
حماسه رخدادی تاریخی و متضمن اعمال پهلوانی است که جامعه آن را در بر دارنده افتخار فردی یا گروهی میداند یا اثری است که چنین رخدادی را به تصویر میکشد. ادبیات حماسی به نظم یا نثر، و امروزه نمایش و فیلم و اپرا، آن رخداد را روایت میکند. با این تعریف، آیا آنچه در روز عاشورا رخ داد حماسه بوده است و مقتلها [شعر یا نثری در مدح و ستایش شهیدان واقعه کربلا] و دیگر گزارشهای مربوط به حادثه کربلا آثاری حماسیاند؟
روحانیت شیعه و مداحان و روضهخوانان این مذهب برای درست کردن تاریخ و میراث برای خودشان هر چیزی را که بدانها مربوط میشود به درجات عالی ارتقا میدهند و از معنای روشن آن تهی میکنند تا زمینههای مدیریت و سلطه تمامیتخواهانه و جهانیشان را با فریب افکار عمومی فراهم کنند، همانطور که خودشان را دارای بهترین تمدن و دموکراسی و آزادی بیان و حقوق بشر میدانند و حتی مردمان دیگر کشورها را وحشی میخوانند. وقتی انبوه فریبها و دروغهای رهبران اسلامگرای شیعه را در کنار هم بگذارید، شأن حماسی رخداد و گزارشهای عاشورا نیز مشخص میشود.
همه کشتارهای کودکان و زنان و شهروندان عادی، شلیک به هواپیمای مسافربری، کشتار اسیران جنگی و زندانیان سیاسی، فسادهای نجومی، بمبگذاری، گروگانگیری ملوانان دیگر کشورها و توفیف کشتیها در آبهای آزاد همگی از حماسههای اسلامگرایان شیعه در دوران معاصر بوده است. بنابراین، وقتی اسلامگرایان شیعه از حماسه سخن میگویند، سخن آنها را باید تبلیغات سیاسی توخالی تلقی کرد.
از نگاه اسلامگرایان شیعه، آنها از هر چیز خوبی که در عالم وجود دارد یا مردم بدان توجه دارند، مثل علم و اخلاق و ادبیات و تمدن و توسعه و پیشرفت، بهترینش را دارند. برای مثال، متن قرآن را معجزه میدانند و این کتاب را شامل و حاوی هر علم و دانشی میدانند، در حالی که قرآن دفترچه احوالات شخصیه، خاطرات، و یادداشتها و کپیبرداریها و بیانیههای سیاسی فردی در حیات قبیلهای در ۱۵ قرن پیش بوده است. محمد خواستها و منویات خودش را به نام منویات و سخن خداوند به مردم میفروخت و اگر کسی آنها را باور نمیکرد یا در برابر باور مقاومت میکرد، محمد او را ترور میکرد.
بنابراین، از اینکه برخی شیعیان ادعای حماسی بودن داستان حسین را داشته باشند نباید تعجب کرد. آنها حتی ادعا دارند که تمدن غربی از آنها گرفته شده و نقش کلیدی آنها در تمدن بشری مغفول مانده است. در میان ادیان و مذاهب موجود، اسلامگرایان شیعه از پرمدعاترین و خودحقپندارترینها هستند.
حادثه کربلا حماسه نبوده است
بر اساس مخرج مشترک گزارشهای تاریخی، اثری از حماسه در داستان کربلا دیده نمیشود. به پنج دلیل در این مورد اشاره میکنم:
۱. رنج کشیدن حسین و خانوادهاش اتفاقی نادر در تاریخ بشری نیست و افراد جاهطلب و صلحخواه به تساوی رنج کشیدهاند. صِرف رنج یا پیروزی نیست که ماجرایی را حماسی میکند، بلکه چگونگی رنج کشیدن و پیروز شدن و هدف آن رنج و پیروزی است که ارزش آن را کم و زیاد میکند.
۲. در هیچیک از نبردهایی که از روز عاشورا در مقتلها گزارش شده است پهلوانی حسین یا یارانش را نمیبینیم. جمعی کوچک به دست جمعی بزرگتر کشته میشوند و بقیه داستانسرایی است؛ مثل خونریزی لشکریان یزید تا حد بالا آمدن خون تا پای اسبان.
۳. پهلوانی در ادبیات حماسی فارسی همراه است با گذشت یا نقاط عطف در ماجرا و عنصری انسانی و اخلاقی، که در شخصیت حسین و کل ماجرا چنین چیزی دیده نمیشود. اگر پوریای ولی برای مردم ایران پهلوان است بدین علت است که او- در داستانی که نقل میکنند- حاضر میشود به مدعی پیروزی بر او با اراده و خواسته ببازد تا آن شخص به وصال معشوقش برسد. درخواست باختن از سوی مادر عاشق مطرح میشود. چنین ویژگیهایی در داستان حسین وجود ندارد.
۴. حسین مثل همه سیاستمداران شخصیتی بوده است که میخواسته است از فرصت و شرایط ناپایدار یزید در دوران تحکیم قدرتش پس از مرگ معاویه استفاده کند و خلافت را از بنیامیه به بنیهاشم بازگرداند. البته فرصتطلبی برای کسب قدرت سیاسی از کسی سیاستمدار بد نمیسازد، همانطور که از او چهرهای حماسی نمیسازد. با این توصیف، همه سیاستمداران در تاریخ بشر شخصیتهایی افسانهایاند، یا اگر حماسه را با کشتهسازی میخواهید، سیاستمداران کشتهشده در مسیر کسب قدرت بیشمار بودهاند.
قهرمان یا شخصیت حماسی زمینی یا دنیوی به نیروهای آسمانی که در فیلمهای تخیلی و افسانهای دیده میشود نیازی ندارد که برایش پیروزی رقم بزنند. بنا به گزارش ملا حسین کاشفی در روضة الشهدا، جن و پری میخواهند به کمک حسین بیایند و او به لحاظ اخلاقی آن قدر به جنگ منصفانه باور دارد که نمیگذارد. در جنگ منصفانه خانواده را درگیر نمیکنند.
۵. حسین شخصیتی افسانهای یا اسطورهای همانند رستم نیست که بدون توجه به تاریخ، تنها با معیارهای داستانی و شعری، بتوان به شخصیت و رفتار او پرداخت. داستان حسین تکرویدادی است و داستانهای تکرویدادی را بهسادگی نمیتوان حماسی تلقی کرد. شخصیتهای حماسی در مجموعهای از رخدادها نیروهای ویژهشان را نمایش میدهند (هفتخان رستم). داستان حماسی باید به فراتر از امور عادی و معمولی در اندازه و مقیاس پا بگذارد، اما داستان حسین داستانی بسیار عادی در جوامع گذشته است، چون در جنگ میان قبایل این گونه وقایع مرتب رخ میداده است.
متجاوز یا قهرمان؟
نسل تازه ایرانیان بهدلیل دغدغههای ملی این پرسش برحق را مطرح میکنند که چرا ایرانیان متجاوزان به خاکشان و کنیز گیرندگان ناموسشان را مقدس میشمارند. در تاریخ طبری و فتوح البلدان بلاذری آمده است که حسن و حسین در لشکرکشی به گرگان در سال ۳۰ هجری با فرماندهی سعید بن العاصی بن امیه حضور داشتهاند. (تاریخ طبری، تحقیق ابوالفصل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۳۸۷ ج۴، ص۲۶۹؛ ترجمه تاریخ طبری، ج ۵، ص ۲۱۱۶؛ بلاذری، فتوح البلدان، ص۳۲۶) حسین و حسن در سالهای ۳-۷ و ۳-۴ (بنا به روایات متفاوت) به دنیا آمدند. این دو نمیتوانند برای ایرانیان شخصیتهایی حماسی و پهلوانی باشند.
چرا حسین؟
علت توجه بخشی از مردم ایران به داستان حسین نه حماسی بودن آن، بلکه شرایط تراژیک زندگی خود آنها در تاریخ بوده است. ملتی که از امپراتوری به زیر دست عرب و مغول و یونانی افول پیدا میکند و تاریخ آن پر است از رنج کشیدن، طبیعی است اگر به ماتم و سوگواری رو بیاورد و با رنج دیگران گریه و سوگواری کند. بخشی از ایرانیان شیعیگری را ابزاری برای هویتیابی دیدند، اما رژیم اسلامی درس بزرگی به آنها داد. علت توجه اسلامگرایان به عزاداری عاشورا دیدن ظرفیت گردآوری جمعیت برای برساختن امپراتوری شیعی است.
آثار روایتگر حادثه کربلا حماسی نیستند
در تاریخ شیعه و تاریخ ایران هیچ اثر حماسی در مورد رخداد کربلا نیامده است، مگر آنکه روضة الشهدای ملا حسین کاشفی (به زبان فارسی) یا مقتل ابو مخنف یا لهوف (به زبان عربی) را اثری حماسی تلقی کنیم. هیچ مورخ مستقل یا ادیبی در ایران مدعی چنین چیزی نشده است، حتی کسانی مثل مرتضی مطهری، که از «حماسه حسینی» سخن گفته است. در تبلیغات سیاسی جمهوری ننگین و نکبت اسلامی، البته هرچه در مورد واقعه کربلا منتشر شده حماسی است، همانطور که ۹ دی (روز جشن حکومتی سرکوب جنبش سبز) حماسه بوده و کشتار کودکان و جوانان در سال ۱۴۰۱ نیز حماسه بوده است.
مقتلهای موجود از حسین و یارانش اَبَرانسان و چهرههایی قدسی میسازند، در حالی که قهرمانان در حماسهها انسانهایی هستند که با عزم جزم و استقامتی که دارند و با جنگاوری حماسه خلق میکنند. اصولا داستان حسین در کربلا از جنس پهلواننامه یا یلنامههای موجود در زبان فارسی نبوده است. در ادبیات شیعه، بیشتر علی پهلوان و یل خوانده شده است تا حسین. پهلوانان مسلمان شیعه نیز علی را مراد خود میدانند نه حسین را.
در آثار حماسی مشهور دنیا مثل شاهنامه فردوسی، ایلیاد و ادیسه هومر، انه اید ویرجیل، کمدی الهی دانته، و افسانههای کهن گیلگمش و مهابهاراتا، تنشهای درونی انسانها، تراژدی حیات بشر، جنگ میان خیر و شر، مهمترین رویدادهای زندگی مثل خلقت و جنگ و بلاهای طبیعی، چالش نیروهای فرابشری و بشری، و سفر در دنیاهای موازی تخیلی بیان میشود. آثاری که درباره کربلا منتشر شده است هیچیک از این ویژگیها را ندارد.
داستان پهلوانی نیازی به محرومیت از آب یا اغراق در تعداد لشکر یزید یا آوردن طفل شش ماهه و تازهداماد ندارد. در داستان حماسی، یل یا پهلوانی وجود دارد که با نزاع و هماوردی مخاطب را بر سر وجد میآورد و قهرمان نام میگیرد. او حامل ارزشهای قومی و ملی است. شخصیت حسینی که شیعه عرضه میکند از این عناصر کاملا خالی است.
ایرانیان با وجود آرش کمانگیر و رستم و سهراب نیازی به داستان حماسی با سرچشمه اسلامی و شیعی نداشتهاند، اما فاتحان و اشغالگران نیاز داشتهاند حماسههای قدیمی را از ذهن مردم پاک و حماسههای خودشان را بر آنها تحمیل کنند؛ چنانکه آتشکدهها را به مسجد جامع تبدیل کردند. اصولا اسلامیسازی از آغاز تا امروز عبارت بوده است از مهندسی فرهنگی و اجتماعی. در دوران پهلوی، اکثر مردم این وجوه مهندسی را نمیشناختند یا فراموش کردند، چون با آنها مستقیما درگیر نبودند. اما در پی قدرتگیری روحانیون شیعه، مهندسی فرهنگی و اجتماعی از نو، آن هم در سطحی ملی و با ابزارهای نوین، آغاز شد. مردمی که برای حکومت دینی به خیابان آمدند نمیدانستند دارند چه چیزی را با چه چیز دیگری معاوضه میکنند.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
دیدگاهها
امام نبود
انچه شیعه میگوید که حسین امام بود ،یک دروغ تاریخی است.امام حسن در قراردادی امامت را
در مقابل گرفتن درم میفروشد وار حق خود صرف نظر میکند .
این موضوع به قرارداد صلح حسن با معاویه معروف است.حسین برادر کوچک زیر بار نرفت و امامت فروخته شده را از ان خود میدانست و در حقیقت دبه درآورد و کودتا کرد و خود را به کشتن داد.حماسه نبود ،خریت بود .
داستان کربلا دستاویزی برای شاه اسماعیل شد که مردم ایران را به زور شمشیر شیعه کردند.
در یک روز بیش از بیست هزار نفر در تبریز قتل عام شدند تا مردم تبریز شیعه شوند .داستان کربلا به کمک اخوند های شاه اسماعیل امد و این دکان دونبش تا امروز ادامه دارد .
کربلا فاجعه نبود ،حماسه هم نبود بلکه درگیری حکومت عرب با گروهی متجاسر.اما دعوا بر سر قدرت است که امروز
برای مردم این یک فاجعه تاریخی شده است . کربلا دستاویزی برای کسب قدرت از طریق باورهای خرافی شده است که تا کنون ایران را نابود و هزاران انسان مسخ شده را به کشتن داده است.برای نمونه مجاهدین خلق نه خود را مدافع
حق و حقوق مردم ایران بلکه خود را چون حسین میدانند که حقشان در سال ۵۷ پایمال شده است .
این گروه شیعیان بی وطن فقط یک چیز میخواهند قدرت.
برای این گروه تروریستی کربلا محور ،قتل و غارت و خیانت و جاسوسی در راه رسیدن به قدرت مطلق عیب وایرادی ندارد و همه شرعی و حسینی است.
سرنوشت خود خواسته تلخ بسیاری از مجاهدین غمانگیز تر از حادثه کربلاست .این گروه ضد ایرانی قربانی باور های دروغ و وعده های فریبنده جنایتکاری مانند رجوی و ابریشم چی و معدنچی و رهبران خود شدند.
از این چریک فرارها که قرار…
از این چریک فرارها که قرار بود ایستاد بمیرند ولی وقیحانه تو سن ۷۰ سالگی ژست سوسیال دمکرات میگیرم حالم بهم میخوره...
بی خبری از خویشتن و گم شدن در بیرا هه ها
درووود بر آقای محمّدی!
مختصر و موجز.
یکی از بدبختیهای جامعه تحصیل کردگان ایرانی اینست که اگر قدما و پیشکسوتان و استادان، در مسئله تحقیق و کند و کاو و برداشت و فهم متون، خطایی کردند به دلیل احترامگزاری سعی میکنند خطا را سنجشگری نکنند مبادا که استاد یا پیشکسوت و هوادارانشان را جریحه دار کنند. روزی روزگاری محقّقی آلمانی – تئودور نولدکه - در باره شاهنامه، مطالبی نوشت و نویسنده ای ایرانی – آقا بزرگ علوی - نیز اثرش را طبق ذهنیّت غالب در دوران خودش به فارسی برگرداند و تخم لق کلمه «حماسه» را که هیچ ربطی به محتویات شاهنامه ندارد باب روز کرد و سپس اساتید دانشکده ادبیّات نیز به تاسی جستن از محقّق آلمانی و متابعت از هر چی آقا گفت! به تکرار و بازخوری و بازنویسی «حماسه» در نوشته های قلمی و سخنرانیهای پُر آب و تاب، داد سخنها دادند تا همین ثانیه های گذرا.
مسئله واقعه کربلا به این دلیل در ایران در تحت شیعه گری تا امروز با اینهمه یال و کوپالها دوام آورده است؛ زیرا مدّعیان تاریخپژوهی ایران، هیچ سر رشته ای از تاریخ ایران و بُنمایه های اساطیر ایرانی و تاریخ اسلامیّت ندارند تا بتوانند تمییز و تشخیص دهند که عزاداری برای حسین ابن علی، هیچ ربطی به واقعه کربلا ندارد. حقیقت این است که مردم ایران برای «سیاووش» است که سوگوارند و دردمند. به دلیل سرکوب فرهنگی که در طول تاریخ هزاره ای ایران از طرف موبدان و متعاقبش اسلامیون تا امروز در حقّ مردم ایران اجرا شده است، مردم ایران، از سر ناچاری و «یاد از سیاووش» مجبور شده اند که لباس عربی بر تن «سیاووش» بپوشند و هر ساله برای بیدادی که در حقّ او رفت، سوگواری کنند و تا از این طریق «بر بُنمایه ها و پرنسیپهای فرهنگ باهمستان ایرانی» تاکید مبرم کنند. تفاوت واقعه کربلا و تراژدی سیاووش را باید کسانی برای مردم ایران، حلّاجی و تفهیم و روشن میکردند که ادّعای پژوهشگری و تخصّص در ادبیّات و اسلامیّت و غیره و ذالک داشتند و هنوزم دارند. امّا دریغا که هیچکس از میان اینهمه مدّعو با مغزی فلسفی و پرسشهای کلیدی به کند و کاو در تاریخ همچنان ناپژوهیده و ناشناخته و معمّایی ایران رو نیاورد و نیندیشید و کاری کارستان را به پیش نبرد.
واقعه کربلا، صرف نظر از میلیونها میلیون صفحات تحریری که مملوّ از مزخرفات و چرت و پرتهای مضحک هستند و هر روز بر منابر و در مجالس روضه خوانی تکرار و نشخوار میشوند، واقعه ایست که فقط ار آن، روایت شده است در زبان و قلم مدّعیان تاریخنویسی کربلا. اینکه حقیقت ماجرا واقعا چه بوده است، در دامنه احتمالات و حدسها و تخمینها بر حسب داده های تقریبا موثّق از چگونگی ماجرا و اختلافات خانوادگی و قومی و عشیره ای و قبیله ای است که میتوان تقریبا با احتیاط در باره آن چیزی گفت و نوشت.
امّا مسئله «تراژدی سیاووش» و تفاوت کلیدی و هرگز سر سوزن سنخیّتی نداشتن آن با واقعه کربلا، مسئله ایست که تفاوت آن را باید فضلای قوم و تحصیل کردگانی که تمام افکار و ایده های «متفکّران و فیلسوفان باختری» را به گواهی افاضاتشان یک شبه فوت فوت آب شده اند، به روشن کردن و واضح گویی و بازشکافی چند و چون آن برای مردم ایران اقدام میکردند؛ یعنی غفلتی که باعث شد شیّادانی به نام آخوند جماعت از آن سریع بهره برداری و فوری «تراژدی سیاووش» را تقلیب کنند و به نام مظلومیّت حسین ابن علی به ذهنیّت مردم، اماله و تزریق و زورچپان کنند تا بتوانند از این راه بر قدرت و اقتدار خودشان همچنان بیفزایند و حاکم مطلق بر ذهن و روح و روان مردم بمانند. آخوندها دقیقا میدانند که ماجرای راه اندازی عاشورا، هیچ ربطی به اسلامیّت و واقعه کربلا ندارد؛ بلکه دقیقا مراسمی ایرانیست و در تقابل با اسلامیّت است. یک نگاه سرسری به نمادهایی که در مراسم عاشورا از آنها استفاده میشود، باید بیننده هوشیار را به خود آورد و بفهمد که اصل قضیه بر سر چیست. بر فراز تمام عَلَمهای دسته جات سینه زنی و زنجیر زنی، پرهای سیمرغ گسترده پر آویخته شده اند و الی آخر. باعث دریغ است و افسوس که «تراژدی سیاووش» با آن مایه های عظیم انساندوستی و مهرورزی و رادمنشی که واتاب دهنده آرمانها و آرزوها و خواستهای به حقّ مردم ایران در تمامیّت وجودی هستند و مردم ایران، قرنهای قرن است که برای واقعیّت پذیری آنها، قربانیها داده اند و پافشاریها میکنند، در چنگال خبیث ترین قدرتپرستان الهی به واقعه ای که خانوادگی و قومی و قبیله ای بوده است، ننزّل و تحقیر شده است. افسوس و دریغ!.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
افزودن دیدگاه جدید