رفتن به محتوای اصلی

شاعران و نویسندگانی که از عرصه ادبیات پا به عرصه سیاست گذاشته اند و به کچراهه افتاده اند!

شاعران و نویسندگانی که از عرصه ادبیات پا به عرصه سیاست گذاشته اند و به کچراهه افتاده اند!

آ. ائلیار

ايران يکپارچه يعنی چه؟

آقای فرهاد گرامی،

عزیز، فقط با پاکدلی و بیطرفی میتوان در مسیر کشف حقیقت پیشرفت. مثل دانشمندی که در آزمایشگاه بدون غرض و مرض برای کشف قانونی علمی به تحقیق و آزمایش میپردازد. در غیر اینصورت « بؤهده چومورآیاقلاماقدان بیر شئی چئخماز!»

1- بله البته که میتوانید بپرسید. در صحبتها دقیق تر این است که عین جمله نقل شود نه برداشت. جمله من چنین بود:«-ما در آذربایجان آسوری، ارمنی، زرتشتی، یهودی، گوران، و غیره داریم که در آذربایجان فدراتیو تمام حقوق ملی و مذهبی و شهروندی و بشریشان به رسمیت شناخته شده و ازآنها بر خوردار خواهند شد. آیا شما موافق همچو حق و حقوقی برای ترکها در سراسر ایران هستید یانه؟»

فعل « برخوردار خواهند شد» دلالت بر زمان آینده میکند. نه حال. یعنی مربوط به زمانی ست که در ایران یک سیستم حکومتی فدارال بر قرار شود و در آن هنگام طبیعی ست که آذربایجان یکی از « فدراتیو»هاست .

سخن از برخورداری شهروند آذربایجانی از «حق و حقوق» قانونی در آن شرایط ا ست. اگر به متن مصاحبه اینجانب دقت کرده باشید آنچا هم پیشنهادم برای ایران آینده «فدرالیسم» است.

بنابراین مسایل مطروحه از سوی من در « ایران فدرال» تحقق مییابند. روشن است که معمولاً ما همه پیشنهاداتمان برای ایران آینده است. حالا یکی با آن مخالف است و یا موافق، مسئلهء دیگریست.

2- در مورد راسیسم و تبعیض و ستم ملی، اینجانب به قدر کافی نوشته و توضیح داده ام. شخصاً برای شما هم توضیحات کافی داده ام. از سوی دیگر برای آگاهی دقیقتر از معنای «کلاسیک راسیسم»، میتوانید به دانشنامه های انگلیسی و آلمانی و فرانسوی مراجعه کنید که به تفصیل توضیح داده اند.

برای شرایط خاص ایران هم کافی ست شما به تاریج دوره پهلوی، حرکات «سومکا»، « آریا گرایی»، ستم ملی ( که شما وجود آنرا قبول ندارید با اینکه دوستان زیادی در مصاحبه ها توضیح داده اند) و سیاست « یک زبان و یک فرهنگ و یک ملت و یک کشور» که از سوی هردو رژیم پهلوی و فعلی پیش برده شده و میشود، بیطرفانه دقیق شوید به نتیجه میرسید.

با توجه به این مسایل بود که برایتان نوشتم:

- « ستم ملی چهرهء زشت و عریان نژادپرستی بومی ست. ستم ملی جنایت علیه بشریت است».

تبعیض بخشی از ستم ملی ست نه تمام آن. اگر تمام آنرا شامل شود یعنی محتوا یکی باشد در این حالت فرقی نمیکند شما تبعیض بکار ببرید یا ستم ملی، هردو یکی ست و یکی میشوند.

از صمیم قلب میگویم من آرزویم آن بود همچو چیزهای شرم آوری در جامعه ما هرگز وجود نمیداشتند ولی متأسفانه وجود داشتند و هنوز هم وجود دارند و باید یک روزی برای همیشه پایان یابند. این پایان برای همه مان خوب و زیباست.

ولی وقتی در کار بررسی و کشف حقیقت «غرض سیاسی» در میان باشد هیچوقت تفاهمی به دست نمیاید و بحث هم زائد میشود.

ما برای ساختن آینده بهتر و عاری از حق کشیها نیاز به یادگیری ، کشف یاسخهای نو و مدرن به مسایل خود داریم و آن هم بدون پاکدلی و «بیطرفی» و بدون غرض سیاسی غیر ممکن است.

فقط با پاکدلی و بیطرفی میتوان در مسیر کشف حقیقت پیشرفت. مثل دانشمندی که در آزمایشگاه بدون غرض و مرض برای کشف قانونی علمی به تحقیق و آزمایش میپردازد. در غیر اینصورت « بؤهده چومورآیاقلاماقدان بیر شئی چئخماز!» بیخودی با لگد کردن گِل چیزی درست نمیشود.

بگذارید اشاره ای به متد خودم بکنم: هر موضوعی که برایم مطرح میشود، اندیشه ام را در پیرامون آن از صفر شروع میکنم. هرچه میدانم کنار میگذارم. گوش به سخن هیچ زمینه ای ، و ارگان و متفکری نمیدهم.

برای شناخته شدن ِ «فنومن» «هرچه لازم» دارد «فراهم» میکنم تا وقتی که چهره خود را بروشنی از پس پرده برایم عیان سازد. فقط به تست خودم اعتماد دارم، آنهم اعتماد نسبی.

از بیرون همه چیز باید از صافی خودم رد بشوند. در غیر اینصورت میگویم: گئت قئراغا! « بکنار»!

از کودکی تربیت شده ام فقط با مغز خودم بیندیشم. آنموقع که خیلی ها با مغز شاه و خمینی و مارکس و لنین میاندیشیدند به شوخی میگفتیم: «ماشینی ئوزگه سی سئورور!» ماشینو یکی دیگه میرونه!

کسانیکه در محیط نزدیکم بودند و یا حالا هستند نیز باهمین متد سرو کار داشته و دارند. یعنی استقلال اندیشیدن دارند و با مغز خود میاندیشند.

چرا اینها را با شما در میان میگذارم؟ چه ربطی به نوشته شما و موضوعات دارند؟

میخواهم تیر را درست به هدف بزنم! مسئله و مشکل شما «آن موضوعاتی نیستند که مطرح میکنید».

مشکل شما دقیقاً اینست که استقلال « اندیشیدن» ندارید. با مغز خودتان نمیاندیشید. با مغز دیگری فکر میکنید.

درست اینست که خود را از این «متد و حالت» رها کنید. هم برای خودتان،محیطتان، مفید است و هم برای آینده ایران. و همینطور برای رسیدن به پاسخ درست نسبی به پرسشهای خود.

باآزمایشهای خود به پاسخهایتان برسید.

انتخاب آزاد با خود شماست.

فکر میکنم این تنها چیز مهم و مفیدی بود که میتوانستم با شما در میان بگذارم.

سیز ساغ من سلامت

فرهاد

ايران يکپارچه يعنی چه؟

جناب آ. ائلیارگرامی‌، هر چند که شما در مورد فرق بین راسیسم و تبعیض (که البته من فکر می‌کنم فرقش را نمیدانید یا خودتان را به ندانستن زدید) سکوت اختیار کردید و دیگر جواب سوال مرا ندادید؟؟!! ولی‌ اینبار نوشته جدیدی از شما به آقای ایرانی خواندم که دیگر شاهکار بود!! آنجا که مرقوم نموده اید که : حکومت آذربایجان فدراتیو حقوق تالش‌ها و ارمنیها و گوران و اسوری‌ها و.. را به رسمیت شناخته است!!!! میتوانم بپرسم که این حکومت کی‌ و کجا و به دست چه کسانی تشکیل گشته و مقامات و مسولینش چه کسانی هستند و در چه پروسه یا انتخاباتی برگزیده گشته و در کجا قانون تصویب نموده و حقوق دیگران را به رسمیت شناخته است؟؟؟!!!! برایم جالب است که بدانم این حکومت کجا تشکیل گشته؟ در ذهن و خیال شما یا در واقعیت؟؟ شما هم مانند گرگ پرستان قصه پرداز و خیال پرداز گشته اید یا من اشتباه می‌کنم؟؟!! به فرمایش شاعر : چون ندیدند حقیقت ر‌ه افسانه زدند آسن قالین

آ. ائلیار

ایران برای «صلح و دوستی و دموکراسی و پیشرفت و اتحاد و استقلال» راهی به جز راه « اتحاد آگاهانه و داوطلبانهء خلقهای ساکن آن» راه دیگری ندارد.اتحاد عملی نیروهای مترقی اپوزیسیون، با حفط صف مستقل، گرد حداقل خواسته های مشترک، برای رفع حاکمیت مستبد و تبعیض گر،آرزوی تمام آزادیخواهان است. اما متأسفانه « آگاهی» نیروهای مترقی اپوزیسیون هنوز بعد از سی و چند سال در حدی نیست که این آرزو را تحقق بخشد. «زندگی» سخت این درس را به بهای بسیار گرانی به او خواهد آموخت.

متأسفانه بعضی از شاعران و نویسندگانی که از عرصه ادبیات پا به عرصه سیاست گذاشته اند به کچراهه افتاده اند. علت این مسئله هم دوچیز است:

1- عدم تجربه کافی در سیاست. 2- فراموشی یک اصل اساسی که هم شامل ادبیات است و هم سیاست: یعنی اصل «دفاع از مردم و آزادی».

آقای محمود دولت آبادی با موضعگیری های سیاسی در رابطه با رفسنجانی و آقای اسماعيل نوری علا ی شاعر با اینگونه نوشته ها، ویا شعر های سیاسی شاعر ارجمند آقای اسماعیل خویی ، معروفیت خاصی دارند.

من واقعاً دلم میسوزد به این نویسندگان و شاعران! آقای اسماعیل خویی بعد از آنهمه شعرهای زیبا و هنری و مردمی اکنون « شعر را تبدیل کرده به مقاله سیاسی». این یعنی «به سلامت گفتن به شعر». یعنی خداحافظی با شعر. این واقعه نباید در زندگی هیچ شاعری اتفاق بیفتد.

آقایان دولت آبادی و نوری علا را چه کار به سیاست؟ سیاست غیر از دانش و تجربه، هنری هم دارد؛ که این عزیزان فاقد آنند. سیاست ِادبیات همان خلق آثار هنری و مردمی و آزادی بخش است. قلمزن عرصه ادبیات کارش پیکار در عرصه سیاست نیست. این عزیزان حد اقل باید از تاریخچه کانون نویسندگان ایران درسهای لازم را بیاموزند، چیزیکه ابداً توجهی بدان ندارند.

شاملو با آن عظمتش در مقابل چشمان آنها ایستاده ولی اینان اورا نمیبینند. و این سخن او را فراموش میکنند که گفته بود: مردمیکه عکس رهبر خود را در ماه میبیند به فرهنگ و ادبیات نیاز دارد نه به سیاست. براستی کار سترگ زحمتکشان ادبیات مردمی، نه حکومتی و وابسته، همان عرصه ادبیات و فرهنگ است. سیاست معمولاً به شخصیت ادبی آنان لطمه زده است. سرگذشت زنده یاد به آذین عبرت آموز است.

**

برگردیم به نوشته آقای نوری علا، به «ايران يکپارچه»: گفتیم در ادبیات اصلی داریم بدین معنا:« دفاع از مردم و آزادی». یعنی «در میان مردم بودن واز حقوق انسانی و آزادی آنها دفاع کردن». اگر مردمی، تأکید میکنم اکثریت مردمی، نه حزب و یا سازمانی، بخواهند از ایران جدا شوند آیا جای یک شاعر یا نویسنده مردمی در کنار تانکهای حکومت است یا در میان آن مردم؟ اصل ادبیات میگوید جای تو در میان مردم و دفاع از آزادی آنهاست. نه در جلو تانکها بل در مقابل آنهاست. برای نویسنده مردمی خواسته های انسانی و به حق و آزادی مردم مهم است نه هیچ چیز دیگر. این مسئله هم اما و اگر ندارد.

آقای نوری علا هنوز که هنوز است متوجه این مسئله نشده اند. اینست که فرق و تفاوتی بین ستارخان و پیشه وری میبینند. راه پیشه وری و جنبش آذربایجان ادامه راه ستارخان بود نه چیزی در مقابل و متضاد با آن. اکنون نیز جنبش نوین آذربایجان ادامه راه پیشه وری و جنبش زمان اوست. این حرکتها اگر شکست هم بخورند با قدرت صدها برابر پرتوانتر تا رسیدن مردم آذربایجان به حق و حقوق خود ادامه خواهند داشت. نه تنها آذربایجان بلکه تمام خلقها و ملتهای ساکن ایران این مبارزه را ادامه خواهند داد.

تا آنجاییکه اینجانب درک کرده، مردمان گوناگون ایران یا به قول شما اقوام، به ویژه آذربایجان، میخواهند «راه دموکراسی و عدالت اجتماعی و استقلال و اتحاد را خودشان داوطلبانه و با آگاهی کامل و تصمیمگیری آگاهانه و آزادانه طی کنند». اگر مثل زمان پیشه وری بزرگ نیروهایی بخواهند با «اجبار و توپ و تانک» راهی به مردمان گوناگون ایران تحمیل کنند «آذربایجان راه خود را به تنهایی خواهد رفت». این سخن را هرگز نباید فراموش کرد.

و این تنها آذربایجان نیست بلکه دیگر خلقها هم همین وضعیت را دارند.

سرتاسر کردستان به خاطر اعتراض به اعدام فرزندانش کل منطقه را به سوگ و تعطیلی کشاند و آذربایجان برای اعتراض به توهین به شخصیت یک ملت به صورت میلیونی به خیابانها ریخت، اینها اخطاری بزرگ برای آنانی ست که «اتحاد داوطلبانه خلقها» را به هیج میگیرند و برای این مردمان نقشهء کجراهه ها را طرح میکنند و یا به فکر توپ و تانک اند.

ایران برای «صلح و دوستی و دموکراسی و پیشرفت و اتحاد و استقلال» راهی به جز راه « اتحاد آگاهانه و داوطلبانهء خلقهای ساکن آن» راه دیگری ندارد.

«تعهد» هر روشنفکر و نویسنده و شاعر «به هنرمردمی وانسان و آزادی» ایجاب میکند که جای خود را در میان مردم بجوید. مثل ساعدی گوهر مراد، آن جان جاودانه. و یا به مانند براهنی عزیز، این شخصیت ادبیات جهانی. و یا مثل زنده یاد صمدبهرنگی، این غول تعهد.

ادبیات بهتر است به کار خود بپردازد. آقای اسماعیل نوری علا به اشتباه بزرگی دچار شده اند که پا به عرصهء سیاست گذاشته اند.

*

اتحاد عملی نیروهای مترقی اپوزیسیون، با حفط صف مستقل، گرد حداقل خواسته های مشترک، برای رفع حاکمیت مستبد و تبعیض گر،آرزوی تمام آزادیخواهان است. اما متأسفانه « آگاهی» نیروهای مترقی اپوزیسیون هنوز بعد از سی و چند سال در حدی نیست که این آرزو را تحقق بخشد. «زندگی» سخت این درس را به بهای بسیار گرانی به او خواهد آموخت.

*

یاد جنبش آذربایجان و کردستان و شهیدان بیست و یک آذر جاودانه باد.

********

«ایرانی» گرامی،

ببخشید که پاسخ پیامتان را جداگانه نمینویسم. ممنون از توجه شما. باید بگویم تمام آنهایی را که شما نام برده اید آذربایجانی هستند. و از نظر رسمی و دولتی هم بله ایرانی هستند. ولی سخن در مورد این موضوعات نیست. بل سخن پیرامون «حق و حقوق» است. دیگر اینکه:

اجازه بدهید مسایل تاریخی را به اهل فن بسپاریم. با اجازه پرسشهای خود را دو باره اینجا تکرار میکنم اگر دوست داشتید میتوانید نظر خود را بیان کنید، خیلی ممنون میشوم که از آن آگاه بشوم:

1-ما در آذربایجان آسوری، ارمنی، زرتشتی، یهودی، گوران، و غیره داریم که در آذربایجان فدراتیو تمام حقوق ملی و مذهبی و شهروندی و بشریشان به رسمیت شناخته شده و ازآنها بر خوردار خواهند شد. آیا شما موافق همچو حق و حقوقی برای ترکها در سراسر ایران هستید یانه؟

2-رُک و راست و روشن بگویید «چه میخواهید و سیاستتان» چیست؟

سلامت و شاد باشید

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید