فضول
کیومرث نویدی مهربان
با مهربانی گفتی بنویس. چشم اا مینویسم اا خوب میدانید که بعد هم صفحه چرخان سایت این نوشته بیقرار را آرام آرام به آرشیو میبرد که برود بغل خاطره ها آرام و قرار بگیرد اا سراغ یکی از خاطرات آرشیوی خودم میروم. یادم میاورد که آقایی را زیارت کردم از بلاد نیشکرستان اا یعنی خوزستان بوداا خوز به در لسان عرب یعنی نیشکراا جوز هم میشود گردو اا این دوست البته اهل یک قسمتی از این بلاد بود بنام نفتستان است اا یعنی منطقه نفت خیز جنوب اا میگفت یک راننده قوی هیکلی بود بنام محمد که راننده تریلی بود که برای شرکت SEDCO که شرکتی آمریکایی با تخصص حفاری بود کار میکرد. سیمان سر چاه نفت می برد. رئیس آنها یک آمریکایی بود بنام مستر WAIT روزی بدلیل گل و لای جاده تریلی محمد دیر امد. مستر ویت به او فحش ناموسی داد اا محمد --- دنباله ----
انگلیسی بلد نبود اما ان امریکایی فارسی بلد بود حتی گاهی برای کارگر های حفاری ترانه گل پری جون بله اا را میخوانداا آندوست میگفت محمد چنان مستر ویت را غرقه بخون کرد که ساواک ناچار شد برای رضایت آن امریکایی اعلام کند که محمد زیر شکنجه بیضه هایش را از دست داد اا اما محمد پس از اخراج و شایعه خواجه شدن به شهر خودش رفت و معروف شد به ممد ویت اا.آن دوست میگفت بعد از چند ماه ممد ویت با دختری که دوست داشت ازدواج کرد اا همان دوست ادامه داد که روزی سر راه کوهستانی ایستاده بودم که ماشینی عبور کند تا بروم شهر. یک تریلی که بارش لوله های انتقال گاز از بید بلند بود از دور ظاهر شد و چند متر انطرف تر نگهداشت و برایم شیپور زاد. بوق شیپوری داشت اا سوار شدم با خوشحالی دیدم راننده خود ممد ویت است. چهره مردانه او بهم افتخار میداد چون یک امریکایی را به خاطر فحش ناموسی معلول و روانه کشورش کرده بود. بالای اینه یک عکس بود از دو پسربچه و یک دختربچه متوجه شد دارم انهارا نگاه میکنم. پرسید حتما تو هم شنیدم که مرا خواجه کردند اا اما نه دروغ بود. آن ساواکی که مرا دستگیر کرد وسط راه پیاده ام کرد گفت دستت درد نکند من که حال کردم برو مدتی ظاهر نشو تا این پدر ... از اینجا برود. پرسیدم اما این ساواکی که فقط کارشان شکنجه است گفت پسرجان همه جا خوب و بد هست. تو این روزگار یک ساواکی خود به تور من افتاد. کاک نویدی حالا دارم فکر میکنم چرا از اینها تو این رژیم پیدا نمیشوند مگر ژن اینهارا دستکاری کردند که این چنین با ناموس و حیثیت و زندگی مردم این سرزمین عمل میکنند. میدانم در کنار تو و تو های مثل تو احساس تنهایی نمیکنم اما کاک نویدی خدا کند تو و تو های مثل تو تنها نباشند که ناچار بشوم بگویم آمد بسرم از انچه میترسیدم ااا
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید