رفتن به محتوای اصلی

پایانه حکومت اسلامی و آغازگاه بالگشایی سیمرغ گسترده پر
27.06.2023 - 18:19

پایانه حکومتِ اسلامی و آغازگاهِ بالگشایی سیمرغِ گسترده پَر

(...  توجیه اخلاقی در مناسبات اجتماعی حکومتهای دیکتاتوری همواره در جایی هویدا میشود که انسانها در کنار سرکوبگران می ایستند و تسلیم آنها میشوند. روی دیگر سکّه وفاداری به مقتدرین و مستبدّین، اطاعت کردن است. برعکسش نیز هر نوع اطاعتیست که وفاداری را ملزوم و مستوجب میشود. به این معنا که انسانها در ظاهر، وفاداری خود را نشان میدهند، ولی در عمل، اطاعت نمیکنند؛ چونکه – به دلیل اراده آزاد- رفتار خودشان را به حیث وفاداری حسّ و تجربه میکنند. هر گاه انسانها، وفاداری را به حیث ارزش اخلاقی حسّ و قلمداد کنند، آنگاه به آدمی تلقین میشود که وفاداری را به تن خویش انتخاب کرده اند بدون آنکه بدانند و بفهمند که از این راه، اطاعت کردن را کتمان کرده و سرپوش گذاشته اند تا  از لحاظ کرداری و رفتاری در خدمت ابزار اجرایی زمامدار و دیکتاتور قدرتمند در آیند. انسانها در وفاداری و در اطاعت کردن، ریشه های رفتاری خود را از آئوتوریته شخص مُقتدر و دیکتاتور اخذ میکنند و از این راه به بردگی و انقیاد خود، خلعتی داوطلبانه در سمت و سوی گردن نهادن به ارزشهای اخلاقی میافکنند و متعاقبش با حالتی اعجاب انگیز، آن را به نام کیفیّت ارزشهای اخلاقی ارتقا میدهند. پیامد چنین رفتاری این است که انسانها از قعر وقایع و رویدادهای آسیب زننده به وضعیّتی درمیغلتند که کرامت و شرافت و فردیّت خود را از دست میدهند و به موجوداتی فاقد عزّت و آبرو و شرافت و کرامت خدایی واگردانده میشوند. ).

[Wider den Gehorsam – Arno Gruen (1923 - 2015) – Klett-Cotta Verlag – Stuttgart - 2019 – Seite: 18]

چهل و سه سال پیش، نه «دیوی» از ایران بیرون رفت، نه «فرشته ای» به خاک ایران آمد. آنچه در سراسر ایران اتّفاق افتاد از پیامدهای پایمالی و گزند رسانی به پرنسیپهای فرهنگ باهمستان ایرانیان بود که باعث شد مردم اجتماع،  «قدرت زمامداری» را از پادشاه وقت، سلب و آن را به دیگری واگذار کنند. انسان اندیشنده و پرسشگر و جوینده باید بتواند با کنجکاوی و ژرفبینی در این خصوص تامّل کند که سیستم دیکتاتوری به چه روشهایی عملکرد دارد و علل جاذبه های مُستبدّین و دوام نظامهای توتالیتری در چیست؟. شناخت مستدل و دقیق از چفت و بست سیستم دیکتاتوری راهیست  به سوی مقابله با ارگانها و موسّسات و ادارات و آپاراتچیهای سرکوبگر. تلاشیست برای شالوده ریزی کنشها و واکنشهای مفید و کارساز از بهر خنثا کردن اقتدار و خلع اختیارات و بستن راه نفوذ آئوتوریته زمامداران.

بررسی گذرا و توام با فکر در باره تاریخ قدرتیابی و سرنگونی انواع و اقسام مستبدّین و نظامهای دیکتاتوری در جهان میتواند پژوهنده خویشاندیش را به فهم و سنجش مُعضلات میهنی راهنما باشند. سقوط زمامداران دیکتاتور و مُستبد از اریکه زمامداری از لحاظ اصولی و ریشه ای فقط از طرف قدرتهای بیگانه اجرا شدنی نیست؛ بلکه دقیقا کرد و کار سیستم دیکتاتوری حاکم است که از درون مناسبات گسترده در داربست حکومت، مُسبّب فروپاشی و اضمحلال حکومتگران وقت را در شتابی غافلگیرکننده از پا درمیآورد.

آشکارا و مُستدل میتوان گفت که «پُرسمان قدرت»، گونه ای «کیفیّت» است و قدرتمداران به ذات خود هرگز آن را از وجود فی نفسه خود بروز نمیدهند و فاقد آن هستند. هیچکس نمیتواند به قوّه و توانمندیهای فردی، زمامداری قدرتمند باشد. ورزیدگی بدنی/عضلانی و توانمندیهای استعدادی به معنای قدرتمندی نیستند. «قدرت»، کیفیّتی است که به زمامدار، پیشوا، رهبر، پادشاه، قائد اعظم، مقام مُعظّم رهبری و امثالهم از طرف مردم «تفویض و اهدا» میشود؛ یعنی مردم اجتماع هستند که «قدرت» را همچون شاهکلید خزانه به زمامدار مُحوّل میکنند و همان توانایی و اختیار را نیز دارند که از زمامدار، چیزی را بازپس بگیرند که قبلا به او اهدا کرده اند.

کسانی که تصوّر میکنند «اختیارات اجرایی» به معنای قدرتمندی است، سخت بر خطا هستند؛ زیرا با کاربست اختیارات اجرایی نمیتوان به تنهایی داربست قدرت را استحکام داد و اراده استبدادی نیز نمیتواند با استفاده از ابزارها و روشهای اختیارات اجرایی، نیّات خودش را به کرسی بنشاند و به مقاصد و اهداف دلبخواهی اش دست یابد. ساختمایه قدرت و اراده قدرتمداری در این نهفته است که مدام به تابعین داوطلب، محتاج و ملزوم و وابسته است. اگر اکثریّت آحّاد اجتماع با مقتدرین همسویی و همپایی نکنند؛ دست کم حدّاقلی همدست شده و مُتّحد از تابعین داوطلب باید وجود داشته و مُطیع باشند تا بتوان از قدرت، استفاده کرد. به این معنا که فقط وقتی پیش شرطهای اطاعت کور کورانه و متابعت اختیاری دم دست باشند و متابعین نیز به ابزارها و وسایل سرکوب مُجهّز شوند، متعاقبش میتوان اراده قدرتمداری را به شریانهای اجتماع انسانها تنفیذ کرد.  

عملکرد و نتیجه آور بودن «قدرت» در زمانی امکانپذیر میشود که تابعین داوطلب به اوامر شخص دیکتاتور/مستبد گوش بسپارند و در کنار او بایستند و از تصمیمات او پشتیبانی کنند. ضمنا تار و پود و ساز و کار «قدرت» باید از طرف ایدئولوگهای سیستم در تغار تصوّرات و اعتقادات و باورها و تلقینات و ایدئولوژی جمعی و همدست و یکپارچه و همرنگ به منظور اعتباردهی ذهنیّت تابعین داوطلب به همدیگر سرشته و درهم تنیده شوند تا اقدامات اجرایی، توجیه عقیدتی داشته باشند؛ حتی المقدور برای تابعین و مطیعان و ذینفعان سیستم حاکم.

باطومی که بر سر و اندام انسانهای مخالف سیستم دیکتاتوری و زمامداران مستبد کوبیده میشود فقط یک ابزار است و زمانی به وسیله قدرتمداری تبدیل میشود که انسان تابع و مطیع به استفاده از آن چنگ آویزد. کیفیّت قدرت با عملکرد تابعین داوطلب است که میتوان جوهر و مغزه شکلگیری و عملکرد داشتن اراده استبدادی دیکتاتور را واقعیّت ملموس داد. متابعت کردن تابعین و تسلیم کورکورانه آنها در مقابل مستبد/دیکتاتور/مقام مُعظّم رهبری/ ولی فقیه باعث میشود که اراده قدرتمدار در مناسبات اجتماعی کارساز و اجرا شود و «قدرت» به گونه ای ملموس و مُجسّم در ابعاد مختلف به خودش چهره بگیرد و پدیدار شود. خواه چهره هایی منحوس و مکروه و خشونت مآب باشند. خواه چهره هایی ستوده و پذیرفتنی و ارجمند. خواه چهره های متنوع و مخلوط از کنشها و واکنشها که گاهی این روش، گاهی آن طریقه، گاهی هر دو امکان، گاهی همه متدها با هم در رویارویی با مردم به کار بسته شوند.

حقیقت تلخ و گزنده رفتارها و گفتارها و کردارهای تابعین داوطلب در این نهفته است که تابعین داوطلب برآنند خود را با رهبر/ولی فقیه/مقام مُعظّم رهبری و امثالهم اینهمانی هویّتی و اعتقادی بدهند. آنها آرزوها و خواسته ها و نیازها و رویاهای خودشان را در وجود اراده رهبر/ولی فقیه/دیکتاتور/ مقام مُعظّم رهبری میبینند و همواره آشکار شدن چهره ای ایده آل از او را در تصوّرات و خیالات خود میپرورانند و از این راه، عظمت و صلابت خود را احساس میکنند. به همین سبب است که شخص رهبر نیز خودش را قیّم/ولی/رهبر/پدر تابعین داوطلب میداند و میکوشد نقش قهرمان بی همتای دوران را در برابر آنها ایفا کند و نشان دهد که ارزشهای اعتقاداتی آنها را پاس میدارد و اجرایشان را تضمین میکند و به آنها احترام میگزارد و باید همان اهدافی را دنبال کند که تابعین داوطلب آرزومندند. در وجود هر دیکتاتور و مستبدّی، تابعین داوطلب، خودشیفتگی و تجسّم ایده آلهای خود را به عین، تجربه و احساس میکنند.

قدرت، «تفویض اختیاری و اهدائی مردم اجتماع به زمامداران» است. چگونه ممکن است که اکثریّت قریب به اتّفاق ملّتی، «قدرت» را به یک نفر یا «کاست خاصّی» واگذار کنند؟. پاسخ به این پرسش میتواند راه درمانپذیری آن را مُهیّا و پادزهری کارگشاینده را تضمین کند. تفاوت سلاطین مُستبد در گذشته های دور با دیکتاتورهای مدرن در این است که  مستبدّین گذشته در چارچوب مناسبات قدرت، زاییده میشدند و لزومی نداشت که برای کسب قدرت با دیگران رقابت کنند؛ بلکه قدرتمداری آنها و کاربست قدرت، امری بدیهی محسوب میشد که از پدر به پسر و دیگر خاندان پادشاهی انتقال داده میشد و مردم نیز حاکمیّت آنها را تصدیق میکردند. مستبدّین گذشته به حیث زمامداران  به حقّ به رسمیّت شناخته میشدند؛ امّا در دنیای مناسبات مدرن، دیکتاتورها باید برای کسب قدرت و هژمونی مردم با دیگر رقیبان، کارزارهایی را از سر بگذرانند تا بتوانند به قدرت و سپس دوام اقتدار خود چنگ یابند. آنچه که برای مستبدّین گذشته اهمیّت داشت، نحوه کاربست قدرت دم دست بود، نه اینکه چگونه میتوان قدرت را کسب کرد. ولی دیکتاتورهای مدرن بر آنند که نه تنها  راههای چگونگی کسب قدرت را پیدا کنند؛ بلکه همچنین راههای دوام و ابدیّت قدرت را به چه طُرُقی استحکام دهند.

«حکومت جمهوری اسلامی ایران/ولایت فقیه» از لحظه ای که امکانهای اجرایی قدرت را به دست آورد و نخستین جان و زندگی انسانها را تهدید و تباه و سر به نیست کرد، به طور ریشه ای، لژیتیماتسیون خودش را از دست داد و هیچ حقّانیّتی برای زمامداری نداشت و هنوزم ندارد. پروسه کشمکشی که مابین حکومتگران مُتشرّع و مردم ایران در جامعیّت وجودی در طول بیش از چهار دهه در فراز و نشیبهای خونین به همراه تلفات هولناک انسانی و ایجاد خسارتهای هرگز جبران ناپذیر و بر باد رفتن ثروتهای مادّی و معنوی ایرانیان تا امروز مختوم شده است و همچنان ادامه دارد، با زلزله «زن، زندگی، آزادی» به پایانه ایستگاه استبدادی و فعّال مایشاء بودن حکومتگران الهی رسید و با شدّت تمام درهم کوبیده شد و آن را یکپارچه همچون جنگلی خشک آتش زد و سوزاند. آنچه امروز از «حکومت اسلامی» باقیمانده است، خاکستریست که به جا مانده است.

زلزله ای که تار و پود جامعه ایرانیان را از هم گسلاند، فقط حکومتگران وقت را از حقّانیّت داشتن به فرمانروایی، خلع و بی اعتبار و رسوا و مفتضح و در بُن بست لاینحل مُعضلات میخکوب نکرد؛ بلکه مخالفان حکومت وقت را در طیف رنگارنگ آنها نیز از اعتبار و ادّعای آلترناتیوی با واکنشی درخور از طرف مردم به بی خاصیّت و فاقد لیاقت و ارجمندی و شایستگی بودن از بهر جایگزینی حکومت فقاهتی رسوا و اثبات کرد.

امروزه روز، آنچه اذهان بیدار و ناظران هوشیار و خردمند را از بستر کشمکشهای «حاکمین الهی و جامعیّت مخالفان» میتواند به نتیجه ای ارزشمند و بهره آور بیانگیزاند، اینست که تمام گرایشها و سازمانها و احزاب و گروهها و انجمنها و اتّحادیّه ها باید با گشوده فکری و دلاوری ستودنی به «انحلال» خودشان کوشا و پیشگام شوند تا بتوانند به نام «آزادی و کرامت بشری» در شکلگیری و تاثیرگذاری و فرابالندگی فضای آزادیهای فردی و اجتماعی نقشی به سزا و آفریننده را ایفا کنند. سپس و دقیقا از زهدان گسترده و قویمایه آزادیهای فردی و اجتماعیست که «احزاب استخواندار و نقش گزار» میتوانند سر برآورند و فرابالند و در تشکیل دولت خدمتگزار سهیم شوند.    

کسانی که هنوز تصوّر میکنند، «حکومت جمهوری اسلامی/ولایت فقیه» همچنان بر اریکه قدرت، سلطان صاحبقران است، از نتایج و تاثیرات و رگ و ریشه دار بودن اتّفاقی که در ذهنیّتها و روانها و رفتارها و گفتارها و کنشها و واکنشهای مردم؛ بویژه نسل جوان در مقابل حکومتگران و ارگانهای سرکوبگر ایجاد شده است، کوچکترین آگاهی و شناخت عمیق ندارند و خواه ناخواه هر گونه تحلیلی نیز که در باره وقایع و وضعیّت دوران بر زبان و قلم برانند، هیچ سنخیّتی با حقیقت مناسبات «حکومتگران و مردم ایران» ندارد. «جمهوری اسلامی ایران/ولایت فقیه» در زلزله «زن، زندگی، آزادی» به پایانه حکومت الهی رسید و اکنون مدّتهای مدید است که مردم ایران، نرمگام و با طمانینه «بالهای سیمرغ باهمستان»  را گشوده اند و به سوی ابعاد میهنی و جهانی و کیهانی در حال گسترده شدن هستند. آنچه در ژرفاها و ریشه های فرهنگی و تاریخی اجتماع ایرانیان اتّفاق افتاده است دیر یا زود از زیر خروارها خاکستر «حکومت جمهوری اسلامی ایران» در چهره ای خجسته و بس بسیار زیبا پدیدار خواهد شد؛ ولو معاصرین سرگشته و حاکمین تا خرخره مُسلّح به مرگبارترین ابزارها، تصورَش را نیز محال بدانند.

1- پولدارهای کنّاس
ثروتی که محصول هنرها و فروزه ها وتوانمندیها و استعدادهای آدمی و کار کردن نباشد، ثروت نیست. ثروت از هر راه دیگری که به چنگ آید، خواه ارث و میراث باشد. خواه گنج باد آورده. خواه سرقت و غارت. خواه کلاهبرداری و دزدی. در هر صورت، امکانیست که از طریق کاربستش میتوان شخصیّت و شعور و فهم و درک و دانش و آگاهی ثروتمند را به محکّ زد. ثروتی که زاییده «کار و هنر و استعداد آدمی» نباشد؛ بلکه از پیامدهای فروپاشی مناسبات اقتصادی و هرج و مرج سیستم کشورداری و بی لیاقتی کارگزاران کشوری به چنگ آید، انسانهای یک شبه پولدار شده را به موجوداتی که برده و اسیر سوائق و غرایز افسارگسیخته خود باشند، تبدیل خواهد کرد، به جای آنکه آنها را در کاربست ثروت از بهر شکوفایی اقتصاد و پیشرفت دامنه های مختلف کشوری، مقیّد و مسئول و هوشیار و پاسخگو بار آورد. انسانی که نداند و نفهمد که «ثروت» را چگونه میتوان در شریانهای اجتماع تزریق کرد و همنوعان را در امکانهای زیستی از این طریق مددکار شد و بر منابع ثروت افزایی افزود؛ طوریکه نسلهای مختلف از قِبَلِ آن بتوانند بهره برداریها کنند و بر توانمندیهای ثروت آفرینی نسلهای پس از خود بیفزایند، چنان انسانی انگلیست که از راه «کنّاسی» به ثروت باد آورده چنگ یافته و در تعفّن ولخرجیهای تکبّری و خودنمایهایی عقده ای غوطه ور است. کارگزاران حکومت فقاهتی به دلیل بیمغزی و نداشتن تفکّر اقتصادی و غرق بودن در باتلاق شرایع و خرافات خانه برانداز باعث شدند که شیرازه مناسبات اجتماعی و امکانهای شکوفایی اقتصاد و پیشرفت ایران متلاشی شوند و کثیری از انسانهای فرصت طلب و بی مایه و مغز از آب گل آلود استفاده کنند و به ثروتی باد آورده چنگ یابند و در دوام قهقرائیهای فرهنگی و اجتماعی و آموزشی مردم و آسیبهای میهنی نقش مستقیم و غیر مستقیم داشته باشند. انسانهایی که در ایران امروز، تحت سیطره حکومت اسلامی به نام «میلیاردر» شناخته میشوند، کنّاسانی هستند که گرداگرد سفره مستراب حکومت فقاهتی، تداوم و تضمین فقر و گشنگی و ذلالت و خفّت و بدبختی اکثریّت مردم را «ضیافت الهی» میگیرند. 

2- معیار سنجش و هنر سنجشگری
برای سنجیدن هر چیزی به معیاری محتاجیم. عیاری که همگان به معتبر بودنِ سنگش مُقرّ نباشند؛ عیار محسوب نمیشود؛ بلکه ابزار توجیه و سنگ محکّ اختیاری به شمار میآید که اعتبار هر چیزی را حسب منافع و اعتقادات و اصول و مبانی علایق و سوائق و غرایز و گرایشهای فردی و همعقیدتی استنباط و عبارتبندی میکند. عیاری که فراسوی چارچوبهای اعتقادی و ارزشدهیهای فردی و جمعی و فرقه ای و سازمانی و گروهی و امثالهم مُعتبر و کارگذار باشد، عیاریست که در پروسه اندیشیدنهای فردی پروریده و در مفهومی «عام و همگانشمول» از طرف خویشاندیشان دیگر و عقل سلیم آدمیان پذیرفته و به حیث سنگ ارزیابنده به طور بی واسطه در اختیار انسانهاست که میتوانند با کاربست و تکیه به آن در سمت و سوی سنجش چیزها و موضوعها و کذا و کذا اقدام کنند. آنچه تا امروز در تاریخ اندیشه به حیث معیار سنجشگری پذیرفته شده است، عقل سلیم انسانیست و در آموزش دیده ترین فُرم به نام خردورزی، عقلانیّت، راسیونالگرایی و علمی اندیشی و امثالهم عبارتبندی و از آن سخن میرود.

نکته ای که تا کنون از طرف تحصیل کردگان ایرانی در نظر گرفته نشده و در باره آن نیز اندیشیده نشده است، مسئله «خرد سنجشگر» و تفاوت معنایی و تجربی آن با معادلهایش در زبانها و فرهنگهای دیگر است. اینهمانی  دادن آنچه نه به عقل سلیم انسانها؛ بلکه به حول و حوش «خرد سنجشگر» میچرخد،  با معادلهای بیگانه به کژفهمیها و پیشداوریها و خطاهایی جبران ناپذیر در تمام عرصه های ممکن مختوم میشود که چیره شدن بر آنها کمرشکن و زمانبر خواهد بود.

وقتی که ما هنوز در باره «اصل و گوهر ابزار» نیندیشیده ایم، چگونه میتوان آن را به حیث محکّی برای سنجشگری به کار برد. گیرم ناخودآگاه از چنان ابزاری نیز استفاده شود، کیست که بتواند تضمین کند، نتایج حاصل از سنجشگری با اصل ابزار مطابقت میکنند و فقط خطای محض و کژفهمی مطلق نیستند؟.

پیش از آنکه چیزی را بخواهیم بسنجیم خواه موضوعاتی در حوزه دانشهای فرهنگی باشند، خواه در حوزه دانشهای طبیعی و تکنیکی و غیره و ذالک، باید آموخت که چگونه میتوان «مغزه و گوهر ابزار سنجشگری» را اندیشید و از چند و چون «خمیرمایه تجربی و بازده آن»، بفهمی نفهمی رضایت خاطر داشت؛ طوری که نه تنها عقل سلیم انسانها؛ بلکه دانش و آگاهیهای مردم نیز به صحت آن گواهی بدهند.

فرض کنید «ابزار سنجشگری» را اندیشیده شده در اختیار داشته باشیم [خرد در زبان و فرهنگ ایرانی هنوز که هنوز است از لحاظ فلسفی اندیشیده نشده است] و بر آن شویم که در باره مقوله ای در تاریخ و فرهنگ ایران تامّلاتی انتقادی را از بهر کسب شناخت به پیش ببریم. پژوهشگری که آموخته های امروزی و آکادمیک خودش را از برهه اکنون و اینجا به سراسر دامنه ها و اعصار تیره و تاریک تاریخی و فرهنگی و اجتماعی گسترش میدهد، نه تنها خطر کژفهمیها و بیراهه رویها و پیشداوریها و حتّا غلط فهمیهای خودش را وسعت میدهد؛ بلکه راه را بر روزنه های شناخت مستدل نیز مسدود و گم و گور میکند و ذهنیّت معاصرین را به آلودگیهایی مبتلا میکند که سنجشگری آنها کاری شاق و هزینه بردار خواهد بود.

وقتی قرار است که دیدگاههای دیگری را در خصوص موضوعی از مسائل تاریخی و فرهنگی بسنجیم، قبل از آنکه بر آن باشیم، شخص نویسنده را مخاطب قرار دهیم، نیک است موضوعی را که نویسنده به آن پرداخته است، در زیر ذرّه بین سنجشگری بگذاریم و سپس گام به گام به بررسی و تجزیه و تحلیل آن همّت کنیم بدون آنکه خطاها و کژفهمیها و بلاهتگویها و بی ربط نویسیها و تخیّلات نویسنده را در برابر چشمان خودش و خوانندگان برجسته کنیم و رژه ببریم. سنجشگر هوشیار و خواننده کنجکاو باید طوری به موضوع مطرح شده بپردازد که نه تنها نویسنده بتواند به خطاها و کژفهمیها و سطحی نگریهای خود واقف شود؛ بلکه خوانندگان نیز بتوانند به مایه دار بودن سنجش پی ببرند و به فراتر کاویدن انگیخته شوند.

متاسفانه تا امروز در دامنه سنجشگری تاریخ و فرهنگ ایرانیان تا کنون بنُدرت بتوان نمونه هایی را پیدا کرد که «نویسنده و سنجشگر» به اصل موضوع بحث/تحقیق/پژوهش پرداخته باشند؛ بلکه بیشتر به شاخه شونه کشیدنها با انواع و اقسام نیشهای تحقیری و خودنماییهای علامگی و دفاعیات شخصی پرداخته اند و از این راه، موضوع تحقیق وسنجشگری در سایه قرار گرفته یا مدفون شده است. فاجعه بارتر از همه اینها،  کسانی هستند که به طرفداری یا محکوم کردن دو جانبه سنجشگر و نویسنده اظهار لحیه میکنند بدون آنکه از موضوع بحث، کوچکترین شناختی داشته باشند!.

پژوهشگری که موضوع تحقیق خودش را از چشم انداز آگاههیها و نظریّات امروزی به گستره تاریک تاریخ بسط میدهد، باید پیشاپیش بداند که خطر کژرویها و کژگوییها و کژبرداشتها و کژخوانیها و امثالهم به نتایج مخرّبی مختوم خواهند شد؛ زیرا آنچه را که من در زبان رسمی امروز عبارتبندی میکنم، به معنای این نیست که در سراسر تاریخ و فرهنگ و زبان نسلهای قبل از من نیز همان برداشت و معنا را میداده است. نفهمیدن این «شاهکلید پژوهشی در تاریخ و فرهنگ هزاره ها» به معنای نفهمیدن موضوع تحقیق فردی است.

پژوهشگر فکور و کنجکاو و ژرفبین و استدلالی و تشنه شناخت باید بتواند موضوع پژوهش خودش را در بستر تحوّلات فرهنگی و تاریخی و کشمکشهای روانی و تب و تابهای ذهنیّت نسلهای مختلف در طول تاریخ با بُرهانی قویمایه نشان دهد؛ نه اینکه با شعار دهی و توضیح و تفسیرهای شخصی به نتایجی برسد که پیشاپیش در ذهنیّت خودش حسب آموخته ها و اعتقادات امروزی ساخته و پرداخته و حُجّت محض انگاشته است.        

3- خیالات و رویاهایی که سیلاب خواهند شد.
حکومتهای ناحقّ و خونریز و فلاکتبار، قبل از اینکه در واقعیّت و بستر مناسبات اجتماعی از هم فروپاشند و متلاشی شوند، در خیالات و رویاهای آدمیان، اعتبار و حقّانیّت خود را به فرمانروایی از دست میدهند. در دامنه رنگارنگی رویاها و خیالات انسانهاست که پروسه رنگ باختگی و بی ارج بودن حکومتگران وقت، آرام آرام همچون شمع آب میشود و به مراحل خودسوختگی تمام نزدیک میشود. حکومتگرانی که نتوانند پرنسیپهای فرهنگ مردم را به رسمیّت بشناسند و در صدد پرستاری و اجرای آنها کوشا شوند، در پرُ نقش و نگار کردن رویاها و خیالات انسانها، نقّاشانی چیره دست خواهند شد که اراده سختسر مردم را برای تغییرخواهی و دگرسانی به باشکوهترین فُرم ممکن در برابر افق آینده نگری آحادّ اجتماع به رقص در می آورند. رویدادهایی که باعث سرنگونی حکومتگران ناحقّ میشوند، سیلابی  هستند که از قطره قطره رویاها و خیالات افراد اجتماع بر روی همدیگر انباشته شده اند و ویرانی هر آن چیزی را که سدّ راهشان شود، قطعیّت میدهند. سکوت وحشتناک و دلهره آوری که از پیامدهای سرکوبگری و اعدامها و حبسها و کشتارها و تهدیدها  و ارعابها و شکنجه ها و لت و کوبها در سراسر فضای میهن ایجاد شود، باعث میشود که غُرّش صدای سیلاب خیالات و رویاهای مردم ایران در برابر حاکمان وقت، پدیدار شود و حکومتگران را در یک آن گریزپا غافلگیر کند و در خود ببلعد.   

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

فرامرز حیدریان

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.