رفتن به محتوای اصلی

دوستان.. خوشبحتانه آقای کرمی

دوستان.. خوشبحتانه آقای کرمی
ناشناس

دوستان.. خوشبحتانه آقای کرمی یک عبارت دیگر هم به عبارتهای زردشتی اضافه کرد.. پندار نیک.. گفتار نیک ..کردار نیک..و دروغ نیک...لطفآ به این دو جملۀ آقای کرمی که یکی را از قول دوستانشان چند روز پیش نوشته اند توجه کنید و مقایسه کنید با جملاتی که چند هفته از ایشان در این سایت چاپ شد. ..((، آنها بر این عقیده هستند، که در زمان مناسب جواب دنداشکنی در ایران به آنها خواهند داد و ایران را برایشان به جهنم تبدیل خواهند کرد)) . جملۀ چند هفتۀ پیش ایشان...(( من در میدان بودم و همچنان محکم ایستاده ام و خواهم ایستاد هر کاری از دست شما بر می آید کوتاهی نکنید، مطمئن باشید پوزهء شما ها را تاکنون بر خاک مالیده ام و خواهم مالید،● من بار دیگر به شما هشدار میدهم کاری نکنید که ایران را برای شما به جهنم تبدیل کنم.))...آقای کرمی ... بخاطر اینکه...

شما را از شبهه و تردید بیرون بیاورم و همانطور که خوب حدس زده اید, من,کاربر ترک تبار
Lachin از اهل تبریز و از محلۀ (( لیلاوا )) و دو منطقۀ پستی دورتر از محل ( امیرخیز ) هستم. من ترک تبار ( بدون فرهنگ ویا فرهنگ زور و شمشیر بوزقوردی سامورائی ), زبان فارسی را با را تجزبه و ترکیب آموختم..و چون , تا اندازه ای با ادبیّات انگلیسی انگلستان آشنائی دارم در محاوره های روز مره از استفاده کردن < افعال امری و اخطاری > پرهیز میکنم که به یک عادت فرهنگی تبدیل شده است. در ادبیّات انگلیسی و همان طور در اکثر ادبیّات اروپائی, بجای جملات امری, از جملات ( خواهشی و تمنّائی ) استفاده میشود که کلمۀ (( لطفآ )) هم بایستی در جملات گنجانده بشود..اگر دیدید که من در جملات ( لمپنی ) اخطا ری شما ( پوزۀ شما را به خاک خواهم مالید.. کاری نکنید که ایران را برای شما به جهنم تبدیل کنم..) , افعال سوم شخص مفرد شما را به نقل قول جمعی تبدیل کردم دلیل آن نبود که شما این جملات را نوشتید. دلیل اصلی آن بود که ..1- احترام سایت ایران گلوبال حفظ و نگهداری شود.2- عفت و ارزش قلم هم ( نشکند)..و اما در بارۀ 16 نقطۀ ای که در مقاله اتان اشاره کرده بودید...آقای کرمی.. متاسفانه نه تنها شما.. بلکه اکثر ( ما ایرانیها ) از یک فرهنگ بیمار گونۀ نژاد پرستی رستاخیزی رنج میبریم بدون اینکه این بیماری را تشخیص دهیم. ریشۀ اصلی این بیماری در لابلای صفحات شاهنامه ( کینه نامه ) فردوسی که به یک هویّت (( ملی )) تبدیل می خواهند بکنند شروع میشود و در سلطنت پادشاهان پهلوی , مخصوصآ پهلوی دوّم به اوج خود میرسد. مهاجران نسل اول ایرانی, مثل بنده, بعد از انقلاب 57 به کشورهای اورپائی چنان از (( احساس کم بینی )) Low Self Steam رنج میبردند که زندگی در این کشورها برایشان غیر قابل تحمل بود. دلیل اصلی این احساس کم بینی بخاطر فرهنگ رستاخیزی بود که ما در آن پرورش یافته بودیم. در کشوری که پادشاه مملکت ( محمد رضا ) وزیران کابینه اش را ( خر ) خطاب بکند و یا پدر این پادشاه مجلس شورائی ملّی را ( طویله ) بنامد و رکیک ترین فحاشی را به زیر دستانش بگوید, از این فرهنگ بیمار گونه چه چیزی انتظار دارید؟ چندین بار در رادیو و تلویزیونهای ایرانی مشاهدۀ قد اعلم کردن اوروپائی ها و آمریکائی ها و طرز زندگی کردن آنها بودیم؟ معلّمی داشتیم که میگفت در سوئیس سالی فقط دو بار درِ دادگاها را باز میکنند که فقط از میز و صندلی ها گرد گیری شود..و یا اگر سکّه ای را در خیابانهای لندن دیدید بعد از دو ماه همان سکّه را همانجا پیدا خواهی کرد....البته بایستی اضافه بکنم از اینکه میزان جرائم در سوئیس خیلی کم باشد زیاد است ولی نه به این شوری و شور و نه به این بی نمکی... وقتی که خانم ( تاچر- نخست وزیر انگلستان ) بعد از دوباره بدست گیری جزیرۀ ( فالکلند
- -- مالوینا ) در مقابل ساختمان نخست وزیری در مقابل خبرنگاران جهان اعلام میکند که (( دنیا بایستی بداند که انگلیسی بودن افتخار است )) یک ایرانی مهاجر در انگلستان این حق را دارد که از خودش بپرسد این چه حکمتی است که یک نخست وزیر, این همه به ملّت خود ارزش قائل میشود ولی محمد رضا شاه حتی وزیرانش را ( خر ) خطاب میکند . و درست بخاطر اینکه این خلاء را پر بکند بعد از گرفتن تبعیّت انگلیسی چنان احساس برتریت و ( آریائی ) بودن را چنان به آغوش میگیرد که مهاجران اصلی همان مملکت را با دید نژاد پرستانه نگاه میکند. چند ایرانی را در انگلستان میشناسم که هندی و پاکستانی های را ( آدم ) حساب نمی کرد. متاسفانه یک ایرانی در منطقۀ ساسکس لندن بود که به هیچ (ایرانی ) ارزشی قائل نبود. یکی از دوستان نزدیک در انگلستان میگفت که ( بزرگترین تجربۀ من در انگلستان این است که متوجه شدم در این مملکت هم <احمق> یافت میشود)..و یا دوستی تعریف میکرد اولین باری که در فرودگاه پاریس سوار تاکسی میشود , و چون در ایران صورت تمام فرانسوی ها در شعر و ادبیّات برایش نشان داده بودند , شروع به صحبت کرن با راننده در بارۀ ویکتور هوگو..بینوایان.. و ژان والژان .. تناردیه و کوزت میشود ....بعد اضافه میکردو می گفت که بعد از مدّتی در صورت راننده کاملآ پیدا بود که با خطّ درشت نوشته شده بود که (( این دیوانه از کدام تیمارستان فرار کرده است). آقای کرمی... ایرانیهای را میشناسم که در فرانسه الجزایری ها آدم حساب نمیکنند. ایرانیهای در این کالیفرنیا است که مکزیکی ها را دوست ندارند. و چون شما هم در آلمان تشریف دارید و مهاجران اصلی آلمان را ,بیشتر ترک ها تشکیل میدهند, شما هم با ترک ها مسئلۀ روانی دارید....اگر شما در آمریکا بودید این مسئلۀ روانی شما بیشتر با مکزیکی ها میشد. نوشته بودید که شما نژاد پرست نیستید درست بر عکس , انسان پرست هستید. این جملۀ شما مرا به یک جوک واقعی که در انگلستان ودر یکی از برنامه های ب .ب. سی پخش شد می اندازد و آن اینکه روزی از یکی از جوانان سرِتیغ تراشیدها پرسیده شد که علّت اصلی این همه زد و خورد های خیابانی چیست ؟ او هم مثل شما گفت که اتفاقآ من انسان پرست هستم . فقط از دو گروه انگلیسی خوشم نمیاد ..( یکی نژاد پرستان انگلستان و دیگری سیاهپوستان انگلستان).......و اما دلایلی که در بالا اسم این محلات تبریز را به میان کشیدم بخاطر این است که در یکی از نوشته های شما اشاره کرده بودید (( که آذربایجان در انقلاب مشروطیّت نقش مهمی را بازی نکرد . این ایالت های دیگر ایران بودند که این انقلاب را به ثمر رساندند ولی آذربایجان در این انقلاب اسم خود را به سود خود برد)) ...البته بنده نه تحلیل گر سیاسی هستم و نه استعدادش را دارم . آنچه که در اینجا می نویسم حقایق تاریخی هستند که غیرقابل تحریف شدن است. متاسفانه ما ملّت آذربایجان تاریح نویس نیستیم ولی (( تاریخ ساز )) هستیم...همان طور که اشاره کردم خانواده ما در ( لیلاوای ) تبریز محل نبرد آزاد مرد مشروطیت « کربلائی علی آقا معروف به ...علی مسیو.. و در نزدیکی محل ( امیر خیز) , سنگر حماسه ای , آزاد مرد «ستارخان» به مدت سالیان دراز زندگی کرده اند من و خانواده ام به کلمه (( مشروطیت)) بطور طبیعی خیلی بیشتر حساسیت نشان میدهیم. ...آقای کرمی... .... ... دلیلی که این آزاد مرد انقلاب مشروطیت , یعنی (( کربلائی علی آقا )) به « علی مسیو» معروف میگردد بخاطر اینکه زبان فزانسه را خوب می دانست. معروف است که مجاهدین تبریز در این انقلاب با شکوه بجای (( قران)) ... کتاب چه های آثار « منتسکیو» که بوسیله علی مسیو ترجمه شده بود در جیب بغلشان حمل میکردند. این روح آزاده گی در خون ما و مخصوصآ ما آذربایجانی ها نهادینه شده است. بیش از 100 سال پیش , برای اولین بار در مشرق زمین, شعله های آزادی در این سرزمین زبانه کشید که 11 سال بعد از آن , انقلاب 1917 روسیه بوقوع پیوست....همان طور که می دانید , در هر انقلابی , قشر ارتجاعی بوده و خواهد بود....و چون در این انقلاب قشر ارتجاعی را اکثراً ( نه تمام کل) روحانیون تشکیل میدادند جا دارد که از حماسۀ به دار آویخته شدن بچه های علی مسیو بنام ( حسن و قدیر 16 و 17 ساله ) همراه با میرزا علی آقا ثقةالاسلام ( شیخ مشروطه خواه که فلسفه یونان را با اسلام در آمیخته بود) را بوسیله روسها اشاره ای شود. چون دولت مرکزی مقابله با انقلابیون تبریز نداشت دولت ایران از روسیه کمک های نظامی دریافت میکرد و قزاقها و سالدات های روسی در تبریز انقلابیون را گرفته و اعدام میکردند. ( کاری که سپاه پاسداران در سوریه می کنند). در هنگام اعدام , حسن 16 ساله, ترس وجودش را گرفته بود...... شیخ با دیدن این وضع در سکوی اعدام پیش حسن رفته و می گوید.... ناراحتی کمتر از یک دقبقه نیست مرا تماشا کن...شیخ طناب اعدام را خودش به گردن انداخته و آماده گیش را بدون چشم بند به سالدات اشاره میکند.... همان طور که احمد کسروی در تاریخ مشروطیت می نویسد...بعد از اعدام
میرزا علی آقا ثقةالاسلام و قدیر... حسن موقعی که طناب اعدام را خودش به گردنش می انداخت , فریاد میکشد (( یاشاسن مشروطه..... یاشاسین مشروطه....) روحشان شاد... و هم چنین روح این جوان مرگ آمریکای شاد ..هاوورد باسکرویل...
http://en.wikipedia.org/wiki/Howard_Baskerville که در سنگر آزادی ستار خان , جانش را برای مشروطه فدا کرد تا انجمن های ایالتی و ولایتی در استان ها و هم مجلس مشهور شورای ملی و سنا در پایتخت ایران برقرار شود و آن کمیاب های قانون اساسی , بوسیله نماینده گان منتخب از رای آزاد مردم ترمیم بیابند.....ولی این آروزی دیرینه ایرانیان , در روز سوم اسفند 1299 بوسیله کودتای یک مهتر انگلیسی ( رضا شاه) که وجودش پر از دموکراسی بود, از هم می پاشید... ...اسم مجلس را هم (( طویله)) گذاشت. این آقا رضا شاه همان شخصی است که به دستور لیاخوف روسی, مجلس را هم به توپ بسته بود. ..و ستار خان هم با هزاران حیله و تزویر به مرکز خوانده شد تا در باغ اتابک (( ترور )) شود.....و این آقا رضا شاه موقعی که از ایران فرار میکرد بیش از 40 هزار املاک خیلی مرغوب به نا مش ثبت شده بود و بنا به اسناد تاریخ وزارت امور خارجه آمریکا http://www.meforum.org/1454/great-britain-and-reza-shah بخاطر دزدیها و چپاول گریهای ثروت ایران.. به « بیل گیت» سالهای دهۀ چهل معروف میشود. آقای کرمی ..ملت آذربایجان درسهای مهمی را از اشتباهات سردار ملی می آموزد . قرن 21 , قرن بیداری و رسیدن به آرمانهای آزادی انسانی است. تاریخ و هم چنین فروپاشی شوروی نشان داد که داشتن بزرگترین و مجهز ترین ارتش روی
زمین, داشتن کلاهک های هسته ای بیش از اندازه از آمریکا هیچ وقت جلو مردمانی که تصمیم به آزادی گرفته اند را نمی تواند بگیرد..آذربایجانی های که در زیر رژیم آپارتاید اسلامی در استعمار داخلی مبارزه میکنند به عمق معنی این شعر بیشتر از شما آگاهند.... روز سختی خاک آذربایجان سر می شود .... وقت آسایش همان سر, خاک بر سر میشود.....