
از بیش از سه هزار سال پیش از میلاد، به ویژه بعد از اتحاد مصر علیا و سفلی توسط Menes و ایجاد شهر ممفیس به عنوان مرکز اداری حکمرانی یکپارچه مصر، گونهای از الهیات آفرینش و همچنین جهانشناسی در آنجا توسعه یافت که بعدا بنیانی شد برای توسعه الهیات سیاسی و نظریه پادشاهی فرعونی. در واقع تمدن مصر باستان که بیش از هر تمدن شناخته شده دیگری دوام آورد مرهون وفاق و هماهنگی نظری در سه ساحت اندیشه و تمدن بشری بود: جهانشناسی (جهان آشکار و دوال آن)، الهیات آفرینش (نظریه خداوند آفریننده)، و همچنین الهیات سیاسی (نظریه پادشاهی فرعونی). اثرات تولیدات فرهنگی این تمدن آنچنان عمیق و آنچنان گسترده بود که بیتردید تمامی تمدنهای شناخته شده پس از خود را و حتی میانرودان باستان را متاثر کرد، بماند هند (به ویژه اندیشه اوپانیشادی) و ایران (الهیات مزدیسنی و همچنین بندهشنی)، و همچنین میراث سترگ یونان باستان (هم دوره پیشاسقراطی و هم پس از آن). تاثیر قاطع تولیدات فرهنگی این تمدن بر عهدین (عهد قدیم و جدید) و از طریق عهدین بر قران نیز بسیار روشن و آشکار است اگرچه قران صرفنظر از نوآوریهای کم و بیش با اهمیتی که دارد، افزوده چشمگیر و انقلابی بر دو عهد پیشین ندارد. در مورد مصر باستان منابع آلمانی و فرانسوی فراوانی از دو سده پیش منتشر شدهاند. در امریکا اما اولین چهره مهم مصرشناسی James Henry Breasted است که بعد از دریافت دکتری خود در آلمان در سال ۱۸۹۴، به زبان انگلیسی نوشت. ترجمه انگلیسی پاپیروس بسیار مشهور Ani معروف به کتبالاموات Book of the dead توسط William Budge در ابتدای سده بیستم، مصرشناسی را به دنیای انگلیسی زبان شناساند. بعدا Henry Frankfort با کتاب مهم خود یعنی پادشاهی و خدایان Kingship and the gods و همچنین چهرههای دیگر به ویژه در انستیتوی شرقشناسی شیکاگو و همچنین دانشگاه ییل، دانش مصرشناسی را در امریکا و انگلستان بیش از گذشته توسعه دادند. منابع مربوط به مصر باستان آنچنان زیاد است که تنها کتابشناسی مربوط به آن بر چندین مجلد بالغ است.
آنچه باعث نوشتن این مقاله شد، نظری است از جناب حسین شیرازی فرزند مرجع معاصر شیعه جناب آیهالله صادق شیرازی که در کامنتی بر نظریه ولایت فقیه خمینی گفته بود که این نظریه مصداق فرعونیت انا ربکمالاعلی است و به این سبب گرفتار بند و زندان شد. در چند نوشته پیشین قول داده بودم نشان دهم چرا نه تنها نظریه ولایت فقیه که طبق گفته خمینی شعبهای از ولایت محمدیه است، مطابق با نظریه پادشاهی فرعونی است (حقیقت آن است که همانگونه که خواهیم دید، چیزی فراتر از آن است) بلکه حتی نظریه امامت شیعه در جریان اصلی آن و نزد موسسان مکتب مانند صدوق، مفید، طوسی و حلی و مانند آنها نیز طابقالنعل الهیات سیاسی فرعونی است.
وقتی شروع به نوشتن مقاله کردم، قصدم بر آن بود در چند صفحه، محورهای اصلی استدلال خود را جمع کنم، اما از آنجا که گمان بردم عموم فارسیزبانان ممکن است با غنای فرهنگی مصر باستان و تولیدات آن در سه ساحت برشمرده در بالا ناآشنا باشند، مجبور شدم توضیحات تکمیلی را نیز به نوشته اضافه کنم آنچنان که صفحاتش به حدود صد صفحه رسید و به این علت نتوانستم آن را در این محل قرار دهم. اما آنچه سعی کردم در این مقاله مفصل آن را بر مبنای منطقی استوار سازم، ریشههای اسطورهای نظریه امامت شیعی است که قلب این مکتب نیز هست و بدون آن مکتب شیعی فرومیریزد. بر خلاف آنچه ممکن است در وهله اول به نظر آید، نظریه امامت شیعی یک نظریه سیاسی است که بر گونه ویژهای از الهیات آفرینش مبتنی است. منظور از الهیات سیاسی در اینجا، صرفا ناظر به مبانی نظری و تئوریک حکمرانی سیاسی نیست، بلکه فراتر از آن به نقش امام شیعی در جهان آفرینش، رابطه بسیار خاص او با خدای آفریننده و اختیارات او در نظام طولی آفرینش اشاره دارد، مواردی که به صورت مفصل در مقاله مورد بحث قرار گرفتهاند.
در این مقاله همچنین خواهیم دید نظریه پادشاهی ایرانی مبتنی بر فره ایزدی چه رابطهای با نظریه پادشاهی فرعونی دارد و جریانهای یکتاپرستی در الهیات آفرینش مصری، چگونه تاثیر خود را در آموزههای اصیل بازتاب یافته در گاهان و همچنین نظریه «خداوند متعال» در ادیان ابراهیمی گذاشته است و این به ویژه به میانجی توسعه ایده مربوط به خداوند Amun در دوره پادشاهی جدید New kingdom در مصر ممکن شده است. علاوه بر آن خواهیم دید پیوند اسلام سیاسی مدرن با باورهای باطنی به ویژه در روایتهای شیعی آن که حول نظریه ولایت سازمان یافته کدام است. البته این روایتها برگرفته از باورهای باطنی مربوط به انسان کامل است که از ابتدا نزد اهل جماعت توسعه یافته بود و سپس وارد روایتهای شیعی مانند آنچه حیدر آملی در جامعالاسرار خود بیان کرده، شده است.
آنچنانکه عموم مورخین از جمله پلوتارخ روایت کرده (و ما روایت او از داستان مهم اوزیریس و ایزیس را در مقاله توضیح دادیم) مصریان بیش از هر ملت دیگر «دینی» بودهاند و باورهای دینی آنان نیر بیتردید حول دوگانه بسیار مهم زندگی-مرگ سازمان یافته بوده. آنان در پی تلاش نظری بودند تا با ساخت یک نظام فکری و الهیاتی، بر مرگ چیره شوند و زندگی بدون مرگ را ممکن سازند و حقیقت آن است که در چنین کاری توفیق نیز یافته بودند. نزد مصریان اما مسئله زندگی-مرگ صرفا موضوعی در ساحت اندیشه اسطورهای نبوده است. «شهر» در الهیات سیاسی مصری، «خانه خدایان» تلقی میشده است و همانگونه که در مقاله توضیح دادیم، خانه در اینجا واجد معنای وجودشناسانه بسیار مهمی است. از سوی دیگر نظریه خدیان در حوزه الهیات آفرینش، از طریق شهر، یعنی خانه خدایان است که با الهیات سیاسی مصری پیوند برقرار میکند. برخلاف آنچه یونانیان باور داشتند که شهر یا پولیس مکانی مربوط به حوزه عمومی است، شهر نزد مصریان در واقع پیکره مادی و همچنین حیطه و قلمرو حکمرانی خدایان پنداشته میشده است. از این طریق است که حضور و حکمرانی فرعون به عنوان پسر Re و یا Living Horus در سرزمین مصر مشروعیت پیدا میکرده است. بازهم در اینجا مفهوم و ایده «پسر» واجد معنای بسیار مهم وجودشناختی است که نزدیکترین مفهوم آشنا با آن، باورهایی است که بعد از مرگ مسیح در مورد رابطه پیچیده پدر-پسری توسعه یافت.
برخی را گمان بر آن است که گرایشهای باطنی به ویژه نزد نوافلاطونیان، متاثر از آموزههای دین مزدیسنی است، آموزههایی که سپستر خود را در گرایشات باطنی و یا حکمت خسروانی و یا حکمت شهودی-اشراقی ایرانی نشان داده است. اما همانگونه که در مقاله خواهیم دید، گرایشات باطنی در قلب آموزههای الهیات مصری جای دارد و اگرچه در هر سه یا چهار الهیات بنیادین مصری جای مهمی دارد اما به گونه ویژهای در الهیات ممفیسی و خدای Ptah دیده میشود که بیتردید ایده لوگوس یونانی را متاثر کرده، نظام فکری John را در انجیلش و همچنین کتاب مکاشفه او و همچنین انجیل کشفالاسرار او که در نجع حمادی یافت شده، ساخته و خود را به گونه ویژهای در نظریه وحدت وجودی اوپانیشادی و الهیات بندهشنی آشکار ساخته است. اهمیت این تاثیر و تاثرات برای ما البته در وجه الهیات سیاسی است که بر اساس این باورها توسعه پیدا میکند. در چند نوشته پیشین نشان دادم چه رابطه مهمی بین بنیادگرایی اسلامی و گرایشات باطنی دینی وجود دارد. عموم گرایشات باطنی، گرایشات و سویههای بسیار حاد سیاسی دارند. موضوع از آنجا مهم میشود که در گرایشات باطنی، انسان کامل از نوعی ولایت بر ملکوت اشیاء برخوردار است و یا به بیان عرفای نظری واسطه فیض از مبدا باری به عالم کونیه است (باورهای رادیکالتری نیز وجود دارد که در مقاله توضیح داده شده مبنی بر اینکه انسان کامل که ولی فقیه در اختیارات با او مشترک است نه تنها واسطه فیض مقدس است که مظهر فیض اقدس است) به این ترتیب ایده ولایت فقیه و قلمرو اختیارات او اساسا متفاوت از چیزی است که بسیاری از عوام و حتی خواص تصور میکنند (نامه تشرآلودی که خمینی خطاب به خامنهای نوشته بود و او را متهم به عدم درک درست این رکن اسلام سیاسی کرده بود، اساسا ناظر به چنین حوزهای است) مهمتر اما برای ما نظریه امامت شیعی در جریان اصلی آن و نه حتی جریان غالی است. همانگونه که میدانیم مثلا صدوق و شیعان قم در قرون سوم مبارزهای را با غالیان شیعه در پیش گرفتند آنچنان که حتی بعدا شخص بسیار معتدلی مانند مفید در برخی مواضع او را با کلمات بسیار تند و نامحترمانه، مورد خطاب قرار داده است. با این وجود، همانگونه که نشان دادیم، در ادعیههایی که از جناب صدوق و دیگر چهرههای جریان اصلی مکتب شیعی روایت شده، به مواردی برمیخوریم که طابقالنعل الهیات سیاسی فرعونی است و شاید بتوان گفت حتی در برخی مواضع از چنین بنیانهایی نیز فراتر میرود. چنین دریافتی در ضمن روشن میکند چرا نظریه امامت شیعی در ایران و یا در بخشهایی از عراق توسعه یافت و مثلا کمتر در شبهجزیره به چشم میخورد. در حوزه فرهنگی ایرانی در دوره ساسانی به ویژه قسمت غربی آن شامل شرق عراق کنونی، گرایشات باطنی قوی دیده میشود که تماما متاثر از میراث الهیاتی مصر باستان بوده است (حوزه اسکندرانیه که مهد آموزههای گنوستیکی است و محل تلاقی سه جریان مهم فکری، یونانی، یهودی و مسیحی، تماما متاثر از میراث فرهنگی مصریان است)
برای مطالعه متن اصلی مقاله و یا دانلود آن میتوانید از لینک زیر استفاده کنید:
متن مقاله را میتوانید در اینجا ببینید.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید