رفتن به محتوای اصلی

درد بیگانگی در خانه خود
11.11.2022 - 08:57

 

سالها پیش از این، پیش از بهمن سیاه انقلاب، زمانی که در سلول انفرادی بازداشتگاه رژیم پیشین بودم و هراسناک از تداوم شکنجه درپی تقویت خویش برای مقاومت بودم، روزی سعی کردم رمان تربلینکا یا اردوگاه مرگ را که قبل از آن خوانده بودم با خودم مرور کنم، تا با قیاس وضعیت هولناک یهودیان آن ارودگاه با وضعیت خودم؛ تسلی بیابم. ندایی در سرم میگفت:

این کشور تو است. اینها با زبان تو حرف میزنند. اینها از نژاد و ملت تو هستند و تو را به خاطر نژادت تحقیر نمیکنند. با تو فقط اختلاف سیاسی دارند. تو میتوانی با کمی کوتاه آمدن نجات پیدا کنی. خودت نمیخواهی. اما، سرنوشت یهودیان را نژاد آنها معین میکرد. برای یهودیان فاشیسم تصمیم میگرفت. اما تو اکنون و در این لحظه نیمی از تصمیم را خودت میگیری.

اکنون، دهه ها پس از آن حادثه، در این جمهوری اسلامی، با هزاران رساله و روایت، ملیت و نژاد و تاریخ ما را بسود فاتحان قادسیه تحقیر میکنند. در این رژیم بالاترین جایگاه در اختیار سید ها، یعنی بنا بر ادعای خودشان همتباران عربهای مهاجم است. در این کشور به خاطر نپوشاندن گیسو پشت دختران ما را به تازیانه می بندند. دختران و پسران ما را به خاطر خواست آزادی میزنند و میکشند. حرمت شکنی میکنند. بزرگترین جلاد را بزرگترین مقام میدهند. بزرگترین حقوقدان را بی حق ترین میکنند. جای حقوق دان زندان است و جای جلاد در اوج. زندانیان ما را شکنجه و نابود میکنند. حاکمیت و دولت و سپاه و ارتش این رژیم ما را خس و خاشاک می نامد و اذن میخواهند تا نابودمان کنند. در اینجا و در اکنون، ما خود را در موقعیت همان یهودیان تربلینکا میبینم و این رژیم را سیمای زشت همان فاشیسم، فاشیسمی که در پی حکومت هزار ساله است.

اساس این رژیم بر تبعیض است. یک کاست مبتنی بر فرقه مذهبی با شماری شریک و کارگذار بر سرنوشت کشور مسلط شده است. این کاست با تبعیض و ستم زندگی میکند. تبعیض بر پایه دین و مذهب و عقیده و قومیت و ملیت و حتی رفتار و منش آدمی. فاسد ترین رژیمی است که در طول تاریخ ایران روی کار آمده است. اصلاح آن مثل بوتوکس و حنا بندی دراکولا است. این رژیم چون همه چیزش عوضی است اصلاحات هم گویی روی آن تأثیر عوضی دارد و تنها بر عمرش می افزاید.

این قوم جرار غلبه کرده سعی میکند ما را تحقیر کند، در حالی که ما بدون سعی آنها را تحقیر میکنیم. حس ما نسبت به این موجودات فقط تحقیر است. تحقیر کتابهای یأجوج و مأجوج آنها که انگار در تیمارستان و طبق نسخه فروید تولید شده اند. حرفها و باورها و ریخت و قیافه ی مهر کرده ی استاندارد خودشان، آن سمباده ی نشسته بر صورت و مهر کوبیده بر پیشانی و اخم و خشونت نقش بسته بر چهره و آن انگشترهای مسخره با مهره های درشت جمع شده از تابوت فراعنه و از همه بدتر دهان دره ی کفشهای لنگه به لنگه و پشت و رو شده کنار مهر نماز در هر نماز جمعه، با دوربینهایی که این همه را برای بردن آبروی ایران ثبت میکند، این همه جایی برای تحقیر نکردن نمیگذارند. خامنه ای و نشستنش بر صندلی و هم سطح کردن باسن خود با کله ی سران نظام، تلاش خاتمی برای جاگرفتن روی جاجیم علی آبادی و پایین صندلی حضرت والا، بلغورهای سیاسی رفسنجانی که ته کلامش جز بقای همین نظام هرگز چیزی نبوده است، اینها و هزار پدیده ی دیگر، و آن ترکیب رئیسی و تتلو، و آن مولوی خوانیهای رو حوضی که اسمشان موسیقی است، و آن کراواتی های مراسم افطار، و آن بزدل های دستمال بدستی که تربیت کردند، و آن بزک کنندگانی که برای روز مبادا پرورش یافتند، حس دیگری به انسان نمیدهند مگر حس تحقیر. هیچ حسی قاطع تر از حس تحقیر پیروزی معنوی بر آنان را نشان نمیدهد.

شاید تا رسیدن به آزادی هنوز راه درازی در پیش باشد. اما آنها هر بار با وارد کردن شکست بر مردم فن وارد کردن شکست بر خود را به آنها یاد میدهند. آنوقت نوبت نهایی مردم میرسد. فکر نکنند برای انتقام و قصاص از آنها. نه، برای فرستادن آنها به پستوی تاریخ، همان جایی که مثل سایه ی دراکولا از سوراخهایش بیرون پریدند.

اگر میدانستم ایران شامل این همه مومیایی های متحرک و این همه حقارت و پستی هم میشود هرگز بدان دل نمی بستم. جنبش زن بنیاد جاری یک تغییر جدی فکری و حسی برای من پدید آورد. ایران را لایق به خواب رفتن نعش ندا و مهسا و دیگر دختران مان در خاک آن نمیدانم. این جوانان میدان، این دختران گیسو افشان، به گفته ی یک دوست خوش فکر جوانان جهانی هستند. آنها فراتر از ایران و فرهنگ آن هستند. آنها، مثل میلیاردها جوان دیگر، در یک شبکه همپیوسته جهانی دیجیتالی و فرهنگی پرورش یافته اند و برای دیدن سرنوشت خود فال حافظ نمیگیرند بلکه میروند سراغ گوگل و تماشا میکنند دنیا را. جزوه های فکسنی ما برای اینان ارزشی ندارد چون تمام علم جهان در دسترس آنان است و نیازی به نسخه برداری دستی از فرمایشات عهد عتیق ندارند. ایران کتابیست که با رنج زن نوشته شده است. از چشمم افتاد این تاریخ با این همه زشتی که در سوراخ های بخاری خود پنهان کرده بود. گول شعارها را نمیخورم و میدانم که اگر پیرمردهای این سرزمین را خمیر کنند و دو باره بسازند باز همچنان توان درک مسئله زن و جوانان را نخواهند داشت. پیر مردها همین حالا همه جا جمع شدند تا دختران دیوارها را خراب کنند و آنها از آن بلا بروند. خاورمیانه در مسئله زن یک برده داری بوده است. دیکتاتوری حجاب افکن بر نادیکتاتوری مبلغ حجاب ترجیح دا رد. مسئله اصلی حجاب تحمیلی نیست. مسئله اصلی حجاب است. هر کسی حق دارد حجاب داشته با شد یا نه. اما میتوان گفت امروزه، هیچ فرد و هیچ سرزمینی تا حامل حجاب در مفهوم حجاب است نمیتواند آزاد و آزاده باشد. حجاب یک پرچم و یک نشان علیه آزادی زن است.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال
برگرفته از:
فیسبوک نویسنده

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.