رفتن به محتوای اصلی

مردی در طوفان می خواند!

مردی در طوفان می خواند!

مردی در طوفان می خواند!

اندوه عصیانی فرو خفته درمصافی نابرابر!
اندوه ستمی تلخ برمردی که دیگر گونه آوازی می خواند.
دیشب درظلمتگده زندانی در شیراز مردی با دستانی بسته بقتل رسید!
مردی که دستانی چابک داشت!
اورا با بدنی کبود شده وصورتی لهیده در تاریکی شب بخاک سپردند.
حال او تصویری است نصب شده بر حجله ای غریبانه با دوبنده قهرمانی آویزان شده بر کناره آن درمقابل خانه ای محقر.
دیشب مردی کشته شد بی آن که عدالتی در کار باشد.
عدالت این کلام مهجور!
اعدام این کلام رایج!
دیشب قاضیان و قصابان دست شستند در خون مردی که یک قناری کوچک در گلوگاهش میخواند.
مردی دیشب با دهانی خونین ترانه ای خواند و بر زمین غلطید.
قناری کوچک با ترانه ای بر منقاراز گلو گاهش پرکشید.
بر بالای بلند ترین شاخه درخت کهنسال شهر نشست .
ترانه ای خواند در ستایش مردی که دیشب کشته شد.
باد
ترانه اورا با خود برد تا در سرتاسر شهر بچرخاند.
ترانه ای در باد که طوفان در آن خوابیده است.
طوفان در راه است!
مردی در طوفان می خواند! 

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید