رفتن به محتوای اصلی

چیز غریبی نیست داستان سینه زدن "آقای پزشگیان" و مداحی او

چیز غریبی نیست داستان سینه زدن "آقای پزشگیان" و مداحی او

 

 

دورن هر ایرانی یک سینه زن ونوحه خوان خفته که نمی توان براحتی از آن عبور کرد.ابر سنگینی از باور های مذهبی وملی که قرن ها با آن زیسته ایم .باور هائی که در شرایط مختلف به اشکال گوناگون ،به تلنگری از ذهنیت تاریخی ما بیرو می جهد.آن می کند که نباید و نشاید.
من امروز داستان یک خانه را بیان می کنم ،که آئینه تمام نمای این انقلاب ارتجائیست.
داستان این خانه بسیار شگفت انگیز است .سیمای گذشته وحال شهری بنام زنجان . 
خانه ای نسبتا بزرگ واربابی،با حیاطی مصفا  و حوضی که آب کاریز سرچشمه از فواره سنگی آن غلغل زنان بیرون می ریخت.مهم ترین اتفاقات سیاسی این شهر درون این خانه رقم می خورد . مرکزی بود برای سازمان دهی لات ها  ونوچه های صاحب خانه که محمود خان  نامیده می شد.

خانه ای با حافظه تاریخی فراوان . بعد انقلاب  از نخستین کار های دولت انقلابی در هم کوبیدن خانه های دو سوی این خیابان که اکثرا برادران ودیگر خویشاوندان  محمود خان بحساب  می آمدند،بود . 
تمام خانه های دوطرف خیابان را در هم کوبیدند . اما در مورد این خانه اصلی ،دیوار های خانه را بر داشتند .درختان داخل حیاط را بریدند حوض و باغچه ها را با خاک یکسان کردند. تنها خانه لخت شده محمود خان را مانند زنی که وسط خیابان لختش کرده باشند،باقی نهادند. 
خانه بدون حجاب به موزه تبدیل گردید . پیکر چند مرد نمکی کشف شده درمعادن نمک را که مربوط به دوره ساسانیان است را هم درون آن نهادندتا عبرت آیندگان گردد. 
خانه های محو شده، محوطه بزرگ در هم کوبیده شده ،ایستگاه مرکزی اتوبوس ها گردید. بر پائی چند چادر سیاه  در گوشه میدان  با بلند گو های بزرگ ، با بنر هایی از امام حسین  تشنه لب تا شمر  بن ذي الجوشن دور تا دور چادرکه نام مرکز فرهنگی اسلامی بر آن نهادند ،نصب شد. همراه با لات های قدیمی  که یک شبه با  جای مهر ی سیا ه بر پیشانی ، ریشی بلند بر ناصبه در سرتا سر شهر ظاهر شدند. نام هیئت های مختلف بر  خود نهادند. ازلای لای گویان علی اصغر ،تا وغ  وغ کنان آستان حسین .
تعدادی از آن ها  بر چادر تازه بر پا شده اسلامی  نشستند.نوحه خوانی  آغاز کردند .کسانی که قبلا زیر پنجره اطاق محمود خان می ایستادند و برای او نوحه می خواندند . در رسایش شعر می گفتندو انعام می گرفتند.
حال همان لات های دو اسمی همراه با عقب مانده ترین لایه های بر آمده از اعماق جامعه ، روستائیان  سکنا گرفته درحاشیه شهر ها ، طلبه های حجره های عهد حجر ساکن در مساجد مختلف شهر از مسجد سید گرفه تا خانم مسجده ، سکاندار انقلابی شده بودند که نوحه خوان ها وشمایل گرداننده ها بد معاش و هیئتی های انجمن حجتیه بدنه اصلی آن را تشکیل میدادند. کسانی که دیروز برای محمود خان نوحه می خواندند وامروز برای حکومت .

بعد متجاوز از گذشت هفتاد واندی سال از خود سوال می کنم. در کجای تاریخ ایستاده بودم ؟ یا بهتر است بنویسم ایستاده بودیم ؟ که این چنین مست و نابخردانه دنبال مردی افتادیم که خود سر آمد تمام این تحجر تاریخی بود . سینه زنان انقلابی گردیدیم ! که پیامی جز نفرت ، دشمنی با هر آنچه که بوی تجدد . نو آوری  و حرکت بسوی آینده میداد و فرهنگ غربی شمرده می شد نداشت! 
ما بی آنکه بدانیم طلسم شدگانی بودیم  که سخن از  آزادی می گفتیم و خود با هزاران رشته از ناف مادر تا استخوان  ترکاندن ، به یک فرهنگ ارتجاعی ،  پرخاشگر و عمیقا خشونت آمیز و خشونت پرور شیعه بسته بودیم . 
چپ در شمای چگوار ا از عدل علی سخن می گفت.راست در سیمای خون خواهی حسین  مجاهد می ساخت . معجون غریبی از در هم آمیزی دو عقب ماندگی تاریخی و ابتر بودن روشنفکر ایرانی که وجه مشترکشان ستیز با غرب بود و حکومت پهلوی  بعنوان نماد غرب ! محل تلاقی وحشت آخوندی از غرب و چپ در گیر مبارزه اردوگاه سوسیالیسم با امپریالیسم . جه سرنوشت تلخی . 
بسال های کودکی ، به  آن تکیه وحشت انگیز که ترس بر جان کودکیم می ریخت. فکر می کنم .به مراسم های بزرگ ودیوانه وار روز های محرم که برشخصیت و باور  بسیاری از کودکان ونوجوانان  تاثیر می نهاد.
باورهای سخت و صلبی که بستر انقلاب نکبت بار اسلامی  شد.باور هائی که هنوز بعد نیم قرن سایه مخوف آن بر جامعه سنگینی می کند. راه بر ترقی وتجدد می بندد. از دل خود  رهبری چو خامنه ای و رئیس جمهور ی مانند  پزشکیان را بیرون می دهد که میان این همه مسائل دست اندر کار عزاداری و سینه زنی اند. 
تلخ است و درد آور!
از مقابل درب تکیه اکبریه عبور می کنم .بر می گردم به در کوچک پشتی آن نگاه می کنم. دری برای ورود خانم ها ، با یک سوراخ بزرگ که همیشه تاریکی درون دالان بطور مرموز و وحشت انگیزی از آن بیرون می زد وترس در جانم می ریخت .

تکیه ائی بود با سالنی که آن روزها در چشم کودکانه من بسیار بزرگ به چشم می آمد با حیاطی کوچک و چند درخت تبریزی که همیشه تعدادی کلاغ سیاه بر آن ها نشسته بودند. زن خادم مسجد می گفت" این ها کلاغ های امام حسین اند وجای دیگر نمی روند."

داخل سالن پر بود از علم های بلند پنج انگشتی که شال های رنگی ترمه و اطلس های سرخ وسبز برانگشتان آن ها آویزان شده بود. تکیه آخوند روضه خوانی داشت که من اورا همیشه با یک اسب و جلو دار مفلوکی بیاد می آورم که شب فانوس به دست پیشاپیش اسب او می دوید ، و آخوند اسب سوار را از مسجدی به مسجد دیگر می برد. وقتش آنچنان ضیق بود که فرصت نمی کرد به نشیند وچایی بخورد. از در مسجد که وارد می شد چای گردان داخل سالن ، چانیش را به دستش می داد. او همین طور هورت کشان وصلوات گویان خود را به بالای منبر می رساند.

همه صحنه ها مانندیک فیلم از مقابل دیدگانم عبور می کنند. او از زمین زمان می گفت. با شعری آغاز می کرد "ای نام تو بهترین سر آغاز " ادامه می دادوسرانجام می گفت "شما ها چشم بصیرت بین ندارید. اگر چنین چشمی داشتید، می توانستید هرشب بعد از ساعت دوازده این جا بیائید وببیند که این علم ها چگونه خون گریه می کنند. می دیدید که هر شب جعفرجنی با جن های خود چطور این علم ها را برمی دارند وهمراه حضرت فاطمه و حضرت زینب ،سربریده امام حسین را درصحن این مسجد می گردانند ونوحه می خوانند. از نوحه آن ها این علم ها خون گریه می کنند. این را سرایدار مسجد بار ها دیده و به من گفته است !

آن ها که عقیده کامل دارند، می توانند این خون های ریخته شده بر فرش ها را ببینند! جماعت پچ پچی می کردند به فرش ها خیره می شدند. برخی به تبرک دست بر فرش ها می کشیدند وبرخی به تائید سر تکان می دادند.

من جاری شدن خون را در میان گل بوته های فرش می دیدم ووحشت می کردم . نمی دانم از این ابوجهل واقعی چه بنویسم که چگونه مدتی طولانی از کودکی من را به ترس آغشته کرده بود. طوری که هر بار از مقابل در پشتی تکیه با آن سوراخ بزرگ رد می شدم، تاریکی دهشت آور آن تنم را به لرزه می انداخت .

این آخوند ها ونوحه خوان ها در سرتا سر تکیه ها ومساجد شهر می چرخیدند و اوهام خود را انتشار می دادند.هرمسجد پیشنماز ، مکبر ،روضه خوان ، دسته عزادارن و علم های خود را داشت. با علم کش های مخصوص به خود که اکثرا لات ها , دو اسمی های زنجان وآدم های کم بضاعت که هرگز امکان دیده شدن و عرض اندام در جامعه را نداشتند در این علم کشی ها خودی نشان می دادند و زیر بارعلم می رفتند . به ندرت یک نفر از آدم های مطرح ، صاحب نام وتحصل کرده را زیر این علم ها می شد دید ! دسته سینه زنان ,زنجیر زنان که عمدتا از روستائیان اطراف ، پادوهای بازاریان، میدان دارها ، مسگر ها ،چاقو سازان ، صاحبان حرفه های پائین از نظر اجتماعی ،عمله ها ،حمال ها ، تعدادی ازجوان های مذهبی انجمن های عزا داری , پای ثابت این زنجیر زنان بودند . کمتر کارمندان دولتی را در این صفوف می دیدی . به خصوص بعد از سال های پنجاه .

قمه زنان  با کفن های سفید ، سرهای تراشیده از وسط باقمه های آخته وخونین پا بر زمین می کوبیدند ،چرخ می زدند ، حسین حسین می گفتند، شور حسینی می گرفتند قمه بر فرق سر می کوبیدند . من از لابه لای جنگل عظیم پا های هزاران نفر که به تماشا می ایستادند براین رژه ترسناک نگاه می کردم واشگ می ریختم .اشگی از ترس یا احساس نمی دانم ؟

برایم ذوالجناح با آن تن پوش خونی وده ها نیزه شکسته بر روی آن بسیار درد آور ورقت انگیز بود. به خصوص که آن اسب بیچاره را که مال گاریچی محل بود و ذغال می کشید را می شناختم. دلم می سوخت که مبادا بمیرد. از سردسته های غول پیکر که پر آوازه ترین لات های زنجان بودند می ترسیدم .

این دسته جات از هر کجا که راه می افتادند باید دسته های دیگر سر راهشان قرار نمی گرفتند که کار به زد وخورد نکشد! نهایت تمام راه ها به خانه محمود خان ذوالفقاری بزرگترین ارباب زنجان ختم می شد.
دسته جات گوناگون از در کوچک وارد می شدند ، داخل حیاط بزرگی که وسط آن حوض سنگی بزرگی بود می چرخیدند! روبروی ساختما ن دو طبقه آجری می ایستادند ودر وصف محمود خوان نوحه سر می دادند " اویون آباد اولسون کربلا ! یاخچی قوناق ساخلاادن ! خانه ات آباد کربلا خوب مهمان نگاه داشتی !" روی خانه ات آباد بلند وجداگانه مکث می کردند! باز سینه می زدند تا زمانی که خان بزرگ با تبختر بر بالکن ظاهر می شد، دستی تکان می داد ومباشر پولی کف سر دسته می نهاد ودسته سینه زنان و مدح گویان از در بزرگ خارج می شد ."اویون آباد اولسون! اویون آباد اولسون ! خانه ات آباد باد! خانه ات آباد باد ."

درست بیاد ندارم دسته عزاداری دروازه ارک بود یا دروازه رشت ! که یک گاری با خری از پای افتاده ورنجور داشت که روز های عاشورا کف گاری را پر کاه می کردند ویکی از حمالان قدیمی شهر لباس شیر می پوشید روی کاه ها می نشست ودر تمام مسیر گاه به سر وروی خود می پاشید. این همان شیری بود که گویا برای کمک به امام حسین از افریقا خود را به کربلا رسانده بود واما رخصت نداده بود که درکنار او به جنگد. شیری که بعداز کشته شدن امام حسین بر بالای جنازه او نشسته و کاه بر سر وروی خود می ریخت.

اما این شیر بیچاره ما هم تریاکی بود وهم به شدت چپوقی .گاه کم می آورد .خسته می شد ،به محض این که دسته جائی توقف می کرد تا نفسی تازه کند ! او هم چپق بلند خود را از زیر لباس شیر بیرون می کشید، خسته به دیواره گاری تکیه می داد پا های خود را دراز می کرد و شروع به کشیدن چپق می کرد. پک های عمیق به چپوق می زد ودود آن را مانند دودکش کارخانه بیرون می داد. صحنه تعجب آور وخنده داری که هرگز فراموش نکرده ام! مردم میان گریه شروع به خندیدن می کردند! به شیری که داشت چپق می کشید.

هر از گاهی که فرصتی دست می داد یک استکان چای یا شربت از خانه ائی به شیر بیچاره می دادند تا لبی تر کند وخستگی از تن بیرون سازد ولعنت یزید گوید. دسته اگر از مقابل خرابه ائی عبور می کرد شیر خسته با سرعت جستی می زد داخل خرابه می شد تا جواب چائیش را پس دهد. شیر در حال پریدن ورفتن به خرابه وبازگشتن به گاری که گاه سگهای خرابه دنبالش می گذاشتند دیدنی بود .

جزو نخستین نقاشی ها که سال ها بعد کشیدم تصویر این شیر چپق کش بود.

وقتی برای اولین بار فیلم کارتونی دیدم که در آن شیر ها، پلنگ ها با هم صحبت می کردند وبه صندلی لم داده وسیگار می کشیدند. یاد شیر خودمان افتادم و تعجبی نکردم. فهمیدم که دنیای جادوئی کارتون وفانتزی های آن چندان تفاوتی با این افسانه های مذهبی وشیر چپق کش ندارد. تصویری که هنوز بعد شصت سال همان طور زنده وشفاف از مقابل چشمم عبور می کند.

ده روز محرم بزرگترین سرگرمی بجه های شلوغ محله که بزرگتر بودند وعمدتا هم از خانواده های زحمتکش ،رفتن به مسجد وشلوغی کردن بود. قاطی کردن کفش ها، بی ادبی در حین روضه خوانی ، ذردیدن قند .

مرد بلند قد وخشنی که کار مسجد را رتق وفتق می کرد تمام مدت کار این بچه ها را زیر نظر می گرفت، شناسائی می کرد تا شب شام غریبان برسد. شب شام غریبان وقتی دسته اسرای کربلا را به طرف شام حرکت می دادند دست این بچه ها را با طناب می بستند و جلوی صف حرکت می دادند. او سوار بر اسب با ترکه ائی بر دست به پشت وبازوی بچه ها می زد و" میگفت پدر سوخته ، قند می دزدی ؟ تف تو کفش مردم می کنی ؟" می زد بچه ها میان خنده وگریه اشگ می ریختند و مردم بر سر وسینه خود می زدند .

تصویری از یک شهر مذهبی خفته در قرون واعصار! که هنوز بعد نیم قرن افتخارش به بزرکترین دسته عزاداری ایران است.  برسر در ورودی آن نوشته شده "بشهر زنجان شهر شور حسینی خوش آمدید." همراه عزادارانی که اینبار به جای گردیدن دور حوض خانه محمود خان ذوالفقاری ونواله گرفتن از او! دور حوض پر وپیمان حکومت ودولت اسلامی می چرخد و می خواند "اویون آباد اولسون کربلا !" ما محصول این فرهنگیم .  ابوالفضل محققی

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

دیدگاه‌ها

نظرات رسیده

محققی عزیز کاش نظام سلطنتی می ماند و او ادامه راه حسین را میرفت .که صد البته طی سال‌های متمادی رفته بود. مگر آخوند بدون شاه می‌توانست اینقدر عمر کند؟ شاه سینه خیز به درگاه امام رضا میرفت و حاصل آن نوحه خواندن نسل بعدیش که جراح هم هست میباشد. بله همان رژیم پهلوی را می‌گویم.

چ., 17.07.2024 - 23:20 پیوند ثابت
حسن

عنوان مقاله
چیز غریبی نیست..

آقای محققی گرامی. همه ما می‌دانیم که انقلاب مشروطه پیش از انقلاب اکتبر در ایران روی داد و خوانده ایم که چگونه آزادی خوآهان ایرانی بوسیله ارتش روسیه حلق آویز شدند.
آغاز فاجعه کنونی در حقیقت از زمان شکست مشروطه و فرار محمد علی شاه شروع می‌شود و با آغاز جنگ اول
و کودتای بلشویکها سرنوشت ایران بدون روح مشروطه تا امروزادامه دارد.
برخلاف آنچه چپهاتبلیغ می‌کنند انقلاب اکتبر تاثیر بدی در جامعه ایرانی و سیاست در ایران بافی گذاشت.

دشمنی دولت روسیه باجهان آزاد پیروان چپ را در ایران بدام دشمنی باازادی و ایران ستیزی و اساسن مشروطه ستیزی و بیگانه پرستی انداخت.
شادروان جعفر پیشه وری خود از مشروطه خواهان و آزادی خوآهان بود که بدام سیاست خارجی روسیه افتاد.
وعده های توخالی چپ چه فرقه دمکرات و چه حزب توده هزاران جوان ایرانی را روانه روسیه و سرنوشت نامعلوم کرد.
آن تخم تلخی را که چپ در ایران کاشت، امروز گروهی لمپن و آخوند و آخوندزاده برداشت می‌کنند.
حمله حزب توده به آقای شریعتمداری تبریزی خود نمونه کوچکی از لمپنیسم چپ است. و بقول دوستی اندیشه خطا بود.

چ., 17.07.2024 - 20:29 پیوند ثابت
ناشناس

وقتی رئیس جمهور با بالاترین مدرک تحصیلی، شبیه لاتها و مداحان و معرکه گیران باشد از "آتش به اختیارها" چه انتظاری میتوان داشت که بصورت دختران اصفهان اسید بپاشند؟!
مذهب و فرهنگ شیعه صفوی یا علوی چنان جامعه ای در طول 40 سال ساخته که رئیس جمهور تحصیل کرده اش مانند لاتها و مداحان و روضه خوانان در معرکه گیریهای نمایشی دولتی این چنین ظاهر میشود، و انگار گروهی از ارذل و اوباش جمع شده اند تا در محل نفس کش به طلبند.

در غالب عکسهای رئیس جمهورجدید انگار لاتهای محل جمع شدند تا سر کوچه از مردم باج بگیرند! با پیروزی انقلاب سال 57 شمسی در ایران، بتدریج "اسلام ماکیاولیستی خمینی " بر جریان "شیعه بلشویکی" شریعتی غالب شد. قبل از آن از طریق روحانیون مرتجع غیرسیاسی و گروههای فشار حزب اللهی جریانات ملی،چپ، و قومی خلقی سرکوب شده و به حالت نیمه مخفی و دفاعی درآمده بودند. خمینی چون برای حفظ نظام اسلامی، تقیه، خدعه،جاسوسی،شکنجه،جنگ ترور، و غیره را لازم میدانست، میتوان او را یک ماکیاولیست نامید که میگفت "هدف وسیله را توجیه میکند".
مازیار بهروز،محقق چپگرای ساکن امریکا، شیعه مورد نظر شریعتی را "بلشویکی" نامید چون او از شیعه مبارز و سیاسی علوی،ابوذری، زینبی، و چگوارایی در حسینیه ارشاد سخن گفته بود. شریعتی(1356-1312ش) مانند مجاهدین و طالقانی، مارکسیسم را رقیب اسلام میدانست، مطهری ولی آنرا دشمن اسلام میشمرد. بازرگان افکار شریعتی را زیر تاثیر نظرات حزب توده و تبلیغات کمونیسم جهانی میدانست. میثمی میگفت اگر مجاهدین نبودند بیشتر شاگردان شریعتی جذب مارکسیسم میشدند. شریعتی سوسیالیسم التقاطی خود را که نه ماتریالیستی و نه ایده آلیستی بود رئالیستی می نامید. در اینجا میتوان پریشان فکری او را مشاهده نمود که بقول وی حد وسط دو نظام فاسد کاپیتالیسم و کمونیسم است. مقصود شریعتی از اسلام، شیعه ای بود که مخلوطی است از اندیشه های غیراسلامی و غیرایرانی مانند سوسیالیسم و مارکسیسم و اگزیستنسیالیسم و از اندیشمندان مبارز جهان سوم و استعارات رمزی تصوف ایرانی و اسلامی. او شیعه را مذهب اعتراض و عدالت میدانست که خواستار براندازی حگومتهای ستمگر و فاسد است. بعضی او را"محبوب ترین آموزگار رادیکالیسم اسلامی در اینران نوین در صد سال اخیر" میدانند، گرچه وی مدتی حقوق بگیر ساواک برای کوششهای ضد کمونیستی و ضد توده ای خود بود و بعد از اینکه نوشته هایش در خانه های تیمی مجاهدین بدست ساواک افتاد مورد غضب قرار گرفت و به فرانسه مهاجرت نمود.
شریعتی از طریق داستان هابیل و قابیل، تبینی طبقاتی از اسلام نمود، رابطه وی با مارکسیسم رابطه مهر و کین بود. او از یک طرف شناخت جامعه و تاریخ مدرن را بدون علم مارکسیسم غیرممکن میدانست و از سوی دیگر مارکس را متفکری اراده گرا و اقتصادمحور و ماتریالیست میدانست. شریعتی کشورهای سوسیالیستی آنزمان را بوروکرات بحساب می آورد. حزب توده شریعتی را از مبلغان بینش توحیدی و ایدئولوژی سیاسی اجتماعیی که نقش اهرم معنوی نیرومندی را ایفا کرده است میدانست. شریعتی در دهه 30 شمسی به جنبش جامای کاظم سامی پیوست وکتاب "ابوذر، سوسیالیست خداپرست" را از" جوده السحار" ترجمه کرد که در باره ابوذر غفاری بود. شریعتی در این دوره تحت تاثیر مسلمانان نوگرای مصر و سوریه بود که متاثر از سوسیالیسم بودند. او در سال 1336 کتاب "تکامل و فلسفه" را منتشر نمود و در طول دههای 1940 و 1950 میلادی در حسینیه ارشاد سخنران بود. در آنجا 3 جریان اسلامی فعال بودند.- جریان فکری مطهری،بهشتی،و روحانیون سنتی،- جریان و گرایش لیبرال بازرگان،طالقانی،زنجانی، شبستری،- و جریان رادیکال شریعتی و مجاهدین خلق.
مبارزه سیاسی شاه با گروههای چپ و ملی لیبرال موجب تضعیف گفتمان سکولار مدرن و رشد افکار مذهبی اسلامی شد. تمایل بیمارگونه شاه به سرکوب نیروهای چپ و مارکسیست منجر به تحمل نسبی فعالیتهای مذهبی از سال 1930 میلادی گردید. در نتیجه از سال 1937 انجمن های اسلامی و مرکز نشر و "حسینیه ارشاد" و نشر گفتار ماه و مجله میلیونی و سراسری" مکتب اسلام " شروع به فعالیت و تبلیغ دینی نمودند. مطهری میگفت بازگرداندن مفهوم حماسه به لغت نامه اسلامی ضروری است.، یعنی به جهادی فکری، قلمی، زبانی، و به یک جهاد عملی. دکتر قیرچی، اسلام شناس، مینویسد نوگرایی دینی سیاسی در جهان اسلام با مفهوم" شورا" شروع شده و با آن پیوند دارد، برخلاف دموکراسی غربی که با فردگرایی و حقوق طبیعی شروع میکند.
گفتار چپ اسلامی نخستین بار از سال 1970 میلادی در مصر مطرح شد که فرزند خلف شروع جنبش ترقی خواه ملی بود و به قبل از این تاریخ برمیگردد. بنیاد فکری آن از سید قطب از سال 1940 گرفته شد. اینها ادامه تاویل عقلانی از افکار سید جمال الدین و محمد عبده بود که آنرا در برابر افکار غربی و با تکیه بر میدان عقلی معتزله و ابن رشد بنا شده. از طرف دیگر در دهه 50 شمسی گفتمان پهلویسم با بحران مشروعیت مواجه شد و در نهایت در سال 1357 شمسی سقوط کزد. بخشی از مخالفان نظام سلطنتی پهلوی، اسلام گرایان بودند که حداقل میتوان آنان را به سه گروه تقسیم کرد. اسلام گرا کسی است که هویت اسلامی خود را در مرکز عمل سیاسی خود قرار میدهد یا آینده سیاسی خود را در اسلام می بیند. آنها مانند سایر مکاتب یکدست نیستند. نوبنیادگرایان اسلامی ولی آنهایی هستند که هدفشان تاسیس یک نظام اسلامی با محدود کردن آن به دو قلمرو شخصی و جمعی است یعنی اسلام گرایی یک طرح سیاسی و ایدئولوژیک است که میتواند ماکیاولیستی، شبه فاشیستی، و ارتجاعی باشد.
کودتای 28 مزداد 1332 و سرکوب خشونت بار قیام 15 خرداد 1342 شمسی و محاکمه و مدافعات سران نهضب آزادی در دادگاههای نظامی پهلوی موجب خشم هرچه بیشتر گروههای اسلام سنتی و شبه مدرن التقاطی گردید. بازرگان سعی در توجیه مفاهیم اسلامی از دیدگاه علمی داشت. روحانیت مبارز و سیاسی که دنبال مفاهیم اجتماعی انقلابی سیاسی در قرآن و نهج البلاغه و متون مذهبی بود. و شریعتی که فلسفه سیاسی او ترکیبی از سنتهای اسلامی و افکار انقلابی بود، مفهوم مقاومت را تا مرز عمل شهادت مطرح کرد. در اواخر سال 1343 شمسی افراد و گروهها و سازمانهای مخالف رژیم به نتیجه"مبارزه مسلحانه" رسیده بودند. صادق امامی عضو هیئت موتله اسلامی دست به ترور منصور،نخست وزیر زد. تیراندازی به شاه در فروردین 1343 را نیز میتوان آغاز مبارزه مسلحانه دانست. تصمیم جوانان رادیکال برای مبارزه مسلحانه با رژیم شاه را میتوان از اواخر سال 1342 دانست. در سال 1343 "حزب ملل اسلامی" کشف شد که هدفش تشکیل دولت واحد اسلامی در ایران، ایجاد جنگ با رژیم پهلوی از طریق قیام مسلحانه بود. این گروه دارای 55 عضو بود که 8 نفر آن محکوم به اعدام شدند.
از طرف دیگر در اواخر سال 1342 در خارج از ایران، علی شریعتی در اروپا با فانون،تئوریسین و عضو جبهه آزادی بخش الجزایر و نویسنده نشریه المجاهد شخصا دوست و آشنا شد و ارتباط گرفت. شریعتی که از رهبران "نهضت آزادی ایران" در خارج بود با ابراهیم یزدی، دکتر چمران، صادق قطب زاده، و پرویز امینی،فعال در امریکا، تماس داشت. در سال 1343 شمسی بعضی از این افراد برای آموزش به مصر رفتند.
با رشد حزب توده بعد از سال 1325 شمسی، برخی از "چپ های" مذهبی مانند آیت اله بروجردی به شاه نزدیک شدند، نخستین گروهی که از این حریم گذشت، فدائیان اسلام بودند، چهرههایی مانند آیت الله شریعتمداری در سفر شاه به آذربایجان در مدرسه طالبیه تبریز از شاه استقبال نمودند. دامنه مبارزه فکری ایدئولوژیک با مارکسیسم و حزب توده در ادبیات مذهبی بعد از سال 1320 گسترده شد. نتیجه آنکه در زمینه مبارزه با ماده گرایی دهها عنوان کتاب طی این 37 سال تا زمان انقلاب توسط افرادی مانند محمد تقی آملی، یحیی شکوهی محسنی، سراج انصاری، عبدالحسین کافی، حسین فقیه مرندی، ابوالفضل نبوی قمی، جلال الدین آشتیانی، سرهنگ اکبر افروخته، سید غلامرضا سعید، ناصر مکارم شیرازی، حسن حسن زاده رشتی، مهدی بازرگان، علی حسین کرمانی، مهدی قائنی، علامه طباطبایی، مرتضی مطهری، علی شریعتی، و خسرو شاهی انتشار یافت.
از جمله موضوعات پروپاگاندیستی، ضد توده ای،ضد ماتریالیستی،ضد کمونیستی و ضد علمی اینگونه نویسندگان و مترجمان، عنوانهای زیر هستند.- ماده پرستی و خداپرستی، مرام اشتراکی، متافیزیک ایده آلیسم، کمونیسم، شناخت، یکتاپرستی، عقل کمونیستی، فیلسوفان گمراه کمونیسم، دیالوگ معترض ماتریالیستی، ایمان ضد کمونیستی، فلسفه و رئالیسم غلط ماتریالیستی، دورویی مارکسیستی بین سالهای 1358-1324 یا ترجمه هایی از نویسندگان و نظریه پردازان عرب، مانند مصطفی محمود، سید قطب، و محمد قطب بودند.
با رسیدن شاه به تخت و تاج، محدودیت های رضاشاهی برای تبلیغات دینی لغو شد. غیر از حوزه علمیه قم، هزاران انجمن اسلامی و کانونهای دینی فعال شدند تا در برابر کمونیستها و آثار سوء ضد دینی و ضد کسروی شروع بکار نمایند. رژیم شاه با کمک سازمان مخوف ساواک برای ممانعت از رشد طرفداران حزب توده و شوروی ، با مشورت انگلیس و امریکا، به مذهب توجه زیاد نمود. البته این توجه تا حدی بود که از رشد امثال" فدائیان اسلام" جلوگیری گردد. غیر از انتشارات دینی، رادیو نیز در اختیار تبلیغات اسلامی قرار گرفت تا جلو سوسیالیسم و کمونیسم گرفته شود. با این وجود حزب توده توانست روحانیون برجسته ای مانند شیخ حسین لنکرانی از آذربایجان و آیت الله سید علی اکبر برقعی از قم را هوادار خود کند. برقعی در سال 1331 از طرف این حزب به کنگره صلح در شهر وین سفر کرد که موجب اعتراض فدائیان اسلام و آیت الله بروجردی گردید.
شاه برای مبارزه با رادیکالیسم چپ و لیبرالیسم طبقه متوسط و جبهه ملی، بارها به مشهد و قم رفت تا برای زیارت و شرکت در نظافت و خاکروبی این امامزاده ها اعتقادات مذهی خودرا نشان دهد. در حمله اسلامیست ها به مرکز بهائیان در سال 1334 وی اعتراض نیز نکرد، برای این رفتار او آیت الله بهبهانی و بروجردی تشکر کردند. رویهمرفته علمای طراز اول، حتی بصورت ضمنی از کودتای نظامی سال 1332 شمسی حمایت کردند و اولین تلگرام را آیت الله بروجردی فرستاد. در ادامه حمایت شاه از اسلامگرایان، ساواک در سال 1337 به شعبه ها و مسئولین خود توضیه های زیر را نمود،- حمایت از تبلیغ مجله مکتب اسلام مکارم شیرازی و نشریه های ضد چپ و شرکت علما در ترویج این مجله، تماس با روحانیون و وعاظ و کارگردانان مساجد که رفتار و اعمال کمونیستها را برای مردم تشریح کنند تا به مبارزه با کمونیسم بپردازند.
در مقابل جریانی که نزدیکی به دربار و ساواک را تشویق میکرد، جریان اسلامی التقاطی دیگری بنام "نهضت خداپرستان سوسیالیست" کوشید تا با تلفیق از تشیع و سوسیالیسم اروپایی بوجود آورد. محمد نخشب( 1355-1302)شمسی، بعنوان نخستین ایرانی فعال در راه این تلفیق بعد از شهریور 1331 شمسی اعتباری بدست آورد. باید اشاره نمود که جاذبه های مارکسیسم بدلیل انقلابی گری و علمی بودن برای اندیشمندان نوگرای مسلمان پیش از انقلاب سا ل 57 بسیارمهم بود. از سال 1320 شمسی روشنفکران مذهبی و غیرمذهبی کوشیدند تا واسطه ای برای انتقال مفاهیم سوسیالیستی و لیبرال به حوزه دین باشند. یکی از گروههای ملی که به نوعی دچار این مسئله شد تشکیلات محمد نخشب بود که از سال 1320 فعال شد. در مشهد کاظم سامی و دکتر شریعتی شعبه این سازمان را تاسیس نمودند. دکتر یزدی نیز سالهای جوانی خود را در این حزب گذراند. نخشب یعد از دستگیری در ایران به امریکا فت و از جمله پایه گذاران کنفدراسیون دانشجویی بود ولی با چپگرا شدن کنفدراسیون او جدا شد و به نهضت آزادی در امریکا پیوست.. نخشب گویا در پایان عمر نسبت به رژیم شاه منفعل شد و در سال 1355 درگذشت.
بعد از پیروزی انقلاب سال 1357 شمسی در ایران، 4 بلوک از نیروها،سازمانها و احزاب سیاسی وارد ادامه مباززه برای تسخیر قدرت شدند،- 1.احزاب بنیادگرای روحانی به رهبری خمینی.2. احزاب لیبرال ملی و سکولار متعلق به طبقه متوسط.3- گروههای اسلامی رادیکال متعلق به روشنفکران و تحصیل کرددههای اسلامی مانند مجاهدین.4- نیروهای چپ و سازمانهای قومی خلقی به نمایندگی از زحمتکشان و روشنفکران آوانگارد.

چ., 17.07.2024 - 01:26 پیوند ثابت

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید