یکی از رهبران سابق سازمان چریکهای فدایی خلق ایران : مسعود بطحائی ،  شخصا خودرا به سازمان چریکها ی فدائیان  معرفی کرده و داوطلبانه مطالب مربوط به همکاری خود با سازمان امنیت رژیم شاه را نوشت. 

سازمان ازاینکه  کیانوری به بطحائی  توصیه کرد ه بود که خودرا به ستاد فدائی مراجعه کند و همه چیز را اعتراف کند ،  هیچ اطلاعی نداشت.   

سازمان ، درآنزمان، حزب توده ایران را برای همکاری و وحدت قبول نداشت و همکاری نیز نداشت.  

سازمان به هیچ عنوان، هیچ مسئولیتی به مسعود بطحائی نداد. او با سازمان امنیت رژیم شاه همکاریکرده بود.

تا آنجا که من بدانم دستکم تا اول 54 ناصر کاخساز و شکرالله پاکنژاد، هیچگونه شکی نسبت به مسعود نداشتند. دلیلش اینکه وقتی من دوباره ناصر را که در زندان تبریز  18 ماهی با هم بودیم و رابطه بسیار نزدیکی هم داشتیم در قصر دیدم، او به گرمی ‌شکری و  مسعود را به من معرفی کرد. هر چه شکری خونگرمی و شور از خود نشان داد، مسعود اما بسیار بیروح بود. در آن موقع کسی نسبت به وی مظنون نبود. اما می دانم که بیژن جزنی  هیچ از او خوشش نمی آمد و مسعود هم جزو سمپاشان حرفه ای علیه بیژن و فدایی ها بود. بیژن را حدس می زنم که بوهایی نسبت به او برده بود.

در ضمن 

تا آنجا که من بدانم، رسولی را یکی از هواداران سازمان  در خیابان می بیند ولی او در می رود. برای من دستگیر شدن رسولی محرز نیست.

 دوستی که به من توصیه مطالعه سوسیالیسم و جامعه بی طبقه توحیدی را کرده اید.  حس میکنم شما همون خسروخان گلسرخی باشید و یا روح ایشان در شما دمیده. یه بار با یه بچه حزب الهی بحث میکردم از قرآن و روحانیت روایت می آورد وقتی به او ایراد گرفتم به من گفت تحصیلات حوزوی تو چقدر است؟ گفتم هیچ. گفت و تو با هیچ سوادت داری از این روحانی که بیست سال در حوزه درس خوانده و تدریس کرده داری بر سر ماهیت زندگی و چگونه زندگی کردن ایراد میگیری؟ اول برو این درسها را بخوان بعد ایراد بگیر. کسی مثل تو باید از او تقلید کند. گفتم تاریخ سیفون خود را بر درسهایی که ایشان خوانده اند کشیده. در مورد سوسیالیسم هم عزیز آنقدر که لازم باشد آموخته ام. سوسیالیسم در نگاه داروینیستی اجتماعی من سوسیالیسم اثرش را بر جوامع و مسئولیت دولت در مقابل رفاه مردم گذاشته و نقش خود را بازی کرده و به تکامل جوامع کمک کرده و بقیه اش رفته در انبار خاک بخورد. با حرفهای امروزین شما کینه طبقاتی و این حرفا به قول مرحوم رزم آرا یک لولهنگ هم نمیشود ساخت. اونا که در اتحاد شوروی و چین و کوبا اوستاش بودن امروز دبه کردن.. حالا من بروم در مقوله سوسیالیسم علامه بشوم بنشینم کنار او ملای درس خوانده در حوزه؟ که چی بشه؟ اینها را شما بروید بخوانید و به خواب دوران نوجوانی تان ادامه دهید. شماها هرگز یک سنگ روی سنگ برای جوامع بشری نگذاشته اید. اون دنیا سر پل سراط چی میخواین جواب بدین؟ 

مسعود بطحائي در سال۱۳۴۸ بهمراه عده ای دیگر که بعد ها به گروه فلسطین معروف شدند در حال رفتن به فلسطین بود که در مرز عراق دستگیر شد . به دادگاه رفت و به حبس ابد محکوم شد . در سال۱۳۵۱ برید و به خدمت ساواک در امد و تا سال ۱۳۵۶ با ساواک همکاری می کرد و در سال۱۳۵۶ آزاد شد و همکاری خود را باساواک ادامه داد . در همین زمان فردی بنام رسولی بازجوی ساواک دستگیر شد.  مسعود بطحائي نگران شد .با دوست  توده ای که با کیانوری دبیرکل حزب رابطه ای نزدیک داشت مشورت کرد و داستان خود را باز گفت . کیانوری به او توصیه کرد قبل از دستگیر خودرا  به ستاد فدایی مراجعه کند و همه چیز را اعتراف کند و او هم چنین کرد

چند نکته:

_واقعیت این بود که مسعود بطحائي در درون زندان تقریبا از طریق هم پرونده ایش یعنی ناصر کاخ ساز و پاکنژاد بعنوان خبرچین ساواک طرح شده بود و  خبر پلیس بودن مسعود بطحائي  بدست سازمان چریک های فدایی هم رسیده بود . بعد از انقلاب  مسعود بطحائي به ستاد چریک ها مراجعه  کرده و  اعتراف می کند که با ساواک همکاری می کرد . او   در ۱۲۱صفحه در ستاد سازمان چریک ها داوطلبانه همه چیز را می گوید بطحائي به این اعترافات خود افشاگری می گوید تا معلوم شود او داوطلبانه دارد حرف می زند .

_مسعود بطحائي هیج مسئولیتی در ستاد چریک ها  در خیابان میکده نداشت 

 این جناب دو پهلو و تعدادی پیر و پاتال جوان انقلابی دیروز به قول تالیران نه چیزی را یاد گرفتند و نه چیزی را فراموش کردند. 45 سال گذشته اقا! 45 سال! در این مدت میشد در ده رشته علوم انسانی دکترا گرفت و شماها هیچ! هیچ چیزی نیاموختید. همان حرفها همان موضوعات و همان مواضع 45 سال قبل. خواندن این نوشته ها درد آور است. دریغ از یک کلمه نقد سیاسی تاریخی. همه اش متلک همه اش شعار. شماها کی میخواین بزرگ بشین تا دیگران چیزی از شماها بیاموزند؟ 

امير حسين فطانت ؛ سناريو پرويز ثابتي را شرح مي دهد ، موضوع مهمي كه در مستند  گم  شد