رفتن به محتوای اصلی

غباری تلخ

غباری تلخ

 

 

تازه آغاز بهت من است در کوچه های پر از دوده

هی پلک می زنم ....به بادهای وفادار مزاحم می اندیشم

میان زنان هوچی فربه که به مرد درشکه چی یک چشم می خندند

پشت پنجره ای پوسته زده

که آخرین پرستوهای جنوب را بدرقه می کند

به ماران آبله رو کویرکه انگار در غباری تلخ آواز می خوانند

رویا مرا فریب داده

و تو چقدر ناتمام مانده ای در ذهن خیابانها

راستی تکیه گاه من که بود ؟گنبدی پر از سایه ی مردگان

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید