رفتن به محتوای اصلی

سرگردان میان شرم و غرور

سرگردان میان شرم و غرور

ظهر چهارشنبه سینمای مدافع صلح در برلین کنفرانس مطبوعاتی تشکیل داده بود و خیلی ها که مورد توجه رسانه های آلمان هستند در این برنامه شرکت داشتند. از جمله بیانکا جگر همسر پیشین اسطورۀ نامدار رولینگ استون میک جگر ، که در حال حاضر به عنوان فرستادۀ صلح سازمان عفوء بین الملل به کشور های گوناگون دنیا سفر می کند ، مارکوس لونینگ ، مسئول حقوق بشر دولت آلمان و کرستین مولر، سخنگوی امور خارجی حزب سبز پارلمان آلمان و کاتیا ریمن یکی از مشهور ترین بازیگران آلمانی که در لحظۀ آخر بخاطر کاری که در استودیو داشت نماینده ای به نشست فرستاد و البته میهمان ویژۀ برنامه محمد مصطفایی که وکیل مدافع سکینۀ آشتیانی است و بخاطر همین موضوع در ایران دچار مشگلاتی شده بود و همسرش و برادر همسرش را دستگیر کرده بودند.

نمایندۀ مهمترین رسانه های آلمانی زبان در این کنفرانس مطبوعاتی شرکت کردند و بسیاری از ایشان پس از کنفرانس با مصطفایی بطور مفصل پیرامون مجازات سنگسار و سکینۀ آشتیانی گفت و گو کردند .

آدم احساس غرور می کند از اینکه آلمانی ها که سالیان سال نسبت به مسائل حقوق بشر درایران بی اعتنا بودند جنبیده اند و حالا دیگر همه جا بحث بر سر مسائل هسته ای و حملۀ نظامی نیست و دنیا دارد از زاویۀ دیگری به ایران نگاه می کند و شاهد است که در کشور ما چه می گذرد.

در کنفرانس مطبوعاتی گزارشگر یک روزنامۀ برزیلی هم حضور داشت که رئیس جمهورش ابراز آمادگی کرده سکینه را در آنجا به عنوان پناهنده بپذیرد.

در این بعد از ظهر شاهد بودیم که نروژ نه تنها مصطفایی را به عنوان پناهنده پذیرفته بلکه شرایط ویژه ای برایش قائل شده تا ایشان بتواند بلافاصله و بلامانع به کشور های اروپایی سفر کند. این یعنی ابراز همبستگی دولت های اروپایی به صدای بلند با مردم ایران. مردمی که از یکسال و اندی پیش به پا خواسته اند و نهراسیده اند و اعتراض کرده اند و کشته داد ه اند و زندانی شدند. این نشست یعنی "دنیا دارد ما را می بیند" دنیا دارد خشونت احمدی نژادی را تقبیح می کند . یعنی دارد مرحم روی زخم های مردم می گذارد. اعتراف می کنم که من شخصا خیلی به این توجه نیاز داشتم. حالم جا آمد از این چرخشی که مدتی است در جریان است و تبلور این چرخش در چهارشنبه بعد از ظهر.

خلاصه جای شما خالی خیلی خوش گذشت.

عصر چهارشنبه فیلم "سنگسار ثریا ام" را نشان دادند که درام آمریکایی است و بر اساس رمانی که ژورنالیست ساکن فرانسه فریدون صاحب جم نوشته و به کارگردانی سیروس نورسته ساخته شده. در نمایش این فیلم بیانکا جگر و مسئول حقوق بشر دولت آلمان و سیاستمدار سبز کرستین مولر و محمد مصطفایی حضور داشتند . نمایندۀ رسانه های آلمان هم با دور بین های فیلمبرداری شان میان صندلی های خالی می گشتند. شاید ایشان هم مثل من از خودشان سوال می کردند؛ یعنی چه؟ پس ایرانیان این شهر کجا هستند؟ کاری نداریم که دیدن چنین فیلمی پر از عذاب و خشونت برای بسیاری از آدمها دشوار است و منهم آمده بودم تا احیانا پس از شروع فیلم سالن را ترک کنم . با اینهمه خیلی بر حق است این سوال که کجا هستند این نمایندگان اپوزیسیون؟

زنان فعالی که همه ساله می کشند و تا لوس آنجلس و پاریس و وین می روند تا در نشست بنیاد پژوهش های زنان شرکت کنند کجا هستند؟ مردان سالخورۀ شهرمان که آمادگی دارند تا ماه ها هفته ای یکروز دور هم جمع شوند تا آخر سر صد یا دویست یا سیصد نفر را به خیابان ها بکشانند کجا هستند؟ کسانی که همه ساله سالروز سیاهکل را جشن می گیرند کجا هستند؟ راه دور نرویم شرکت کنندگان در انجمن زنانی که خودم 15 سال است در آن کار می کنم و هیچکدام در این محل حضور ندارند، کجا هستند؟

شهر با اینهمه ادعایش بیشتر از این بیست یا سی ایرانی را نداشت که جلوی این نمایندگان حقوق بشر و دوربین رسانه ها بگوید ما ایرانیان مخالف سنگساریم؟ برنامه گزاران کارشان خیلی ایراد داشت. یکروز پیش از برنامه ما را در جریان گذاشتند که چه روزی و کجا و کدام برنامه اجرا خواهد شد و ما هم الحق زحمت خودمان را کشیدیم و خود برنامه گزاران هم روز آخر خیلی خوب کار کردند . تنها از من شماره تلفن 20 نفری از ایرانیان را گرفتند که هر کدام نمایندۀ فکری و خطی گروهی بود؛ جوان تر ها ، میانه رو ها، تند رو ها ، هنرمندان و گروه های سیاسی که همه با هم رقابت دارند. به همه شان زنگ زده بودند و خواسته بودند تا ایشان هم به نوبۀ خود اطلاع رسانی کنند. دوستی را دیدم که با ناباوری به سالن نگاه می کرد و به من گفت "من خودم برای 400 نفر ایمیل زدم."

البته کاملا قبول دارم که ما تظاهرات کننده گان حرفه ای نیستیم. دلیلی هم ندارد که یکنفر آدم همه جا بتواند یا بخواهد برود. همۀ آدمها کار و زندگی دارند. مگر خود من در چند تا از این اکسیون ها شرکت می کنم؟

هر چه این حرفها را برای دلداری خودم بالا و پائین می کنم باز آرام نمی گیرم.

با احساسی سرگردان میان شرم وغرور از سالنی که فقط سه چهار ردیفش پر شده و آلمانی در آن بیش از ایرانی بچشم می خورد خارج می شوم.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید