«وقتي امكاني براي دسترسي سهل و فارغ از ترس و واهمه براي استفاده از اوقات فراغت وجود نداشته باشد، نبايد تعجب كنيم كه چرا خيليها به ارزانترين روشها يعني تماشاي خشونت در ابزارهاي تصويري و با استفاده از مواد مخدر مبادرت ميكنند. فراموش نكنيم كه اين ابزارها و اينگونه «مصرف» خشونت، امروز در كشور ما ارزانترين و سهلالوصولترين شكل «تفريح» است.» اين تحليل بخشي از تصويري است كه دكتر«ناصرفكوهي» استاد 55ساله انسانشناسي دانشگاه تهران از پس اخباري كه اين روزها در صفحات حوادث منتشر ميشود نمايان ميكند؛ اخباري كه مربوط به رويدادهاي پس از وقوع يك حادثه است مثل خبر انتشار فيلم به گلوله بستن سه دختر به دست پدرشان در يكي از مناطق استان كرمانشاه. خبري نظير آنچه در دانشگاه سما كرمان روي داد و در آن يك پسرجوان كه خود دانشجو بود به كلاس درسي كه همسر 20 سالهاش در آن حضور داشت هجوم برد و به زندگي او پايان داد و ما، مات و مبهوت ميپرسيم مگر كسي كه به دنبال علم و دانش است ميتواند چنين كند. نويسنده كتاب «انسانشناسي شهري» اما درباره همين حادثه ميگويد: « بالا رفتن سرمايه فرهنگي بدون شك در كاهش خشونت تاثيرگذار است اما اين تاثيرگذاري خودكار نيست. بلكه ميتواند زير نفوذ عوامل ديگري اثر خود را از دست بدهد و فرد تحصيلكرده و با سرمايه فرهنگي بالا را به موجودي كاملا بياخلاق و بيرحم بدل كند.» اين روزها صفحه حوادث حكم دماسنجي را دارد كه پزشكان براي سنجش تب بيمار به كار ميبرند. حال اين انسانشناس و مدير پايگاه «انسانشناسي و فرهنگ» حكم همان طبيبي را دارد كه با صفحه حوادث مطبوعات تب بيماري را كه كسي نيست جز جامعه ما، سنجيده و از دلايل ناخوشاحوالياش ميگويد.
«وقتي ميبينيم امكاني براي دسترسي سهل و فارغ از ترس و واهمه و نگراني براي استفاده از اوقات فراغت وجود نداشته باشد، نبايد تعجب كنيم كه چرا خيليها به ارزانترين روشها يعني تماشاي خشونت در ابزارهاي تصويري و با استفاده از مواد مخدر مبادرت ميكنند. فراموش نكنيم كه اين ابزارها و اينگونه «مصرف» خشونت امروز در كشور ما ارزانترين و سهلالوصولترين شكل «تفريح» است.» دكتر «ناصر فكوهي» استاد دانشگاه تهران در تحليل شيوع انتشار تصويرهاي خشن، فيلمبرداري از قتلها، مراسم اعدام، ضرب و جرحها و... به اين تفريحشدن اشاره ميكند. اين انسانشناس 55 ساله كشور ميگويد: «بالا رفتن سرمايه فرهنگي بدون شك در كاهش خشونت تاثيرگذار است اما اين تاثيرگذاري خودكار نيست. بلكه ميتواند زير نفوذ عوامل ديگري اثر خود را از دست بدهد و فرد تحصيلكرده و با سرمايه فرهنگي بالا را به موجودي كاملا بياخلاق و بيرحم بدل كند. » بحثي كه در اين گفتوگو جريان گرفته است به همه حوادثي كه در چند ماه اخير مورد توجه مردم بوده است پرداخته و تلاش كرده تا ريشههاي آن را بررسي كند.
به نظر ميرسد قبح خشونت در جامعه ما ريخته است چه از منظر آنچه «ارتكاب خشونت» ناميده ميشود و چه از منظر «تماشاي خشونت». براي مثال در مردادماه امسال مردي در خيابان پاسداران تهران در مقابل پمپبنزين، همسرش را با ضربات چاقو به قتل رساند. مردم در همان لحظه شروع به گرفتن فيلم و تهيه عكس كردند. در كمتر از يك روز عكس جنازه خونين زن در پياده رو مقابل پمپ بنزين كه به وضوح همهچيز در آن عيان بود در «فيسبوك» منتشر شد و بازديد قابل توجه داشت و بسياري براي آن نظر نوشته بودند.
در اين پرسش دو پديده آسيب شناسانه مطرح شده است كه هر چند به يكديگر بيارتباط نيستند اما بايد به صورت جداگانه تحليل شوند. از يك سو مساله «افزايش خشونت» و از طرف ديگر مساله رسانهيي شدن خشونت. هر دو پديده البته خاص جامعه ما نيستند و پديدههايي جهاني به حساب ميآيند، كه ما نيز آنها را هم به همان دلايلي كه در جهان افزايش يافتهاند داريم و هم به دلايلي دروني. دليل افزايش پديده خشونت در جهان به نظر من، يك دليل واحد ندارد بلكه مجموعهيي از دلايل است كه اگر خواسته باشم مهمترين آنها را بر شماري كنم به تغييراتي اشاره ميكنم كه پس از جنگ جهاني دوم در دنيا رخ دادهاند. دو رويداد مهم، يكي گسترش سياستهاي نوليبرالي در زمينه اقتصاد و محوريت يافتن و كالايي شدن شديد «پول» و به دنبال آن از ميان رفتن هرگونه تابويي در اين زمينه و برعكس تبديل شدن پول به يك ارزش مطلق و داراي فضيلت كه در مرحله بعدي خود زمينهيي شد براي امكان رشد بيحد و حصر شبكههاي جنايت سازمان يافته (مافيايي). با رشد سرمايه داري مالي در سطح جهان و قدرت يافتن بازارهاي سهام و بانكها و شبكههاي بانكي در جهان ما شاهد آن بوديم كه از دهه 1970 پديده بهشتهاي مالياتي ظاهر شدند يعني نقاطي از جهان كه داراي تمركزهاي بانكي بسيار زياد بوده و به جنايتكاران امكان ميدادند پولهاي كثيف خود را «شستوشو» داده و وارد مدارهاي قانوني كنند. اين امر به نوبه خود سبب شد كه شبكه جنايات بتواند رشد زيادي كرده و خشونت بشدت افزايش بيابد. انقلاب اطلاعاتي و امكاناتي كه شبكه اينترنت در اختيار جنايتكاران ميگذاشت نيز شدت اين پديده را باز هم بيشتر كرد و به جنايات بسيار هولناكتري نظير تجارت اندامهاي انساني و پورنوگرافي كودكان دامن زد. سرانجام با پديد آمدن پهنههاي بزرگ ملي مافيايي بويژه روسيه پس از سقوط شوروي زمينه باز هم براي افزايش خشونت و جنايات بيشتر شد.
در اين ميان وضع جامعه ما چيست؟ بويژه آنكه ما در روند زماني آنچه شما مرور كردهايد تحولات اجتماعي، سياسي متعددي را پشت سرگذاشتيم؟
كشور ما از هيچ يك از اين فرآيندها جدا نبوده و تحت تاثير آنها قرار داشته است. فراموش نكنيم كه ما روي مسير عبور مواد مخدر از پهنههاي شرقي ايران به طرف اروپا قرار داريم و طبعا اين امر نميتواند بر فرآيندهاي دروني بياثر باشد. اما افزون بر اين حجم بزرگ ثروتهاي نفتي را بايد در نظر گرفت كه به فساد و جنايات زيادي دامن ميزند. تمام اين مسائل زمينه را براي افزايش خشونت بالا ميبرد. جامعهيي كه در آن ثروت و پول بدل به معياري اساسي ميشود و جاي معيارها و ارزشهاي سنتي را ميگيرد، قدرتها مصونيت خود را از ميان ميبرند و خود را در معرض تهديد انواع جناياتي قرار ميدهند كه اغلب حاصل گرايشهاي كنشگران اجتماعي به برخورداري از ثروت و قدرتي هستند كه برايشان قابل دسترسي نيست. افرايش فاصله طبقاتي و خود نمايي ثروتمندان جديد، انگيزههاي بسيار قدرتمنداني را به وجود ميآورد كه هم كنشگران را به سوي ارتكاب جنايت و خشونت بكشاند و هم فشار و تنشهاي اجتماعي را به صورت عمومي بر كنشگران افزايش دهد و آنها را در شرايط مشكل روحي قرار داده و مستعد ارتكاب جرم و جنايت كند.
پديده رسانهيي شدن كه اشاره كرديد چگونه تحليل ميكنيد؟
اما پديده دوم رسانهيي شدن خشونت است. در اين زمينه نيز ما هم تحت تاثير پديدهيي جهاني هستيم و هم درون كشور خود عوامل تشديدكننده را داريم. در سطح جهاني از بعد از جنگ جهاني دوم با گسترش روز افزون وسايل ارتباط جمعي و بويژه ابزارهاي تصويري و سينما و تلويزيون، جوامع انساني به سوي نوعي «نمايشي شدن» پيش رفتند. بدينترتيب نمايش خشونت آن را بدل به كالايي قابل فروش كرد. سينماي امريكايي در اين زمينه نقشي بسيار بزرگ داشت، زيرا در كنار فيلمهاي پر ارزش و به ياد ماندني خود، تودهيي از فيلمهاي بيارزش و صرفا خشونتآميز را نيز به تمام بازارهاي جهاني روانه كرد و خشونت را به نوعي بدل به چاشني همه نمايشهاي تصويري كرد. بدينترتيب اين خشونت خيالي هر چه بيشتر، گرايشهاي دروني و خطرناك را در انسانها بيدار و تقويت كرد. تقريبا تمام تحقيقات اجتماعي گوياي آن بوده و هستند كه ميان تماشاي خشونت و رفتارهاي خشونتآميز رابطهيي كمابيش مستقيم وجود دارد. همين امر سبب شد كه كشورهاي مختلف نظامهايي را براي كنترل نمايش خشونت وضع كنند: نمايش برخي از خشونتها به كلي ممنوع شد و برخي ديگر نيز صرفا در ردههاي سنتي خاصي مجوز داشت. با اين همه، با انقلاب اطلاعاتي و ارتباطاتي از دهه 1980 به اين سو، گسترش ابزارهايي چون اينترنت، دستگاههاي موبايل و فايلهاي تصويري و...، غرايز بيمارگونه بسياري از افراد مجال آن را يافتند كه بروز كرده و خشونت را هر چه بيشتر كالايي كنند. اوج نمادين اين قضيه را ميتوان در عمليات تروريستي يازدهم سپتامبر ديد كه هم يك برنامه تروريستي بود و هم يك نمايش كامل.
و باز ارتباط اين روند در كشور ما آن هم در شرايطي كه جمعيت 72 ميليوني فقط يك ميليون و 500 هزار تا دو ميليون كاربر اينترنت پر سرعت داريم يا با توجه به توان سينماي ما در توليدات تصويري كه بسيار محدود است چگونه اين وضع بر ما صدق ميكند؟
در كشور ما نيز همين روند مشاهد ميشود. كالايي شدن خشونت سبب نمايشي شدن و رسانهيي شدن آن ميشود. بنابراين نبايد تعجب كرد كه در برابر صحنهيي خشونتآميز واكنش نخست افراد نه جلوگيري از آن واقعه بلكه «ثبت» آن براي به نمايش در آوردن بعدي آن باشد. نمايشي شدن، به نوعي واقعيت واقعي خشونت را بدل به امري ثانوي ميكند، گويي آنچه در پيش چشم مردم ميگذرد نه ماجرايي واقعي بلكه «صحنهيي» نمايشي است كه نبايد آن را «از دست داد.»
روشن است كه اين امر اثري بسيار ناگوار بر اخلاق اجتماعي باقي ميگذارد. البته بايد توجه داشت كه در اينجا ما با رابطهيي چرخهيي سروكار داريم بدين معنا كه با كاهش ارزشهاي اخلاقي و فروپاشي ارزشي در جامعه، ديگر چندان بند و محدوديتي بر سر راه غرايز دروني بيمارگونه افراد وجود ندارد و آنها ميتوانند اين احساسات را آزادانه بروز داده و خود را از ديدن اين صحنهها ارضا كنند و هر بار تمايل بيشتري به مشاهده و «مصرف» خشونت بيشتري بيابند. و در نهايت خود آماده شوند كه به سوي رفتاري خشونتآميز كشيده شوند. متاسفانه آنچه در جامعه شاهدش هستيم چنين چيزي است. فروپاشي اخلاقي كه منجر به گسترش خشونت و تمايل به تماشاي خشونت به صورتهايي هر چه گستردهتر شده است. و البته آنچه در اينجا غيرقابل انكار است فشارهاي اجتماعي و اقتصادي و محدوديتهاي گوناگوني است كه طبعا به اينگونه خشونتها چه در انجام آنها و چه به تمايل به تماشاي آنها و اشاعه تصويري و رسانهيي آنها بيش از پيش دامن ميزند.
ديدن صحنههاي خشن به اوقات فراغت مردم راه پيدا كرده است به گونهيي كه معمولا در موبايلها و در فضاي اينترنت فيلمهاي خشونت در كشورمان با موضوعات مختلف منتشر ميشود و مردم هم اقدام به تماشاي آن ميكنند. آيا اين رفتاري سالم از افراد يك جامعه است؟ دلايل بروز چنين وضعيتي را در چه مسالهيي ميتوان جست؟
وقتي شكل و امكان و روند ديگري براي فراغت وجود نداشته باشد يا اگر وجود داشته باشد در دسترس همگان نباشد بالطبع حركت به سوي سادهترين و سهلالوصولترين اشكال اتفاق ميافتد. خشونت در بسياري موارد، زاده فقر است. اگر مردم بتوانند از تفريحات سالم برخوردار باشند و بدون محدوديتهاي بيفايده و زيانبار، اوقات فراغت خود را به گونهيي كه مايلند البته بدون خدشه وارد كردن به حقوق ديگران و اخلاق اجتماعي بگذرانند، در اين صورت دليلي وجود ندارد كه به سوي خشونت كشيده شوند. براي نمونه آيا ميتوان ميزان خشونت را در كشور سويس با كشورهاي امريكاي مركزي مقايسه كرد. در نخستين مورد دولت رفاه و آسايش مردم را در بالاترين سطوح تامين كرده است و اكثريت قريب به اتفاق اهالي از بالاترين امكانات تفريحي و فرهنگي در آزادترين شرايط برخوردارند. در اين حالت خشونت در پايينترين سطح خود قرار دارد. در مورد دوم، نبود تقريبا هيچ گونه وسيله و دسترسي به تفريح و ابزارهايي براي گذران اوقات فراغت و فشارهاي سخت سياسي، شرايط را براي بروز خشونت كاملا آماده كرده است به صورتي كه در گزارش جهاني اخيري كه درباره وضع خشونت به انتشار رسيده است، امريكاي مركزي خشنترين پهنه جهان ارزيابي شده است.
بنابراين وقتي ميبينيم امكاني براي دسترسي سهل و فارغ از ترس و واهمه و نگراني براي استفاده از اوقات فراغت وجود نداشته باشد، نبايد تعجب كنيم كه چرا همه به ارزانترين روشها يعني تماشاي خشونت در ابزارهاي تصويري و با استفاده از مواد مخدر مبادرت ميكنند. فراموش نكنيم كه اين ابزارها و اينگونه «مصرف» خشونت امروز در كشور ما ارزانترين و سهلالوصولترين شكل «تفريح» است. البته اين پديدهيي آسيبشناسانه است، اما كاملا قابل درك نيز هست. براي جلوگيري از اين امر بايد نه فقط به صورتي عاجل دست به بازسازي ارزشهاي اخلاقي در جامعه زد بلكه بايد با گشودن فضا و بالا بردن آزاديهاي دموكراتيك و سطح بردباري در جامعه امكان ايجاد سازوكارها را براي تفريحات سالم بالا برد تا مردم به سوي اين تفريحات كشيده شده و از گرايشهاي بيمار گونه خود دور شوند.
چه راهكاري براي درمان وضع اين خشونتها يا كنترل روند رو به رشد آن ميتوان تدارك ديد يا پيشنهاد داد؟
براي اين كار نياز به يك برنامهريزي كلان در سطح فرهنگي وجود دارد. ايجاد فضاهاي تفريحي سالم نظير كتابخانهها، سينماها و سالنهاي نمايش ارزان قيمت و فراهم آوردن شرايط امنيت ذهني و روحي افراد نياز به برنامهريزي و درك درستي از شرايط و پيامدهاي محتمل و بسيار ناگوار آنها دارد. متاسفانه در كشور ما شاهد آن هستيم كه گرايشهاي اقتصادي نوليبرالي بشدت در حال رشد هستند. تفريحات سالم بسيار كم و بسيار گرانند و موانع موجود بر سر راه هنرمندان و انديشمندان براي توليد فكري و هنري در شرايط آزاد و فارغ از فشارهاي گوناگون چندان فراهم نيست و همين امر بدون شك تاثيري شديد بر افزايش گرايش به تفريحات ناسالم و از جمله تمايل به «مصرف نمايشي» خشونت دارد.
در فاصله نيمه شهريورماه 1390 تا نيمه مهرماه امسال چند حكم مجازات اعدام در ملاعام به اجرا گذاشته شد. اعدام محكوم پرونده قتل «روحالله داداشي» در كرج، اعدام محكوم پرونده قتل «دكتر سرابي»، اعدام محكوم پرونده قتل دختر دانشجويي در پل مديريت تهران، اعدام 4 تن از عاملان پرونده تجاوز به چند زن در باغي در خميني شهر. در همه اين اجراي حكمها مردم بيش از مراسم قبلي براي ديدن آن به محل اجراي حكم آمدند. حتي فرزندان خردسال خود را هم آوردند. ما (خبرنگاران) به عينه ديديم كه مردم با خود فلاسك چاي و تخمه به محل اجراي مراسم اعدام آورده بودند تا اوقات خود را پر كنند.
ظاهرا در برابر موج خشونتهاي اجتماعي كه در جامعه ظاهر شده است، اين توهم ايجاد شده كه با نشان دادن شدت عمل ميتوان اين موج را متوقف كرد. اما اين روند دو اشكال اساسي دارد كه اگر به تجربيات گوناگون در اين زمينه در جهان دقت ميكرديم ميتوانستيم از به اشتباه افتادن خود جلوگيري كنيم. نخست آنكه مجازات اعدام و اصولا مجازاتهاي بسيار سنگين، نظير حبسهاي طولاني مدت، هرگز در هيچ جامعهيي نتوانستهاند خشونت را كاهش دهند و تنها اثر آنها در كوتاهمدت يا شدت جرم (مثلا قتل افرادي كه مورد سوءاستفاده جنسي قرار ميگيرند يا ربوده ميشوند) يا نوعي خاموشي منفعلانه خشونت اما شدت گرفتن هر چه بيشتر آن براي انفجار بعدياش بوده است. نگاه كنيم به كشوري همچون امريكا كه مجازات اعدام در آن به صورت گستردهيي اجرا ميشود، آيا اين سبب كاهش خشونت در امريكا شده است؟ امروز كشورهايي كه مجازات اعدام را لغو كردهاند نظير فرانسه و انگلستان، جوامعي بشدت غير خشونتآميزتر از كشورهايي هستند كه هنوز اين مجازات را اجرا ميكنند.
اما حتي اگر اين مجازات حفظ شود، تقريبا در همه جا از شكل عمومي كه تا اوايل قرن بيستم هنوز انجام ميشد، به پشت درهاي بسته فرستاده شده است، زيرا «نمايش اعدام» بيشتر از آنكه بر جنايتكاران آتي تاثير بگذارد و آنها را از انجام جنايات منصرف كند، از مردم عادي و ساده، جنايتكاراني بالقوه ميسازد. كساني كه براي تماشاي مرگ يك انسان صف ميكشند و آن را همچون يك نمايش تفريحي در نظر ميگيرند، خود و تمام نزديكان خود را به سقوطي اخلاقي محكوم ميكنند و فضليتهاي مهم پر ارزشي كه منشا در دين و اخلاق و شرف و وجدان ما دارند نظير ارزش بخشش، ارزش انسانيت و پرهيز از خشونت و بيرحمي را در خود نابود ميكنند. از اين رو بايد به عنوان يك كارشناس اعلام كنيم كه چنين صحنههايي را به ميان مردم نياورند، زيرا در كوتاه و دراز مدت سبب افزايش خشونت و سقوط اخلاقي جامعه خواهد شد.
بروز وقايع تلخي چون قتل و ضرب و جرح در ميان برخي از افرادي كه به دانشگاه ميروند تلخي وضع موجود را دوچندان كرده است. براي نمونه كوشا پسري دانشجو بود (دانشجوي رشته ادبيات علامه طباطبايي) كه دختر مورد علاقهاش مهسا كه همرشتهيي و همدانشگاهي او بود را به ضرب چاقو به قتل رساند و خودزني هم كرد. در تاريخ 17 مهرماه امسال پسر جواني به نام محمد كه در دانشگاه آزاد بم در حال تحصيل است همسر خود را سر كلاس درس دانشگاه (رشته معماري دانشگاه سما كرمان) با سه ضربه چاقو روانه بيمارستان كرد كه از آن زمان تاكنون در كما به سر ميبرد. قبلا تصور بر اين بود كه افرادي كه روانه محيطهاي علمي ميشوند از نظر فرهنگي داراي سطحي از دانستهها و آموزهها هستند كه مرتكب چنين رفتار خشني نشوند.
بالا رفتن سرمايه فرهنگي بدون شك در كاهش خشونت تاثيرگذار است اما اين تاثيرگذاري خود كار نيست بلكه ميتواند زير نفوذ عوامل ديگري اثر خود را از دست بدهد و فرد تحصيلكرده و با سرمايه فرهنگي بالا را به موجودي كاملا بياخلاق و بيرحم بدل كند. ظاهرا در شرايط كنوني تا حدي شاهد اين پديده هستيم. دليل را من در چند عامل ميدانم يكي افزايش فشارهاي اقتصادي و اجتماعي و كمبود فضاهايي كه بتوانند به عنوان سوپاپ اطمينان هيجانات و تمايلات جوانان را براي تخليه و بروز تمايلاتشان امكانپذير كنند و مساله ديگر فاصله گرفتن جامعه از ارزشهاي اخلاقي و سنتي كه پايههاي اساسي انسجام هر گروه اجتماعي و هر پهنه بزرگ جمعيتي هستند. و در كنار اين امر بدل شدن ارزشهاي مالي و ثروت و خود نمايي به ارزشهايي مطلق كه دايما در سطح جامعه تكرار ميشود. از ميان رفتن قبح بسياري از رفتارهايي كه تا چند نسل پيش كاملا در جامعه ما جنبه تابويي داشتند: كلاهبرداري، زندان، دروغگويي، بيارزش قلمداد كردن كار و زحمت براي كسب درآمد و... بدون شك اثرات و پيآمدهاي اجتماعي بسيار شديدي داشته و خواهند داشت كه به گمان من ما هنوز در ابتداي راه هستيم و اين آسيبها در صورتي كه فكري اساسي براي يافتن دلايل و درمان آنها انجام نشود، در آينده با شدت بسيار بيشتر نظامهاي اجتماعي ما را تخريب خواهند كرد و چرخههاي باطلي را ايجاد ميكنند كه جامعه با از دست دادن مصونيتهاي اخلاقي و اجتماعي خود آماده پذيرش بيماريهاي اجتماعي هر چه سختتر و مهلكتري خواهد شد.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید