صورت نبود دیکتاتوری و فساد منشا ثروت و ‏پیشرفت تکنولوژی برای روسیه باشد؟

حلقه اصلی قدرت

حلقه‌ی اصلی قدرت در روسیه از دو گروه بزرگ مالی و سیاسی تشکیل شده است. هر دو گروه، پیش ‏از به‌قدرت‌رسیدنِ پوتین، شکل گرفته ‏بودند. گروه مالی با استفاده از فساد دوره‌ی یلتسین، به دور او حلقه ‏زدند و در فرایند خصوصی‌سازیِ اموال دولتی، به ثروت‌های کلان دست ‏یافتند. آن‌ها پوتین، دست ‏پرورده آندره پوف، رئیس کا گ ب، و دبیرکل حزب کمونیست شوروی قبل از گورباچف را برای حفظ ‏و پیشبرد ‏اهداف خود “کشف”کردند. گروه دوم از این حلقه، سیاست‌مدارانی بوده‌اند که همراه پوتین از ‏لنین‌گراد به مسکو مهاجرت کرده بودند. ‏یلتسین، پوتین، مشاور شهردار لنین‌گراد را در یک معامله دو ‏جانبه، یعنی ممانعت از هر نوع تعقیب قانونی یلتسین، به‌جانشینی خود برگزید و با ‏برجای‌نهادن ‏میراثی از فساد و تباهی صحنه را ترک کرد.‏

گروه تازه‌به‌ثروت‌های‌کلان دست‌یافته خواستارِ مشارکت تعیین‌کننده در سیاست هم بودند. ولی پوتین ‏آن‌ها را تابع خواست خود، یعنی عدم ‏مداخله در سیاست کرد. زیرا او می‌دانست در غیر این صورت ‏بازیچه دست آن‌ها خواهد شد. اما او دست آنها را بازگذاشت که به ثروت‌های ‏افسانه‌ای برسند.‏

پیوستن ۱۳ کشور بلوک شرق به ناتو

بعد از فروپاشی شوروی، به دلیل نگرانی از تجاوز نظامی روسیه، ۱۳ کشور از بلوک شرق که برخی ‏از آنها حملات خونین روسیه علیه کشور ‏خود را تجربه کرده بودند از ترس حمله روسیه به کشور خود، ‏به پیمان دفاعی ناتو پیوستند، کشورهایی مانند لهستان، مجارستان، چکسلواکی، ‏استونی، لتونی، لیتوانی. افزون بر آن، سرکوب خونین و بی‌رحمانه چچن‌ها، جورجیا(گرجستان)، آبخازیا، اوکراین، بعد از اشغال کامل کریمه، ‏جدی ‏بودن این ترس و نگرانی را ثابت کرد. به همین دلیل پس از حمله نظامی اخیر روسیه به اوکراین، حتا ‏کشورهای سوئد و فنلاند که تا به ‏حال عضو پیمان ناتو نشده‌اند به رغم تهدید پوتین، که در صورت ‏پیوستن آنها با واکنش روسیه روبرو خواهند شد، به فکر پیوستن به ناتو ‏افتاده‌اند
‎.‎
اروپا خوب می‌داند که ‏سراسر سده ۱۹ روسیه تزاری چماق سرکوب جنبش‌های انقلابی و ضد دیکتاتوری بود. تجاوز نظامی ‏دردوره شوروی ‏علیه خواست استقلال کشورهای بلوک شرق، توسط ارتش سرخ شوروی ادامه یافت. ‏بعداز فروپاشی شوروی در دوره پوتین نیز اشتهای ‏سلطه برکشورهای دیگر از بین نرفته است.‏

برخی استدلال می کنند که با عضویت اوکراین در ناتو، نیروهای نظامی ناتو به مرز روسیه می رسند و روسیه از این بابت احساس نگرانی و خطر ‏می کند. پس حق دارد با آن مخالفت کند. این استدلال درست نیست. زیرا در حال حاضر سه کشور بالتیک عضو ناتو هم مرز روسیه هستند ‏و نیروهای نظامی ناتو در مرز روسیه حضور دارند. چرا باید روسیه با پیوستن کشور چهارم به ناتو احساس خطر بکند؟ در حالی که ۲۹ ‏کشور اروپایی از جمله ۱۳ کشور بلوک شرق هم درناتو عضویت دارند. باید پرسید چرا کشورهای بلوک شرق، متحد سابق روسیه، به پیمان ناتو ‏پیوسته‌اند؟ و چرا سرنوشت کشور ۴۴ میلیونی اوکراین باید به دست روسیه باشد، و هر زمان اراده کرد به کشتار و تخریب آنها بپردازد و یا ‏بخشی از خاک آنرا جدا کند؟ از روسیه هم دعوت شده بود که درناتو عضو بشود اما نپذیرفت.
‎ ‎
‏”امنیت” در برابر دمکراسی‏

همه دیکتاتورها برای نابودی آزادی و دمکراسی امنیت مردم را بهانه قرار می‌دهند. اگرچه با فروپاشی ‏شوروی و رونمایی اسناد، استالین به دلیل ‏نقشی که در جنایت‌های دوره سی‌ساله‌ی دولت خود داشت ‏محکوم شد، اما در ادامه، با قدرت‌گرفتن و تثبیت حکومت پوتین بر بستر ‏ناسیونالیسم روسی، چهره ‏استالین بازسازی شد. به‌طوری که بعد از سال۱۹۹۲، بیش از ده مجسمه جدید از استالین ساخته و ‏برپاشده است. ‏پوتین در تقویت پروژه خود “شیطان نشان دادن بیش از حد” استالین را محکوم کرد، و ‏گفت حمله به استالین حمله به اتحاد جماهیر ‏شوروی و روسیه است. پیامی که به مذاق ناسیونالیست‌های روسی خوش نشسته است. «بر اساس یک نظرسنجی و در پاسخ به این پرسش ‏که «استالین برای ‏شما امروز چه کسی است؟» ۷۱ درصد از پاسخ‌دهنده‌گان جواب داده‌اند: «یک رهبر عالی» و ۱۱ ‏درصد نیز استبداد ‏استالین را تأیید کردند.‏

Image removed.

با توجه ‌به تصلب فرهنگ سیاسی روسیه و سابقه‌ی تاریخی دیکتاتوری حزب کمونیست شوروی، بخشی ‏از مردم روسیه با این مجموعه ‏خصایص پوتینیسم و دموکراسی مدیریت‌شده، و ضدیت با غرب ‏راحت‌تر کنار آمده‌اند و آن را برابر با امنیت و اقتدار ملی می‌دانند. با این ‏تفاوت که جامعه کنونی، ‏صرفاً ظاهری مدرن و پر زرق‌وبرق از نوع کشورهای غربی پیدا کرده ‌است؛ اما از نظر دیگر ‏ویژگی‌های تمدن مدرن، ‏مانند رعایت حقوق بشر، آزادی رسانه‌ها، انتخابات منصفانه، و چرخشِ ‏نخبگان در قدرت، استقلال دادگاه‌ها و وجود جامعه مدنی مستقل از ‏دولت هنوز عقب مانده است. مانند ‏هر دیکتاتور دیگر، پوتین به بهانه‌ی حفظ “امنیت” در دو دهه گذشته عامل ترور، حذف فیزیکی، ‏زندان ‏و شکنجه ده‌ها روزنامه‌نگار، وکیل مدافع، فعالان سیاسی و مدنی بوده است

‎‎مقابله دیکتاتوری با دمکراسی

جدا کردن بخشی از خاک گرجستان در سال ۲۰۰۷، و اشغال کریمه در سال ۲۰۱۴، و به رسمیت ‏شناختن به اصطلاح “جمهوری‌های خلق” ‏دو ایالت دونتسک و لوهانسک در یورش نظامی اخیر، ‏همراه کردن تهدید اتمی علیه غرب می‌تواند، در صورت موفقیت، مقدمه تجاوزهای ‏بیشتری در خاک ‏کشورهای همسایه باشد. آیا در شرایطی که لیبرال‌دمکراسی در غرب نیز ضربه خورده است، چین، ‏دشمن دیگر ‏لیبرال‌دمکراسی، از متحد ساکت پوتین به متحد فعال او بدل می‌شود و فارغ از نگرانی، ‏به تایوان حمله خواهد کرد؟

پاسخ این پرسش‌ها را سرنوشت تجاوز نظامی پوتین علیه دمکراسی در ‏اوکراین تعیین می‌کند. آنچه تا به کنون رخ داده است، از جمله اتحاد ‏جهان دمکراتیک در کنار مقابله ‏مردم اوکراین علیه تجاوز ارتش روسیه، پروژه ضمیمه کردن کشور اوکراین به روسیه با شکست ‏روبرو شده و ‏شیشه‌ی عمر پوتینیسم نیز در همین جا شکسته خواهد شد. با شکست پوتین، متحدین ‏جهانی او نیز محکوم به عقب‌نشینی خواهند بود. ‏

پوتینیسم نوعی حکومت استبدادی

به نظر استیون فیش، استاد علوم سیاسی در دانشگاه برکلی، پوتینیسم نوعی حکومت ‏استبدادی است که در سه ویژگی برجسته: محافظه ‏کاری، پوپولیسم و شخصیت محوری پوتین ‏تجلی یافته است. بخش‌های از مطالب زیر از تحقیق او استخراج شده است‎.‎

او می‌نویسد: ‏روسیه سال‌هاست که برای دست‌یابی به تمام اهداف عملی، با دیکتاتوری اداره می‌شده. اما ‏پوتین دیکتاتوری خود را به ارث نبرده ‏است. او خود آن‌ را ساخته است. قانون اساسی سال ‏‏۱۹۹۳ با محتوایی دموکراتیک به تصویب رسید‎.‎

محافظه‌کاری کنونی اما به معنای تقدم‌دادن به ‏وضعیت حاکم بر هر نوع دوره‌ی انتقالی، پرهیز از بی‌ثباتی و همچنین هم‌پوشانی با ‏خواست‌های ‏پوپولیستی یعنی سوارشدن بر موج‌های توده‌پسندی مانند برتری جهانی روسیه، و یا ‏مقابله با دگرباشان و فمینیسم است. پوتین در سال ۲۰۱۳ ‏علیه “تبلیغ هم‌جنس‌گرایان” از ‏تصویب قانونی پشتیبانی کرد که به افزایش خشونت علیه هم‌جنس‌گرایان در روسیه بدل گردید. ‏استیون فیش ‏می‌نویسد: “او برای جلوگیری از فمینیسم، در سال ۲۰۱۷ از برخی از انواع ‏خشونت خانگی حمایت کرد. مطابق آمار پلیس، روزانه چهل زن در ‏خانه‌های‌شان توسط ‏شرکای خشونت‌گر خود در روسیه کشته می‌شوند.‏‎”

استیون فیش اضافه می‌کند که‎‏: پوتین، مسلح به شعارهای سنت‌گرایانه و قوانینی برای حمایت از سیاست زن‌سیتزانه‌ی خود، ‏قصد دارد پیامی ‏واضح برای توده‌ها در جوامع در حال توسعه بفرستد: مردم روسیه و من تحمل ‏مباحث عجیب و غیراخلاقی را نداریم. ما نیز توسط دولت‌های ‏غربی و سازمان‌های غیردولتی ‏که به ما می‌گویند هم‌جنس‌گرایی را بپذیریم و نقش و هویت سنتی جنسی را رد کنیم، محکوم ‏می‌شویم. کلیساها و ‏مساجد و معابد ما، مانند شما، خواست‌های غیراخلاقی لیبرال‌ها را رد ‏می‌کنند. به ما بپیوندید و ما همگی برای حاکمیت فرهنگی و حق زندگی ‏خود به همان اندازه ‏ایستاده‌گی خواهیم کرد.‏‎‏

پوتین به همان میزان و با همان الفاظ کشورهای دیکتاتوری در حال توسعه را دعوت می‌کند که در ‏برابر لیبرال‌دموکراسی غربی مقاومت کنند و ‏اعلام می‌کند که با ما همراه شوید تا از نوع حکومتی ‏که خواهان آن هستیم محافظت کنیم. آمارها نشان می‌دهد که در دو زمینه، یکی ‏پذیرش ‏هم‌جنس‌گرایی، روسیه با رقم ۷۴ درصد در مقایسه با اسپانیا که ۱۱ درصد است؛ و مقایسه برتری ‏رهبری مردان نسبت به زنان، ‏روسیه نیز ۵۷ درصد نسبت به اسپانیا که ۱۵ درصد است به ترتیب ‏بالاترین و پائین‌ترین نرخ را در میان کشورهای پیشرفته جهان داشته‌اند

گرایش برتری‌جویی ‏ناسیونالیسم روسی نیز در نظرسنجی‌ها رقم قابل توجه‌ای را نشان می‌دهد. در نظرسنجی‌های سالانه‌ی ‏گالوپ، رتبه‌های تأیید ‏عملکرد دولت پوتین بین سال‌های ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۳ از ۸۳ به ۵۴ درصد ‏کاهش داشته است. اما در سال ۲۰۱۴، پس از تصرف کریمه، رتبه او ‏بار دیگر به ۸۳ درصد رسیده ‏است. این خود نشان می‌دهد که اکثریت مردم روسیه با سیاست توسعه‌طلبی پوتین و بازسازی قدرتِ ‏از دست ‏رفته‌ی شوروی همسو هستند، اما نه با جنایاتی که امروز در اوکراین می‌گذرد.

‎پوپولیسم روسی با پوپولیسم غرب متفاوت است. معنای شخصیت‌محوری پوتین به معنای ‏یکی‌کردن دیکتاتوری فردی با کل حاکمیت است. از ‏نظر اقتصادی، پوتینیسم بر پایه اقتصادی ‏نفتی، رانتیر، سودبری نخبگان جامعه، بورژوازی و طبقه کارگری که شغل و درآمد و ‏موقعیت ‏اجتماعی‌اش وابسته به دولت است استوار شده است. در پوتینیسم حفظ شغل، ارتقا و یا از دست ‏دادن کار افراد نه بر اساس ‏شایستگی‌ها و کارآمدی، بلکه غالباً بر اساس وفاداری آن‌ها به ‏حکومت و دوری و نزدیکی‌شان به حزب حاکم پوتین صورت می‌گیرد. این ویژگی‌هایِ ‏یک ‏اقتصاد توسعه‌گرا که بر رشد اقتصادی و ارتقای استانداردهای زندگی عمومی استوار است، ‏نیست. به همین دلیل نابرابری ثروث در روسیه ‏با ۸۷ درصد در بالاترین رده‌ها در بین ‏کشورهای جهان قرار دارد.‏

‎‎پوتین فرد مذهبی نیست، اما از آن‌جا که نهادهای مذهبی روسیه وابسته به حمایت‌های مالی ‏دولت‌اند، و رهبران آن‌ها در عمل توسط دولت ‏گزینش می‌شوند، او با ایجاد رابطه‌ی بده و بستان از ‏حمایت‌های رهبران فرقه‌های مذهبی برخوردار می‌شود.‏‎‏

‎‎پوتین بی‌آن‌ که به دام مرام (کالت) شخصیتی مانند استالین و مائو بیفتد، با تمرکز قدرت در بخش ‏اجرایی، به نوعی ساختار قدرت سابق شوروی ‏را احیا کرده و مجلس فدرال را به مهر تأییدی بر ‏سیاست‌های خود بدل ساخته است. ‌اکنون در ساختار سیاسی روسیه مانند گذشته، هیئت ‏اجرایی (پولیت ‏بورو) برای اتخاذ سیاست‌های دولت وجود ندارد. اما حلقه‌ای درونی از متحدان ایدئولوژیک پوتین، ‏سیاست و اقتصاد کشور را ‏می‌چرخانند و سرنوشت مردم و مملکت را در کنترل خود گرفته‌اند. ‏به‌طوری که بدیل قدرتی باقی نگذاشته‌اند. اقتصاد رانتی‌نفتی و دست‌رسی به ‏منابع مالی به پوتین در ‏مقام رییس‌جمهور روسیه فرصت‌های استثنایی می‌دهد که بتواند با اجرای خدمات اجتماعی بر جامعه ‏حکم براند. ‏درست است که مالکیت خصوصی رسمیت یافته است، اما بیش از ۷۰ درصد درآمد ‏ناخالص داخلی از طریق دولت فراهم می‌گردد. این رقم ‏ظرف دو دهه گذشته دو برابر شده است.‏‎‏

‎‎پوتین اگرچه ایدئولوژیک است اما با ظاهری مدرن، عقلانی و قانونی عمل کرده خود را مدافع ‏قانون معرفی می‌کند، نه خودِ قانون. دو تفاوت با ‏گذشته وجود دارد. یکی تمرکز قدرت در مسکو و ‏دیگری در دست شخص پوتین است. در گذشته حزب کمونیست با تشکیلات بسیار گسترده‌ ‏و با شعبه‌ها ‏و ارگان‌های مختلف وجود داشت که در شوروی نقش ایفا می‌کردند. ولی امروز حتا شهرداران و ‏فرمانداران با تأیید شخص پوتین ‏انتخاب می‌شوند. برای نمونه در انتخابات محلی ۲۰۱۸ شهر ‏خاباروفسک، در شرق روسیه، نزدیک مرز چین، سرگئی فورگال با حمایت گسترده ‏مردم توانست ‏نامزد حزب حاکم پوتین را شکست بدهد. اما در تاریخ ۹ ژوئیه ۲۰۲۰، فورگال به اتهام صدورِ فرمانِ ‏به‌ قتل رساندنِ برخی افراد ‏در سال ۲۰۰۴ و ۲۰۰۵ دستگیر و به مسکو منتقل و زندانی شد. در پی آن ‏ده‌ها هزار نفر برای چندین هفته پی در پی اعتراض‌های گسترده و ‏بی‌سابقه‌ای در پشتیبانی از فورگال، ‏خواهان آزادی وی و استعفای پوتین شدند.‏‎

‎میلیاردرهای تازه به دوران رسیده نیز در همسویی با پوتین به ثروت دست یافته‌اند. آن‌هایی که ‏برای ثروتمندشدن، پوتین را دور می‌زنند یا ‏نادیده‌اش می‌گیرند سرنوشتی جز زندان و تبعید نداشته‌اند. ‏درست است که احزاب اپوزیسیون: ناسیونالیست‌های افراطی، کمونیست، ‏لیبرال‌دموکراسی و ‏سوسیال‌دموکراسی در مجلس حضور دارند اما در عمل آن‌ها نیز به سیاست‌های پوتین صحه ‏می‌گذارند تا بتوانند در بلوک ‏قدرت بمانند. زیرا آن‌ها خود می‌دانند که مجلس در برابر قدرت دستگاه ‏اجرایی نقش چندانی ندارد. اپوزیسیون خارج از این دایره‌ی قدرت، ‏سرنوشت بسیار وخامت‌باری ‏داشته و همواره با تهدید، زندان و ترور روبه‌رو بوده است. حزب “روسیه متحد” که پوتین ساخته ‏است بسیار ‏شبیه حزب کمونیست در دوره شوروی عمل می‌کند.‏

با تمام این ویژگی‌ها و موارد ناامیدکننده، استیون فیش یادآوری می‌کند، اما پوتین برابر با روسیه ‏نیست. بنابراین باید به روسیه قبل و پس از ‏پوتینیسم توجه کرد. پوتین به آرامی سیستمِ سیاسیِ هر چند ‏معیوب ولی اساسأ دموکراتیک را که از رسانه‌های مستقل، جامعه مدنی و ‏مخالفان برخوردار بود، ‏تغییر داد. همزمان با منع حضور این عوامل بقا و دوام دموکراسی، مردم روسیه به‌طور فزاینده‌ای در ‏خیابان‌ها دست ‏به مقاومت و اعتراض زده‌اند. با ارزیابی از تظاهرات گسترده ضد فساد در سال ‏‏۲۰۱۷، و با توجه به تغییرات نسلی و ناامیدی از رژیم غیر ‏پاسخگوی کنونی، کسانی آمادگی خود را ‏برای تغییر نشان می‌دهند. این “نشان دهنده آینده روسیه است.‏‎”‎

ادامه دارد

‎* این نوشته بخش‌های خلاصه شده از کتاب “چرا شوروی فروپاشید: از لنینیسم تا پوتینیسم” است

چهره عریان پوتینیسم (بخش۲)‏ اولیگارش‌های روسیه

 

 

دو هدف پوتین

مقاومت مردم اوکراین در برابر تجاوز نظامی روسیه صرفاً دفاع از سرزمین و خانه خود نیست؛ دفاع ‏از حُرمت انسانی، آزادی، دموکراسی و استقلال است که پوتین قصد نابودی آنها کرده است.

در بخش نخست توضیح داده شد که پوتین در حمله نظامی به اوکراین دو هدف را دنبال می‌کند. یکی ‏مقابله با لیبرال دمکراسی، و دوم باز سازی قدرت فراملی از دست رفته روسیه. خواست‌هایی که ‏کلیسای ارتدکس با او همراه است. گسترش لیبرال دمکراسی در اوکراین می‌تواند به جامعه روسیه هم ‏سرایت کند، و اهداف پوتین از جمله قدرت مادام العمری او، و موقعیت اُلیگارش‌های متحدش را با ‏خطرروبروکند. دمکراسی‌ها بر کشورهای همسایه اثر می‌گذارند. همان گونه که دیکتاتوری‌ها چنین می‌کنند. پوتین خواهان دیکتاتوری و دولت متحد خود در اوکراین مانند همسایه دیگرش بلاروس است.

نگرانی روسیه!‏

در توجیه حمله نظامی روسیه به اوکراین افرادی مانند جان میرشایمر، استاد دانشگاه شیکاگو، از ‏موضع رئالیسم، یا “واقعیت نظام جهانی” استدلال می‌کنند که غرب باید نگرانی روسیه که قدرت سابق ‏خود را از دست داده در نظر می‌گرفت. میرشایمر پیشنهاد می‌کند که اوکراین باید به یک کشور حائل ‏میان روسیه و غرب باقی بماند. معنی این سخن این است که اوکراین می‌بایست به خاطر نگرانی ‏روسیه منافع و آینده خود را نادیده بگیرد.

جهان وارد قرن بیست و یکم شده است. دوره استعمار، یا جنگ سرد، بلوک بندی شرق و غرب و جهان ‏دو ابرقدرتی پایان یافته است و با گسترش گلوبالیسم قدرت‌های منطقه‌ای بر آمده اند. گسترده اقتصاد ‏آمریکا که در نیمه دوم قرن بیستم ۴۰ درصد اقتصاد جهان را شامل می‌شد به ۲۵ درصد کاهش یافته ‏است. چین یک کشور فقیر و نیمه گرسنه، امروز به دومین اقتصاد جهان بدل شده و آمریکا را مقروض ‏خود کرده است. شوروی به ۱۵ جمهوری تقسیم شده و کشورهای اقماری خود را از دست داده است. ‏روسیه تنها با سلاح هسته‌ای می‌تواند قدرت نمایی و دیگران را تهدید کند. تا شاید ازاین راه مانع ‏دگرگونی رو به گسترش جهان به سمت لیبرال دمکراسی بشود.

نگاه کسانی مانند جان میرشایمر سلطه‌طلبانه و سلطه‌پذیر علیه استقلال و تمامیت یک ملت است. ‏اوکراین با ۴۳ میلیون جمعیت حق دارد برای تعیین سرنوشت و منافع ملی خود تصمیم بگیرد. سیاست ‏خارجی یک کشور براساس منافع ملی آن تعیین می‌شود، نه منافع قدرت‌های خارجی. اگر نظام جهانی ‏براساس دسترسی کشورها به سلاح هسته‌ای تعیین شود آنگاه باید برای کره شمالی هم امتیاز ویژه قایل ‏شد. اگر قدرت جهانی را براساس توان اقتصادی (تولید ناخالص داخلی) کشورها نگاه کنیم، روسیه بعد ‏از کره جنوبی و دررده دهم قرار دارد و یا کمی بالاتر ازاسپانیا است.

اسپانیا نیز روزگاری یک قدرت ‏جهانی محسوب می‌شد. همانگونه است کشور بریتانیای کبیر که روزگاری مدعی بود “خورشید در ‏سرزمین‌های آن هرگز غروب نمی‌کند”! بریتانیا امروزبه رده پنجم یا ششم سقوط کرده است. مردم ‏اوکراین با مقاومت در برابر تجاوز ارتش روسیه نشان داده‌اند که می‌خواهند راه کشورهای دمکراسی ‏را برود، نه کره شمالی و بلاروس را. راه حل میرشایمر تسلیم شدن در برابر قلدری‌های کشورو شاید ‏فردی باشدکه می‌خواهد زندگی میلیون مردم را در گرو خود نگهدارد.‏

نگرانی اوکراین

کشتار مردم لهستان، مجارستان، چکسلواکی، افغانستان، چچن، گرجستان و سوریه توسط روس‌ها ‏نمایانگر تکرار حملات نظامی و لاجرم نگرانی ملت اوکراین است. درهیچ یک از این موارد نه حمله‌ای به روسیه شده بود و نه تمامیت روسیه مورد خطر یا تجاوز قرار گرفته بود. پوتین خیلی ساده درسال ‏‏۲۰۱۴ کریمه، بخشی از خاک اوکراین را از این کشور جدا کرد. اگر اوکراین هم مانند ۱۳ کشور ‏بلوک سابق شرق به ناتو پیوسته بود روسیه نه می‌توانست کریمه را از آن جدا کند ونه فاجعه امروز ‏حمله نظامی گسترده به قصدنابودی تمام اوکراین رخ می‌داد؟

حمله نظامی ارتش سرخ شوروی به افغانستان منجر به کشته شدن بیش از یک میلیون نفر مردم ‏غیرنظامی و ۹۰ هزار نیروی مجاهد و کشته شدن ۱۴.۵ هزار سرباز شوروی در کنار ده‌ها هزار ‏زخمی و ویرانی‌های دیگر شد. مقابله روسیه با استقلال طلبان چچن مطابق منابع روسی منجر به کشته ‏شدن ۱۶۰ هزار نفر، و براساس خبرگزاری الجزیره ۳۰۰ هزار نفرگزارش شد. آیا این نگرانی‌ها در ‏مورد اوکراین که پوتین موجودیت آنرا زیر پرسش برده و آنرا بخشی از تاریخ، فرهنگ و سرزمین ‏معنوی روسیه دانسته است درست نیست؟ پوتین در پی آن بوده است که یک دولت مطیع روسیه در ‏اوکراین بوجود آورد.

اوکراین برای دوری جستن از خطر درگیری و رفع هر گونه نگرانی از روسیه و غرب به تشویق ‏آمریکا و اروپا پس از جدایی از اتحاد جماهیر شوروی سلاح‌های هسته‌ای خود را از بین برد، یا به ‏روسیه داد. این عمل درست با امضای توافق مبنی براینکه هیچ زمان دو طرف غرب و روسیه نیروی ‏نظامی علیه اوکراین به کار نبرند در مراسمی علنی با حضور رئیس جمهور اوکراین، بیل کلینتون، ‏جان میجر، نخست وزیر انگلستان و بوریس یلتسین، رئیس جمهور روسیه امضا شد. این مراسم با ‏حضور خبرنگاران انجام گرفت و از تلویزیون‌ها پخش شد. اما پوتین یک بار در سال ۲۰۱۴ با جدا ‏کردن کریمه از اوکراین و این بار با حمله نظامی با تمام نیرو وحتا تهدید اتمی به اوکاراین این توافق ‏را نقض کرد.‏

ابزار تبلیغاتی پوتینیسم

پوتین برای پنهان کردن جنایات خود در اکراین تمام رسانه‌های غیردولتی را مسدود کرده است تا ‏مردم مجبور باشند خبرهای ساختگی رادیو و تلویزیون دولتی روسیه را بشنوند و ببینند. او حتا اعلام ‏کرده است که برای مقابله با فاشیسم نیروی نظامی‌اش را به اوکراین گسیل داشته و نام آنرا “عملیات ‏ویژه” گذاشته است، نه حمله نظامی به کشوری که حتا یک تیر به سمت روسیه شلیک نکرده بود.‏‎ ‎

پوتین هم زمان برنامه‌هایی در جهت تقویت روحیه ناسیونالیستی روس‌ها وضرورت حمایت از ‏رهبر قدرتمندی که حافظ اقتدار روسیه است تنظیم کرده است. دستگاه تبلیغاتی دولتی با ایجاد توهم در ‏باره هویت برتر فرهنگی و تاریخی روسیه در مردم احساس حقانیت، اعتبار و غروری می‌دمد. این ‏شیوه به ویژه برای آن بخش از جامعه که دسترسی به منابع خبری و رسانه‌ای مستقل را ندارند تعیین ‏کننده است.‏

پوتین بر بستر همین توهم برتردانی به روس‌ها توانسته خود را به عنوان رهبری قدرتمند که سازندۀ ‏عظمت از دست رفته روسیه است بقبولاند. این احساس همگانی خواه نا خواه شرایط زورمندی پوتین و ‏ممانعت از به قدرت رسیدن نیروهای آپوزیسیون و رقیب را نیز فراهم می‌کند. بنابراین تعجب نباید ‏کرد به رغم کشتاری که علیه مردم اوکراین به راه انداخته است شاید میزان محبوبیت او در روسیه حتا ‏بالا برود.‏

تلویزیون آر تی‎ (RT‎‏)‏

‏ مهمترین سلاح کرملین استفاده از فضای کشورهای دمکراتیک و شبکه‌های خبری برای تبلیغات به ‏نفع روسیه است. تلویزیون آر تی شبکه اصلی تبلیغات روسیه در خارج است. مارگاریتا سیمونیان، سر ‏دبیر شبکه تلویزیونی بین المللی آر تی وقتی در سال ۲۰۰۵، ۲۵ سال داشت به سمت سر دبیر شبکه که ‏با عنوان “روسیه امروز / راشا تودی” شناخته می‌شد منصوب گردید. مأموریت او تبلیغ کشور روسیه و سیاست‌های دولت پوتین در کشورهای دیگربوده است. این کانال به زبان‌های انگلیسی، عربی، و اسپانیولی ‏برنامه پخش می‌کند. وب سایت آن نیز به زبان‌های روسی، فرانسوی و آلمانی خبرها و تحلیل‌های ‏مورد نظر دولت را بازتاب می‌دهد.

سیمونیان با افتخار می‌گوید که تعداد بینندگان این شبکه از مرز ‏دو میلیارد نفر گذشته است. یعنی اگر این رقم درست باشد، بیش از یک چهارم جمعیت جهان زیردستگاه ‏پروپاگاندای روسی قرار دارند. به ویژه برای طرفدارن مسکو ساکن کشورهای غربی خوراک تحلیلی و ‏تبلیغی فراهم می‌کند. بعد از حمله نظامی روسیه به اوکراین تعدادی ازکارکنان این شبکه در اعتراض ‏به جنگ استعفا دادند. درآمریکا برای مقابله با دستگاه پروپاگاندای روسیه این کانال تلویزیونی روز ۴ ‏مارس ۲۰۲۲ بسته شد

‎اولیگارشیِ اقتصادی پوتینیسم

سایت تلویزیون دولتیِ انگلیسی زبان روسیه از قول مجله معروف و تخصصی فوربس که با شناسایی ‏ثروتمندان جهان و میزان ثروت آنها سالانه گزارش منتشر می‌کند تعداد ثروتمندان میلیاردی روسیه را ‏بالای صد نفر معرفی می‌کند. پوتین به شرط وفاداری به او، دست آن‌ها را باز گذاشته است که بدون ‏مداخله درسیاست، هرقدر که می‌توانند به ثروت خود بیافزایند. مجله فوربس همچنین نام، تصویر، و ‏حوزه فعالیت‌های اقتصادی و مالی ده نفر اول آن‌ها را منتشرکرده است. سایت مذکور همچنین پوتین را ‏در سال ۲۰۱۲ سومین فرد ثروتمند جهان معرفی کرده است. اسامی این ده نفر و میزان ثروت آنها ‏درزیر آمده است.‏‎ ‎

سرمایه‌داری کئوپراتیو

مناسبات اقتصادی روسیه نه از جنس سرمایه‌داری متعارف، بلکه از نوع “سرمایه‌‌داری کئوپراتیو” ‏است. سه ویژگی برجسته‌ی این اقتصاد شامل: بازار آزاد اما بدون شفافیت و رقابت، مداخله مقام‌های ‏دولتی دراقتصاد، و واگذاری امتیاز‌های ویژه میانِ شبکه‌ای از دوستان و آشنایان پوتین است که همگی ‏بسیار ثروتمندند و مشترکاً یک الیگارشی مالی بسیارقدرتمند را تشکیل می‌دهند.‏

روسیه به‌طور عمده اقتصاد نفتی شبیه کشورهای صادرکننده‌ی نفت دارد و درآمد عمده جامعه از ‏فروش نفت تأمین می‌شود. بنابراین ویژگی دیگر این اقتصاد، سلطه کامل دولت بر منابع نفتی است. از ‏این راه برای الیگارشی دولتی (حلقه‌ای از نزدیکان پوتین) امکان کسب رانت و سوءاستفاده‌های مالی ‏فراهم می‌گردد. همین الیگارشی حاکم اقتصادی- سیاسی، افزون بر نفت، ارتش، رسانه‌ها و پلیس را ‏نیز در کنترل خود دارد و می‌کوشد که تبلیغات و اثرات دموکراسی غربی را خنثا کند. پوتین این ‏مناسبات را در انحصار خود نگهداشته است. بنابراین منافع اعضای این الیگارشی حکم می‌کند که ‏پوتین را در مرکز قدرت نگه‌دارند. قدرت یک یک آنها با قدرت پوتین گره خورده است. برخلاف ‏جامعه‌های دموکراتیک، اپوزیسیون نقشی در کنترل نهادهای سیاسی و رسانه‌ای تعیین‌کننده دولت ندارد ‏و اکثرقریب‌به‌اتفاق این نهادها در انحصار حلقه الیگارشی حاکم است‎.

‎ ‎در سایتِ تلویزیونِ انگلیسی زبانِ روسیه بر اساسِ رتبه‌بندیِ جهانی؛ نامِ ده نفر از میلیاردرهای روسی ‏منتشر و میزانِ ثروتِ آن‌ها نیز بر اساسِ تخمینِ سالِ ۲۰۱۳ ، برآورد شده است. ثروت آن‌ها در سال ‏‏۲۰۱۸ افزایش یافته است. برای نمونه، ثروت علیشرعثمانوف، متولد ازبکستان، بالای ۱۸ میلیارد ‏دلار گزارش شده است‎.

در فهرست زیر، نام و رتبه‌بندی داخلی و جهانی ده میلیاردر برجسته در روسیه آمده است. رقم‌ها به ‏میلیارد دلار است. شماره اول در فهرست زیر، رتبه جهانی ثروت آن‌ها، و شماره دوم رتبه ثروت‌شان ‏در روسیه است. نام پوتین که به استناد مجله فوربس آمریکا، سومین فرد ثروتمند جهان با رقم ‏تخمینی۴۰ میلیارد دلار، در این لیست نیامده است.‏‎ ‎

‎#1 #34 Alisher Usmanov ‎علیشرعثمانوف $17.6 ‎
‎#2 #41 Mikhail Fridman ‎میخائیل فریدمن $16.5 ‎
‎#3 #47 Leonid Mikhelson ‎لئونید میخیلسون $15.4 ‎
‎#4 #52 Vicktor Vekselberg ‎ویکتورو وکسلبرگ‎ $15.1 ‎
‎#5 #55 Vagit Alekperov ‎وجیت آلکپروف $14.8 ‎
‎#6 #56 Andrey Melnichenko ‎آندره ملنیچنکو $14.4 ‎
‎#7 #58 Vladimir Potanin ‎ولادیمیر پاتینین $14.3 ‎
‎#8 #62 Vladimir Lisin ‎ولادیمیر لیسین $14.1 ‎
‎#9 #62 Gennady Timchenko ‎جنیدی تیمچنکو‎ $14.1 ‎
‎#10 #69 Mikhail Prokhorov ‎میخائیل پروخورف‎ $13.0‎
Putin 3rd on Forbes ‘most powerful’ list.‎

پل کلبنیکوف سردبیر نسخه روسی مجله فوربس بود. او آمریکایی روسی تبار بود که به مدت ده سال ‏سردبیر مجله فوربس روسی زبان بود که به واسطه حرفه‌اش درباره زندگی روس‌های ثروتمند و فساد ‏آن‌ها، تحقیقاتِ گسترده‌ای انجام داده بود؛ اما مورد غضب الیگارشی مالی دولت پوتین قرار گرفت و در ‏نهایت او را در جریانِ یک تیراندازی در حال رانندگی در سال ۲۰۰۴ به قتل رساندند. ظاهراً قتل او ‏یکی دیگر از کشتارهای قراردادی با گروه حرفه‌ای ضربت بود. پلیس برای ظاهر سازی سه شهروند ‏چچنی را به اتهام قتل کلبنیکوف دستگرکرد.ً آنها بعداً آزاد شدند. کلبنیکوف مدرک دکترای خود را ‏درتوسعه کشاورزی روسیه گرفته بود. درپی تحقیقات خود در سیستم روسیه در سال ۲۰۰۰ کتابی با ‏عنوان پدرخوانده کرملین: بوریس برژوفسکی و غارت روسیه چاپ کرد که بعداً نام آنرا به «زوال ‏روسیه در دوران سرمایه داری تبهکاری» تغییر داد. برخی قتل او را در ارتباط با افشای اسامی ۱۰۰ ‏ثروتمند روسی می‌دانند. کلبنیکوف در تیراندازی به او به شدت زخمی شد، اما در راه بیمارستان ‏دستگاه اکسیژن را از او جدا کردند و درگذشت. کلبنیکوف قربانی امیدواری خود برای تغییر از درون ‏در نظام پوتینیسم شد.‏‎

ولادیمیر پاپوف در کتاب «روسیه پس از فروپاشی شوروی» می‌نویسد: وضعیت تولید دردهه ‏‏۹۰ میلادی از دوران جنگ جهانی اول، وخیم تر بود و سهم اقتصاد سیاه، در میانه ی دهه ی ۹۰ به ‏‏۵۰% تولید ناخالص داخلی افزایش یافت. به نحوی که با افزایشِ میزانِ فساد؛ ضریب جِینی (فاصله فقر ‏و ثروت) نیز از ۲۶% در سال ۱۹۸۶ به ۴۲% در سال‌های ۲۰۰۶- ۲۰۱۳ رسید.

پال گروکرگ، اقتصاد دان آمریکایی، برنده جایزه نوبل می‌گوید به دلیل حمله نظامی به اوکراین در آمد ‏داخلی روسیه نزدیک به ۱۵ درصد کاهش پیدا خواهد کرد و به سطح دوره بعداز فروپاشی شوروی ‏خواهد رسید.

همان‌طور که پیشتر گفته شد پوتین از نظر سیاسی یوری آندروپوف، رئیس کا گ ب و دبیرکل حزب ‏کمونیست قبل از گورباچف را الگوی خود می‌شمرد. آندروپوف از سال ۱۹۶۸ تا ۱۹۸۲ رئیس دستگاه ‏امنیتی شوروی “کا.گ. ب” بود و پوتین زیر دست او کار می‌کرد. آندروپوف به این نتیجه رسیده‌ بود ‏که اقتصاد شوروی نیاز به بازسازی دارد و باید نوسازی شود ولی هم‌چنان اعتقاد به حفظ دیکتاتوری ‏کامل حزب برای سرکوب مخالفان و کنترل جامعه داشت. پوتین عملاً دکترین او را ادامه داده است. ‏گورباچف به رغم نظر آندروپوف رفرم سیاسی و اقتصادی را همزمان آغاز کرد و درپی آن جمهوری‌های پانزده گانه و کشورهای اقماری شوروی از هم پاشید. پوتین در صدد “اصلاح” اشتباه گورباچف، ‏یعنی باز سازی قدرت فرا ملی از دست رفته بوده است.

الیگارشی سیاسی

حلقه سیاسی پوتین مکمل حلقه اقتصادی اوست. او برای ادامه قدرت انحصاری و درازمدت خود از هر ‏دو گروه بهره برده است. مارگاریا سیمونیان، سردبیر تلویزیون دولتی انگلیسی زبان روسیه می‌گوید: ‏‏”تصمیم گیری بزرگ در روسیه به یاری پول‌های بزرگ اتخاذ می‌شود”.‏‎

کنترل و سرکوب مخالفان وجه مشخصه سیاست پوتینیسم است. پوتین تا به حال توانسته با تکیه بر ‏ناسیونالیسم افراطی روس و کنترل منابع اقتصادی و اهرم سیاسی نه تنها مدافعان انتخابات آزاد و ‏لیبرال دمکراسی، کنشگران مدنی، حقوقی و خبرنگاران را در روسیه سرکوب کند، بلکه متحدین و ‏افراد وابسته به حلقه حکومت که از او فاصله می‌گیرند را نیز حذف کرده است. در اینجا به چند نمونه ‏از آنها اشاره می‌شود. موارد سرکوب کنشگران مدنی، حقوقی و خبرنگاران را در بخش دیگر توضیح می‌دهم‎.

بوریس بریزوفسکی که خود یک الیگارش تجاری، مقام دولتی، و عضو آکادمی علوم روسیه بود؛ از در ‏مخالفت با پوتین درآمد و بعد از این‌که رابطه‌اش با پوتین به هم خورد به انگلستان پناهنده شد. اما ظاهراً ‏نتوانست از چنگ دستگاه ترور پوتین بگریزد. در تبعید، بریزوفسکی تهدید کرد که پوتین باید از قدرت ‏پایین کشیده شود. اما طولی نکشید که در ماه مارس سال ۲۰۱۳ در خانه خودش در برکشایر در ‏انگلستان در یک خودکشیِ ظاهرسازی‌شده، جسدش درحمام خانه‌اش پیدا شد. پرونده تحقیقات در مورد ‏مرگ او هنوزباز است.‏‎

سرگئی یوشنکوف سیاستمداری فعال در روسیه بود که تلاش می‌کرد ثابت کند دولت روسیه در پشت ‏بمب‌گذاری یک بلوک آپارتمان بود. درست چند ساعت پس از آن‌که سازمان سیاسی یوشنکوف (روسیه ‏لیبرال)، توسط وزارت دادگستری به عنوان یک حزب شناخته شد، با شلیک گلوله‌ای به سینه‌اش ترور ‏شد و جانش را از دست داد. برای توجیه حملات خونین علیه چچن‌ها اینگونه تروربه جدایی طلبانه ‏چچن نسبت داده می‌شد.‏‎

الکساندر لیتوینکوف مأمور پلیس مخفی روسیه و یکی از منتقدین جدی پوتین بود. وی در یک ‏افشاگری صریح، پوتین را متهم به برنامه‌ریزی قتل آنا پولیتکوفسکایاکرده بود. خبرنگاری که در پی ‏جمع آوری اسناد برای نشان دادن نقش دستگاه امنیت پوتین و ارتش روسیه در فجایعی که در چچن می‌‏گذشت. پس ازترور آنا پولیتکو فسکایا، لیتوینکوف از ترس جانش به انگلستان پناهنده شد. اما شش سال ‏بعد زمانی که فکرمی کرد با گذشت زمان دلیلی برای نگرانی وجود ندارد قربانی عملیات بسیار ‏حرفه‌ای پلیس مخفی روسیه شد. وی سه هفته بعد از نوشیدن یک فنجان چای در یک هتلی در لندن، که ‏توسط پلینیوم مرگ بار ۲۱۰ آلوده شده بود جانش را از دست داد.

تحقیقات نیروهای امنیتی در بریتانیا نشان داد که لیتوینکوف توسط آندره لوگووی و دیمیتری ‏کوتون از عوامل پلیس مخفی روسیه، مسموم شده بود. طرح ترور او «احتمالاً توسط نیکولای ‏پاتروشوف، دبیر شورای امنیت فدراسیون روسیه، پیشنهاد شده و توسط رئیس‌جمهور پوتین» تصویب ‏شده بود.‏‎

حمله شیمیایی به سرگئی اسکریپال، جاسوس سابق روس و دخترش یولیا در بریتانیا نمونه دیگری از ‏ترور این گروه از جاسوسان روسی است. درپی افشای این اقدام تروریستی، انگلستان ۲۳ تن از ‏دیپلمات‌های روسی را از خاک بریتانیا اخراج کرد. روسیه نیز به تلافی، اقدام مشابهی انجام داد و ۲۳ ‏دیپلمات انگلیسی را از روسیه اخراج‌کرد. ترزا می، نخست وزیر بریتانیا، در تاریخ ۵ اکتبر ۲۰۱۸، ‏بار دیگر اعلام داشت: بر اساس اطلاعاتی که در اختیار سرویس‌های اطلاعاتی (بریتانیا) قرار گرفته، ‏دو افسرسرویس اطلاعاتی ارتش روسیه الکساندر پتروف و پروسلاین بوشیروف مظنون‌های حمله‌ی ‏شیمیایی به اسکریپال بوده‌اند. بعد از این موضع‌گیری مشخص نخست وزیر بریتانیا، و تـأیید آن توسط ‏آمریکا و سران چند کشور اروپایی، پوتین اعلام کرد که این دو نفر نه افسر سرویس اطلاعاتی ارتش ‏روسیه، بلکه شهروندان عادی بودند.‏‎

چند روز بعد، وقتی سفر این دو نفر به شهر محل اقامت اسکریپال ثابت شد، تلویزیون انگلیسی زبان ‏دولتی روسیه آر تی اعلام کرد که این دو نفر به‌عنوان “گردشگر” چند روز به انگلستان سفر کرده ‏بودند و دو ساعت به سالزبری، محل اقامت اسکریپال برای دیدن کلیسای جامع سالزبری به آن‌جا رفته ‏بودند.‏‎

یک وبسایت روزنامه‌نگاری تحقیقی می‌گوید که به هویت واقعی یکی از مأموران اطلاعاتی روسیه ‏‏(روسلان بوشیروف) که به حمله با سم اعصاب در سالزبری بریتانیا مظنون هستند پی برده است. گروه ‏روزنامه‌نگاری “بلینگ‌کت” مدعی شده که نام واقعی این شخص در واقع سرهنگ آناتولی چپیگا است‎.

آخرین ترور سیاسی، مسمومیت آلکسی ناوالنی، رهبر حزب آینده و پایه گذار بنیاد مقابله با فساد بود. ‏ناوالنی را ازطریق لباس زیر آلوده به مواد کشنده مسموم کردند. او که در حال حاضر سرشناس‌ترین ‏چهره‌ی مخالف پوتین و منتقد بی‌پروای رفراندوم قانون اساسی است که درپی مسمومیت شدید به کُما ‏رفت و در بیمارستانی در آلمان بستری شد. ناوالنی پس از باز گشت از آلمان به روسیه به جرم معرفی ‏نکردن خود هر دو هفته یک بار به اداره پلیس، حکمی که قبلا برای او صادر شده بود، دستگیر و ‏زندانی شد. پیش از او دست کم ده شخصییت سیاسی دیگر منتقد و مخالف پوتین توسط نیروهای امنیتی ‏روسیه به شیوه‌های مختلف مسموم شده اند.‏‎


ادامه دارد

* منابع تمام اطلاعات نقل شده در کتاب “چرا شوروی فروپاشید...” موجود است‎.

 

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

برگرفته از:
ایران امروز

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید