رفتن به محتوای اصلی

اتهامات وجرمها!

اتهامات وجرمها!

خاطرات زندان تیف را به صورت قسمت بندی که میفرستم خودم هم مجددا میروم تا آن دورها و نزدیک... وبعضا موضوعاتی به یادم میاید که بد نیست تا همگان درجریان قرارگیرند . تمامی این خاطرات درزندان تیف نوشته شد و شش ماه بعد ازرسیدن به سوئیس توانستم تمامی آن را روی سایت قرار دهم . این روزها هربارکه هرقسمتی را تنظیم میکنم تمامی صحنه باردیگردرذهنم مرور میشود .

داستان زندان تیف به طورواقعی ، درکش درتوان هرکسی نیست . به خصوص کسانی که درصدد مقایسه برمیآیند . مقایسه زندان تیف با زندانهای رژیم همانقدراحمقانه است که کسی بخواهد اردوگاههای نازیسم را با هرزندان دیگری مقایسه کند . حتی بخش قابل توجهی ازخود زندانیان تیف ، هنوز هم به تمامی صحنه اشراف ندارند . عده ایی هم که معتقدند آنجا زندان نبود ! کمپ بود از جمله دولت امریکا و مجاهدین . اما چه دولت امریکا و چه رهبری مجاهدین وچه رژیم ولایت فقیه درجریان آن پروسه زندان تیف وبازیهای خودشان ظاهرا نمیخواستند بپذیرند که فهم این بازیها سخت است اما غیرممکن نیست .

ما و همه ما درزندان تیف به مثابه کالایی بودیم که قبل ازهمه رهبری مجاهدین دربزمش با هرخرونره خری قیمت بازی عقیدتی خودش را ازجان و زندگی دیگران میگرفت . ساده بگویم با ما و برسرما معامله میکردند مثل همان زمانهای برده داری و البته شکیلتر . موضوع زندان تیف نه فردی بود و نه قدیمی و جدیدی ونه شلاق و اعدام . اما ازنظرجنگ روانی و آزارهای روحی وفشارهایی که روزانه میآوردند وبازیها و حرفهای احمقانه ایی که میزدند تا جذب یکی ازآنها ، یعنی رهبرعقیدتی یا ولایت فقیه شویم.... درتاریخ بی سابقه است . این صحنه تا 5 سال ازنظر همه بازیگران تنها راه حل بود که یا به ایران بروید و یا پیش مچاهدین بازگردید . من بازهم و همیشه ازتمامی آن روزگار خواهم گفت .

سعید یکی ازبچه های قدیمی سازمان مجاهدین واز کادرهای زمان شاه بود . درجریان تعریف حقوقی ارتش امریکا از سازمان مجاهدین ، سعید هم همراه با آن یک سومی که ازبدنه مجاهدین ریزش کرد و جدا شد به زندان تیف آمد . اینکه سعید به لحاظ ذهنی از شروع سیاست خط موازی رهبری مجاهدین با ارتش امریکا جنگ درونی اش شروع شده بود و یا با پایان استراتژی جنگ آزادیبخش درسرفصل پایان جنگ ایران و عراق ....و یا هر سرفصل دیگری ....موضوعی است که دقیق نمیدانم و به من ربطی ندارد . اما ورود سعید به زندان تیف علامت سوال کوچکی نبود !هم برای ما و هم برای ارتش امریکا . اما برای مسعود رجوی به هیچ وجه علامت سوال نبود !

مطمئن بودیم که مسعود رجوی تعجب نکرده و نمیکند . خودش هم یک بار اقرار کرده بود . یعنی بعد از آن ریزش یک سومی نیروها برای آنان که در قرارگاه مانده بودند پیام فرستاد که : من ازاینکه آنها رفتند تعجب نکردم ولی ازاینکه شماها ماندید تعجب کردم !

نتیجه : مسعود رجوی بیشترازهر ادیب و کس و ناکسی میداند که آن سیاهی لشگر و اشرف نشینی ...ناشی از یک انتخاب آزادانه نیست . ماندن بی حاصل درصحراهای عراق ربطی به استراتژی و حقانیت وعلی و عباس و سرنگونی و مبارزه و انقلاب ایدئولوژیک و سکولاریسم.....ندارد . ازنظرمسعود رجوی سالیان است که دیگر ارزشهای انسانی مهم نیست . بلکه با اتکا به ساعت شماته دار خود ، فقط به هرشکلی ماندن درصحنه سیاسی برایش مهم است تا شاید دریک سناریوی سیاه دستش به حاکمیت برسد ! چه دراستراتژی با صدام و چه در تاکتیک با امریکا .

سعید جمالی درطول 4 سالی که درزندان تیف با هم بودیم نصف آن زمان را درانفرادی گذراند . چند باری هم به زندان ابوغریب فرستاند تا شاید کمی آرامش کنند . سعید نه شلوغ بود و نه ساکت ! حرفش را میزد سوالات را مطرح میکرد و ازقوانین آنها هم میدانست . هنوزچند روز از ورود سعید به زندان تیف نگذشته بود و هنوز سعید حرفی نزده بود که روزی برای اولین باراو را به انفرادی بردند . و بازار شایعه همیشه داغ بود !

چرا سعید را بردند ؟

میگن قرص سیانوربا خودش آورده است !

سیانور ؟ اونهم اینجا !؟ اونهم الان ؟ کی دیده ؟ کی گفته ....!!؟

منم نمیدونم ...فقط میگن !

خیلی از شایعه سازان به روی 3 گزینه استدلال میکردند .

اول اینکه سعید سیانورآورده تا جدا شده ها را مسموم کند !

دوم اینکه سعید سیانورآورده تا خودش را بکشد و زنده به دست سربازان امریکا نیافتد !

سوم اینکه سعید سیانورآورده تا سرباز امریکایی مسموم کند !

قدرت تخیل رو میبینید ؟

و چرا هیچکس حاضرنبود گزینه چهارمی هم مطرح کند و آن اینکه اساسا سیانوری درکار نبود !

سعید چند روز بعد ازانفرادی برگشت وگفت : سیانوری درکارنبود از همین نفرات اینجا گزارش کاذب داده بودند . البته فقط جلد سیانور در وسایلم مثل یک اسباب بازی یا یادگاری جا مانده بود .

خیلی ازآن نفرات و شایعه سازان هنوز گیج بودند و متوجه نشده بودند که سالهاست سرفصل سیانور تمام شده است وارتش امریکا هم میدانست .ولی برایشان زیاد فرقی نمیکرد . ضرورت ایجاب کند پوسته و جلد بیشتربه درد میخورد . مثل همین ارتش و استراتژی مسعود رجوی که سالهاست جز پوسته و اسمش چیزی به جا نمانده است . البته اسمش بزرگتر شده است و به نام اشرف نشینی هنوزخودش را رجوی مطرح میکند . می بینید چه پوسته با دوامی است ؟ قدمتش به نظرمن حتی از 10 سال پیش و بحثهای طعمه هم قدیمیتراست به پایان جنگ ایران و عراق برمیگردد .

ولی مسعود رجوی را دست کم نگیرید کسی که بعد از20 سال و همین امروز وهنوز هم مدعی است که سیاه دانه بود و برای بقیه نسخه استراتژی اشرف نشینی میپیچد باورکنید چنین تفکری بدون مبالغه و ..... شارلاتانیزم فقط یک درصدش است ! فعلا بگذریم .

سعید جمالی برادری داشت درامریکا که سیتی زن یا شهروند آنجا بود . بعد از مطلع شدن از وضعیت سعید تصمیم میگیرد برایش کاری و کمکی کند . با سناتورمحله خودشان آشنا بوده و دریک ضیافت شام فامیلی ، موضوع را با سناتوردرمیان میگذارد و ازاو میخواهد یا سوال میکند آیا میتوانی کمکی کنی تا سعید را از آن باتلاق بیرون بکشیم ؟ و سناتور جواب میدهد... یاس ، آفکورس....احتمالا لپاش پر بوده .

آن روزها وضع ارتش امریکا در عراق خوب نبود . هرچند وقتی یک تیم از این سناتورها می آمدند و گزارشی از عراق درست میکردند همراه با عکسهای یادگاری ...و بعد برمیگشتند به امریکا تا برای مردم و جامعه امریکا توضیح دهند که ...به به به به و چه چه چه که عجب جنگ با حالی داریم و چقدر ضرورت داشت و از این مزخرفات..

تا اینکه یک بارهم قرعه به نام همان سناتور با لپای پر میافتد . همراه با رفقایش به عراق آمدند گزارشاتی تهیه کردند و دست آخر سری هم به اشرف زدند و سناتور مربوطه هم در فرصتی مدارکش را به ژنرال مربوطه میدهد و درخواست ملاقات و کمک به سعید را مطرح میکند .

ژنرال مربوطه به مدارک و عکس سعید و بعد هم نگاهی به کامپیوترمیکند و با کمال تعجب می گوید : ولی ما چنین شخصی اینجا نداریم ! یعنی چنین شخصی اساسا در عراق وجود خارجی ندارد ! سناتور ساده و لپو هم تعجب میکند و از ژنرال میپرسد آیا مطمئنی ؟ ژنرال هم جواب میدهد " یاس آفکورس " .

سناتورمربوطه دست از پا درازتر به امریکا برمیگردد و تمام واقعه را برای برادر سعید تعریف میکند . برادر سعید هم یحتمل پوزخندی میزند و میگوید : پیچیوندنت ! آن هم ازنوع 3 پیچ ! سناتور که متوجه میشود به او دورغ گقته اند با عصبانیت به وزارت خارجه میرود تا یاد آوری کند که قرار بوده ارتش از ما سیاستمدارن دستور بگیرد و سوال کند ...!

آن روزها وزیر خارجه امریکا رایس بود که مواقعی جملات نطقش را از روی نامه های ما کپی میکرد و میخواند . یک بار برای دوستی در نامه ایی نوشته بودم من دوران سختی را از نظر درونی پشت سر میگذارم . کندن از گذشته راحت نیست اما شدنی است . " تحولات بزرگ همیشه با درد همراه است ! " 2 روز بعد خانم رایس درجلوی یه عالمه دوربین و خبرنگارگفت : ما سر جنگ عراق خیلی ریدیم به خودمون ولی " تحولات بزرگ همیشه با درد همراه است ! " چه ربطی داشت بد بختهای بس سواد !؟

بهر حال سناتور در وزارت خارجه که سوال میکند وزارت خارجه با خونسردی میگوید کیس مجاهدین به ما ربطی ندارد و مربوط به پنتاگون است ! سناتور میپرسد مطمئنی ؟ اونا هم جواب میدن یاس آفکورس !

سناتور با ناراحتی و عجله به پنتاگون میرود و پنتاگون پرونده ایی را برای سناتور باز میکند که یحتمل 28 کیلو وزنش بوده است . و شروع میکنند به شمردن جرائم سیعد و بالطبع بقیه زندانیان !

اولا این یک کیس تروریستی است .

سناتور : با پوزخندی میگوید این یک مورد رو بی خیال ....هه هه هه هه.....

دقیقا شبیه به همان عکس العملی که عضو بالای وزارت خارجه امریکا هم در زندان تیف نشان داد . یعنی وقتی راجع به بحث تروریسم خواستیم حرف بزنیم نیشخند معنی داری زد و گفت : بی خیال . ما و همه ما با این بازی آشنا هستیم . موضوع تروریسم برسر مجاهدین خلق ایران فقط یک بازی است !

جرم بعدی : دوما فرد از نفرات قدیمی سازمان مجاهدین است !

من : خب که چی . قدیمی تر از این هم هست . شخص مسعود رجوی !

پنتاگون : اون یکی فرق فوکوله . اون مسعودی که ما ازش شنیده بودیم با این مسعودی که دیدیم تفاوتش گفتنی نیست ....

سوما این فرد همیشه علیه منافع امریکا حرف میزند ...

من : باز که چی ؟ مگه حرف زدن جرمه ؟

پنتاگون : آره برای شما جرمه ! گفتم که آخه شما تروریست هستید !

من : ولی آخه خود مسعود رجوی..

پنتاگون : گفتیم که اون کلا فرق فوکوله !

چهارما چرا همه زندانیان میرفتند از اون سوال میکردند ؟

من : انوقت این یعنی چی ؟

پنتاگون : یعنی اینکه چرا این خودش نمی اومد از ما سوال کنه . این نشون میده با سیاست خط موازی مسعود جان مشکل داره !

پنجما و بالاخره اینکه این فرد خودش آدم مذهبی است ولی رابطه گرم و خوبی با کمونیستهای زندان تیف داشته است ...

حدس بزنید چی شد ؟ این جرمی که مطرح میشه در واقع تیر خلاص سناتور بوده تا دیگر پی گیر این قضیه نباشد .

نتیجه همان شد که پنتاگون میخواست . سناتور به اطلاع برادر سعید رساند که به هزار و یک دلیل دیگر نمیتواند پی گیر این پرونده باشد . سناتور تاکید میکند که موضوع پیچیده تر از این حرفهاست ! حرفهای ضد امریکایی ...مخالفت با سیاست خط موازی....ارتباط دوستانه با کمونیستهای زندان... تروریست.......همه و همه کشک مطلق بودند !

آن هیولای کمونیستی در دهه های گذشته و درگیری های غرب و شرق برای مناقع استراتژیک چه شبح سنگینی هنوز هم دارد . در آن روزگار شخصی به نام سناتور مک کارتیسم تحت پوشش مبارزه با کمونیسم ، فاشیسم را بر جامعه امریکا حاکم کرده بود . شیوه ایی موثر برای حذف مخالفین !

برسر موضوع سعید ، هم پنتاگون میدانست که چه مزخرفاتی سر هم کرده است !

هم سناتور آگاه بود که مزخرف شنیده است !

و هم ما کاملا و قدم به قدم متوجه بودیم که با چه جرائم و دلایل مزخرفی در دنیای سیاست و معامله روبرو هستیم !

تا جرائم و اتهامات و مارکهای جدید دیگر ،شب و روز همگی خوش .

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید